شناسهٔ خبر: 61311 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ادبیات کارخانه و اداره و سازمان نیست/ گفت‌وگو با آسیه نظام‌شهیدی به مناسبت انتشار رمان «دوران چرخ»

نثر سالم، دغدغه‌مندی و پختگی در پرورش داستان‌ها برخی ویژگی‌های مثبت آثار منتشرشده ‌این نویسنده ‌هستند. نظام‌شهیدی در این فرصت از چگونگی نگاهش به روایت، نوع نگاهش به آثار داستانی ایرانی و چرایی نوشته شدن رمان تازه‌اش برای‌مان گفته است.

  

فرهنگ امروز/ رسول آبادیان: آسیه ‌نظام‌شهیدی دانش‌آموخته حقوق قضایی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است که تحصیلات خود را در رشته کارشناسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه پیام نور مشهد ادامه داد. این نویسنده نوشتن نمایشنامه و متن‌های اجرایی برای رادیو مشهد را از سال ۶۱ آغاز کرد اما دغدغه نوشتن داستان با حضور در جلسات داستان‌خوانی مشهد از سال ۱۳۷۸به سراغش‌ آمد. نثر سالم، دغدغه‌مندی و پختگی در پرورش داستان‌ها برخی ویژگی‌های مثبت آثار منتشرشده ‌این نویسنده ‌هستند. نظام‌شهیدی در این فرصت از چگونگی نگاهش به روایت، نوع نگاهش به آثار داستانی ایرانی و چرایی نوشته شدن رمان تازه‌اش برای‌مان گفته است.

یکی از اتفاقات مورد توجه در روند داستان‌نویسی چنددهه گذشته، حضور فعال نویسندگان زن ‌است؛ نویسندگانی که حضورشان در این عرصه تا پیش از این سابقه نداشته است. این گروه از نویسندگان که موفق به خلق‌ آثاری بدیع نیز شده‌اند، همواره از سوی منتقدان مورد توجه قرار داشته‌اند، مضاف بر اینکه گروهی دیگر از منتقدان، مواردی چون ادبیات زنانه و مردانه را مطرح‌ کرده‌اند و سمت و سوی نوشته‌های زنان را با نگاه‌هایی مبتنی بر جنسیت ارزیابی کرده‌اند. گرچه ادبیات زنانه و مردانه پس از دورانی کوتاه، نه از سوی زنان به رسمیت شناخته شد و نه از سوی مردان، اما بخشی از سایه سنگین خودش را تاکنون بر فراز ادبیات حفظ کرده است. جایگاه آثار نویسندگان زن و نقش‌آنها در پیشبرد ادبیات داستانی گرچه تا حدودی ریشه در دهه ۴۰ و دهه ۵۰ دارد اما آنچه قابل توجه است، رویکرد پررنگ‌ آنها در نویسندگی از اوایل دهه‌۶۰ به بعد است. نسل نویسنده‌ای که از این دهه وارد ادبیات داستانی شده‌اند با تأسی از نویسنده ‌بزرگی چون سیمین دانشور، به خلق آثاری دست زده‌اند که عمدتا در ردیف بهترین‌های ادبیات داستانی ‌است. حرکتی که معرف نام‌هایی چون گلی‌ترقی، زویا پیرزاد، طاهره مافی، پاکسیما مجوزی، مهشید مشیری، فرشته مولوی، مهشید شریف، شکوه میرزادگی، منصوره اتحادیه، فرشته احمدی، مینا اسدی، سودابه اشرفی، مهشید امیرشاهی، هلن اولیایی‌نیا» و... است که البته باید در این میان نام آسیه‌ نظام‌شهیدی‌ را هم اضافه‌ کرد؛ نویسنده‌ای که به بهانه انتشار تازه‌ترین کتابش یعنی «دوران چرخ» به سراغش‌رفته‌ایم. نویسنده‌ مجموعه ‌داستان‌هایی چون «تمساح محبوب نیوزلندی من» و «عادت‌های صبحگاهی»، در رمان تازه‌اش، علاوه بر وجه موثر روایت، نوعی نگاه تاریخی نیز دارد. اولین ‌پرسشم از نظام ‌شهیدی را بر اساس شنیده‌ها درباره این رمان آغاز می‌کنم و می‌پرسم: «خیلی‌ها می‌گویند تازه‌ترین ‌رمان شما یعنی «دوران ‌چرخ» روایتی سیال از گذشته و حال شخصیت‌هایی ‌است که گویی بخت ‌با آنها یار نبوده و همواره در سایه‌روشن‌هایی از جنس بدبیاری دچار بوده‌اند.

