شناسهٔ خبر: 62116 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

هویت زن بودن در فاصله دو مرد/ نگاهی به رمان «روز دیگر شورا» نوشته «فریبا وفی»

سعید ناظمی(منتقد ادبی) طی یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، نقدی فمینیستی بر «روز دیگر شورا»، تازه‌ترین اثر فریبا وفی نگاشته که در ادامه می‌خوانید.

هویت زن بودن در فاصله دو مرد

فرهنگ امروز/ سعید ناظمی: «روز دیگر شورا» آخرین رمان منتشر شده فریبا وفی است که به مسائل زندگی زنی به نام شورا در ارتباط با خانواده خود، ‌همسر، خانواده همسر و آقای بیژنی(ژان) می­‌پردازد. رمان هم­‌زمان از دو سو به پیش می­‌رود. روابط شورا با خانواده همسرش(خانواده رزاقی) که همگی در یک مجتمع آپارتمانی و در طبقات مختلف آن ساکن هستند و دیگر، اتفاقاتی که برایش طی آشنایی با ژان در ایران و ارمنستان می­‌گذرد.

مختار که کبد پیوندی ناپسری ژان را در بدن خود دارد برای دیدار دختر و نوه­‌اش به همراه شورا به ایروان می­‌رود. بازه زمانی این رمان دو روز است. یعنی زمانی که شورا و مختار برای تقاضای ویزای کانادا در زمستانی سرد و برفی به ارمنستان می­‌روند و شورا پس از آن به تنهایی در فرودگاه ایروان در حال بازگشت به ایران است. زنی که در این مسیر بازگشت سرخورده­‌تر و شکسته­‌تر شده است. زنی که در انتخاب­‌های محدود در زندگی­‌اش هیچ صرفه­‌ای نبرده است. یک عشق آنی با «منصور» در یک آتلیه عکاسی که منجر به ازدواجی سنتی شده­‌است و یافتن یک دوست همدل مثل «ژان» که شورا او را هدفمند وارد زندگی­‌اش کرده تا به خواسته­‌ها و کمبودهایش برسد. ذهن شورا در آخرین فصل داستان حکایت ذهنی را دارد که ناباورانه به دنبال سهم خود از احساسات زنانه­‌اش در این دنیاست. و البته می­‌داند که از آن هیچ سهمی ندارد. این شکستگی او را به یک هویت جدید هدایت می­‌کند و اعتماد به نفس از بین رفته­‌اش را به او بازمی­‌گرداند. شورا قبل از سفر به ارمنستان و بعد از آن دو شخصیت کاملا متفاوت است. محوریت کل این داستان استفاده از شخصیت­‌ها و عناصر زنانه است. هرچند نمی­‌توان نقش مردانی مثل «منصور»، «مختار» و حتی «ژان» را در این داستان کم­رنگ دانست. اما همگی مردان این داستان ظرف­‌هایی هستند که نویسنده می ­خواسته مظروف خود را در آن­ها جای دهد.
 
   درباره فمینیسم و نظریات گوناگون و گاه مخالف هم ارائه شده­‌است. بنابراین فمینیسم تعریف و مرز روشنی ندارد. چیزی که می­‌توان در همه آنها دید آن است که زنان در موقعیت فرودست به سر می‌برند و باید برای کاهش این نابرابری دگرگونی‌هایی در نظام­های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی صورت دهند. تحرک‌های اجتماعی و حرفه‌ای در زنان کمتر به چشم می‌خورد. در برخی از جوامع، زنان سقف کوتاهی برای مناسبت‌های شغلی دارند و به پایگاه‌های اجتماعی فروتری دست می­‌یابند. این بی‌تحرکی گاه نشان از باقی ماندن زنان در کارهای سنگینی است که بیشتر به چیزوارگی‌شان دامن می‌زند. آنان در کارخانه­‌ها به ابزار کار بدل می‌شوند و در خانه‌ها به مانند طبقه فرودست به ابزار لذت که هویت خود را در جهان بی­‌رحم مردانه گم
می­‌کنند. شیوه­‌های پدرسالارانه همواره چگونه اندیشیدن زبان فرهنگ و اسطوره­‌ها را تشخصی مردانه می­‌دهد و زن ناخودآگاه می­‌پذیرد که فرودست است(تسلیمی،۱۳۹۵: ۲۶۰).

