شناسهٔ خبر: 60489 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

غلامرضا ذکیانی؛ مواجهه با اهالی فلسفه سعه صدر می‌خواهد

رئیس موسسه حکمت و فلسفه ایران با بیان اینکه تاریخ نشان داده بزرگان فلسفه سبب تغییرات در تاریخ علم و تمدن بوده‌اند، گفت: باید نسبت به رشته‌ فلسفه و اهالی آن سینه‌ گشاده و سعه صدر داشته باشیم.

مواجهه با اهالی فلسفه سعه صدر می‌خواهد

فرهنگ امروز/ فاطمه فرامرزی: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران از جمله موسسات قدیمی و پر افتخار این مرز و بوم است که طی سال‌های سال فعالیت از حضور استادان و پژوهشگران برجسته‌ای بهره برده و شاگردان فراوانی ذیل چتر حمایت علمی این موسسه به جامعه معرفی شدند. 

این مجموعه از همان آغاز سنگ بنای کار خود را بر محور نگاه مبتنی بر تحقیق و پژوهش پایه‌گذاری کرد تا فارغ از هرگونه هیاهو بتواند بستر مناسبی باشد برای حضور آنان که در زندگی خود بیش از هرچیز به کسب علم و دانش اهمیت می دهند، این نگرش از همان ابتدا و با تأسیس موسسه از سوی سیدحسین نصر با عنوان «انجمن حکمت و فلسفه ایران» وجود داشت؛ حتی پس از آنکه او ایران را ترک کرد، همچنان نگرش مزبور نقطه اتکای موسسه به شمار می‌رفت و شاید بتوان علت این رویکرد را در این مسأله جست که اساس کار این موسسه تعلیم و تربیت و حفظ سنت استاد و شاگردی در مکتب فلسفه اسلامی بود که تا پیش از آن می‌رفت که به دست فراموشی سپرده شود.

نگاهی به تاریخچه فعالیت این موسسه و هیأت امنای دوره اول آن که متشکل از بزرگانی چون «مهدی محقق»، «جلال‌الدین همایی»، «محمود شهابی»، «عباس زریاب خویی» و «یحیی مهدوی» بود و از سوی دیگر شاگردانی چون رضا داوری اردکانی، نصرالله پورجوادی، غلامرضا اعوانی، محسن جهانگیری که در مکتب این استادان شرف حضور داشتند بیش از هرچیز حکایت از این مَثَل معروف دارد که: قدر زر، زرگر شناسد قدر گوهر، گوهری. استادانی که در این موسسه حضور داشته و دارند خود شاگردان بزرگانی بودند که هرکدام جانی دوباره به عرصه علم و دانش بخشیدند.

از سوی دیگر مرور تلاش‌هایی که طی این سال‌ها از سوی افراد مختلف به ویژه استاد غلامرضا اعوانی صورت گرفت تا چراغ موسسه همچنان روشن بماند تا فعالیت‌های خادمانه و علمی حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه، مُهر تاییدی است بر این مدعا که موسسه حکمت و فلسفه ایران اگر نگوییم اولین اما قطعا از بهترین و متمایزترین مجموعه‌های علمی کشور بوده که پرچم‌دار حفظ میراث فلسفه اسلامی است. 

امروز اما بعد از گذشت دهه‌های متمادی از فعالیت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و نگرش نخبه‌پرورانه‌ای که به ویژه بعد از انقلاب اسلامی سرلوحه کار موسسه قرار گرفت، شاهد رونق دیگری در این موسسه در عرصه‌های مختلف فلسفی هستیم. در واپسین روزهای سال ۱۳۹۷ بود که «منصور غلامی» وزیر علوم طی پیامی «غلامرضا ذکیانی» را به عنوان رئیس جدید موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران منصوب کرد. ذکیانی که خود سال‌ها در بزرگ‌ترین دانشگاه تخصصی علوم انسانی کشور یعنی دانشگاه علامه طباطبایی تدریس می‌کرد، امروز در کنار این حضور آکادمیک در دانشگاه، فضای متفاوتی را تجربه می‌کند و به نظر می‌رسد برنامه‌هایی متفاوت را در دستور کار خود قرار داده است.

بر آن شدیم با حضور در دفتر کار وی در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، گپ و گفتی در مورد فعالیت و وضعیت آینده موسسه داشته باشیم هرچند که باز هم وجهه دانشگاهی و دغدغه‌های بی‌شمار او در عرصه علوم انسانی بر سایر مباحث او در این مصاحبه می‌چربد.

