شناسهٔ خبر: 60242 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

سیدمحمد بهشتی: انگار اهل سرزمین‌مان نیستیم

نعمت‌الله فاضلی می‌گوید: با یک انقباض زمانی و قطع ارتباط با حال روبروییم که یا ما را دچار یک نوستالوژی نسبت به هویت و گذشته‌مان کرده و از آن برای استثمار ایدئولوژیک بهره برده شده است، یا ما را به یک مالیخولیای اتوپیایی نسب به آینده می‌رساند.


سیدمحمد بهشتی: انگار اهل سرزمین‌مان نیستیم

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ سومین جلسه از سلسله نشست‌های «مسئله فرهنگ» 25 شهریورماه با حضور سیدمحمد بهشتی (پژوهشگر حوزه فرهنگ) و نعمت‌الله فاضلی (عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) در سرای اهل قلم برگزار شد.

سیدمحمد بهشتی در ابتدای این نشست با بیان این نکته که مسئله فرهنگ در ایران، فرهنگ است، گفت: ما اشکالاتی در صحنه جامعه ایران مشاهده می‌کنیم که گویی در میان آن‌ها حبس شده‌ایم و همین باعث شده همه مثل یک راننده تاکسی به این مشکلات نگاه کنیم و به نوعی یک حس آگاهی کاذب نسبت به مسائل داشته باشیم. درحالی‌که درواقع ما واقعیت مسئله را نمی‌دانیم و نمی‌بینم. در دوره معاصر در مباحث نظری حوزه فرهنگ؛ سوال «فرهنگ چیست؟» را با «احوال فرهنگی جامعه چگونه است؟» اشتباه گرفته‌ایم. اساسا چیستی و کجایی فرهنگ ایران مورد غفلت واقع شده و ما تنوع فرهنگی را نمی‌شناسیم.

او ادامه داد: کجا برایمان مشخص می‌شود که تفاوت این دو سوال را نمی‌دانیم؟ آنجا که در ۷۰ سال گذشته در روند توسعه، رفتاری با سرزمین‌مان کرده‌ایم که کاملا خلاف طبع جامعه و محیط‌زیست‌مان بوده است. اینکه در حوزه محیط‌زیست از ۳۶۰ دشت کشور اغلب در معرض بحران و فرونشست هستند حاصل رفتار مدیریتی نادرست ما در کشاورزی و آب‌ است و در حوزه فرهنگ هم با همین آسیب مواجه هستیم. ما سرزمین‌مان را نمی‌شناسیم و حتی نسبت به فرهنگ و جفرافیای آن پرسشی هم نداریم. در بحث‌های نظری مربوط به فرهنگ هم کمتر کسی در مقام فرهنگ‌شناس به این حوزه ورود کرده است و عموما از خاستگاه سیاسی و اقتصادی و جامعه‌شناسی و تاریخ با آن برخورد کرده‌ایم. گویی خود مقوله فرهنگ برای ما موضوعیتی ندارد.

این پژوهشگر حوزه فرهنگ تاکید کرد: این شیوه باعث شده که مقوله فرهنگ برای ما پشت هزاران مسئله و موضوع ماسکه شود و بیماری‌ها و بحران‌های فرهنگی را به‌مثابه خود فرهنگ به شمار آوریم. نهاینا نتیجه این شده که تصویری نکبت‌بار از فرهنگ خودمان می‌شناسیم که حتی خودمان را هم برای خودمان در آینده زیر سوال می‌برد. به عبارت دیگر ما هنوز پرسش جدی نداریم که ایران کجاست و ایرانی کیست؟ تا بخواهیم به پرسشی مثل کیفیت حال و احوال ایران و ایرانی چگونه است برسیم.