    رز الینداد دلماردر تعریف پایه­‌ای از فمینیسم می­گوید: «دست­‌کم می­‌توان گفت فمینیست کسی است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت گرفتار تبعیض هستند، نیازهای مشخصی دارند که نادیده و ارضا نشده می­‌ماند و لازمه­ ارضای این نیازها، تغییر اساسی در نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است.» (پیشگاهی فر و قدس،۱۳۸۹: ۱۱۴).

   این تغییر به مرور و در طی یک دوره بازاستحاله شدن در شورا اتفاق می­‌افتد. نیاز به استقلال اقتصادی و حفظ حریم خصوصی نیازهایی است که به مرور در ذهن شورا متبلور می‌شود. او باید به­‌رغم تمامی مخالفت‌ها با این درخواست مقاوم باشد، مقاوم شود و این که با خودش و احساساتش کنار بیاید.

   ... «همه چیزت قاطی پاطی شده. اخلاقت هم گند شده. از تربیت بچه هم غافلی. به غذا و خورد و خوراکمون هم نمی‌­رسی. یه شفته درست می­‌کنی می­‌اندازی جلومون و فکر می­‌کنی حالی­مون نیست. هیچ کاری نمی­‌کنی. فقط بلدی تهمت بزنی به مادر من.»
«تهمت نزدم.»
«نمی فهمم مادر من با وسایل تو چه کار داره؟»
«یعنی می گی از خودم درآوردم دیگه؟» ... . (وفی، ۱۳۹۸: ۲۵۶)

     امواج اصلی فمینیسم را می‌­توان در سه مقوله زمانی گنجاند. اولین موج از سال ۱۸۵۰ تا ۱۹۲۰ است. این دوره را می‌توان «کوشش برای حق رأی » نامید. قوم­‌نگاری و پژوهش­‌های صورت گرفته تا این زمان، عمدتا توسط مردان و برای مردان صورت گرفته و تفاوت نقش­‌های افراد در اجتماع نیز براساس ویژگی­‌های زیست‌شناختی تبیین شده­‌است. سعی و کوشش اولین موج فمینیستی به گوش رساندن صدای زنان در تحقیقات قوم‌نگاری و مطرح کردن دیدگاه زنان در قبال امور مختلف بود. چنین کوششی افق کاملاً جدید را در زمینه­ تحقیقات قوم‌نگاری باز کرد، چون تا آن زمان این تحقیقات توسط مردان صورت می­‌گرفت، لذا آنچه را که آنها درباره­ زن­‌ها می­‌نوشتند محدود به مشاهدات آنها درباره­ زنان و یا درباره­ انتظارات مردان از زنان بود. دومین موج فمینیستی از حدود ۱۹۲۰ شروع و تا سال ۱۹۸۰ ادامه پیدا کرد. در این موج، دو واژه­ جنس(sex) و جنسیت(Gender) کاملا از هم مجزا و منفک شد، چرا که تا قبل از این تاریخ دو واژه­ جنس و جنسیت به جای یکدیگر به کار گرفته می­‌شد و مرز مشخصی نداشت. در این موج، جنسیت چیزی بود که بر اثر فرهنگ شکل می‌گرفت. موج سوم فمینیسم از سال ۱۹۸۰ شروع و تا به امروز ادامه دارد(پیشگاهی‌فر و قدس،۱۳۸۹: ۱۱۶).

    شورا در واقع چنین زنی است. زنی تحت سلطه همسر و مادر همسرش. سقف آرزوهایش کوتاه است. این قدر کوتاه که به داشتن روابطی بی­‌پایه و اساس با ژان بسنده می­‌کند. او می­‌داند که هزینه و تاوان این ارتباط برایش بسیار سنگین است و حتی این موضوع را بارها و بارها به ژان بازگو می­‌کند ولی چنین استقلالی ولو برای دو روز برایش ارزشمند است.