در ادامه حاصل گفت وگوی خبرنگار مهر با غلامرضا ذکیانی را می خوانید؛

*جناب ذکیانی! مروری بر کارنامه علمی‌تان گواه بر آن است که از دغدغه‌مندان علوم انسانی و به ویژه فلسفه هستید. با توجه به آنکه چندی قبل سکان هدایت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، به دست شما سپرده شد، افق پیش رو و برنامه‌هایتان در راستای اعتلای علوم انسانی و به ویژه مباحث فلسفی چیست؟  

برای پاسخ به این پرسش مقدمه ای را بیان می‌کنم. این مجموعه لااقل یکی از با سابقه‌ترین موسسات فلسفی کشور است که سال ۱۳۵۲ از سوی دکتر سیدحسین نصر تأسیس شد. افراد برجسته ای در موسسه حضور یافتند و به ویژه در همان پنج سال قبل از انقلاب بزرگانی نظیر «ایزوتسو»، «هانری کربن»، «ویلیام چیتیک»، «سید جلال آشتیانی» به موسسه رفت و آمد داشته و درس گفتارها و کلاس‌های متعددی برگزار و در واقع افق بلندی برای موسسه حکمت و فلسفه ایران ترسیم شده بود.

بعد از انقلاب اسلامی، دکتر نصر به دلیل انتسابی که به دربار داشت از ایران می رود و فعالیت‌های موسسه در حد بسیاری کاهش پیدا می‌کند تا سال ۱۳۸۱ که با فراز و فرودهای فراوان و با زحمات دکتر غلامرضا اعوانی، موسسه جان دوباره‌ای می‌گیرد، یعنی پس از حدود ۱۴ سال که در سایر جاها ادغام شده بود، مستقل می‌شود و خود استاد اعوانی مسئولیت اداره‌ موسسه را  تا سال ۱۳۹۰ بر عهده می‌گیرند و پس از آن نیز حجت الاسلام خسروپناه به عنوان مدیر در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران حضور داشتند و هر کدام با سلایق خاص خودشان در دوره مدیریت سکان هدایت این مجموعه فلسفی را در دست داشتند.

اما آنچه که من تصور می کنم در این مجال و در پاسخ به پرسش شما باید مطرح کنم دو نکته به هم پیوسته مربوط به فضای فلسفی کشور و نکته ای در رابطه با موسسه است. من در بدو ورود به موسسه و در مراسم معارفه این تعبیر از شیخ اجل را به کار بردم که فرمود: «یا مکن با فیل‌بانان دوستی/یا بنا کن خانه‌ای در خورد پیل»

یا باید بی‌خیال رشته‌ فلسفه شویم یا پای لرزش هم بنشینیم، کسانی که اهل فلسفه هستند در ریشه‌ها غور می‌کنند و تاریخ نشان داده که بزرگان فلسفه مسبب تغییرات بزرگ در تاریخ علم و تمدن بوده‌اند

رشته فلسفه با همه زیررشته‌هایش نظیر کلام، منطق، تاریخ علم، فلسه غرب، فلسفه اسلامی و ... با سایر رشته‌ها تفاوت عمده‌ای دارد و آن این است که فلسفه با مبانی سر و کار دارد و مانند سایر رشته‌ها نیست که از اصول و مفروض‌ها فاصله بگیرد. فلسفه همه چیز را زیر سوال می‌برد. حتی مبانی را زیر ذره‌بین نگاه کنکاش‌گرایانه خود می‌برد و اهل فن می‌دانند که معارفی از این دست، از سنخ حرف‌های عمومی در رشته‌هایی چون پزشکی، مهندسی، تاریخ و جامعه‌شناسی یا حتی رشته فقه نیست، بلکه بسیار ریشه‌ای تر و عمیق‌تر است. بنابراین کسانی که اهل این رشته هستند قاعدتاً اهل معارف عمومی نیستند.

