شناسهٔ خبر: 60795 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

حسین شیخ رضایی: مهمترین نگرشی که از دل آزاداندیشی ایجاد شده نگرش نقادانه است

شیخ رضایی با بیان اینکه مهمترین نگرشی که از دل آزاداندیشی ایجاد شده، نگرش نقادانه است، گفت: رویکرد نقادانه به این معنی است که علاقه و نفرت به چیزی سبب نشود که آن را اخذ یا طرد کنیم.

مهمترین نگرشی که از دل آزاداندیشی ایجاد شده نگرش نقادانه است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ مراسم روز جهانی فلسفه، عصر روز گذشته، سه شنبه ۲۸ آبان ماه با حضور اساتیدی چون جمله رضا داوری اردکانی، شهرام پازوکی، غلامرضا ذکیانی و جمعی از علاقه مندان در موسسه پژوهشی حکمت  فلسفه ایران برگزار شد.

در ادامه این نشست «حسین شیخ رضایی» با موضوع «تناقض های آزاداندیشی» به سخنرانی پرداخت.

وی در ابتدای مباحث خود اظهار کرد: بحث را با این نکته عمومی شروع می‌کنم که خیلی وقت ها در رشته های مختلف از جمله فلسفه اصطلاحات را به زبان فارسی ترجمه می کنیم و این ترجمه اگرچه ممکن است معصومانه و با نیت خیر انجام شود، اما مشکلات فراوانی ایجاد می کند و منجر به سوءتفاهم ها و رفتن بحث به جای دیگر می شود و این حرفی نیست که من زده باشم و بسیاری از متفکران دوره معاصر این  دیدگاه را دارند، برای مثال مفهوم دموکراسی را به مردم‌سالاری ترجمه می کنیم و در این میان انواع و اقسام دیگری از ادویه ها به آن اضافه می شود؛ مانند مردم سالاری بومی، مردم سالاری اسلامی، مردم سالاری شرقی و ... که چه بسا اگر از واژه دموکراسی استفاده می کردیم این مفاهیم ایجاد نمی شد. در واقع معانی اصطلاحی سبب می شود که از مفهوم اصلی کلمه دور شویم، در مورد آزاداندیشی نیز چنین است. 

عضو هیأت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: من منکر مفهوم عام تر آزاداندیشی به معنای آزادی فکری و نبود قید برای تفکر نیستم، اما آزاداندیشی ترجمه کلمه ای تکنیکی است. آزاداندیشی به معنای خاص کلمه که من به کار می برم اصطلاح مدرنی است و شاید بیش از دو تا سه قرن از وضع آن نگذشته باشد. من تعریف اولیه ای از آن ارائه می دهم و در ادامه خواهم گفت که چگونه این مفهوم تطور و تحول یافت.

شیخ رضایی افزود: تقریباً امروزه متفکر بزرگی را نمی شناسیم که بگوید من آزاد فکر می کنم در حالی که در قرن پیش، از این اصطلاح استفاده می شد و البته دلیل داشت. این که آزاداندیشی دقیقاً یک آموزه یا نگرش است محل بحث من است.

وی ادامه داد: آنچه که با مراجعه به فرهنگ های فلسفی و تاریخی در می یابیم عبارت است از اینکه آزاداندیشی نگرشی در مخالفت با ارتودکسی رایج است. اولین مولفه در آزاداندیشی مخالفت با اردتودکسی یا نظام تثبیت شده رایج به شکل عام است، اما همیشه بلافاصله با ارتودکسی مذهبی تخصیص می خورد. این معنای اولیه اصطلاح آزاداندیشی است، یعنی کسانی که خود را آزاداندیش به معنای خاص این کلمه می نامیدند، در واقع طغیان علیه قدرت تثیبت شده کلیسا داشتند، البته تناقضی هم در این میان وجود دارد چرا که اول می گویند شورش علیه هرگونه نظام تثبیت شده ارتودکسی و بعد می گویند به خصوص علیه نظام کلیسا.

این پژوهشگر افزود: در مرحله بعد چند عنصر دیگر در مفهوم آزاداندیشی وجود دارد؛ نخست تابع عقل و خرد بودن. این البته مولفه ای کلی است، اما به خصوص در مورد آموزه های دینی مطرح می شود، پس از آن در مورد جسارت شک کردن به ویژه در مورد آموزه های الهیاتی سخن به میان می آید. 

وی گفت: اما سوال آن است که آزاداندیشی به معنایی که گفتیم جنس اش به لحاظ فلسفی چیست. ما با سنت آموزه های فلسفی و البته نگرش فلسفی مواجهیم. تفاوت میان این دو آن است که آموزه ها احکامی با دایره کاربرد محدود معین هستند که معمولاً به صورت تصدیق و تکذیب به کار می روند؛ مثلاً یک نظریه علمی آموزه است، مانند اینکه گرانش از چنین و چنان قواعدی تبعیت می کند.

