شناسهٔ خبر: 60355 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مروری بر زندگی نویسندگان تبعیدی آلمان/روایت دوستی برشت و وانگر

نشست نقد و بررسی رمان آلمانی «سان‌ست» نوشته کلاوس مودیک در مرکز فرهنگی شهر کتاب، به تحلیل و مرور زندگی برخی نویسندگان مهم آلمانیِ در تبعید در قرن بیستم اختصاص پیدا کرد.

مروری بر زندگی نویسندگان تبعیدی آلمان/روایت دوستی برشت و وانگر

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛  نشست نقد و بررسی کتاب «سان‌سِت» نوشته کلاوس مودیک با ترجمه مریم مویدپور در قالب نشست هفتگی شهر کتاب با حضور سعید فیروزآبادی، علی‌اصغر محمدخانی و مترجم کتاب در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب ابتدای نشست گفت: یکی از مسائل مطرح در مورد ادبیات آلمانی‌زبان موضوع و درون‌مایه‌های نویسندگان گذشته و امروز آن است. نویسندگان اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بیشتر به جنگ جهانی اول و دوم، تبعید، مهاجرت، قدرت‌طلبی می‌پردازند. اما نویسندگان معاصر بیشتر به مسائلی چون خانواده یا تنهایی توجه دارند. موضوع رمان «سان‌ست» ارتباط میان برتولت برشت و لیون فویشت‌وانگر، دو نویسنده‌ مشهور آلمانی، است. وانگر به‌خوبی برشت در ایران شناخته نشده، اما رمان‌های تاریخی او پرمخاطب‌اند. «نرون دورغین» با ترجمه‌ جواد سیداشرف یکی از مؤثرترین و رساترین آثار ضدفاشیستی وانگر است که در آن نرون دروغین همان هیتلر است. «در تبعید» کتاب دیگر وانگر است که در قالب داستانی جذاب به مسائل تبعیدی‌ها و مهاجران آلمانی در نیمه‌ اول دهه‌ ۱۹۳۰ پاریس پرداخته و با ترجمه‌ روشنک داریوش به فارسی در آمده است.

وی افزود: رابطه‌ دوستی برشت و وانگر از حدود ۱۹۲۰ در مونیخ آغاز شده است. این دو، به‌واسطه‌ مخالفت‌شان با هیتلر تبعید شدند. اما دوستی‌شان در تبعید نیز ادامه یافت. در کالیفرنیا با دیگر نویسندگان سرشناس تبعیدی در ارتباط بودند. اما به‌زودی دریافتند که در امان نیستند. در آن دوره، بسیاری از روشنفکران آمریکایی تحت نظر نیروهای امنیتی مک‌کارتی، سیاستمدار و تندروی جمهوری‌خواه، بودند. برشت در سال ۱۹۴۷ در دادگاه نمایشی تفتیش عقاید مک‌کارتی حاضر می‌شود و برای همیشه امریکا را ترک می‌کند. اما وانگر تا پایان عمر در کالیفرنیا می‌ماند. خیلی‌ها این دوستی را با دوستی گوته و شیلر مقایسه می‌کنند.

سخنران بعدی نشست، مریم مؤیدپور بود که گفت: این رمان از سال ۱۹۶۵ آغاز می‌شود. وانگر که یکی از معروف‌ترین نویسندگان آلمانی و نامزد جایزه‌ نوبل ۱۹۳۰ بوده است، در این زمان تقریباً آخرین نویسنده‌ مهاجر/در تبعید در کالیفرنیا است. وانگر یکی از روزهای اوت ۱۹۶۵ در ویلای مجلل خود از خواب بیدار می‌شود. همسرش برای دیدار با وکیلی از شهر خارج شده و او در تنهایی تلگرافی حامل خبر فوت برشت می‌گیرد. دنیای وانگر به‌هم می‌ریزد. او دوستی سی‌ساله را از دست‌داده است. برشت ۱۴ سال از وانگر کوچک‌تر بود و همیشه احساس پدری را در او برمی‌انگیخت. حالا وانگر در تنهایی خاطرات سی‌ساله‌اش را با برشت مرور می‌کند.

