شناسهٔ خبر: 60305 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

متن کامل خاطرات منوچهر ریاحی با تاخیری ۱۴ ساله چاپ شد

نشر نوگل به تازگی کتابی با عنوان «سراب زندگی: گوشه‌های مکتومی از تاریخ معاصر، خاطرات منوچهر ریاحی» را در دو مجلد با بیش از ۱۶۶۰ صفحه پس از ۱۴ سال چاپ کرده است.

متن کامل خاطرات منوچهر ریاحی با تاخیری 14 ساله چاپ شد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «سراب زندگی» با عنوان فرعی «گوشه‌های مکتومی از تاریخ معاصر، خاطرات منوچهر ریاحی» در سال ۱۳۷۱ در یک جلد منتشر شده بود اما نویسنده بنا بر ملاحظاتی ۱۰ سال بعد، مطالب زیادی بر آن افزود و از مرتضی رسولی‌پور به عنوان ویراستار خواست نوشته‌های حجیم او را بپیراید.

به نوشته ویراستار در مقدمه کتاب بازبینی و اصلاحات در مدت بیش از یکسال انجام گرفت و پس از اخذ مجوز چاپ و نشر در ۱۳۸۴ به دلایل نامعلومی(شاید فوت نویسنده و بروز اختلاف میان وراث) در دسترس عموم قرار نگرفت.

مرتضی رسولی‌پور می‌گوید: به هر حال پس از تاخیری ۱۴ساله اینک متن کامل کتاب با سرمایه‌گذاری نشر نوگل تجدید چاپ شده است. در این کتاب افزون بر شرح کامل زندگی و خاطرات منوچهر ریاحی (۱۳۸۴ – ۱۲۹۵ فوت)، تحولات عصر پهلوی با نگرشی درونی مورد بررسی قرار گرفته است.

وی بر این باور است که به ویژه نویسنده ضمن شرح دیدارهای خصوصی خود با شاه، نزدیکی با نخست‌وزیران و اشخاص متنفذ سیاسی و دیپلمات‌های خارجی، توانسته تصویر جامعی از رجال و رخدادهای آن دوره ارائه کند و با ارائه شواهد، به بررسی زمینه‌ها و عوامل اصلی سقوط رژیم شاهنشاهی بپردازد.



 مرتضی رسولی‌پور

این کتاب در پنج بخش تنظیم شده است. کودکی و نوجوانی، تحصیل در آلمان، در خدمت سربازی، نشیب و فراز و خاطراتی پراکنده از جمله بخش‌های مختلف کتاب را دربردارد.

در بخش یکم با نام «کودکی و نوجوانی» در خانواده‌ای که چشم به جهان گشودم، همه به سوی قبله آمال، اصفهان نصف جهان، آستان قدس رضوی، استقرار در پایتخت، مدرسه، مکتب علم و هنر، پدرم در خدمت دولت، خاندان شیبانی و آغاز نو آمده است.

در بخش دوم با عنوان «تحصیل در آلمان» نخستین دگرگونی‌ها، در پایتخت آلمان، شیبانی در برلن، کارآموزی، گنج دانش، در دیار عشق، بیکاری در انگلیس، دگرگونی، آشفتگی، در بازداشتگاه گشتاپو، وسوسه، وداع و ندای وطن روایت شده است.

«در خدمت سربازی» در بخش سوم به تجدید دیدار، دانشکده افسری، لباس پرافتخار سربازی، درآستانه تهاجم به ایران و شهریور شوم پداخته و در بخش چهارم با نام «نشیب و فراز» سپاهی، کشاورزی آغاز کرد، ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت، کسب و بزم و رزم، به شمشیر دولت بدادم روان، یارب مرا به عشق شکیبا کن آمده است.

و اما بخش پنجم دربردارنده «خاطراتی پراکنده» است از یادی از دارا شیبانی، مکتب دیکتاتوری، لشکرکشی به آذربایجان، فساد حکومتی مرا متهم به قتل می‌کند، شرکت جنابان، گلستان زندگی تا در دامان طبیعت بیان شده است. پایان‌بخش کتاب نیز تصاویر و نام‌نامه آمده است.

جلد نخست این کتاب شامل شرح زندگی منوچهر ریاحی، از جمله چگونگی تحصیلات متوسطه وی در تهران و ادامه آن در برلن و هم چنین ماجرای دستگیری و شکنجه‌اش به دست گشتاپو به اتهام جاسوسی برای انگلیس است. در پایان کتاب تصاویری از نام برده به چاپ رسیده است. منوچهر ریاحی در سال‌های پیش از انقلاب به لحاظ رفت و آمد با دیپلمات‌های مقیم تهران و معاشرت نزدیک با شاه و قرابت سببی با عبدالرضا پهلوی چهره‌ای آشنا بود او شکارچی معروفی بود که تقریبا در تمام جهان شکار کرده و بیش از یک صد و بیست تروفه شکاری داشت که سر و گردن یا تمام تنه آن‌ها، تاکسیدرمی ‌شده و زیب تالار مخصوصی در خانه‌اش شده بود. این تروفه‌ها بعدها به موزه‌ تاریخی طبیعی تهران منتقل شد. ریاحی موسس کانون شکار ایران بود که بعدها به سازمان محیط زیست تبدیل شد. ریاحی پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مقیم دنور در ایالات متحده شد. منوچهر ریاحی، خواهرزاده سرهنگ علی شیبانی است.

