شناسهٔ خبر: 61950 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

علیرضا مجابی در سالمرگ سهراب سپهری مطرح کرد: سهراب یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم دنیاست

علیرضا مجابی، نقاش و شاعر در سالمرگ سهراب سپهری به اهمیت و ارزش نقاشی‌های سهراب سپهری پرداخته است. او معتقد است که سهراب سپهری یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم دنیاست.

سهراب یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم دنیاست

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  اگر در روزگار کرونا و قرنطینه قرار نداشتیم، بدون شک باید علیرضا مجابی ‌(م.آذرفر) را امروز کنار مزار سهراب سپهری پیدا می‌کردیم. عهدی که مجابی 29 سال است، از آن دست نکشیده و هرساله در سالمرگ و زادروز سهراب به دیدن او می‌رود. از این رو در سالمرگ سهراب به سراغ او رفتیم تا با این نقاش و شاعر درباره نقاشی‌های سهراب و ارتباط آنها با شعرهایش صحبت کنیم.
 
بسیاری از مردم جامعه تصور می‌کنند که دلیل فروش نقاشی‌های سهراب در حراج‌ تهران به دلیل شهرت او در حوزه شعر است و در غیر این صورت چندان ارزشمند نیست. آیا شما و کارشناسان حوزه تجسمی نیز چنین نظری دارید؟
برای پرداختن به موضوع فروش نقاشی‌های سهراب در حراجی‌ها، ابتدا باید اشاره‌ای به فعالیت‌های این حراجی‌ها داشته باشیم و آنها را آسیب‌شناسی کنیم. آن چیزی که در وهله اول اهمیت دارد این است که این حراجی‌ها هیچ‌گونه اعتبار و ارزش هنری ندارند و نمی‌توانند هیچ اعتباری به هنرمندی اضافه کنند.
 
             



چرا چنین دیدگاهی دارید؟
علت این است که از اساس، ساختار و زیرساخت‌های به وجود آمدن این حراجی‌ها در کشوری مثل ایران قابل بحث است؛ در واقع ما اصلا چنین زیرساختی نداشتیم که بخواهیم بر پایه آن یک روند اصولی و درستی شکل بگیرد تا ما به مرور بتوانیم برسیم به چنین وضعیتی که حراجی داشته باشیم و به یک جریان سالم اقتصادی دست پیدا کنیم. اکثر این اتفاقاتی که در حراج‌های تهران رخ می‌دهد، مشکوک به پولشویی است و خریدار و فروشنده در بیشتر مواقع یکی است که با این کار، تلاش می‌کند برای اثر خود حباب ایجاد کنند. پس مطلقا اعتبار آثار هنری خصوصا اثری از هنرمندی مثل سهراب سپهری، متکی به این اعداد و ارقام نیست.
 
با این تفاسیر، شما جزو آن دسته افرادی هستید که معتقدید ارزش نقاشی‌های سهراب متکی به هنر نقاشی اوست و ارتباطی به شاعر بودن او ندارد؟
سهراب سپهری بی‌شک یکی از مهم‌ترین نقاشان معاصر ایران است و حتما یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم دنیاست. البته نه به خاطر این حراجی‌ها و نه به خاطر مسائل حاشیه‌ای و پوشالی که در ایران اتفاق افتاده است. او نقاش بزرگی است به سندیت اینکه آثارش در موزه‌های مهم دنیا مثل موزه سلطنتی اروپا و موزه هنرهای مدرن نیویورک نگهداری می‌شود. سهراب در سال‌های دهه 40 و 50 به دلیل سفرهایی که به اروپا و امریکا داشته و مراوداتی که با آرتیست‌های مطرح جهان برقرار کرده، چهره شناخته شده‌ای بوده است و در مجلات معتبر هنری دنیا نیز درباره آثارش فراوان نوشته‌اند. همانند دیگر چهره‌های  هم دوره‌اش مثل محسن وزیری مقدم، بهمن محصص و سیراک ملکنیان . پس او چهره‌ای تثبیت‌ شده و مهم در نقاشی معاصر ایران و جهان است.