وی افزود: وانگر آشنایی‌شان را به یاد می‌آورد. وقتی در روز برفی سردی زنگ در به صدا در می‌آید و مردی جوان خودش را معرفی می‌کند، مردی با ته‌ریش، قیافه‌ ژولیده، کت چرمی گشاد و کلاه کپی ساده و پر از برف. این برای وانگر عادی شده که نویسندگان جوان ستایش‌کنان آثارشان را پیش او بیاورند تا به بشریت کمک کنند و دنیا را تغییر دهند. اما برشت از وانگر می‌خواهد با استفاده از روابط گسترده و آشنایی‌اش با اهالی تئاتر در اجرای نمایشنامه‌اش به او کمک کند. نمایشنامه را به وانگر می‌دهد و می‌گوید این را فقط و فقط برای پول نوشته‌ام. وانگر به‌شدت متعجب می‌شود. شبانه نمایشنامه را می‌خواند و شیفته‌ سبک و زبان برشت می‌شود. زبان نمایشنامه از هیچ متنی گرفته نشده و زبان مردم است. متن از گفتن حقایق اجتماعی ابایی ندارد و درنهایت، داستان نمایشنامه هم به وقایع روز برمی‌گردد و هم به شخصیتی تاریخی. روز بعد، با برشت تماس می‌گیرد و می‌پرسد چرا دروغ گفتید؟ مگر می‌شود چنین نمایشنامه‌ای را فقط برای پول نوشت؟ برشت پاسخ می‌دهد، من این را فقط برای پول نوشته‌ام و اگر باور نمی‌کنید، مشکل خودتان است. اما نمایشنامه‌ دیگری نوشته‌ام که خیلی‌خوب است. همان روز «بَعل» را برای وانگر می‌آورد. وانگر به‌قدری شیفته‌ سبک و موضوع «بعل» می‌شود که به همسرش، مارتا، می‌گوید: این نویسنده نابغه‌ واقعی است! و دوستی این دو از همین جا شروع می‌شود.

این‌مترجم در ادامه گفت: با کمک وانگر این نمایشنامه‌ها روی صحنه می‌روند. او سال‌ها از برشت حمایت می‌کند. با وجود فاصله‌ سنی چهارده‌ساله، دوستی عمیق و همکاری بسیار خلاقی بین‌ این دو شکل می‌گیرد. وانگر شخصیتی بسیار کنترل‌شده و آرام است که خیلی شمرده سخن می‌گوید. در حالی‌که برشت فوری واکنش نشان می‌دهد و مانند آتشفشان سخن می‌گوید. زود عصبانی می‌شود و حرفش را رک و راست می‌گوید. سبک کار این دو نویسنده نیز کاملاً متفاوت است. برشت با نبوغی ویژه مانند اسفنج در هر موقعیتی ایده‌ها را جذب می‌کند و مطالب جدید خلق می‌کند. چنان‌که ایده‌ نمایشنامه‌ «مادر کوراژ و فرزندانش» را از گریمل هاوزن، نویسنده‌ قرن شانزدهمی آلمانی، می‌گیرد که بدون سانسور و ملاحظه از فجایع جنگ‌های ۳۰ساله‌ اروپا می‌نوشت و «رویاهای سیمون مشار» را از صحبت‌های وانگر در مورد فرارش از بازداشتگاه فرانسه در زمان ورود نیروهای هیتلر به این کشور. برشت به شخصیت‌های تاریخی هم می‌پردازد. نمایش «زندگی گالیله»‌ و شخصیت «آرتورو اویی» که ترکیب جالبی از هیتلر و آلکاپون است در شیکاگوی ۱۹۲۰، نمونه‌ای از این کارهای او است. بااین‌حال، این دو نویسنده کاملاً با هم متفاوت‌اند.

مویدپور در بخش دیگری از سخنانش  گفت: وانگر برای نوشتن هر رمانی سال‌ها تحقیق می‌کند. پشت هر رمان او دنیایی از دانش و معلومات است. او برای نشان دادن شرایط فعلی جامعه از شخصیت‌ها و وقایع تاریخی به‌خصوص استفاده می‌کند. مثلاً برای نشان دادن ترس و وحشت و ترور در آلمان زمان هیتلر و فضای امریکای مک‌کارتی برای روشنفکران آلمانی مهاجر از یک شخصیت و دوره‌ی تاریخی به‌خصوص استفاده می‌کند. او در مورد فرانسیس گویا، معروف‌ترین نقاش اسپانیایی قرن هجدهم، رمانی می‌نویسد. اسپانیا آخرین کشور درگیر سیستم تفتیش عقاید بود. گویا از طبقه‌ی پایین می‌آید و با استعداد فوق‌العاده‌ای که نشان می‌دهد به خدمت پادشاه درمی‌آید. او از نظر مالی کاملاً تأمین می‌شود، اما از یک زمانی متوجه فساد و سرکوب دستگاه‌های حکومتی، همکاری کلیسای کاتولیک، اختناق، فقر، فحشا در جامعه‌اش می‌شود و با مداد مجموعه نقاشی‌ای خلق می‌کند که به این مسائل اشاره دارند. یکی از این هشتاد تابلو، مردی است که سرش را روی سکویی گذاشته و ما نمی‌دانیم خوابیده یا از اطراف چشم پوشیده است. از پشت، چندین خفاش، جغد و حیوان عجیب‌وغریب به سمت او یورش می‌برند. روی این سکو نوشته شده: «اگر انسان هشیار نباشد، فاجعه رخ می‌دهد» که به‌صورت سمبولیک به دوران روشنگری و انقلاب فرانسه اشاره دارد. گویا می‌دانست این کار دیر یا زود او را با کلیسای کاتولیک و سیستم سلطنتی درگیر می‌کند و چنین می‌شود. شاه از او حمایت می‌کند. اما سرانجام کلیسا تمام دوستان و نزدیکان گویا را می‌گیرد و گویا به جایی در جنوب فرانسه می‌گریزد. در اینجا، وانگر ترس و وحشت را در فضای قرن هجده اسپانیا نشان می‌دهد، اما به آلمان هیتلری و آمریکای مک‌کارتی نظر دارد.