با این اوصاف یا باید بی‌خیال رشته‌ فلسفه شویم یا پای لرزش هم بنشینیم. کسانی که اهل فلسفه هستند در ریشه‌ها غور می‌کنند و تاریخ نشان داده که بزرگان فلسفه مسبب تغییرات بزرگ در تاریخ علم و تمدن بوده‌اند. بنابراین اولین نکته من این است که یا نباید سراغ رشته فلسفه رفت و یا اگر رفتیم باید سینه‌ گشاده و سعه صدر را سرلوحه‌ خود قرار دهیم. این رشته چنین ویژگی‌هایی را اقتضاء می‌کند که سیاست‌گذاران و مسئولان فرهنگی در مواجهه با اهل فلسفه باید با صبر و حوصله‌ بیشتری رفتار کنند.

اما نکته دوم که باز هم خاص موسسه نیست، این است که رشته‌ فلسفه، اساساً رشته‌ انتزاعی است، اما به دلایلی در طول تاریخ ایران، مثل بقیه‌ رشته‌های دانشگاهی از نیازهای جامعه دور شده است، البته ممکن است اهل فلسفه گمان کنند ذات فلسفه همین است و اصلاً این رشته کاری به نیازهای جامعه ندارد، اما با ملاحظه‌ای که بیان می‌کنم اندکی این گمان را اصلاح کنم. 

نیازهای جامعه در یک سطح نیستند. جامعه یک سری نیازهای مادی و به‌روز دارد مانند نیازهای مربوط به بهداشت، تغذیه، مسکن، پوشاک و ...، در مرحله‌ بعد نیازهایی چون آموزش، تربیت، تحصیلات تکمیلی، مسائل رفاهی و ...؛ اما همین جامعه در مراحل بالاتر یک سری نیازهای فراتر نیز دارد، نیازهایی که پرسش‌های زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنند:

ـ آموزش و پرورش ما چه رویکردی در تعلیم و تربیت نسل آینده‌ اتخاذ کرده است؟

ـ جهت‌گیری دانشگاه‌ها در تعلیم و تربیت جوانان آینده‌ساز چیست؟

ـ چه نسبتی بین دانشگاه و جامعه وجود دارد؟ 

ـ آیا دانشگاه فارغ از نیازهای عدیده‌ جامعه، می‌تواند به کار علمی و پژوهشی خود ادامه دهد؟

ـ رویکردهای علمی در دانشگاه‌های ما از چه مدلی پیروی می‌کنند؟ آیا این مدل(ها) با نیازهای ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی جامعه ما سازگار است؟

ـ آیا مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه از سوی دانشگاه‌ها رصد می‌شود و آیا نتایج چنین رصدهایی ـ در صورت وجود داشتن ـ به اطلاع مسئولین رسانده می‌شود؟ 

ـ آیا مسئولین جامعه در رده‌های مختلف، چنین تعاملی با دانشگاه دارند که هم مشکلاتشان را به دانشگاه‌ها ارجاع دهند و هم انتظار ارائه رهنمودهای علمی داشته باشند؟

ـ آیا مسائلی چون رابطه‌ دین با علم، فرهنگ، سیاست، رسانه، فلسفه، هنر، مدیریت، تحول و ... حل و فصل شده است؟

ـ آیا مسئله‌ ملیت که به دلایل غیرعلمی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی مورد بی‌مهری واقع شد، مورد ارزیابی جدی قرار گرفته است؟ آیا نتایج سوء بی‌توجهی به بعد ملیت ایرانی و تعامل آن با اسلام و مکتب تشیع مورد بحث جدی واقع شده است؟ 

ـ آیا نسبت دین با مدرنیته و حتی دوره‌ پست‌مدرن مورد کنکاش جدی قرار گرفته است؟ 

اما سومین نکته که خاص موسسه حکمت و فلسفه بوده و البته بعد از این دو مقدمه که عنوان کردم پاسخ سوالی است که مطرح کردید، این است که معتقدم باید در مورد رشته‌ فلسفه و دستاوردهای آن سینه‌ گشاده داشته باشیم و اجازه دهیم که اهالی این رشته آزادانه کار کنند. در تاریخ نمونه‌های فراوانی وجود دارد از این که وقتی به معنای واقعی کلمه آزادی وجود داشته دانشمندان حرف‌های زیادی برای گفتن داشته‌اند.