ما در این ۷۰ سال عملا با توسعه در تاریکی روبه‌رو بوده و هستیم. مثلا حتی راه تاریخی تهران-کاشان نسبت به راه امروزی ۲۰ کیلومتر کوتاه‌تر است، درحالی‌که نه ماهواره داشتند نه ابزار دیجیتال نقشه‌کشی و... فقط عقل داشتند. در حوزه باستان‌شناسی هر چیزی که یافت می‌شود بنابر یک امر منطقی با آن برخورد می‌شود. حالا شما تصور کنید که چندین قرن بعد در دشت کویر ما آثار کارخانه فولاد پیدا کنند! آیندگان چه دیدی نسبت به ما خواهند داشت؟ 
 


بهشتی البته با اذعان به اینکه قطعا گذشتگان هم خطاها و اشتباهاتی داشته‌اند؛ اما این خطاها چون در دل فرهنگ به سر می‌بردند کم بوده، یادآور شد: گویی ما برای شناخت خودمان و سرزمین‌مان احساس نیاز نمی‌کنیم. اصلا انگار اهل سرزمین‌مان نیستیم. بزرگترین آرزوی یک قرن اخیر ما این است که شهروند باشیم. شهروندی به لحاظ حقوقی مسئله بسیار بااهمیتی است، اما شهروند کف آن چیزی است که می‌توان درباره کمیت یک آدم صحبت کرد. مضاف براینکه تصور دوران ما از دوران پیش از مدرنیته درست نیست ما درگذشته هم مدام با تغییر و تحول روبه‌رو بوده‌ایم و حتی در ساخت مساجد ما تغییرات عمده‌ای در معماری‌ها می‌بنیم.

وی افزود: تصور ما از دوره سنت برساخته تجدد است و یکی از ارکان حیات اجتماعی معاصر ما همین بوده که مساله اجتماعی اندازه شرایط محیطی زمانه‌شان بشوند. ما حتی سنت‌های غذایی جدید در کانتکس تاریخی و فرهنگی خودمان وارد کرده‌ایم اما  در خیلی حوزه‌های همچون معماری اینگونه نبوده است. یعنی چون پای متجددها به حوزه آشپزی نرسیده بود تغییرات غذایی  سیر طبیعی خودش را طی کرده ولی در حوزه معماری تا همین ۱۵ سال پیش ما حتی در معماری پیش از اسلام تدریس نمی‌کردیم درحالی‌که معماری یونان و رم باستان و رنسانس را تدریس می‌کردیم. 

او در پایان سخنانش گفت: همه این‌ها فرهنگ را برای ما به مسئله تبدیل کرده است. کشوری مثل ژاپن هم در در سده اخیر تغییراتی اساسی را پشت سر گذاشته اما هنوز ما ژاپنی‌ها را ژاپنی می‌بینیم. منتها اینجا این تحولات برای ما به متغیرهای مُخلی تبدیل شده‌اند که وارد عرصه فرهنگی شده‌ و برای ما مسئله به وجود آورده‌اند.

نعمت‌الله فاضلی نیز در این نشست با تکرار این نکته که در دوره معاصر مسئله فرهنگ ما خود فرهنگ است، بیان کرد: منظور من از مسئله فرهنگ، مسئله‌مند کردن فرهنگ است. اینکه چه‌طور فرهنگ از امری طبیعی و بدیهی به امری پرابلماتیک تبدیل شده و چون و چرای زیادی حول آن شکل گرفته است. فرهنگ امری طبیعی است که خیلی غیرارادی به جامعه کمک می‌کند تا یک نظم مشخص اجتماعی داشته باشیم. مثل اینکه بعد از آموختن زبان مادری و به سخن آمدن دیگر برای حرف زدن نیازی به فکر کردن به قواعد و دستور زبان نداریم. من کلیت فرهنگ را در تاریخ معاصر می‌بینم و قصدم تحلیل فرهنگی است که از تحلیل‌های آغشته به سیاست و اقتصاد و جامعه‌شناسی جدا باشد. یعنی ارائه یک تحلیل در چارچوب ساختارهای آگاهی و ذهنیت مشترک و تصور اجتماعی.

این عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: ما چه تصوری از شیوه زیست و وجود خود و دیگری داریم؟ با چه سامان معنایی درگیر هستیم؟ چالش‌ها و درگیری‌های اجتماعی و فرهنگی ما چه چیزهایی هستند؟ اساسا برای ما چه چیزی مسئله فرهنگ است؟ از نظر من مسئله فرهنگ ما «گفتمان تغییر» است.