وی ادامه داد: ۱۰سال بعد از پایان جنگ جهانی اول، وانگر رمانی هزار صفحه‌ای به اسم «موفقیت» می‌نویسد که برای آن نامزد جایزه‌ نوبل می‌شود. این رمان به دوران بعد از فروپاشی امپراتوری آلمان برمی‌گردد. دورانی که گروه‌های چپ و راست به جان هم می‌افتند. وانگر شش سال پیش از به قدرت رسیدن هیتلر، با پشتوانه‌ دانش سیاسی و معلومات خود خطر ظهور فاشیسم را پیش‌بینی می‌کند. در این رمان او، شخصیت‌هایی معادل خودش، برشت و هیتلر به چشم می‌خورد. شخصیت معادل برشت، مهندس مکانیکی کمونیست، انقلابی و شاعر است که بسیار دوست‌داشتنی، جذاب، جالب و باهوش است. بااین‌حال، برشت از این موضوع خوشش نمی‌آید و فقط با ملاقات، بحث و سرانجام، نظر مثبت مارتا در مورد این شخصیت است که آن را می‌پذیرد.

مویدپور در پایان گفت: کلاوس مودیک یکی از مطرح‌ترین نویسندگان معاصر آلمان است. او بسیار با سواد است. بیشتر رمان‌های تاریخی می‌نویسد. نظریه‌های ادبی را می‌شناسد و برای هر رمانش سال‌ها وقت می‌گذارد. مودیک دکتری ادبیات آلمانی دارد و رساله‌ دکتری او در مورد وانگر، ادبیات وانگر و ادبیات تبعید است. پس، آثار وانگر و ادبیات تبعید را به خوبی می‌شناسد. او سال‌ها در دانشگاه‌های مختلف امریکا و آلمان تدریس می‌کرده، شمار زیادی ترجمه دارد و از مطرح‌ترین نویسنده‌های آلمان است. به‌خصوص دو کتاب آخر او، «کنسرت بدون شاعر» در مورد ریلکه و «راز کایزرلینگ» در مورد نویسنده‌ای آلمانی، از پرفروش‌ترین‌ها هستند. در مواجهه با نام این اثر ابتدا تعجب کردم، چراکه گذاشتن نام انگلیسی بر رمانی آلمانی‌زبان چندان مرسوم نیست. اما پس از خواندن رمان برای این نام‌گذاری چندین وجه معنایی یافتم. سان‌ست نام بلواری بزرگ و مشهور در لس‌آنجلس است که این نویسنده در آنجا می‌زیسته است. دوم اینکه سان‌ست به معنای غروب آفتاب است و به پایان زندگی اشاره دارد. همان‌طور که وانگر در این رمان با آگاهی از اینکه دیگر خیلی عمر نمی‌کند، زندگی خودش را مرور می‌کند. در نهایت، رمان با نگریستن وانگر به غروب آفتاب روی اقیانوس آرام پایان می‌رسد.  

آنجا که کتاب‌ها را بسوزانند

آخرین سخنران نشست هم سعید فیروزآبادی بود که گفت: رمان «سان‌ست» برای من بسیار خواندنی بود. چراکه درباره‌ دو نویسنده‌ صاحب‌فکر و سبک و نماینده‌ دو نسل از ادبیات آلمان است. افزون بر این، توجه این رمان به جزئیات در روابط انسان‌ها بسیار تأثیرگذار است. اما آنچه شاید خواندن این رمان را برای مخاطبان فارسی‌زبان با دشواری روبه‌رو می‌کند، بستر و زمینه‌ تاریخی این رمان است. می‌توانید کتاب تاریخ ادبیات آلمان را بخوانید و قدم‌به‌قدم رویدادها را تا خیابان سان‌ست مرور کنید. اما، واقعیت هولناک ماجرا امروز در ذهن نمی‌گنجد. هاینریش هاینه، نویسنده‌ تبعیدی آلمانی در ۱۹۲۱، در نمایشنامه‌ «منصور» می‌گوید: «آنجا که کتاب‌ها را بسوزانند، سرانجام انسان‌ها را هم خواهند سوزاند». او صد سال پیش‌از وانگر و برشت تبعید شده بوده است. اما دقیقاً در ده می ۱۹۳۳، چهار ماه بعد از به قدرت رسیدن هیتلر، فهرستی با نام کتاب‌های ضاله در آلمان منتشر می‌شود. گروه‌های فشار در برلین و دیگر شهرها آثار ۲۵۰ نویسنده‌ آلمانی را می‌سوزاندند. این لیست ظرف ۶ماه به هفتصدهشتصد نویسنده می‌رسد. در این دوره، توماس مان در سفر بود. او با شنیدن این خبر از بازگشت منصرف می‌شود. اما بسیاری از نویسندگان در این زمان در کمال ناباوری در آلمان بودند.