باید در مورد رشته‌ فلسفه و دستاوردهای آن سینه‌ گشاده داشته باشیم و اجازه دهیم که اهالی این رشته آزادانه کار کنند

بهترین نمونه و شاهد این مسأله نیز تمدن اسلامی است که در سده‌های چهارم و پنجم نقطه اوج خود را تجربه کرد. با مطالعه کوتاهی درخواهیم یافت در این دوران، که این همه رشد و شکوفایی را برای جامعه‌ بشری به ارمغان آورده، اوضاع سیاسی به نحوی بوده که حکومت ظاهراً دست بنی عباس اما عملاً دست آل بویه بوده است. آل بویه از دیلمیان ایران هستند و خلافت اسلام رابه سه منطقه تقسیم کرده و امارت می کردند و به سمت ساقط کردن خلافت نبی عباس نیز نرفتند. 

بنی‌عباس در این دوره سر جای خودشان هستند و آل‌بویه هم امارت می کنند، یعنی دو مسند قدرت وجود دارد: یکی برای اهل سنت و دیگری برای شیعیان است، این امر سبب می شود که نوعی تحمل و مدارای مذهبی از یکسو و نوعی آزادی نسبی از سوی دیگر در جامعه اسلامی حاکم گردد. مستشرقان از این دوره تحت عنوان «میان پرده ایرانی» یاد کرده‌اند. همین میان پرده سبب شد تا بزرگانی چون فارابی، ابن‌سینا، بیرونی و دیگران بالاترین دستاوردهای اندیشه بشری را در زمان خود ارائه کنند. 

شخصاً معتقدم که نسبت به اهل فلسفه و همه‌ کسانی که مبناپژوه هستند باید سعه صدر داشته باشیم. این نکته‌ای است نسبت به مقدمه اول که در ابتدای بحث مطرح کردم.

اما نسبت به مقدمه‌ دوم، معتقدم فلسفه باید مانند بقیه‌ رشته‌ها باشد و در مقام استدلال عرض می‌کنم هر کس در هر کشوری که زندگی می‌کند باید نسبت خودش را با آن کشور و ملت بداند و مثلاً متوجه باشد که آن کشور و آن ملت با وجود تمام سختی‌ها و محرومیت‌هایی که داشته، امکانات تولد، رشد، تعلیم و تربیت، تغذیه‌ و بهداشت سالم، تحصیل در مقاطع بالاتر، انتخاب رشته و شغل مناسب، ازدواج و تهیه مسکن و ... را در اختیار او قرار داده است. بنابراین هرکسی از همه‌ این جهات مدیون کشور خود است، چون علاوه بر فرهنگ و تاریخ و هویتش، همه‌ این قبیل امور فردی و اجتماعی را نیز  در آن وامدار مام میهن است. پس همه‌ افرادی که به سن کار رسیده‌اند باید تلاش کنند ضمن کسب درآمد گوشه‌ای از مشکلات کشور خود را حل کنند. اهل فلسفه نیز مستثنا از این موضوع نیستند، با این توضیح که طبیعتاً از فیلسوف انتظار نمی رود مسائل مادی جامعه را حل کند، اما هر جامعه ای یک سری مشکلات بنیادین دارد که در مقدمه‌ دوم به آنها اشاره کردم. 

با این مقدمه‌هایی که بیان کردم به موسسه‌ حکمت و فلسفه می‌رسیم. من علاقه دارم که همکاران در این موسسه بتوانند در حوزه‌ فلسفه سراغ مشکلات مبنایی جامعه بروند. 

*یعنی چه سنخ مشکلاتی که به زعم شما هم مبنایی باشند و هم مسأله روز؟

بگذارید مصداق مطرح کنم؛ در چند هفته‌ اخیر یکی از مسائلی که در سطح رسانه‌ها شاهد هستیم، جریان ساخت فیلم شمس و مولانا است که عده‌ای خواستند این فیلم را بسازند، اما از سوی دیگر عده ای برای ممانعت از ساخت فیلم، نامه‌ای به دو تن از مراجع تقلید نوشتند و آن دو مرجع گرامی نیز جریان شمس و مولانا را ذیل جریان صوفیه گمراه اعلام کردند و ساخت فیلم را حرام دانستند. این مسأله ظاهراً بحث فرهنگی و اجتماعی است، اما حقیقت این است که از عمق و مبنای بیشتری برخوردار است. اینجاست که اهل فلسفه و عرفان باید وارد میدان شده و حرف بزنند که آیا می شود ملیت و تاریخ ما را از مولانا و امثال او جدا کرد؟ آیا بخش عمده ای از تاریخ ما تعلق به آنان ندارد؟ آیا مثنوی معنوی در یک سال کتاب اول آمریکا نشد؟ این موارد بحث هایی است که باید جدی مطرح شود.