    زنان نیز می­توانند گاه قدرت نمایی کنند اما متجاوز و چیره شمرده نمی­‌شوند. بنابراین زنانی که به این باور نرسیده­‌اند به گفتمان ویژه خود دست نمی­‌یابند. با این همه بسیاری از فوکوگرایان و ماتریالیست­‌های فرهنگی کار سرپیچی از نظام قدرت را پیشنهاد می‌کنند. زبان زنانه یکی از راه­‌های براندازی چیرگی گفتمانی پدرها است. به سخن دیگر، زبان زنانه، میراث­‌خوار زبان مردانه است و دیالکتیک­‌وار می­‌تواند از درون همین زبان «آنتی­‌تز» نیز دانسته شود. زنان می­‌توانند با بیان تجربیات خود (امور خانوادگی، احساسات زنانگی و مادری، ایجاد محرومیت­‌های جنسی برای مردان و مانند آن) جهان دلخواه خود را در متن پدید آورند(تسلیمی،۱۳۹۵: ۲۶۵).

    طغیان شورا علیه تمامی آن چه که به زعم ذهن او، اجحاف بر اوست این گونه رقم می­‌خورد. او محرم اسراری برای بازگویی منویات و درونی­اتش ندارد. فقط در افق فکری او شخصیتی مانند ژان وجود دارد که به افکارش احترام می­‌گذارد. شورا در پی آن است که از کالبد زنانه­‌اش خارج شود ولی هنوز به مرز جسارت و پختگی نرسیده است. پایان باز داستان و آخرین دیالوگ های شورا و ژان پیرامون مانیفست دروغ و دروغ گفتن تا حدی او را به سوی هویت­‌دار­ شدن هدایت می­‌کند. اینجا تنها بخشی است که شورا واکنشی فعالانه و تهاجمی دارد. تقریبا در صفحات پایانی کتاب. این­جا نقطه عطف زندگی شوراست. پیش­‌تر هم یک­‌بار دیگر با منصور به این نقطه رسیده است. وقتی از نحوه گفتار ژان و این که با چه هدفی به او نزدیک شده شاکی می­‌شود بدون ملاحظات قبلی در مقام دفاع از خود بر می­‌آید.
    «... مختار با این کار زندگی گندش رو طولانی­‌تر کرده و تو خواستی یه مُرده، یه جنازه، به لاشه رو نجات بدی.»
شورا دیوانه می­‌شود.
«همونطور که تو خواستی لاشه­ زندگی از دست رفته­‌ت رو طولانی­‌تر کنی، اونم با پیوند زدن من احمق، من الاغ به زندگیت.»

   ریشخند می­‌دود به صورت ژان انگار که یک دفعه بزند زیر خنده و بگوید نکردی؟ اما ریشخند جایش را می­‌دهد به جدیتی سرد. پیداست که فریاد و فوران خشم شورا برایش گران آمده. شورا می­‌داند زیاده‌روی می­‌کند، اما نمی­‌تواند جلوی خودش را بگیرد. بلندتر داد می­‌زند.

«ولی بدترش کردی. باور نکردی که زندگیت خیلی وقته که از بین رفته. نمی­‌فهمی که دیگه زنت دوستت نداره. نمی­خوای قبول کنی که همه چیز نابود شده.»
   و می­‌افتد روی دور تند. اولین بار است که به درست کردن چیزی فکر نمی­‌کند. دارد همه چیز را خراب می­‌کند. در همان حال می­‌فهمد همه چیز چه آسان خراب می­‌شود. به سهمناکی سیل می­‌ماند. چیزی جلودارش نیست. تعجب می­‌کند از خودش که دارد از خط قرمزهای خودش هم رد می­‌شود.
«نمی‌خوای قبول کنی که با شوهر قبلیش بیشتر می­‌تونه برای بچه­ از دست رفتشون گریه کنه تا تو که فقط بلدی ژست راست­گویی و بزرگواری بگیری، ولی عمیقا نمی‌تونی درکش کنی.»
«خفه شو!»
این همان نقطه درد اوست و شورا به عمد روی آن انگشت می­‌گذارد تا صدای او دربیاید. خیال می­‌کند الان است که ژان دستش را بلند کند و بزند توی دهانش. بدش هم نمی­‌آید او این کار را بکند.
«خفه نمی­شم. آره، من دروغ گفتم. ولی تو دروغ بدتری گفتی. تو داری به خودت هم دروغ میگی. برای من خط و نشون می­‌کشی. این همه خط قرمز و تذکر و اخطار می‌دونی واسه چیه؟ اگه نمی­‌دونی من بگم. خرابی تو خودته. خودت هم از درونت خبر داری که این قدر می­‌ترسی.دستگاه تخریب تو خودته آقای بیژنی.»(وفی، ۱۳۹۸: ۳۱۹)