وی افزود: با آن وضعیت اقتصادی بدِ بعد از جنگ جهانی اول، به نظر نمی‌رسید آلمان دوباره بتواند حکومت قدرتمندی بسازد. در این دوره، ناامیدی باعث شد که آلمانی‌ها به دامن وعده‌های پشت‌سرهم فاشیسم چنگ بزنند. بعد از آن اتریش بدون قید و شرطی به آلمان پیوست. نویسندگان ابتدا گمان کردند، این وضعیت موقتی است. پس، به کشورهای نزدیک یا شوروی رفتند. اما وضعیت بدتر شد. از طرفی گرچه دو انتشارات کارهای این نویسندگان را منتشر می‌کرد، این کارها به آلمان راهی نداشتند و ازاین‌رو، مخاطب چندانی هم نداشتند. بنابراین، به‌جز مان یا وانگر، وضعیت مالی بیشتر نویسندگان بسیار بد بود. حتی بسیاری از این نویسندگان از روی ناامیدی خودکشی کردند.

این‌مترجم ادامه داد: رسیدن به امریکا کاری بسیار دشوار بود. باید در ساحل اقیانوس به‌سختی بلیت و ویزایی پیدا می‌کردند و هویتی جعلی می‌ساختند. در نظر داشته باشید که پیش از یهودی‌ها، چپ‌ها هدف حکومت هیتلر بودند. پس برشت دشمن‌خونی حکومت آلمان محسوب می‌شد. نویسنده شرایط دوره‌ مک‌کارتی امریکا و دادگاه برشت را به‌خوبی تصویر کرده است. من بارها فیلم دادگاه برشت را دیده‌ام. از او می‌پرسند تو بالاخره کمونیست هستی یا نیستی؟ برشت جواب می‌دهد، من هیچ‌وقت اهل هیچ‌چیزی نبودم. من روشنفکرم. او به‌راستی مرد حکومت و اجرا نبود. در این کتاب به ظرافت اشاره می‌شود که وقتی در ۱۹۵۳ در آلمان شرقی کارگرها در مقابل دولت سوسیالیست مرکزی‌شان تظاهرات می‌کنند، برشت جمع را ترک می‌کند. او آزاداندیش کاملی بود. نکته‌ دیگری که برای فهم بهتر رمان باید بهش اشاره کنم، شرایط خود وانگر و یهودیان این دوره است. این دوره، آغاز قرن بیستم، دوره‌ جنگ و جدال میان نسل‌ها است. پدرها افرادی مستبد، کاسب‌مآب، دارای وضعیت مالی خوب‌اند و بچه‌هایشان را در بهترین مدرسه‌ها و کلاس‌های هنری ثبت‌نام کرده‌اند. اما این بچه‌ها در راه کاسبی قدم نگذاشته‌اند و نمی‌توانند کار پدرش را ادامه بدهند. پس، به جریان روشنفکری دهه‌ بیست آلمان تبدیل می‌شوند که در فلسفه، هنر و آثار ادبی سرآمدند. وانگر در این رمان از پدرش می‌گوید.

فیروزآبادی گفت: در کتاب پیش‌رو، نثر خوبی برای ترجمه انتخاب شده است. اما ایرادهای کوچکی به چشم می‌خورد. مثلاً تئاتر برشت روایی است و نه حماسی. زمان روایت رویدادهای داستانی چیزی حدود ۲۴ ساعت است. این در حالی است که زمان روایت‌شده‌ داستان یک عمر است. نویسنده با فلش‌بک و تداعی‌معانی از اکنون به خاطرات می‌رود و برمی‌گردد. از دیگر جذابیت‌های این کتاب حیات روشنفکری است. این برشتِ بسیار معتقد در زندگی شخصی‌ خود بسیار عجیب‌وغریب است و چندین بچه‌ نامشروع، چندین زندگی آن‌چنانی، چندین زن دارد.

این‌مترجم، سخنان خود را با خواندن برگردان شعری از برشت در دفاع از نویسندگان در تبعید آلمانی به پایان رساند.

نظر شما