نقاشی سهراب سپهری که به قیمت پنج میلیارد و 100 میلیون تومان فروخته شد
 

توجه داشته باشید که سهراب یکی از محبوب‌ترین نام‌های معاصر است؛ حتی فراتر از فرهنگ و هنر، می‌توان از او به عنوان یکی از چهره‌های محبوب یکی دو قرن اخیر نام برد. بی‌شک بیش از 90 درصد ایرانیان اسم او را شنیده‌اند و می‌دانند که او چه کاری انجام داده است. شاید یک تک خط و سطری از شعرهایش را به خاطر داشته باشند و این جزو معدود اتفاقاتی است که در تاریخ ایران رخ داده است. شاید به جرات بشود گفت که درباره سایر شعرای ایران مطلقا چنین مساله‌ای رخ نداده است. اندیشه و تفکر سهراب از او یک جریانی ساخته است که در وهله اول تقلید ناپذیر است ضمن اینکه بسیار دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. درست مثل زبان و اندیشه سعدی که می‌تواند ارتباط خیلی سریع با اقشار مختلف برقرار کند. سهراب جزو معدود چهره‌های ادبیات معاصر ماست که هم خواص اهل ادبیات و شعر مجذوب او هستند و هم مخاطب معمولی که از دانش ادبیات هم سررشته ندارد او را دوست دارد. بنابراین این تصور اشتباهی است که فکر کنیم نقاشی‌های سهراب به دلیل شاعر بودن او در حال دیده شدن است.
 
از نظر تاریخی چگونه است؟ یعنی او ابتدا به عنوان شاعر مطرح شد یا نقاش؟
جالب است که بدانید از نظر تاریخی سهرابِ نقاش بسیار زودتر از سهراب شاعر شناخته، تثبیت و جهانی شده است. ما سهراب نقاش را یک دهه زودتر از سهراب شاعر شناخته‌ایم. در واقع سهراب شاعر بعد از دهه 50 و انقلاب و به مرور جایگاهی پیدا کرد اما سهراب نقاش از دهه 40 شناخته شده بود و اگر اشتباه نکنم در همان‌ سال‌ها نفر اول دومین بینال نقاشی ایران شد. او رتبه یک علمی دانشگاه هنرهای زیبا را به دست آورد و بین هم‌رشته‌ای‌های خود نفر اول بود و به سرعت مطرح شد. او جزو نخستین‌ نام‌هایی از حوزه نقاشی معاصر بود که توانست حضور بین‌المللی داشته باشد. سهراب انقدر پیشرفت کرد که دهه 90 میلادی تمبری از سهراب سپهری در فرانسه چاپ شد. این موارد را مطرح کردم تا بگویم، سهراب نقاش به مراتب زودتر تثبیت شده است تا سهراب شاعر؛ اما اتفاقی که امروز دارد سرمان می‌آید این است که رسانه‌های تحت امر مافیای حراجی‌ها از محبوبیت سهراب شاعر بهره می‌گیرند تا کاسبی بهتری داشته باشند. در همین چند وقت اخیر چندین اثر جعلی از سهراب در این حراجی‌ها خرید و فروش شده است.
 
یعنی نقاشی‌هایی که فروخته شده، اصل نبوده است؟
حدود 15 سال است که مافیای تجسمی چند نفر را استخدام کرده است و این افراد سهراب‌کشی می‌کنند؛ یعنی نقاشی سهراب را کپی می‌کنند و به قیمت‌های عجیب‌وغریبی می‌فروشند و دلیل‌اش این است که سهراب آثار امضا نشده زیادی دارد و در زمان حیات خودش بسیار اهل بذل و بخشش بود و آثار زیادی به دوستان‌اش هدیه داده است. از این رو افراد شیاد حوزه تجسمی از این موارد سواستفاده می‌کنند و این نقاشی‌های جعلی را به بعضی سرمایه‌داران و نوکیسه‌گان می‌فروشند و ادامه داستان از این قرار است که یکهو یکی از این آثار چند سال بعد با یک قیمت افسانه‌ای از دل یک حراجی بیرون می‌آید. بنابراین این جریان یک جریان فاسد و کثیفی است که هیچ ارتباطی به ارزش اصلی آثار سهراب ندارد، آثار که حتا ارزش بالاتری نسبت به این ارقامی که مطرح می‌شود، دارند.
 
اگر ارزش این آثار بالاتر از قیمت‌هایی است که به فروش می‌رسد، پس چرا از کلمه حباب برای قیمت این تابلوها استفاده می‌کنند؟
سوال مهم همین است که چرا در مملکت ما این تبدیل به حباب می‌شود و نمی‌توانیم آن را باور کنیم؟ به این دلیل که زیرساخت‌ها، اصولی و دقیق نیست. واقعا اگر از روی اصول قیمت‌گذاری شود، این تابلوها بیش از این اعدادی که مطرح می‌شود قیمت دارد؛ چراکه پنج میلیارد و ده میلیارد اگر به دلار تبدیل شود، رقم بالایی در هنر امروز جهان محسوب نمی‌شود و پول اثر یک نقاش معاصر تازه‌کار موفق است. به هر حال سهراب جزو پنج نقاش برتر ماست، پس این ارقام چیز عجیب و غریبی نیست.
 