باید تحلیل شود که مثلاً دیوان شمس چه نسبتی با تاریخ و فرهنگ و اسلامیت و ایرانیت ما دارد و آیا می‌شود با یک رأی فقهی آن را حذف کرد؟ ای‌کاش مراجع بزرگوار ما به اندیشه‌های نیم قرن گذشته استاد مطهری توجه می‌کردند که خدمات متقابل اسلام و ایران نوشت و نشان داد اسلام به همه ملتها خدمت کرده، ولی خدمتی که به ایرانیان کرده نظیر ندارد و در مقابل همه ملتهای مسلمان به اسلام خدمت کرده‌اند ولی خدمتی که ایرانیان به اسلام کرده‌اند، هیچ ملتی نکرده است. آیا ایرانیان فرهنگ دیرینه‌ خود را کناری نهادند و به خدمت اسلام درآمدند؟ یا با حفظ زبان فارسی و عناصر برجسته‌ فرهنگی خود به اسلام خدمت کردند؟ آیا شاهکارهایی چون شاهنامه، مثنوی، کلیات شمس، گلستان و بوستان، حکمةالاشراق، حکمت متعالیه و ... ترکیبی از فرهنگ ایرانی و اسلامی نیستند؟ 

*این دیدگاه قابل تأملی است که مطرح کردید، اما مسأله این است که بعد از تأسیس این همه رشته و مقطع تحصیلی، آیا واقعاً به آن درجه مبنایی کار کردن نرسیده‌ایم؟

جامعه در مشکلات خود غوطه‌ور است. درست است که مقاطع مختلف و رشته های متعددی تأسیس شده، اما آیا ناظر به حل مشکلات هستند؟ پرسش من این است که اگر بعد از مدتی منبع مجانی نفت تمام شود چه اتفاقی می‌افتد؟ دانشگاهی که به دلیل اتصال به منبع نفت، نیازی نمی‌بیند از طریق حل مشکلات واقعی جامعه درآمدزایی کند، روزی که نفت تمام شود و یا به هر دلیلی نتوانیم نفتمان را بفروشیم، چگونه خود را اداره خواهد کرد؟  آن روز اگر جوابی برای مشکلات مبنایی جامعه نداشته باشیم طبیعی است ملتی که در دشواری‌ها دست و پا می‌زند چه برخوردی با مجموعه‌هایی نظیر موسسه حکمت و فلسفه خواهد داشت؟ در نتیجه تلاش من این است که در دوره جدید ناظر بر نیاز جامعه کار کنیم هرچند که یک دست صدا ندارد و با یک گل هم بهار نمی شود.

*بنابراین قصد شما یک چرخش اساسی در موسسه است و می‌خواهید فعالیت‌ها از برگزاری صرف همایش ها و کلاس‌های  جاری خارج شود؟

 می توان چنین برداشتی کرد، به هرحال همایش‌ها و کلاس‌ها کماکان ادامه دارند، اما تلاش این است که در دوره‌ جدید اعضای موسسه به سمت مباحث جدیدتر و انضمامی‌تر بروند.

*آیا می توان گفت به نوعی می‌خواهید در دوره‌ جدید فعالیت موسسه حکمت و فلسفه، رشته فلسفه را کاربردی کنید؟

این مباحث ریشه‌ای‌تر از این است که واژه کاربرد بتواند آن را بازگو کند. من واژه «کاربردی» را به کار نمی برم چون حالت تجاری‌سازی را به ذهن متبادر می‌کند. می‌خواهم به شکل ملموس‌تری مباحث مطرح شوند و گرهی از مشکلات باز کنند.

*برگردیم به برخی مباحث کلیدی که اشاره داشتید، شما ذیل پاسخ به اولین پرسش اشاره‌ای به وضع علم و دانشگاه داشتید، با توجه به اینکه سالیان سال است که خود در دانشگاه تدریس دارید، وضعیت فعلی دانشگاه به ویژه در عرصه‌ علوم انسانی را چگونه ارزیابی می کنید، این سوال را از این جهت می پرسم که در سال‌های اخیر بیشتر از آنکه شاهد تعالی و گرایش به اندیشه‌ورزی باشیم، عمدتاً حضور در دانشگاه با هدف صرف اخذ مدرک همراه است. تحلیل‌تان از وضعیت موجود چیست؟