شیخ رضایی تصریح کرد: برای اینکه ببینیم چه نگرشی موفق است یا موفق نیست به دنبال صادق یا کاذب بودن نمی رویم، بلکه سراغ این می رویم که چه‌قدر در طول تاریخ کارآمد بوده است، بنابراین بر اساس دستاوردها ارزیابی صورت می گیرد. از همه مهتر این که این نگرش ها می توانند جنبه هویتی پیدا کنند، یعنی قسمت سخت تجدیدنظرناپذیر باورهای فرد باشند که در شرایط مختلف به آنها دست زده نشد، مثلاً در این جنبه هویتی بگویند تو چگونه فیلسوفی هستی، اما اینکه آیا آزاداندیشی آموزه یا نگرش است، باز هم محل بحث است.

وی با بیان اینکه به لحاظ تاریخی آزاداندیشی مفهوم چترمانند دارد، افزود: این بدان معناست که انسان های بسیار ذیل عنوان آزاداندیشی سخن گفتند، اما لزوماً ادعاهایشان یکی نبوده است و به تدریج از برچسب خود یعنی آزاداندیشی جدا شدند به طوری که امروزه آدم های معدودی باقی مانند که به خود آزاداندیش بگویند. اگر به شکل تاریخی به مولفه آزاداندیشی نگاه کنیم یک چیزی مثل فلسفه است، یعنی ابتدا با پیچیدگی هایی همراه بوده، اما بعدها بسیاری از چیزها از آن جدا شده و یک هسته کوچک تر امروز از آن باقی مانده است.

عضو هیأت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران گفت: باید دید که چه چیزی جدا شده و چه چیزی باقی مانده است. مهمترین نگرشی که از دل آزاداندیشی ایجاد شده و امروزه تقریباً اسم مجزایی دارد، نگرش نقادانه است. از بزرگ ترین کسانی که خود را همچنان آزاداندیش به این معنای تخصصی می داند «راسل» است. او کتاب کوچکی به نام «ارزش فکر آزاد» دارد که در ابتدای آن می‌نویسد: «من آزاداندیش هستم». او همان تعریفی را از آزاد اندیشی دارد که گفتم یعنی مخالفت با ارتودکسی و سنت و به خصوص اشاره به مخالفت با سنت دینی دارد. سپس این پرسش را مطرح می کند که نشانه این آزادی فکری چیست. راسل می گوید برای آنکه بفهمیم که فکر یک شخص آزاد است یا نیست، نمی‌توان از طریق نگاه کردن به محتوای باورهایش به این مهم رسید که آیا این آدم آزاداندیش هست یا نیست. به اعتقاد او نحوه اتخاذ یک باور اهمیت دارد.

وی با بیان اینکه آزاداندیش باید همواره دنبال حقیقت باشد، افزود: این بدان معناست که او باید همیشه به دنبال تجدیدنظر در باورهای خود باشد. به دیگر بیان علاقه و نفرت به چیزی سبب نشود که آن را اخذ یا طرد کند. این رویکرد از نظر من تفکر نقادانه است. 

شیخ رضایی اظهار کرد: تصوری که راسل از آزاداندیشی ارائه می دهد تصوری  دکارتی است، یعنی می توانید انسانی را تصور کنید که اندیشه محض است و تمامی تعلقاتش اعم از سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را کنار بگذارد و فقط اندیشه باشد و از همه مهمتر اینکه باورهایش در معرض تجدیدنظر هم باشند. این رویکرد بسیار می تواند وحشتناک باشد به دو دلیل، نخست آنکه در نیمه دوم قرن بیستم پژهش های مختلف تجربی و اجتماعی و فلسفی تقریباً به یک معنا همه مخالف چنین تصوری از انسان بودند و همه گفتند فهم ما از علم به نوعی تحت تأثیر عوامل بیرونی است، از سوی دیگر کسانی که طرفدار جامعه شناسی معرفت بودند می گفتند که آن ایده آل راسلی در بهترنی حالتش فقط یک ایده آل تنظیم کننده است و قابل تصور نیست. آدمها نمی توانند همه چیز خود را زیر علامت سوال بگذارند. 

شیخ رضایی افزود: به نظرم کاسه آزاداندیشی خالی وخالی تر شده است، اما الان از آزاداندیشی چه مانده است؟ به نظرم آن چیزی که امروزه از آزاداندیشی باقی مانده است چندان قابل دفاع نیست. یک گرایشی در جهان معاصر وجود دارد که من اسم آن را الحاد ستیزه جویانه یا خداناباوری ستیزه جویانه می گذارم، مهمترین شخصیتی که در این رابطه می توانم مثال بزنم داوکینز است. نگرش او و کسانی چون او ته مانده هسته آزاداندیشی است.  

وی گفت: راسل می گوید: «خودت به عنوان یک فرد اندیشه هایت را در معرض تجدیدنظر قرار بده»، بنابراین ترکیبی از ساینتیزم و به خصوص نقش نظریه تکامل را می بینیم و از سوی دیگر پرخاش گری به سبک زندگی دینی را می بینیم که امروزه چیزی است که از آزاداندیشی باقی مانده آن هم نه در سطح فردی که در سطح تشکیلاتی.

نظر شما