شناسهٔ خبر: 60401 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تأملی در منازعه فقه و عرفان به بهانه فتوای حرمت ساخت یک فیلم

آیا قرار است فیلم شمس و مولانا، جانب تصوف و طریقت را بگیرد و به شریعت لطمه بزند؟ یا قرار است عوامل سازنده‌اش هم شریعت و هم طریقت حقیقی را پس بزنند و بینش سکولار را فرآوری کنند؟

تأملی در منازعه فقه و عرفان به بهانه فتوای حرمت ساخت یک فیلم

فرهنگ امروز/ سید علی سیدان: اکنون که مسأله جدال «کهنه‌» فقه و عرفان، به بهانه فتوای بعضی مراجع درباره فیلم شمس و مولانا، بالا گرفته، این یادداشت بنا دارد نکته‌ای «نو» را یادآوری کند.

مسأله جدال فقها و عرفا پیشینه‌ای دراز دارد که کمابیش هر دانشجو و دانشمندی درباره آن اطلاعی دارد. یکی از نقاط عطف این جدال هم به دار آویخته شدن منصور حلاج است.

لیکن صف‌آرایی فقها و عرفا در دوران مدرن، صورتی تازه یافت؛ زیرا نیرویی تازه‌نفس به نام «سکولاریسم» پا به عرصه گذاشت. هر چند این نیرو اکنون آن رمق سابق را در جهان ندارد و از نفس افتاده و برخی اندیشمندان از «پست‌سکولاریسم» سخن گفته‌اند و برای دین و امر قدسی نقش و کارکردی قائل شده‌اند، اما اولاً پست‌سکولاریسم به معنای سپردن عنان سیاست به دین نیست و ثانیاً بسیاری از شبه‌روشنفکران ما به دلیل تأخر تاریخی نسبت غرب هنوز همان مکررات و مشهورات سکولاریستی، لقلقه زبانشان است.

الغرض، منکر این سخن نیستم که ما باید تکلیف این جدال را درون سنت خودمان روشن کنیم که این کار از فضلای حوزوی و دانشگاهی ما برمی‌آید نه کمترینی مثل‌ من؛ اما به‌عنوان یک روزنامه‌نگار حوزه اندیشه که کارش رصد کردن و گزارش دادن تحولات و رخدادهای اندیشه‌ای است، می‌گویم بی‌توجهی به این جبهه نوظهور، یا فقه ما را به سمت بنیادگرایی و تحجر می‌برد یا عرفان ما را سکولار و مشرکانه می‌سازد. در این کارزار، عرفان، ظرفیت بیشتری برای پذیرش سکولاریسم دارد؛ چون بیش از شریعت، بر طریقت تأکید می‌کند.

نیک می‌دانیم که شریعت و طریقت و حقیقت، در حاق ماجرا، جدالی ندارند و این سه در کانون اسلام ناب محمدی و عرفان ناب توحیدی و اهل‌بیتی به وحدت می‌رسند، اما نباید غافل بود که سکولاریسم به دلیل آنکه نمی‌تواند این وحدت را درک کند، آن را پاره‌پاره می‌سازد. از آنجا که پروژه اصلی سکولاریسم تفکیک امر شخصی و خصوصی از امر سیاسی و اجتماعی است، شریعت را که اگر نگوییم بذات، دست‌کم بخش عمده آن سیاسی و اجتماعی است، طرد می‌کند و جانب طریقت فردی را می‌گیرد.

به زبان دیگر، سکولاریسم ماده طریقت و معانی عرفانی را می‌گیرد و به آن صورتی از شریعت مدرن و تکنولوژیک می‌بخشد.

شاید به همین دلیل است که فرهنگ‌های عرفان‌زده‌ کشورهای شرق آسیا که شریعتی منسجم ندارند و نوعی معنویت باطنی بر فکر و فرهنگشان غلبه دارد، راحت‌تر پذیرای شریعت تکنولوژیک و ولایت تکنولوژی شده‌اند.

سکولاریسم، به گنجینه عرفانی ما دست می‌برد و با کندن معانی و مفاهیم عرفانی از بافت و زمینه‌اش، آن را به منظومه تفکر سکولاریستی ضمیمه می‌کند و در این فرآیند، کلمات عرفا معانی کاملاً متضادی با معنای حقیقی و نخستین خود پیدا می‌کنند.

نمونه‌ای می‌آورم و سخن را کوتاه می‌کنم.

سعید حجاریان کتابی دارد با عنوان «از شاهد قدسی تا شاهد بازاری». او عنوان کتابش را از اصطلاحات شاعر عارف ایرانی؛ حافظ شیرازی وام گرفته است. مدعای اصلی او این است که وقتی دین و به‌طور خاص دستگاه فقاهت با سیاست و نهاد دولت گره می‌خورد، اقتضای دولت در دوران مدرن که همانا حفظ، گسترش و تداوم قدرت است، گوهر دین را در تیزاب عقلانیت نقاد مدرن می‌اندازد و ناگزیر، حکومت دینی برای بقا، تن به مصلحت‌اندیشی می‌دهد و از این رهگذر عرفی و سکولار می‌شود.