برای پاسخ به این پرسش مقدمه‌ای را بیان می کنم؛ ببینید به دلایلی از سال ۱۳۱۴ که دانشگاه وارد ایران شد و دانشگاه تهران تأسیس شد، ما سعی کردیم از دیگران الگوبرداری کنیم، مسقط‌الرأس یعنی جایی که دانشگاه را از آنجا وارد ایران کردیم برای خودش و بر اساس نیازهای جامعه خود برنامه دانشگاهی تدوین  و این نهاد عظیم را توسعه داده بود؛ در نتیجه دانشگاه آنها بعد از نسل اول (آموزش‌محور) دستخوش تغییراتی شد که نسل‌های دوم (پژوهش‌محور)، سوم (کارآفرین) و چهارم (جامعه‌محور) شد و این چرخه ادامه دارد، اما در کشور ما توجهی به تغییر نسل‌ها نشد و همان نسل اول آموزش محور را حفظ کردیم.

نیامدیم بررسی کنیم که ریشه‌ این جریان‌ها چه بود و هدف ما از تأسیس دانشگاه چه بود. آیا می‌خواستیم افرادی بیایند و با شرکت در دوره تحصیلات تکمیلی مدرک بگیرند؟ یا اینکه دانشگاه در امتداد مدرسه تأسیس شود تا نیازهای جامعه را برطرف کند؟ نیاز در کشور ما مورد توجه نبوده و نیست در نتیجه رشته‌ها و مقاطعی که تأسیس می شوند، ناظر بر مشکلات نبوده و تنها ناظر به نیازهای کاذب هستند و این چنین است که افراد بعد از دیپلم فقط وارد دانشگاه می‌شوند و مدرک می‌گیرند و این چرخه ادامه دارد چون دانشگاه در خدمت نیازهای اجتماع نیست.

ما به همه چیز و هر نهاد و مجموعه‌ای فکر کردیم و میدان دادیم به جز دانشگاه که هیچ زمینه‌ای برای ارائه تئوری‌های دانشگاه در راستای حل مسائل جامعه ایجاد نکردیم.

*این گسست میان دانشگاه و جامعه حاصل کدام غفلت تاریخی ماست؟

ببینید در فرایند تاریخی میان جامعه و دانشگاه ما فاصله افتاد. جامعه از دانشگاه برید و دانشگاه نیز رسالتی برای خود در قبال جامعه قائل نشد. این چنین است که می بینیم این همه رشته تأسیس می شود، دانشجویان تحصیل می‌کنند و پایان‌نامه می‌نویسند، اما اتفاقی نمی‌افتد و پایان‌نامه‌ها در کتابخانه‌ها خاک می‌خورند.

*برای برون رفت از این وضعیت چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنید؟

طبیعتاً باید میان دانشگاه و جامعه پیوند ایجاد کرد. اگر این اتفاق بیفتد، علوم متحول می شوند. روشن است که تحول علوم از جمله علوم انسانی با دستور و فرمایش و بخش‌نامه نمی‌شود. اصلاً کجای تاریخ علم سراغ دارید که بخش نامه‌ای از بالا صادر شود و عده‌ای بنشینند و علم را متحول کنند؟

مثال واضح امروز این است که سالیان سال است که میلیاردها هزینه می‌شود، اما کدام کتاب‌های شورای تحول را بدنه‌ دانشگاه پذیرفته و علم در همان حوزه متحول شده است؟ وقتی این اتفاق نیفتاده یعنی یک جای کار ایراد اساسی دارد و مشکل همین است که دانشگاه ناظر بر نیازهای جامعه نیست. نیاز جامعه هر روز تغییر می‌کند. اگر توجه به این مسأله داشته باشیم دانشگاه مجبور است استادان و رشته‌های خود را متحول و همسو با نیاز جامعه تغییر دهد.

اگر ما بیاییم و مثلا بگوییم فقط پنج درصد از هزینه‌های دانشگاه باید از سوی خود دانشگاهیان تامین شود و دانشگاه باید درآمدزایی کند وضعیت متفاوت خواهد شد. اگر دولت دانشگاه را موظف کند هرکسی به مقتضای رشته خود وارد میدان شود و در درآمدزایی دانشگاه نقش ایفا کند چرخه تعادل ایجاد می‌شود. نهایتا بعد از یک سال پروژه‌های به‌روزتر مبتنی بر نیاز جامعه به دانشگاه روانه می‌شود و پیوند میان دانشگاه و جامعه برقرار می‌شود.