    شورا بنا بر اندیشه­‌های حاکم بر جوامع بشری خاصه جامعه ایرانی مرد را پناهگاه و سقفی برای زندگی خود می­‌داند هر چند این سقف کوتاه باشد. می‌خواهد در زیر این سقف و در این آپارتمان زنی باشد که شرایط دوسویه همسری را تجربه کند و مادری خوب برای فرزندش باشد. اما همیشه با تمسخرها و توهین­‌های همسرش منصور و مادر همسرش «رخشان» جایگاهی متزلزل دارد. از همین رو نیاز به یک هم­‌صحبت دارد. به کسی که بتواند احساسات زنانه­‌اش را درک کند. شخصیت مستقلش را به رسمیت بشناسد و به او احترام بگذارد و در این میان تنها مردی که می­تواند در زندگیش این گونه باشد ژان است. شورا برای نخستین بار از چارچوب­‌های شناخته شده زندگی­‌اش عبور می­کند و وارد رابطه­‌ای نامتعارف با ژان می­‌شود. آن هم در ارمنستان و در شهر ایروان نه در ایران.

   موضوع ازدواج و گردن نهادن به تصمیم گیری‌های خانواده - کـه پـدر(مرد) در رأس آن قرار دارد - در راستای استقلال نداشتن زنان در جامعه مردسالار است. این امر در جوامع مردسالار از آنجا نشأت می­‌گیرد کـه زن را بـه سـبب هویـت جنسی وی، احساسـاتی، غیرخردگرا و منفعل می­‌داند و در هیچ کاری به او اجازه انتخاب و تصمیم­‌گیری نمی­‌دهد؛ در عوض، مرد با صفاتی چون فعال، غالب، دلیر و عاقل تعریف می­‌شـود. سـیمون دو بـوار معتقد است که این­‌ها همگی ساخته تمدن مردسالار است و می­‌گوید هیچ کس زن متولـد نمی­‌شود، بلکه به زن تبدیل می­‌شود؛ این تمدن و جامعه اسـت کـه ایـن موجـود (زن) را می­‌سازد و زنان اگر از پیله شیءشدگی خود بیرون بیایند، می­‌توانند نظـام مردسـالاری را براندازند(صادقی شهپر و حجار،۱۳۹۲: ۸۲)

    شورا همواره مطیع و فرمانبردار و تحت سلطه مردسالاری حـاکم بـر جامعـه و همواره با ترسی درونی زندگی می­‌کند. این ترس چنان است که حتی اختیاری برای حریم خصوصی خودش(خانه، آشپزخانه و حتی موبایل) ندارد. این ترس در مواقعی که ژان به او تلفن می­‌زند کاملا مشهود است. شورا برای این ارتباط غیرعرف باید حواسش به همه نفرات منزل خاصه منصور باشد. میهمانی­‌های متعدد یا در منزل او بی­‌رضایت او انجام می­‌گیرد و اگر میزبان نباشد باید به عنوان یک آشپز یا خدمتکار سرویس بدهد.

    حتی پیش­تر هم شخصیت مادران این رمان یعنی رخشان و مادر شورا هر دو تحت نفوذ و سیطره مردان خود بوده­‌اند. رخشان در یک خانواده مردسالارانه چندین بچه به دنیا آورده و همواره مورد تحکم همسرش قرار داشته و از طرف دیگر مادر شورا منفعلانه با همسرش زندگی کرده و هنوز از آن چه بر او رفته است گلایه می­‌کند. این گلایه­‌ها همیشه مورد سرزنش شورا قرار می­‌گیرد ولی مادر تغییری در رفتارش ندارد. در این خانواده نینا هم حضور دارد. دختری آوانگارد و آزاد که در بسیاری از موارد نسبت به رفتارهای شورا و مادرش اعتراض دارد. او روحیه سرکشی دارد که کاملا در سوی مخالف شورا قرار می­‌گیرد. از طرفی این خانواده همواره و به بهانه‌هایی مورد هجمه­‌های منصور هم قرار می­‌گیرند.