باورپذیری این شخصیت‌ها به گونه‌ای ‌است که مخاطب خیلی زود با آنها همذات‌پنداری کرده و نکات مشترکی بین خود و آدم‌های رمان شما پیدا می‌کند. درباره این رمان و چگونگی نوشتنش برای‌مان بگویید» و او در پاسخ‌ می‌گوید: «اول اینکه شیوه روایی این رمان روایت سیال نیست. روایت خطی است و فرمی کلاسیک دارد. فقط در بخش دوم و پاره‌ای فصل‌ها از تک‌گویی شخصیت‌ها استفاده شده. در این مورد که مخاطب زود با آنها همذات‌پنداری می‌کند تردید دارم. اگر چنین باشد هم مایه خوشحالی نیست چرا که هدف خلق شخصیت‌هایی تازه است که پیش از این به آنها پرداخته نشده است. به علاوه هر نسل تجربیات خود را دارد و با گذشت زمان نسل‌هایی می‌آیند که هیچ نقطه مشترکی میان خود و نسل دیگر نمی‌بیند. حتی در یک نسل هم نقاط مشترک فراوان نیست. بنابراین تنها نقطه مشترک میان نویسنده و مخاطب یک سری مفاهیم کلی انسانی است که تازه در این مورد هم دیدگاه دو طرف نیست.

در مورد نوشته شدن آن، خب در این چند سال اخیر تجربیات ناخوشایندی داشتم که در مورد چند و چون و چرایی آنها فکر می‌کردم و در جست‌وجوی پاسخی بودم. همین وضعیت انگیزه نوشتن شد.» نگاه واقع‌گرایانه و در عین‌حال پیش‌رونده نویسنده که در آثار پیشینش هم شاهد هستیم، این‌بار موضوعی چون جنگ را مد نظر قرار داده. مساله‌ای چون ادبیات جنگ در نگاهی غیر مستقیم به این رویداد مهم تاریخ‌ معاصر ما، حالا دیگر از چارچوبی خاص خارج شده و نویسندگان مستقل زیادی پیرامون استفاده از قابلیت‌های آن وارد میدان شده‌اند. پرسش‌ بعدی را این‌گونه مطرح‌می‌کنم: «یکی از مواردی که در این کار به آن تکیه کرده‌اید، پیوند خشونت جنگ و استرس‌های مربوط به آن با درون شخصیت‌هاست که البته خوب هم از کار درآمده.

به نظر می‌رسد علاوه بر وجه تاثیرگذار روایت داستانی، به گونه‌ای دغدغه ‌یادآوری دوره‌ای از تاریخ معاصر را هم داشته‌اید. درست‌است؟» پاسخ‌ این ‌است: «خشونت جنگ نقش زیادی در رمان ندارد. تاثیرات غیرمستقیم و حاشیه‌ای آن بر یک گروه از جمعیت شهری یا چند شخصیت در چند فصل موردنظر بوده. رمان دوره‌ای سی‌ساله را روایت می‌کند که خب جنگ هم بخشی از آن بوده. بله بخشی از تاریخ معاصر نه به صورت دغدغه اصلی، اما پس‌زمینه رمان است. اگر نوع ادبی آن را بخواهید باید گفت دوران چرخ یک درام خانوادگی اجتماعی است» به باور خیلی از منتقدان، نظام‌ شهیدی از آن‌ جمله نویسندگانی ‌است که باید کار نوشتن را زودتر آغاز می‌کرد. بر همین اساس این موضوع را مطرح‌ می‌کنم که: «شما نوشتن داستان را تقریبا دیر شروع ‌کرده‌اید اما خیلی زود توانسته‌اید خودتان را به عنوان داستان‌نویس تثبیت‌ کنید. این نوع نگاه داستانی چگونه در شما شکل گرفت و چگونه به ثمر رسید؟» و پاسخ‌ نویسنده ‌این ‌است: «نمی‌دانم چرا دایم این پرسش مطرح می‌شود. عرض کرده‌ام زمان و دیر و زود آن را نمی‌فهمم. این نوع نگاه بازاری تولید فرهنگی را نمی‌توانم بپذیرم. زمان برای هر آدمی مقتضیات خود را دارد. شرایط زمانی مهیا شد که مثلا داستان‌هایی بنویسم. فرض کنید فراغت خانوادگی یا ضرورت حسی عاطفی یا پیدا شدن نوعی دغدغه ذهنی. البته من پیش‌زمینه فرهنگی - ادبی خانوادگی هم داشته‌ام و در آن بلبشوی داستانی دهه هشتاد (که هنوز هم ادامه دارد) لابد تصور کرده‌ام چرا من نه؟

