فرهنگ امروز: نرم افزار الگوی پیشرفت یا توسعه، علوم انسانی است و طراحی این نرم افزار ارتباط عمیقی با زیستجهانها دارد. این زیستجهانها و به عبارت دیگر جهانبینیها هستند که مبادی علوم را پیریزی میکنند و از علوم مهندسی و پزشکی گرفته تا علوم انسانی تأثیرگذار است.الگوی توسعه غربی، مبادی و مقاصدی دارد که با زیستجهان دینی هم خوانی ندارد، فلذا علومی که برخواسته از آن الگو یا توسعه باشند نیز نمیتوانند در هدف با دین یکسان باشد.برای اینکه در الگوی پیشرفت یا توسعه خود موفق باشیم در ابتدا باید در مبادی علوم خود، و به طور خاص علوم انسانی تجدید نظر کنیم. فلذا نگاه مجدد به علوم انسانی تحقق یافته در کشور، لازمه دستیابی به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است.در راستای فهم رابطه الگوی پیشرفت با علوم انسانی و راهکارهای تحول در روش ها و مبادی علوم انسانی به سراغ حجتالاسلام پیروزمند رفتیم تا به تبیین این مسئله بپردازند.
اساساً چرا جامعه ما نميتواند با استفاده از الگوي توسعه غربي به اهداف خود برسد؟
الگوي توسعه، نرم افزار اداره كشور و جامعه محسوب ميشود و طبيعتاً اين نرمافزار زمينه ايجاد و تحقق آرمانها و فرهنگ يك جامعه را در عينيت اجتماعي فراهم ميكند. به همين دليل در هر جامعهاي الگوي توسعه بايد متناسب با آرمانهاي فرهنگي آن كشور و جامعه تنظيم و طراحي شود.
در كشورهاي غربي ـ منظور غرب جغرافيايي نيست بلكه غرب فرهنگي مد نظر است ـ به دليل اينكه بينش آنها نسبت به زندگي انسان و جامعه بينشي مادي است طبيعتا الگويي را هم كه طراحي كردند الگويي بوده كه بتواند همچون اهدافي را تحقق بخشد. منظور از بينش مادي غربيها اين است كه نگاه آنها به انسان و جامعه اين است كه غايت و آرمان انسان در اين زندگي دنيايي تامين رفاه، امنيت و آسايش و به عبارت ساده راحتي و ارضاي نياز حداكثري انسان و به طور عمده نيازهاي مادي است.
نگاه غربيها به نيازهاي غير مادي انسان جنبه اصيل ندارد و به همين دليل وقتي اين بينش تبديل به الگوي توسعه ميشود محور آن اقتصاد خواهد بود، به دليل اينكه رفع نيازهاي مادي حرف اول را ميزند و فرهنگ و سياست در خدمت اقتصاد خواهد بود و حكم ايجاد بستر و خدمات دهي به عرصه اقتصاد را خواهند داشت. طبيعتا از همين نقطه جهتگيري الگوي توسعه متفاوت ميشود و اگر در جامعه ايران اسلامي هم اين الگو بازسازي و متناسبسازي نشود طبيعي است كه سايه خود را بر برنامههاي توسعه مياندازد و فرهنگ و حوزه فرهنگي را به حاشيه ميبرد، به همين دليل لازم است كه نخبگان جامعه نسبت به طراحي الگوي پيشرفت اسلامي ايراني اهتمام ورزند.
پيشرفت در مباني اسلامي و ديني ما چه جايگاهي دارد؟ به بيان ديگر، برخي اين انتقاد را وارد ميكنند كه اسلام در برخي حوزههاي از جمله اقتصاد برنامه خاصي ندارد. اين مسئله را چگونه ميتوان پاسخ داد؟
ببينيد يك مجموعه مباحث به هم پيوستهاي وجود دارد كه اگر كسي بپذيرد همه را پذيرفته و اگر نپذيرد هيچكدام را نميپذيرد و آن اين است كه اسلام نظام اقتصادي دارد يا نه؟ اسلام علم اقتصاد دارد يا ندارد؟ الگوي پيشرفت اسلامي داريم يا نداريم؟ اينها بحثهاي بهم پيوستهاي است.
اگر مراد از اينكه اسلام در اين موارد حرف دارد يا نه اين باشد كه ما برويم سراغ آيات و روايات و نصوص شرعي را مستقيما پيدا كنيم كه بيانگر الگوي توسعه يا علم و نظام اقتصادي باشد ما هم موافقيم كه همچين چيزي وجود ندارد.