در این کتاب راوی از شرح وقایع عادی زندگی که ممکن است برای خواننده کسل‌کننده باشد، خودداری کرده تنها به بیان پیشامدها و سرگذشت‌هایی مبادرت ورزیده‌ است که به صورت آینه‌ای از زمان، گویای وضعیت روز بوده یا به لحاظ کیفیت ویژه آن، ارزش تاریخی دارد.

این مجموعه در شش هفت هزار صفحه به اضافه یادداشت‌های خصوصی شامل مکاتبات با پدر و مادر، خواهر و برادر، زن و فرزند، اقوام و خویشان و دوستان و آشنایان، همراه سه چهار هزار قطعه عکس که با ذکر نام محل و تاریخ و اسامی اشخاص پشت‌نویسی کرده و در بیست و چند آلبوم به قطع بزرگ نگاهداری شده و گنجینه پرارزشی برای نوشتن زندگی‌نامه‌ منوچهر ریاحی در سنین بازنشستگی بوده است.

ریاحی می‌گوید: «در ذکر رویدادها و برخوردهایم با اشخاص کوشش کرده‌ام ضمن تشریح وقایع از اظهار نظر شخصی خودداری کنم اما چنانچه گهگاه از این خط‌مشی انحرافی یافته و به تمجید یا تنقید از کسانی پرداخته‌ام، داوری‌هایم تنها از دید خود و ناشی از احساسات شخصی بوده و بر خصایل نیک یا بد آنان دلالتی ندارد. خواننده با مطالعه این اثر درمی‌یابد که چگونه دولتمردان کشور در چهارچوب حکومت غالب بر مغلوب، خود را حاکم و فرمانروای بی‌چون و چرای مردم دانسته و ظلم و دست درازی به جان و مال مظلومین را به جایی رسانند تا سرانجام ملت را به استیصال کشانده و به انقلاب واداشت.»

وی ادامه می‌دهد: «در این اثر قصد تاریخ‌نویسی ندارم و در موقعیتی هم نبوده‌ام که بتوانم از خاطرات سیاسی سخن بگویم. با وجود این، دیدارهای خصوصی با شاه و نزدیکی به چند تن از نخست وزیران، مرا با مردان تاریخ‌سازی نزدیک کرد که در خلال آن، بازگو کردن مشهورات و گفت‌وشنودهای شخصی و آن چه تاکنون فقط در سینه‌ام ضبط است به سهم خود می‌تواند به روشن گوشه‌هایی از تاریخ معاصر کشورمان، هموطنان را یاری بخشد.»


منوچهر ریاحی

نگاهی به خاطره منوچهر ریاحی و چرایی مهاجرتش از ایران
«در خلال چند ماهه نخستین انقلاب، با توجه به مشکلات طبیعی حاصل از انقلاب که برای امثال من به سبب ارتباطات گذشته به وجود آمده بود، مرا در بحران روحی دردناکی فرو برد و وادارم کرد تا در مرداد ۱۳۵۸ کشوری را که مرا بیش از شصت سال در دامان خود پرورانده فود، به انضمام گنجینه مزبور و خانه و زندگی و ماحصل عمری تلاش و کوششم ترک گفته و جلای وطن کنم.

رانده و مانده، آواره و نگون‌بخت، دست پناهندگی به سوی غیر دراز کردم و سرانجام به سبب آن که همسرم آمریکایی بود، ایالات متحده مرا در دامان خود جای داد و خانواده همسرم در کلرادو از من به گرمی استقبال کرد. با وجودی که در این کشور هویت تازه‌ای پیدا کرده و احساس بیگانگی نمی‌نمودم، ضربات روخی وارده سنگین‌تر از تاب و توانم بود، به قسمی که سرانجام در زمستان ۱۹۸۳ با یک درهم کوفتگی روحی روانه بیمارستان شدم. به ظاهر سرپا بودم لیکن در خلال هفت شبانه‌روز اول، لحظه‌ای نخوابیدم و به قراری که طبیب معالجم بعدها فاش کرد، بیماری‌ام شدید و احتمال خطر زیاد بود. در هفته‌های نخستین اقامتم در بیمارستان، از دیدار خویشان و دوستان و حتی زن و فرزندم سرپیچی می‌کردم ولی به تدریج بهبودی یافته و پس از سه ماه با ترس و لرز به خانه برگشتم. خوشبختانه از آن پس تا کنون با مصرف روزانه داروهای تجویزی، توانسته‌ام سلامتی جسمی و توازن روانی خود را حفظ کنم.

یکی از عوامل افسردگی و ناخشنودی از خود، از دست دادن گنجینه خاطرات مدون گذشته بود که مرا از نوشتن زندگی‌نامه‌ام باز می‌داشت. لیکن ضرورت مبارزه با آنچه خوشبختی‌ام را سلب می‌کرد، مرا بر آن داشت تا با نادیده گرفتن گمشده‌ها و گمشدگان، قلم در دست گرفته و بنویسم. تمرکز فکری به منظور یادآوردن پیشامدها و رخدادهای زندگی، خاطرات گذشته را به تدریج از لابه‌لای ابرهای تیره درآورده و چون پرده سینما در نظرم مجسم ساخت. دشتیابی اتفاقی به قسمت‌های از دفتر خاطراتم نیز مرا به تحققق بخشیدن این آرزوی دیرینه بیش از بیش ترغیب کرد که حاصل آن را اکنون به خوانندگان عرضه می‌کنم.»

نظر شما