با این حال الان هم خود را به قول شما داستان‌نویس تثبیت‌شده نمی‌دانم و این عناوین را نمی‌فهمم و علاوه بر اینها بسیار پشیمانم چون در زمین ‌و زمانه‌ای که زندگی می‌کنیم هر کاری را مفیدتر از داستان‌نویسی می‌دانم.» نکته‌ای که در بالا پیرامون ادبیات زنانه و مردانه گفته ‌شد را در قالب این پرسش از نظام‌شهیدی مطرح‌ کردم: «یکی از منتقدان درباره آثار شما به‌خصوص «دوران چرخ» گفته است که نظام‌شهیدی یک زنانه‌نویس‌ است. شما واقعا میان زنانه‌نویسی و مردانه‌نویسی درادبیات تفاوتی قائل‌ هستید؟» ظاهرا نگاه او هم درباره این نظریه‌، نگاهی مثبت‌ نیست: «نمی‌دانم ایشان چه استدلالی داشته و از چه منظری نگاه کرده. شخصا این تفاوت بیولوژیک را تا حدی در ذهن و زبان دخیل می‌دانم اما در نوشتن چندان به این تفکیک‌ جنسیتی معتقد نیستم. نه هر زنی زنانه می‌نویسد و نه هر مردی مردانه. نویسندگان مرد بسیاری بوده‌اند که ذهن و زبانی شاعرانه و جزیی‌نگر داشته‌اند و برعکس، زنانی بوده‌اند و هستند که کلی‌نگرند و با زبانی غیرشاعرانه می‌نوشته‌اند و می‌نویسند. با اینکه بسیاری از ناقدان متخصص هم ویژگی‌هایی برای نثر زنانه برشمرده‌اند فرضا استفاده زیاد از قید یا صفت یا بیان مستقیم حالات درونی، اما استثنائاتی هم وجود دارد و چند نمونه در همین ادبیات معاصر خودمان خلاف آن را ثابت می‌کند. در هرحال و بی‌تردید، شیوه تفکر، تجربیات زیستی و بسیاری عوامل دیگر به قول اساتید در «وجهیت کلام» و سبک و سیاق نوشتن موثر است. من به زعم خودم نه زنانه‌نویسم نه مردانه‌نویس. بیشتر تجربه‌گرا هستم.» جلسات داستان‌خوانی پراکنده که زمانی در شهرهای بزرگ ایران و به همت پیشکسوتان داستان‌نویسی برگزارمی‌شد، تاحدودی توانستند نویسندگانی در سطوح‌ مختلف را به ادبیات معرفی کنند. این گونه جلسات که متاسفانه حالا دیگر آن رنگ ‌و بوی گذشته را ندارند، دارای تاثیراتی مثبت در برون‌افکنی حالات روحی در قالب‌ روایت از سوی بسیاری از نویسندگان بودند که نظام‌شهیدی یکی از آنهاست: «شما درجایی گفته‌اید که جلسات داستان‌خوانی، شهامت نوشتن را در وجودتان بیدار کرده. به عنوان یک نویسنده چه پیشنهادی برای پربار برگزارشدن مجدد این جلسات در اقصی‌نقاط کشور دارید؟» می‌گوید: «دوره کوتاهی در شهر مشهد به یک جلسه داستان‌خوانی می‌رفتم که پیش از آن شناختی از آن نداشتم و از طریق یک نشریه فرهنگی نشانی‌اش را یافتم. در همان جلسات که افرادی جوان و نه چندان حرفه‌ای گردانندگان یا مخاطبانش بودند، داستان‌خوانی در جمع را تجربه کردم . مدتی هم با دو، سه نفر بسیار محدود، نه به‌صورت کارگاهی که به صورت تبادل تجربه خوانش و گفت‌وگو، دوره‌هایی خصوصی داشتیم. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم به جز تبادل فکری با چند دوست، آن جلسات عمومی چندان چیزی بیش از آنچه می‌دانستم به من نیاموخت. تنها چیزی که به من آموخت توهم توانایی نوشتن و انتشار دادن بود وگرنه نوشتن اساسا یک کار خلاقانه فردی است که داشتن پیش‌زمینه فکری فرهنگی غنی و ذوق و ذائقه و سلیقه پرورش‌یافته آن را به ثمر می‌رساند. در مورد پیشنهاد، هر آدمی تکلیف خودش را بهتر می‌داند، اما من حالا به این نتیجه قطعی رسیده‌ام که هر جلسه و محفل و کارگاه و انجمن و بنگاه و تشکیلات نوعی بازار است که از یک سو توهم تولید و مصرف بی‌تفکر و بی‌منطق و بی‌هدف را ترویج می‌کند و از سوی دیگر برای یک