او به عنوان مؤیدی برای این مدعا، باز هم از اشعار حافظ می‌آورد که: «رند عالم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه‌کار / کار مُلک است آن که تدبیر و تأمل بایدش».

رند عالم‌سوز، از نگاه حجاریان، نماینده دین و امر قدسی است و مصلحت‌بینی و تدبیر و تأمل هم شاخص «مُلک» که از دید حجاریان همان دولت مدرن است.

فارغ از اینکه تا چه حد می‌توان ویژگی‌های دولت مدرن را در واژه «ملک» جست‌وجو کرد، اگر ملک را به معنای عام آن؛ یعنی حکومت بگیریم، این ملک، همان چیزی است که مبدأ و منشأ قدسی، دینی و الهی دارد و خدا به هر کس که اراده کند «ملک» را اعطا و ایتاء می‌کند. آیات متعددی از قرآن گواهی بر این ادعاست که معروف‌ترینش این آیه است: «قُلِ اللَّـهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

حافظ با ذوق عرفانی و بینش توحیدی اش می‌گوید کسی که مشتاق وصال یار است، نباید برای این وصال حساب و کتاب کند و هم‌وغم خود را بر محاسبه چیزهایی بگذارد که بر عهده او نیست. این محاسبه و مصلحت‌سنجی به عهده خداست که مالک مُلک است و به هر کس بخواهد ملک را می‌دهد. خداوند هم در تکوین و هم در تشریع حاکم و مالک است و حساب و کتاب به دست اوست. حافظ در بیت بعدی همین شعر می‌گوید:

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

به نظر حافظ، اتکا به تقوا و دانش و هنر هم کفر خفی دارد، چه رسد به عقل جزوی و عقلانیت ابزاری که مشخصه سیاست مدرن است. این نحو محاسبه‌ها در اختیار مالکِ مُلک است. سالک باید در در تصفیه نیتش بکوشد و به خدا توکل کند.

محل نور تجلی است رأی انور شاه
چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش
رموز «مصلحت ملک» خسروان دانند
گدای گوشه‌نشینی تو حافظا مخروش

در بیت معروف دیگری می‌گوید:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

اگر بخواهیم به سبک معلم‌های ادبیات دبیرستان شعر را معنی کنیم، اینطور باید بگوییم: تو حساب و کتاب و تدبیر و عاقبت‌اندیشی و مصلحت‌بینی را کنار بگذار و به تکلیفت که بندگی خداست، با اخلاص، عمل کن. کسی که مالک و حاکم و ارباب عالم است، خودش تدبیر و حساب و کتاب می‌کند و پاداش و مزد تو را می‌دهد.

حافظ، سخنگوی طریقت و واصف حقیقت است. نباید از او انتظار داشته باشیم که شرایط شرعی و فقهی حاکم و مالک را بیان کند، اما به صورت اجمالی، بدیهی است که عالم تحت سیطره تکوینی و تشریعی خداست و این حکم و ملک را به هر کس اراده کند می‌دهد. حافظ به ساحت سیاست و حکومت، شأنی قدسی می‌دهد و سالک را از مصلحت‌سنجی در این ساحت برحذر می‌دارد. اگر کسی به‌واسطه کسب یا جهد خالصانه یا به واسطه انتسابش به شجره طیبه، شایستگی حکومت داشت، به همان میزان اجازه تصرف و محاسبه و تدبیر امور عالم به او داده می‌شود. حکومت، ساحت تدبیر و تأمل هست اما هر کسی مجاز نیست خود را حاکم بپندارد و لاجرم تدبیر و تأمل کند و در نهایت سکولار شود!

آیا این عجیب است که نگاه سکولار امثال حجاریان، معانی عرفانی را کاملاً متضاد با معنای حقیقی شان فهم می‌کند؟ نه. اقتضای فهم سکولار همین است که برای بسط خود به میراث عرفانی هم دستبرد بزند.

و در آخر بازگردیم به پرسشی درباره فیلم شمس و مولانا. این یادداشت در مقام دفاع از فتوای شرعی بعضی مراجع درباره ساختن این فیلم نیست. چنانکه در مقام مخالفت هم نیست؛ لیکن مسأله این است که آیا قرار است فیلم شمس و مولانا، جانب تصوف و طریقت را بگیرد و به شریعت لطمه بزند؟ یا قرار است عوامل سازنده‌اش -که کمابیش آنها را می‌شناسیم- هم شریعت و هم طریقت حقیقی را پس بزنند و بینش سکولار را فرآوری کنند؟

مهر

نظر شما