آیا می‌توان سهراب را از روی همین آثار بررسی کرد؟
خیر. ما در تاریخ هنر افرادی داریم که می‌شود با بررسی آثارشان و بدون آنکه به آن شخص کاری داشته باشیم، به تحلیل درستی از او دست پیدا کنیم یا بعضی وقت‌های حاشیه‌های یک نفر به قدری زیاد است که خود شخص پررنگ‌تر از آثارش مورد نقد و بررسی و توجه قرار می‌گیرد؛ اما سهراب جزو معدود چهره‌هایی است که به گمان من بدون شناخت و تحلیل شخصیت‌اش، نمی‌توان آثار او را به درستی بشناسیم. یعنی حتما برای اینکه ما بتوانیم نقاشی و شعر سهراب را بشناسیم اول باید خود سهراب سپهری، اندیشه، تفکر، فلسفه و جهان‌بینی او را درک کنیم.
 
این روزها بسیاری از دوستان شاعر به سمت نقاشی رفته‌اند. آیا آثار آنها نیز قابل قبول است؟
سهراب را نباید با دوستان شاعری که یک شبه نقاش شده‌اند، مقایسه کنیم. حضور برخی شاعران در عرصه نقاشی همان‌ قدر شوخی است که گاهی می‌بینیم اهالی سینما به سمت ادبیات می‌آیند و هیجان دارند که در لباس شاعر و نویسنده کتاب چاپ کنند. اگر چه این امر به خودی خود ایرادی ندارد و ما نیز اختیار به گفتن باید و نباید و تعیین تکلیف برای دیگران نداریم که بگوییم چه بکنند و چه نکنند. ما در سرزمین‌مان به قدری فهم غلطی نسبت به هنر داریم که پیشوند هنر را به هر کار زیبایی می‌بخشیم و می‌گوییم هنر آشپزی، هنر گلدوزی، هنر خیاطی، هنرهای رزمی. در صورتی که هیچ کدام از این‌ها هنر نیست. درست همان‌طور که بازیگری، فیلمسازی، عکاسی و خطاطی هنر نیست. این‌ها همه زیرمجموعه تخنه یا تکنیک هستند و مهارت محسوب می‌شوند.
 
پس هنر چیست؟
هنر جایی اتفاق می‌افتد که امر خلاقه رخ می‌دهد آنهم در امتزاج خودآگاه و ناخودآگاه که بحثی‌ست مفصل. در عالم سینما بخصوص به نظر من این دوستان وقتی می‌بینند اتفاقی برای‌شان رخ نمی‌دهد به دنبال کسب اعتبار بیشتر می‌روند تا به این موقعیت هم دست پیدا کنند. هنرپیشه کلمه قابل فهمی است، یعنی کسی که شغل‌اش ادای هنرمندان را درآوردن است. این دوستان برای آنکه بتوانند اعتباری برای خودشان دست و پا کنند، کتاب چاپ می‌کنند یا نمایشگاه نقاشی می‌گذارند.
 
به نظر شما ورود شاعران به حوزه نقاشی دلیل مالی ندارد؟
 قطعا. البته ما می‌توانیم بگوییم که خریداران هم نگاه مارکتی و بیزینسی به این آثار دارند. ما در این مملکت پراید می‌خریم و گوشه پارکینگ می‌گذاریم و سالها بعد چند برابر می‌فروشیم. حال چه اشکالی دارد نقاشی بخرند و پس فردا سود کنند. بنابراین اگر بخواهیم از دریچه اقتصادی و دلالی به این قضیه نگاه کنیم، اشکالی ندارد؛ اما آیا این کار ارزش هنری محسوب می‌شود و باعث می‌شود که فردی مثل من با 35 سال سابقه کار در هنرهای تجسمی باور کنم که این دوستان یکهو شاعر و نقاش شده‌اند؟ مطلقا این طور نیست؛ همان‌طور که نمی‌پذیرم رضا کیانیان مجسمه‌ساز است. یا تهمینه میلانی نقاش. همان‌طور که نمی‌پذیرم، عباس کیارستمی تخصص دقیقی در ادبیات و شعر داشته است. به اعتقاد من هر کسی تخصص خودش را دارد اما خب طبیعی است که عباس کیارستمی و اطرافیانش تمایل دارند که چهارتا کتاب زرد هم منتشر کنند و سعدی را به آن فضاحت تبدیل کنند. این‌ها کتاب‌سازی است و ارزشی ندارد. حالا این اتفاق در حوزه تجسمی نیز در حال رخ دادن است. البته ما افرادی مثل محمدعلی سجادی هم داریم که کارگردان خوبی است، که در حوزه تجسمی پله‌پله مراحل را طی کرده است و تصویرگری و نقاشی حرفه‌ای می‌کند و حتی شعر را هم خوب می‌شناسد و شاعر خوبی است. به نظر من اشکالی ندارد آدم در چند حوزه کار کند اما به شرطی که واقعا به صورت تخصصی کار کرده و زمان گذاشته باشد و نه صرفا به دلیل شهرت در یک حوزه بخواهند به سایر حوزه‌ها نیز سرک بکشد.

نظر شما