 تغییر، راهکار ویژه‌ خود را می طلبد. ما نوبر مردم جهان نیستیم. همان راهکاری را که دیگران تجربه کرده‌اند باید طی کنیم. دیگران با عقل خود اندیشیدند و نیاز جامعه را به دانشگاه آوردند و میان عرضه و تقاضا تعادل ایجاد کردند.

واقعیت این است که اکنون بیشتر جامعه دانشگاهی و همکاران خود من تغییر را نمی‌پذیرند چون کار بزرگی است و نیاز به جراحی ملی دارد.

ببینید تا زمانی که منِ دانشگاهی بدانم که حقوقم آخر برج به حسابم واریز می‌شود، اعم از اینکه قدمی برای حل مشکلات جامعه برداشته باشم یا هیچ کاری نکرده باشم، خیالم راحت است. مگر چنین شخصی بیکار است یا سرش درد می کند که برود رنج پژوهش واقعی را به جان بخرد؟

اگر ما بیاییم و مثلاً بگوییم فقط پنج درصد از هزینه‌های دانشگاه باید از سوی خود دانشگاهیان تأمین شود و دانشگاه باید درآمدزایی کند، وضعیت متفاوت خواهد شد. اگر دولت دانشگاه را موظف کند هرکسی به مقتضای رشته خود وارد میدان شود و در درآمدزایی دانشگاه نقش ایفا کند، چرخه تعادل ایجاد می‌شود. نهایتاً بعد از یک سال پروژه‌های به‌روزتر مبتنی بر نیاز جامعه به دانشگاه روانه می‌شود و پیوند میان دانشگاه و جامعه برقرار می‌شود.

*آیا این رویکرد را برای موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در دوره جدید اتخاذ می‌کنید؟

ببینید چنین کار بزرگی عزم ملی می‌خواهد. اولاً من اینجا چه بخواهم و چه نخواهم حقوق همه اعضاء به حسابشان واریز می‌شود. با یک گل بهار نمی‌شود و نیاز به جراحی ملی داریم. من معتقدم که فارغ از موسسه باید به فکر وضعیت علم در ایران باشیم. ایرانِ ما راه دیگری ندارد. تا مسائل مالی به مسایل اجتماعی گره نخورد، هرگز افراد دنبال مسائل اجتماعی نمی‌روند.
 
*قطعاً یک دست صدا ندارد، اما همه چیز هم به دولت‌ها بر نمی‌گردد، به هر صورت هرکسی که وارد دانشگاه می‌شود حداقل‌هایی را کسب می‌کند. اقلاً انتظار می‌رود بتواند درست استدلال کند، اما حتی این ویژگی‌ها را کمتر شاهد هستیم. تحلیل شما چیست؟

سیستم آموزشی ما به گونه‌ای طراحی شده است که استدلالی‌ترین درس‌های ما را به حفظی‌ترین درس‌ها تبدیل کرده است. ما با مسایل درگیر نیستیم. در دوره‌ کنونی، همه چیز در اختیار کودکان است بی‌آنکه برایش زحمتی بکشند. عقل در این شرایط رشد نمی‌کند. اگر بنا به استدلال و حل مشکل است از همان کودکی باید فعالیت‌های مختلفی انجام شود تا ذهن، فلسفه‌ورز بار بیاید. جامعه ما از این نظر سست شده است. ما در موسسه سعی می‌کنیم نگاه نوینی را پایه‌گذاری کنیم که با وجود تمامی این مشکلات استدلال باز هم جای خود را در دانشگاه باز کند.

*و پیشنهاد شما به عنوان رئیس جدید موسسه حکمت و فلسفه و فردی که تا قبل از آن انواع و اقسام محیط‌های دانشگاهی را تجربه و سال‌ها تدریس کرده است، برای وضعیت فعلی علم و پیوند میان دانشگاه و جامعه چیست؟

فکر می کنم مباحثی نظیر آنچه که امروز با شما مطرح کردم باید به وجدان عمومی جامعه وارد شود. باید وجدان فرهنگی جامعه بیدار شود تا سال‌های بعد شاهد شکوفایی باشیم. همه‌ ما باید یاد روزی باشیم که نیستیم و ایران بر پایه عملکرد ما به حیات خود ادامه می‌دهد. برای آن روز باید راهکار داشته باشیم.

مهر

نظر شما