شناسهٔ خبر: 60763 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

حذف به سبک ایرانی/ در باب محذوفان تاریخ تئاتر

تاریخ تئاتر پر است از این اسامی، افرادی که ظهور کرده‌اند و در فضای رخوت و حسادت پر پر شده‌اند. هنرمندانی که نام‌شان به واسطه حسادت‌ها پاک شده است و در پی ناکامی‌ها از یادها محو شده‌اند.

  

فرهنگ امروز/ احسان صارمی

 

اگر به تاریخ تئاتر ایران نگاهی گذرا داشته باشیم، خواهیم دید در طول تاریخ صد و چند ساله چگونه چهره‌ها و هنرمندان آمده‌اند و در یک بزنگاه عجیب حذف شده‌اند. هر یک از این محذوفات دلیل تاریخی داشته است. برخی به دلایل سیاسی، برخی به دلایل اعتقادی و برخی به دلایل کاملا هنری؛ اما نقطه اشتراک آنان «حذف» بوده است. حذفی که منجر به نادیده گرفته شدن آن چهره تئاتری شده است.

برای مثال میرزا آقا کرمانی به سبب حذف شدنش کمتر مورد توجه تاریخ تئاتر قرار می‌گیرد. او اولین کسی است که برای اصطلاحات تئاتری معانی فارسی مناسب می‌یابد. او در رساله «تکوین و تشریح» نگاهی به واژگان مرسوم تئاتر یونان باستان می‌اندازد و برایشان تعاریف ساده‌ای نقل می‌کند. برای مثال برای برولسک می‌نویسد «جدیات آمیخته به طنز» که هنوز معانی جامع و ساده‌ای است. کرمانی حتی در «سه مکتوب» خود قطعه‌ای چون «سوسمارالدوله و کلانتر» می‌نویسد که تمام ویژگی‌های یک نمایشنامه کامل را دارد؛ اما کمتر مورد توجه اهالی تئاتر قرار گرفته و در موردش صحبتی نشده است.

این حذف و پاک کردن‌ها گاهی به واسطه رفتار حکومت‌ها رخ داده است. برای مثال میرزاده عشقی را که مبدع اپرای ایرانی می‌دانند، به سبب فعالیت‌های سیاسی‌اش علیه رضاخان میرپنج حذف می‌کنند. او که زبانی آتشین و نیش‌دار داشت، در آغاز زمزمه جمهوریت، روزنامه «قرن بیستم» را در قطع کوچک و در هشت صفحه منتشر می‌کند که پس از یک شماره توقیف می‌شود. جریان روزنامه به جایی می‌رسد که در بامداد دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی، در خانه مسکونی‌اش جنب دروازه دولت، کوچه قطب‌الدوله توسط دو نفر مورد هدف گلوله قرار می‌گیرد تا در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فروببندد. حذف هنرمندان در دوران رضاخانی البته تنها به میرزاده عشقی ختم نمی‌شود. جمشید ملک‌پور در کتاب جذاب «تاریخ ادبیات نمایشی ایران» داستان امیر سیف‌الدین کرمانشاهی را نقل می‌کند که با خیانت بازیگران نمایش «لیلی و مجنون»اش به سوی خودکشی سوق می‌یابد. او در یک سخنرانی مدعی می‌شود این رویه در تاریخ صد ساله تئاتر ایران بارها و بارها تکرار شده است. یعنی هنرمندانی که نه توسط حاکمیت و به واسطه رفتار سیاسی یا اعتقادی حذف شده‌اند؛ بلکه به سبب رقابت ناسالم هنری از گردونه تئاتر حرفه‌ای حذف شده‌اند.

تاریخ تئاتر پر است از این اسامی، افرادی که ظهور کرده‌اند و در فضای رخوت و حسادت پر پر شده‌اند. هنرمندانی که نام‌شان به واسطه حسادت‌ها پاک شده است و در پی ناکامی‌ها از یادها محو شده‌اند. با نگاهی به تاریخ تئاتر دانشگاهی در همین چند سال گذشته می‌توان دید استعدادهای به ظاهر کشف شده، چگونه از ورود به بازار تئاتر حرفه‌ای بازمانده‌اند و بخش مهمی از این جاماندگی محصول جنس مراودات میان سیستم و هنرمند جوان است.