گروه نام و نان می‌آورد. ادبیات یک گرایش فردی است و فقط و فقط با مطالعه فراوان شخصی یا مطالعه جدی آکادمیک ممکن است برای شخص حاصلی داشته باشد؛ حاصلی که به غنای فرهنگی یک ملت چیزی اضافه کند. ادبیات نه کارخانه است که تولید انبوه هدفش باشد و نه یک اداره و سازمان که خط مشی واحدی را دنبال کند. برای داستان نوشتن، نباید داستان خواند، چون حاصل کار تقلید می‌شود. برای نوشتن باید تاریخ، تاریخ ادبیات، فلسفه و تاریخ فلسفه خواند و نقاشی و فیلم تماشا کرد. مهم‌تر از همه باید حرفی برای گفتن یا حسی برای نوشتن داشت.» نظام‌شهیدی در دنبال کردن ادبیات به دنبال نوعی نگاه از جنس اصولی ‌است. او رشد نویسندگی زنان را رو به ازدیاد می‌داند به گونه‌ای که خواننده نمی‌تواند همه آنها را یک‌جا دنبال کند: «بنده تمام آثار داستانی زنان نویسنده ایران را دنبال نکرده‌ام. به خصوص در این چهار، پنج سال اخیر که شمار آنها از حد عادی افزون شده است. طبعا اگر هم دلم بخواهد فرصت نیست. به علاوه ترجیح می‌دهم آثاری در زمینه‌های غیرداستانی بخوانم؛ چه از نویسندگان زن چه مرد. در جایگاهی هم نیستم که جایگاه نویسندگان زن را در کشور تعیین کنم. معتقدم بهتر است تنها منتقدان حرفه‌ای و تخصصی به عبارت دیگر دانشگاهیان از منظر آکادمیک این آثار را مورد مطالعه قرار دهند و اگر برخی از آنها را دارای ارزشی می‌دانند از مناظر علمی بررسی کنند. اما برای مخاطب عام نمی‌شود تکلیف تعیین کرد. مطالعه ادبیات داستانی سلیقه‌ای است. فقط امیدوارم این سلیقه پرورش‌یافته باشد نه اینکه یک یا چند جریان خاص فکری، به سلیقه خوانندگان سمت و جهت بدهند و به اصلاح با پیشنهادهای مکرر به زور تبلیغ سبدهای خرید خوانندگان را پر کند.» «وای... عجب کلمه‌هایی خیلی...» رضا با نگاهی خرسند به او خیره شد. انگار وظیفه‌اش را انجام داد. پرسید: «خیلی چی؟ مقدس؟» دنیا که حالا با ناخن‌هایش به جای لک روی صورت داشت کف دستش را می‌خراشید، گفت: «نه، نمی‌دانم... به نظرم خنده‌دارند.» و ساکت شد... فکر کرد به زودی، به زودی مرد خوابش می‌برد و او از این وضع خلاص می‌شود. اما رضا ناگهان به پهلو چرخید، تنه‌اش را کشید سمت دنیا و دستش را بوسید! خواب‌آلود گفت خیلی خسته‌ است و باید زودتر بخوابد. رنگ‌پریده و خیس عرق، چشم‌هایش را بست و انگار بلافاصله خوابش برد. اندام نازک و باریکش مثل نخی بلند و تاب‌دار روی لحاف افتاد و استخوان‌های گونه‌اش مثل دشنه‌ای از چهره بیرون زده بود. چیزی جز ترس آنجا نبود. دنیا فکر کرد اگر رضا می‌بوسیدش و آن دشنه در آن زایده غده‌های پرچربی فرو می‌رفت چه ترکیب هولناکی می‌ساخت! چه ترکیبی! چه نمایش حزن‌انگیز و رقت‌باری از زشتی! بلند شد رفت کنار پنجره به تماشا نشست. به خواب‌گردهایی که گفته بودند زمین گرد است و می‌چرخد فکر کرد و در آسمان صاف تابستان به سوسوی ستاره‌ها چشم دوخت و میان آن همه ستاره و روی آن پرده مخملی رد راه شیری را گرفت و با نگاه دنبال گردبادهای کهکشان رفت. دست دراز کرد تا زهره را بگیرد، زهره پشت تکه ابری پنهان شد و گریخت! اما درخشش الماس‌گون خوشه پروین، دوپیکران، مرد حمایل‌نشان، دوکرکسان، خرس‌های کوچک و بزرگ و اسد و بنات‌النعش که گویا فقط برای دنیا به صحنه آمده بودند و داستانی را نمایش می‌دادند، سرگرمش کرد. آسمان سیرکی بزرگ بود که هر چه می‌گذشت تصاویرش عجیب‌تر و پیچیده‌تر می‌شد.

روزنامه اعتماد

نظر شما