شناسهٔ خبر: 61218 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

درآمدی بر مناظره لیبرال‌ها و جماعت‌گرایان در فلسفه سیاسی معاصر

مهمترین هدف نویسندگان شناخت و معرفی برخی از مباحث نظری جدید به جامعه علمی- دانشگاهی و بالاخص شاغلان عرصۀ دانش سیاسی در ایران است. کوشش به کار رفته در این اثر معطوف به شناسایی و تشریح زمینه‌های مطالعاتی نوینی است که در حوزۀ نظریه‌های جدید در دانش سیاسی باید مورد توجه محققان قرار گیرد.

فرهنگ امروز: مطالعه تاریخ تفکر سیاسی همواره نشانگر منازعات و جدال‌های فکری متعددی بوده است. به گونه‌ای که می‌توان بر این گزاره تأکید داشت که تحول و تطور ‌اندیشۀ سیاسی محصول چنین منازعاتی است. یافتن منازعاتی از این دست در فلسفه سیاسی غرب کار چندان پیچیده‌ای نیست، زیرا عمدتاً گفته می‌شود که فلسفه سیاسی در دنیای غرب شبیه یک زنجیره بهم متصل است و هر متفکری با به چالش کشیدن دیدگاه‌های پیش از خود توانسته است دیدگاه‌های جدیدش را مطرح نماید. در این چهارچوب اثر حاضر بر یکی از آخرین نمونه‌ها از چنین منازعاتی تمرکز نموده است. این جدال و منازعه فلسفی در دهه ۱۹۸۰ میلادی در دنیای انگلوساکسون و در سنت لیبرال ـ دموکرات رخ داده است. چالش مذکور در میان اهالی تفکر سیاسی با عنوان «مناظره جماعت‌گرایان با لیبرال‌ها» شناخته می‌شود و در دو سوی این منازعه دو طیف ازاندیشمندان برجسته حضور دارند. شاید بتوان گفت که کلیه مباحث این اثر در چهارچوب «فلسفه سیاسیِ پساراولزی» قابل تجزیه و تحلیل است.

در اواسط قرن بیستم و در نتیجۀ سلطۀ رویکرد اثبات‌گرایی و مفروضات علم‌گرایانۀ آن، دانش فلسفۀ سیاسی به مثابه دانشی هنجاری به چالش کشیده شد، تا جایی‌که برخی متفکران مانند پیترلاسلت «مرگ فلسفۀ سیاسی» (Political philosophy is dead) را اعلام کردند. اگر چه کارل پوپر با انتشار برخی آثار و با رویکرد ابطالگرایانه خود به چالش علیه اثبات‌گرایان پرداخته بود، اما در دهۀ ۱۹۷۰ و با انتشار کتاب «نظریه‌ای درباب عدالتِ» جان راولز بود که بار دیگر تفکر هنجاری در پارادایم فلسفۀ سیاسی مورد توجه قرار گرفت. اما اینکه راولز فیلسوف دوران‌سازی است، نباید به معنای نقدناپذیری او تلقی گردد، چرا که پس از انتشار نظریۀ عدالتِ راولز آثار متعددی در حوزۀ فلسفۀ سیاسی پدید آمد که همگی دارای رویکردی انتقادی نسبت به نظریه این فیلسوف لیبرال بودند. در واقع، در بیش از چند دهه‌ای که بعد از نظریۀ عدالت راولز سپری شده است، در هر دوره‌ای یکی از موضوعات در سنت انگلوساکسون غالب بوده که همگی آن‌ها واکنشی به نظریۀ عدالت بوده‌اند. مسئله اصلی دهۀ هفتاد بر محور عدالتِ راولزی متمرکز بود، در دهۀ هشتاد مناظرۀ جماعت‌گرایان (مک‌اینتایر، تیلور، سندل ،والزر) با لیبرالیسم معاصر به مسئله اصلی فلسفۀ سیاسی تبدیل شد، در دهۀ نود بحث شهروندی از سوی متفکرانی مانند ویل‌کیملیکا مطرح گردید، در دهۀ بعد بحث عدالت فمینیستی از سوی فمینیست‌هایی مانند نانسی فریزر، سوزان مولر و ماریون یانگ و چندفرهنگ‌گرایی توسط چارلزتیلور، بیکوپارخ و چاندران‌کوکاتاس مطرح شد. نهایتأ اینکه روزگاری که اکنون در آن به سر می‌بریم مهم‌ترین مسئله و دستورکار در فلسفۀ سیاسی معطوف به عدالت جهانی است. جهانی که در عصر حاضر بیش از هر زمان دیگر از بی‌عدالتی و نابسامانی‌های مزمن رنج می‌کشد!. در میان مجادلات و نزاع‌های فکری مذکور در سنت انگلیسی زبان، این اثر کانون تمرکز خود را بر یکی از مهمترین منازعات فکری در فلسفۀ سیاسی- اخلاقی معاصر میان دو طیف از متفکران لیبرال و جماعت‌گرا در طول دهه ۱۹۸۰ نهاده است. به سخن دیگر، این مطالعه دورۀ زمانی دهه ۱۹۸۰ و دهه‌های پس از آن را شامل می‌شود که از آن با دوران «پساراولزی» نیز یاد می‌شود.