    بخش اعظم جذابیت و گیرایی داستان­های فمینیستی در حضور مستمر زنان در بیرون خانه و رویارویی با نیروهای خارجی مختلف است. در این مرحله، پردازش درست و حساب شده حوادث، نقش بسیار زیادی را در قوام آثار فمینیستی می‌تواند ایفا کند به دلیل داشتن ویژگی‌های خاص جسمانی گاهی هنگام تقابل با حوادث بزرگ از تبعیت برخی قوانین خشک و مدرن داستان نویسی معاف می­‌شوند و گاه با در نظر نگرفتن روابط علت و معلولی در طول حرکت داستانی پیش می­‌روند(مرادخانی و طالبی،۱۳۸۹: ۷).

    زنان رمان روز دیگر شورا از همه مدلی هستند. اما رخشان تنها زنی است که مورد احترام مردان قرار دارد و این از کارکرد مادربودنش نشأت می­‌گیرد. شورا و حتی «غزل» دخترش به عناوین مختلف مورد هجمه منصور قرار می­‌گیرند. شورا خود از اعتماد به نفس چندانی برخوردار نیست. همین ضعف موجب می­‌شود که در طول رمان بارها مورد استهزا و تحمیق شوهرش قرار بگیرد. کسی که حتی برای برداشتن لوازم عکاسی و فیلم­برداری نیاز به اجازه همسرش دارد و بارها مورد عتاب خواهرش نینا قرار می­گیرد.

    نظریه پردازان فمینیسم نشان می­‌دهند، جنسیت به طور عمیقی در روابط اجتماعی نهفته است و زنان و مردان و روابط ساختاری بین آنان را تعریف می­‌کند. برای مثال، جامعه روی­ هم­ رفته انتظار دارد مردان گستاخ و زنان مؤدب باشند؛ مردان مستقل و زنان روابط خود را بر این اساس منطبق کنند؛ مردان قوی و زنان ضعیف باشند؛ مردان آگاه و فعال و زنان نکته­‌بین و پاکدامن باشند؛ مردان بر احساسات خود کنترل داشته و زنان عاطفی و پراحساس باشند. این انتظارهای عمومی جامعه، نمونه ماهیت فرهنگی جنسیت است(پیشگاهی فر و قدس،۱۳۸۹: ۱۲۱).

   ...«منصور دستش را بالا می­گیرد، خراش دستش را جوری وارسی می­‌کند انگار حیوانی وحشی گازش گرفته. تا بخواهد حرفی بزند، شورا استکان را محکم می­‌کوبد کف زمین، محکم­‌تر از فروشنده­‌ای که استکان را پرت می­‌کرد زمین تا نشکن بودنش را ثابت کند. منصور از حرکتش جا می­‌خورد، مثل پزشکی که بیمارش یک­‌دفعه دفتردستک­‌های روی میز مطب را به هم می­‌ریزد. خود شورا هم شوکه می­‌شود، نمی­‌داند چرا مثل همیشه رفتار نمی­‌کند. مثل همیشه استکان را از دستش نمی­‌گیرد و نمی­‌گذارد توی سینک و بعد با نوازش و التماس از او نمی­‌خواهد که ول کنند و بروند. تعجب می­‌کند که از کینه به دل گرفتن منصور نمی­‌ترسد. از پیله کردنش، از طعنه زدن و از تحقیر کردنش. استکان خرد نمی­‌شود، تکه می­‌شود. تکه­ بزرگش می­‌پرد زیر میز.
«حالا دیگه لکه نداره. خیالت راحت.»
  دارد به خود تازه­‌اش نگاه می­‌کند. ایده­‌آلش این است که همین حالا مثل فیلم­‌ها با قیافه­ خونسرد راهش را بکشد و از در برود بیرون و پشت سرش را هم نگاه نکند. اما شجاعتش ناغافل ناپدید می­‌شود. لابد چیزی مثل ترس او را به این روز می­‌اندازد؛ مثل موجود ناقص­‌الخلقه­‌ای خودش را پهن می­‌کند کف آشپزخانه، اهمیت نمی­‌دهد. استکان شکسته به دستش برود. منصور تکیه می­‌دهد به کابینت و نگاهش می­‌کند. با آن نگاه از بالا، می­‌تواند ببیند که او، در موقعیتی که خودش درست کرده چه قدر درمانده است. «حالت درست کرده، چه قدر درمانده است. ...» .»(وفی، ۱۳۹۸: ۷۲)