لكن اگر از اين واقعيت اين نتيجه گرفته شود كه پس به دنبال اسلامي سازي اين مسائل نرويم با اين نظر به شدت مخالفيم به اين علت كه اسلام دين جامع و كاملي است و برنامه سعادت فرد و جامعه را در بر دارد و طبيعتاً طراحي اين الگوهاي پيشرفت و نظامهاي اجتماعي اموري است كه در سعادت فرد و جامعه دخالت تام دارد و به همين خاطر نميتوان ساحت اسلام را از ورود به اين عرصهها مبرا بدانيم به همين دليل سخن از اسلاميسازي اين موارد موضوعيت پيدا ميكند، منتها بايد اين توجه را داشته باشيم كه اولاً بايد علوم اجتماعي از جمله اقتصاد اسلامي مبتني بر الگوي اسلامي پايهريزي شود و در ادامه مبتني بر الگو نظامات سياسي، فرهنگي و اقتصادي طراحي شود، بنابراين اگر بپذيريم كه تحول در دانش اجتماعي بايد اتفاق بيفتد به تبع خواهيم پذيرفت كه اين تعبيرات در مفاهيم پايين دستي هم اتفاق بيفتد.
الگوي پيشرفت اسلامي ايراني با تمدنسازي چه رابطهاي دارد و نقش آن در حفظ استقلال كشور چيست؟
«تمدن سازي» يعني ايجاد شرايط عيني كه در آن شرايط نياز آحاد جامعه تأمين شود. اگر اين تعريف را بهعنوان معناي تمدنسازي گرفتيم؛ آن وقت الگوي توسعه دقيقي ميخواهد طراحي كند و نرمافزار و منطقي را دهد كه امكان تمدنسازي را فراهم ميكند؛ يعني به عبارت ديگر همانطور كه از اسم آن پيداست الگوي پيشرفت اسلامي ايران است و توسعه در بستر تمدني واقع ميشود چرا كه توسعه در خلأ واقع نميشود و در عينيت واقع ميشود كه اين عينيت؛ يعني تمدن.
هر ميزان به توسعه و پيشرفت اسلامي دست پيدا كنيم؛ يعني به تمدن اسلامي دست پيدا كرديم. چگونه دست پيدا كرديم؟ با الگوي توسعه كه البته اين الگوي توسعه كه البته اين الگوي توسعه براي محقق شدن واسطههايي نياز دارد كه در اينجا مورد بحث نيست.
طبعا اگر چنين ارتباطي را بين الگوي توسعه و تمدنسازي برقرار كنيم مشخص است كه حفظ و ارتقاي هويت ديني و ايراني جامعه منوط به اين خواهد بود كه تدبير امور جامعه را مبتني بر آموزههاي فرهنگي خودش و با استفاده از ابزارها، وسايل و قالبهاي متناسب انجام دهد و به هر ميزان اين اتفاق بيفتد طبعا كشور استقلال واقعي پيدا ميكند.
عدالت چه جايگاهي در الگوي ایرانی-اسلامی پيشرفت دارد؟
نهادينه شدن جريان عدالت از طريق الگوي پيشرفت اسلامي ايران اتفاق ميافتد. عدالت وصفي است كه كل جامعه بايد به آن متصف شود و سطوح مختلف و فعاليتهاي گوناكون و تصميمگيري هاي عادلانه اتفاق بيفتد.
منتها اين جريان عدالت براي اينكه شكل قاعدهمند و تضمين شدهاي به خود بگيرد بايد بتوانيم مفهوم عدالت را در الگوي پيشرفت تعبيه كنيم و بلكه الگوي توسعه را مبتني بر اين مفهوم و مفاهيمي از اين دست پايهريزي كنيم. در اين صورت الگوي پيشرفت ما تحقق بخش جريان عدالت در جامعه خواهد بود.
رابطه علوم انساني با تحقق الگوي ایرانی-اسلامی پيشرفت چيست؟
الگوي توسعه رتبتاً موخر از تحول علوم انساني است. به علت اينكه توسعه وامدار اين علوم است و نتيجه توانمندي اين علوم در طراحي الگو و برنامههاي توسعه ظاهر ميشود. به همين جهت ما به ميزاني كه توفيق و تحول در علوم اجتماعي و انساني پيدا كرده باشيم ميتوانيم به الگوي توسعه اسلامي دست يابيم. البته يك رابطه متقابلي هم وجود دارد؛ يعني وقتي الگوي توسعه اسلامي ايراني پايهريزي شود و توسعه كشور بر اساس آن واقع شود اين توسعه حتما بستر ساز توسعه علوم هم خواهد بود.
الگوهاي توسعه را از ابتداي انقلاب تا كنون چگونه ارزيابي ميكنيد؟
قبل از اينكه بخواهيم نقدي در اين زمينه داشته باشيم، بايد توجه كرد كه الگوي توسعه يك موضوع مهم و در عين حال دير دسترس است و بايد تلاشهاي زيادي در زمينههاي مختلف علمي صورت گيرد تا به آن دست يابيم.