او تاکید کرد: ما از دوره فتحعلی‌شاه درگیر مسئله تغییر شدیم و به دنبال این بودیم که خودمان و جامعه‌مان را تغییر بدهیم. منظورم آغاز یک ذهنیت جمعی اجتماعی نسبت به تغییر است. این شوق و سنجش‌گری و مقایسه خود با دیگری و جهان دیگر با ورود تکنولوژی‌ها تشدید هم شد و می‌شود. طبعا وقتی اشتها به تغییر بیشتر می‌شود، ساختارهای عاطفی و وجودی و اعتقادی ما نیز نسبت به گذر از آنچه هستیم نیز حساس‌تر می‌شد. شتاب و ضرب‌آهنگ تغییر بسیار مهم است و هرچه از دوره فتحعلی‌شاه به امروز نزدیک‌تر می‌شویم و در جریان همه تغییرات طبیعی و بحران‌های جنگ جهانی اول و دوم و انقلاب و ... این شتاب به تغییر بیشتر هم می‌شود. همین شتاب باعث شده ما از جا کنده شویم و احساس رضایت از خود نداشته باشیم. همه این‌ها فرهنگ و زندگی روزمره را برای ما به مسئله تبدیل کرده است.
 


فاضلی متذکر شد: هیچ چیز خودمان اعم از احساسات و زبان و اعتقادات و زیبایی‌شناسی و ... دیگر برایمان عادی و طبیعی نبود و نیست و هرچیزی در این حوزه‌ها با موقعیتی روبه‌روست که انگار اصیل و به دردبخور نیست و دیگر برایمان کار نمی‌کند و باید جور دیگری باشد. این همان جایی‌ است که می‌بینیم فرهنگ دیگر کار نمی‌کند و به مسئله تبدیل شده است. این قضیه ابعاد مختلفی دارد که تنها یک قلم آن این است که جامعه ما یک جامعه شتاب‌زده شده است در آهنگ زندگی روزمره زبان و مفهوم زبان و معنای خود را گم کرده‌ایم و با یک انقباض زمانی مواجهیم. انقباض زمانی و قطع ارتباط با حالی که یا ما را دچار یک نوستالژی نسبت به هویت و گذشته‌مان کرده و از آن برای استثمار ایدئولوژیک بهره برده شده است، یا ما را به یک مالیخولیای اتوپیایی نسبت به آینده می‌رساند. آنقدر تجربه‌ها و رخدادهای زندگی‌ زیاد شده که آن‌ها هم زمان را منقبض می‌کنند. و جامعه ما عملا با یک انقباض زمانی و کنده‌شدن از حال روبه‌روست که به راحتی ابزار برای سلطه است. وقتی اکنونی وجود ندارد یعنی آدم‌های حال هم وجود ندارند. همین است که اکنون اروپا برای ما شده آینده تخیلی و رویایی!

این پژوهشگر اجتماعی ادامه داد: همه این‌ها فرهنگ را هم در ایران معاصر به یک پدیده ایدئولوژیک تبدیل کرده که صور نمادین آن هم ابزار سلطه‌اند. در ضرب‌آهنگ فراتر از توان فرهنگ ایدئوژیک نیز حتی زندگی روزمره به ابزار سلطه تبدیل شده است. این مسئله کم‌وبیش در همه‌جای دنیای امروز وجود دارد اما در غرب دست‌کم حداقلی از کنش و سوژگی فردی و کرامت انسانی تضمین شده است و صور نمادین و شیوه‌های زندگی ابزار سلطه زندگی اجتماهی نیستند. وقتی نظم معنایی به سلطه سیاسی تبدیل می‌شود آدم‌ها دیگر در هیچ سامان معنایی مشخصی نمی‌گنجند و وعده‌های فرهنگی فانتزی مثل عدم محدودیت منابع در سرزمین‌مان و ... نیز مزید علتی است برای اینکه مسئله فرهنگی که با آن روبه‌رو هستیم. لازمه بسط زمان حال گفتمان و تفکر انتقادی است، ما باید از مهندسی فرهنگی و مهندسی اجتماعی و از اینکه هر کنشی را به امری استراتژیک تبدیل کنیم، دست بکشیم. باید به این وعده‌دادن‌ها و خودستایی‌ها پایان بدهیم و اجازه فردیت به جامعه بدهیم تا جامعه در خودش تامل کند. باید اجازه بدهیم آنچه که هستیم امکان بروز و ظهور پیدا کند.

نظر شما