     با وجود تنوع و تفاوت این دیدگاه‌ها، فمینیسم در یک زمینه نظری و یک زمینه موضوعی اشتراک نظر کلی دارد. در زمینه نظری، کلیه دیدگاه‌های فمینیستی برآنند که قدرت از گذشته­‌های دور در میان زنان و مردان به طور نابرابر تقسیم شده و این نابرابری موجب شده تا مردان، اختیار و حتی سرنوشت زنان را در دست خود بگیرند و اگر حقوقی هم برای آنان در نظر گرفته­‌اند مبتنی بر برداشت­ه‌ای مردانه استوار شده است. باربارا آرنیلو در یک تعریف مقدماتی از فمینیسم معتقد است که فمینیسم یعنی «شناخت این نکته که زنان و مردان در زمان­‌های گذشته و در مکان­‌های مختلف هم در خانواده و هم در اجتماع بزرگتر قدرت نابرابری داشته­‌اند که باید این وضعیت در جهت برابری زنان با مردان تغییرکند.» (نوزانی،۱۳۸۵: ۱۱۶)

    داستان با تغییر بنیادین شورا به پایان می­‌رسد. تغییری دو روزه که البته هجمه سال­ها زندگی مشترکش هم در آن دخیل است. شورا از مسیری باز می­‌گردد که به  عمق وجود شخصیتش دست یافته است. عکس دریاچه در صفحه پایانی کتاب نقطه وصل اوست به آینده. به غزل و صورت پاک شده­‌اش از آرایش و ماسک. او خودش شده است. حتی به تلفن­‌های بی­‌وقفه منصور هم اعتنایی نمی­‌کند. پرواز او به ایران در حقیقت پرواز او به بخشی از وجود ناشناخته­‌اش است که تا وقتی خودش نمی­‌خواست نمی­‌توانست به آن دسترسی پیدا کند. شورا با یک هویت جدید وجودی به ایران بازمی­‌گردد.
 
 
منابع
 
پیشگاهی فرد، زهرا و قدسی، امیر.(۱۳۸۹). نظریه­‌های فرهنگی فمینیسم و دلالت­‌های آن بر جامعه ایران، مجله زن در فرهنگ و پژوهش، دوره اول، شماره سوم، فصل بهار، صص۱۳۲-۱۰۹.
تسلیمی، علی.(۱۳۹۵). نقد ادبی، نظریه­‌های ادبی و کاربرد آنها در ادبیات فارسی، تهران: اختران، چاپ سوم.
صادقی­ شهپر، رضا و حجار، راضیه.(۱۳۹۲). نقد فمینیستی رمان سگ و زمستان بلند، ‌نشریه ادب­پژوهی،‌شماره بیست و ششم، شماره زمستان،‌ صص۹۴-۷۳.
محمدپور، احمد. بوستانی، داریوش. صادقی، رسول و رضایی، مهدی.(۱۳۸۸). مبانی پارادایمی و مجادله­‌های انتقادی، نشریه پژوهش زنان، دوره هفتم، شماره ۲۱ ، فصل تابستان، صص۱۸۶-۱۵۱.
مرادخانی، صفیه و طالبی، مریم.(۱۳۸۹). نقد فمینیستی مجموعه داستان دختر خاله ونگوگ، نشریه زن در فرهنگ و هنر (پژوهش زنان)، دوره اول، شماره ۴، تابستان، صص ۲۴- ۵.
نوزانی، بهرام.(۱۳۸۵). مطلق­‌گرایی و نسبی­‌گرایی فمنیستی در میان زنان شهرنشین ایرانی، فصل­نامه پژوهش علوم سیاسی، شماره سوم، پاییز و زمستان، صص۱۳۹-۱۱۵
وفی، فریبا.(۱۳۹۸).روز دیگر شورا، تهران: مرکز، چاپ اول.

ایبنا

نظر شما