اما بدون شک عجیب‌ترین نوع حذف را شاهین سرکیسیان تجربه کرده است. او که به سبب تعلق‌خاطرش به هنر تئاتر همواره به یک مرکز ثقل برای جامعه جوان تئاتری آن روزگار شناخته می‌شود، به شکل عجیبی از تئاتر حذف می‌شود. روح‌الله جعفری در شب بخارای سرکیسیان می‌گوید از سال 1332 تا 1335 در آپارتمان سرکیسیان اعضای آینده گروه ملی جمع می‌شوند و زیر نظر او به تمرین نمایشنامه‌های مختلفی چون «جنوب» اثر ژولین اگرین، «مادموازل ژولی» اثر آگوست استریندبرگ، «مارگریت» اثر آرمان سالاکرو، «همه پسران من» اثر آرتور میلر و... می‌پردازند؛ اما به دلیل اینکه جایی برای عرضه آنها نداشتند، هیچ یک از این کارها ‌ رنگ صحنه را به خود نمی‌بینند.

با وجود اجرایی نشدن نمایش‌ها افرادی چون احمد براتلو، علی نصیریان، احمد نوربخش، جمشید لایق، اسماعیل داورفر نزد سرکیسیان می‌مانند. در این مدت، سرکیسیان از هر فرصتی استفاده می‌کند و افراد صاحب اندیشه که آنها را می‌شناخته، به آپارتمانش دعوت می‌کند تا بیایند و با جوان‌هایی که دور او جمع شده بودند، صحبت کنند و تمرین‌های آنها را از نزدیک ببینند. اما داستان از زمانی مبهم می‌شود که نمایشنامه «بلبل سرگشته» علی نصیریان مطرح می‌شود و شعله اختلاف در گروه فروزان می‌شود. سرکیسیان گروه هنر ملی را ترک می‌کند که درباره این ترک حرف و حدیث‌ها بسیاری روایت می‌شود. مورخانی چون ملک‌پور این رویداد را حذف سرکیسیان از تئاتر قلمداد می‌کنند.

علی نصیریان، نویسنده «بلبل سرگشته» در گفت‌وگویی با روزنامه شرق گفته بود: «به نظرم بخش عمده‌ای از آن ناشی از بی‌توجهی ما بود. بله؛ دچار بی‌مهری شد، شاید نیاز بود ما بیشتر به او کمک می‌کردیم و آن‌ طور که باید و شاید نتوانستیم پاسخ زحماتش را بدهیم. البته آن زمان جوان بودیم و شور و اشتیاق تئاتر داشتیم؛ اما از طرف دیگر او هم کارهایش را انجام داد. یعنی بعد از اینکه از او جدا شدیم، کارهایش را ادامه داد. از نظر من بیشترین سهمی که او در تئاتر جدید داشت، استفاده از متد استانیسلاوسکی بود و نگاه او به بازیگری در تئاتر. از نظر من او بیشتر یک عاشق تئاتر بود. بچه‌ها را جمع می‌کرد و ورک‌شاپ‌های خوبی برگزار می‌کرد. آگاه‌کردن بچه‌های عاشق تئاتر و مطرح‌ کردن متد بازیگری با آنها بود وگرنه خیلی کارگردان کارآمدی نبود و به این معنا نبود که در مقام کارگردان کارهای درخشانی کرده باشد.»

جمشید ملک‌پور در سخنرانی شب بخارایش سرکیسیان را یک نمونه معرفی می‌کند که نمادی از وضعیت امروز تئاتر ایران است. او تاکید می‌کند هم‌اکنون نیز تئاتری‌ها بیش از هر کس دیگری علیه خود هستند. او با اشاره به رفتار برخی از تئاتری‌ها در پرونده‌سازی با اندوهی از تکرار شرایط سخن گفته است. شرایطی که امروز تئاتر ایران را با اختلافات و پنهان‌کاری‌ها همراه ساخته است. حرف‌های ملک‌پور در کتاب «هفت دهلیز» به شکل منسجمی روایت شده است. روایتی که نشان می‌دهد بیش از حذف اعتقادی یا سیاسی این حذف هنری است که هنرمندان را به خطر می‌اندازد. هنرمندان که در ظاهر لبخند به لب دارند و در باطن مملو از رویدادهای ناگوارند.

روزنامه اعتماد

نظر شما