بنابراين اگر بخواهيم دولتهاي گذشته را از اين زاويه نقد كنيم كه چرا بر اساس الگوي توسعه اسلامي عمل نكردهايد نقد واردي نخواهد بود. به دليل اينكه ظرفيت علمي جامعه در آن مقطع ايجاب نميكرد كه الگوي توسعه اسلامي را ارائه كرده باشد چه اينكه الان هم اين نياز مطرح است و مطالبه رهبري شاهدي بر اين معنا است، اگر نقدي بيان ميشود بايد واقع بينانه باشد كه آيا ميتوانستيم بهگونهي ديگري عمل كنيم يا خير.
بايد براي دسترسي به زاويه ايدهآل مورد نظر در الگوي توسعه روند گذشته را مورد ارزيابي قرار دهيم كه ظاهرا در يك مقطع توسعه اقتصادي محور قرار گرفت البته شرايط بعد از جنگ نيز اقتضاي اين مسئله را تشديد ميكرد. ولي به هرحال توسعه اقتصادي محور قرار گرفت و در توسعه اقتصادي هم بيشتر الگوي توسعه نظامسرمايهداري مورد تعقيب قرار گرفت. بيانصافي است بگوييم الگوي كاملاً تقليدي از نظام سرمايهداري است بلكه الگوي تا حدودي بومي شده نسبت به نظام سرمايهداري بود.
در فصل ديگري از برنامههاي توسعه، اولويت اول با توسعه سياسي قرار گرفت و البته توسعه سياسي كه ادبياتش را بر اساس ادبيات انقلاب اسلامي توليد نكرده بودند. البته رهبري با هوشمندي به اين مسئله توجه داشتند و جهتگيريهاي صحيح و لازمي را كه در توسعه سياسي مورد توجهشان بود مكرر ابراز ميكردند و از اينكه آن ادبيات بخواهد در جامعه حاكم شود پيشگيري ميكردند. ولي به هرحال در مسئولين پايين دستي ما شاهد اين ماجرا بوديم و اين بحث ادامه پيدا كرد.
البته شعار توسعه متوازن و پايدار را همه دولتها ميدادند ولي آنچه در عمل و واقعيت اتفاق افتاد يك قدري متفاوت بود. الان بايد با يك رويكرد فرهنگ محور بتوانيم الگوهاي پيشرفت را مورد بازبيني قرار دهيم.
چه شاخصههايي را ميتوان براي الگوي اسلامي ايراني پيشرفت در نظر گرفت؟
شاخصه بيان كردن نقطه آخر طراحي الگو است و وقتي كه ما هنوز درباره دستيابي به الگوي پيشرفت بحث ميكنيم مطالبه شاخصهها زود است. اما فرض كنيد كه در زمينه توسعه فرهنگي يك شاخصههايي را ميتوان مد نظر قرار دهيم كه مشخصاً در توسعههاي متداول اسمي از آن به ميان نميآيد و بلكه ممكن است ضد توسعه قلمداد شود. مثلا ميزان افراد نمازگزار در جامعه، ميزان شركت در مجالس توسل اهل بيت(ع)، ميزان موقوفات، ميزان خيرات و مبرات، ميزان رعايت حجاب و عفاف كه همه اينها از نظر ما معيار توسعه يافتگي است ولي ممكن است بر اساس معيارهاي جهاني اين موارد بعضا مطرح نباشد و يا ضد توسعه قلمداد شود. بنابراين اگر ما از منظر فرهنگ اسلامي وارد بشويم بايد شاهد اين باشيم كه شاخصهاي جديدي با وزنها متناسب در ميدان محاسبه وارد شود.
چه راهي را بايد پيش بگريم تا روند دستيابي به اين الگوي پيشرفت هرچه سريعتر محقق شود؟
اولاً اين بحث مشاركت عمومي و فراگيري در بين نخبگان را نياز دارد ولي براي اينكه اينكار اتفاق بيفتد بايد اقدامات كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدتي را به اين منظور تعبيه كرد، در اقدامات كوتاه مدت بايد براي درك و فهم ضرورت، چرايي و چيستي الگوي توسعه اتفاق بيفتد.
در ميان مدت بايد براساس تجربيات گذشته بتوانيم به يك الگوي مقدماتي و دوره گذار دست پيدا كنيم و بر اساس آن سندهاي ملي را باز طراحي كنيم، در بلند مدت بايد در پي اين باشيم كه از طريق تحول در علوم انساني به الگوي توسعه اسلامي دست پيدا كنيم.
در پايان اگر سخني در اين مورد داريد بفرماييد.
به هرحال حيات و بقاي نظام اسلامي به اين موضوع وابسته است و به همين دليل بايد اين مسئله جدي گرفته شده و مستمراً دنبال شود و با سعه صدر و هماهنگي و مشاركت نخبگان انشاءالله حتما به نتايج درخوري خواهد رسيد.
نظر شما