نکته‌ای که در این میان باید بدان توجه داشت امکان/ امتناع مناظره میان سنت‌های فکری رقیب است. به زعم نویسندگان، مناظره میان گفتمان‌های رقیب صرفاً زمانی امکانپذیر است که آن گفتمان‌ها از مبادی و مبانی فکری و معرفتی نسبتاً مشترکی برخوردار باشند تا به گفتگوی جدلی میان آنها امیدوار بود. برای مثال نمی‌توان به مناظره پوزیتویست‌ها که قائل به واقعیتی عینی و خارجی هستند با رویکردهای نسبی‌گرا که حقیقت و واقعیت را برساخته می‌دانند، چندان دلخوش بود. این در حالی است که در بحث مطرح شده در اثر حاضر امکان مناظره و ابزارهای آن کاملاً وجود دارد، زیرا دو طیف فکری موردنظر هر دو در درون گفتمانی واحد به نام «لیبرال‌ دموکراسی» و سنت انگلوساکسون به نظریه‌پردازی پرداخته‌اند. این نکته نیز قابل توجه است که احیای فلسفه سیاسی در حال حاضر تحت سیطرۀ مجادلات میان لیبرالهایِ کانتی مانند راولز و منتقدان جماعت‌گرای آنها قرار دارد. به اعتباری هر دو طیف موردنظر ما احیای جنبه هنجاری سیاست را هدف خود قرار داده‌اند که با سیطرۀ الگوی ابزارگرایانه به حاشیه رانده شده بود. آنها از دیدگاهی در سیاست حمایت می‌کنند که به هنجارها مقید است و تحت رهبری اهدافی قرار دارد که به لحاظ اخلاقی تعریف شده‌اند.

 به هر شکل، در اثر حاضر تلاش شده است مواجهۀ متفکران جماعت‌گرا با لیبرال‌هایی مانند راولز و هم‌کیشان او به بحث و بررسی گذاشته شود. در فرایند بحث سعی شده است حتی‌المقدور ریشه‌های این منازعه در قرون گذشته و در اندیشه‌های پیشین و در دنیای مدرن شناسایی و مورد بررسی قرار گیرد. پس از شناخت ریشه‌های بحث تلاش شده تا جدال موردنظر میان دو طیف مذکور را در چهار حوزۀ فرد/ اجتماع؛ حق/ خیر؛ بی طرفی دولت/ مداخله اخلاقی دولت؛ و جهانشمولی/ زمینه‌مندی به بحث و بررسی بگذاریم.

 یقینأ داوری و قضاوت در مورد سروری و برتری این اندیشه‌ها بر یکدیگر برای ما از اهمیت کمتری برخوردار است، چرا که مهمترین هدف نویسندگان شناخت و معرفی برخی از مباحث نظری جدید به جامعه علمی- دانشگاهی و بالاخص شاغلان عرصۀ دانش سیاسی در ایران است. کوشش به کار رفته در این اثر معطوف به شناسایی و تشریح زمینه‌های مطالعاتی نوینی است که در حوزۀ نظریه‌های جدید در دانش سیاسی باید مورد توجه محققان قرار گیرد. در نهایت امیدواری نویسندگان آن است که مطالب این اثر مورد توجه اهل فن قرار گیرد تا از این طریق گامی هر چند کوچک در حوزۀ معرفت سیاسی- اخلاقی در جامعۀ ایرانی برداشته باشیم. این اثر از سوی انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تیراژ ۵۰۰ نسخه در پاییز ۹۸ منتشر شده است. خواندن این کتاب به اساتید، محققان و دانشجویان رشته‌های مختلف علوم انسانی و علاقه‌مندان به فلسفۀ اخلاق و سیاست پیشنهاد می‌شود.

نظر شما