شناسهٔ خبر: 62286 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

از تقریر حقیقت تا تقلیل مرارت/ نگاهی به 40 سال فعالیت فکری مصطفی ملکیان در سالروز تولد او

فرهنگ امروز/ محسن آزموده: مصطفی ملکیان یکی از اثرگذارترین و بحث‌برانگیزترین چهره‌های فکری در ایران پس از انقلاب است. او در طول 4 دهه گذشته با گذر از مراحل متنوع فکری به طرح فکری «عقلانیت و معنویت» رسیده و سال‌هاست که از آن دفاع می‌کند. ملکیان شاگردان، علاقه‌مندان و منتقدان فراوانی دارد و همچنان هر گفتار و نوشتارش به‌ طور جدی مورد توجه قرار می‌گیرد. به مناسبت شصت و چهارمین سالگرد تولد او در نوشتار زیر مروری خواهیم کرد بر سیر تحول فکری او در مناسبت با شرایط سیاسی و اجتماعی ایران پس از انقلاب. این بررسی نشان می‌دهد که به رغم تاکید او در سال‌های اخیر بر اصالت فرد و اهمیت درونیات انسان چگونه شرایط سیاسی و اجتماعی یک جست‌وجوگر صادق علاقه‌مند به گرایش‌های بنیادگرایانه را به متفکری فردگرا و معتقد به اصالت فرهنگ بدل می‌کند.

 ***********

انقلاب و اسلام‌گرایان جوان

پس از انقلاب 57 و مهم‌ترین پیامد سیاسی آن یعنی به قدرت رسیدن گروه‌های اسلام‌گرا و موفق شدن ایشان در بنا کردن و تاسیس یک حکومت دینی، دیانت اسلام و ایدئولوژی اسلامی و خوانش‌های متفاوت از آن به یکی از محوری‌ترین و اصلی‌ترین موضوعات مورد بحث در جامعه فکری و روشنفکری ایران بدل شد. روشن است که بحث درباره دین و دینداری به ‌طور عام، اسلام به شکل خاص و اسلام سیاسی به نحو اخص به طرق و شیوه‌های گوناگون و از منظرهای متفاوتی امکان‌پذیر است. ضمن آنکه بحث درباره این امور و از چشم‌اندازهای متفاوت یعنی مثلا از منظر سیاسی یا فلسفی یا تاریخی یا جامعه شناختی یا کلامی یا... سابقه و دیرینه دارد و منحصر به سال‌های پس از انقلاب نیست. اما تردیدی نیست که انقلاب و تحولات پس از آن، مباحث فکری پیرامون اسلام به ویژه اسلام سیاسی را اهمیتی مضاعف و رونقی صد چندان بخشید و از همه سو گفتارها و نوشتارهای متفاوت درباره اسلام به خصوص اسلام سیاسی پدید آمد.

در این میان جریان روشنفکری دینی یا چنانکه برخی عنوان می‌کنند، نواندیشی دینی با قوت و قدرتی تازه وارد عرصه شد. این جریان که تبار خود را به متفکرانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی می‌رساند برای خود سلسله النسبی تا دکتر علی شریعتی و مهندس بازرگان و آیت‌الله طالقانی ترسیم می‌کرد، بعد از انقلاب عمدتا از سوی برخی چهره‌های جوان‌تر که عمدتا در غرب تحصیل کرده بودند، دنبال شد. این روشنفکران دینی عموما انقلابی و پرشور و هیجان که مدافع حکومت اسلامی نوآیین بودند ضمن آشنایی با نظام آموزشی جدید و رشته‌های علوم انسانی آن مثل فلسفه و کلام جدید، درصدد بودند با ابزارهای و دستگاه‌های مفهومی جدید به خوانش اسلام و اسلام سیاسی بپردازند.

یکی از ویژگی‌های برجسته این چهره‌های جوان و پرانرژی تاکیدشان بر فلسفه و مباحث فلسفی و در نتیجه پرسش‌ها و مباحث کلیدی و بنیادین هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی و روش‌شناختی بود. علت آشکار پرداختن به مباحث فلسفی، مسائل و پرسش‌هایی بود که اندیشه‌های مارکسیستی و چپ‌گرایانه طرح می‌کردند. به عبارت دیگر درگیری و نزاع میان گروه‌های سیاسی و اجتماعی برای کسب قدرت سیاسی و اجتماعی در سطحی نظری‌تر به صورت نزاع ایدئولوژی‌ها و اختلاف نظر در زمینه فلسفه‌ها و جهان‌بینی‌ها خود را نشان می‌داد و در نتیجه مجهز بودن به ابزارهای مفهومی فلسفی ضرورت می‌یافت.

 از شریعتی و مطهری تا مصباح ‌یزدی

مصطفی ملکیان که این روزها در آستانه 64 سالگی به سر می‌برد یکی از این چهره‌های جوان مذهبی است که از خانواده‌ای مذهبی و روحانی برآمده و پدرش یکی از روحانیان مذهبی سرشناس شهرضای اصفهان بود. به گفته خودش تا پیش از دانشگاه غیر از آثار مذهبی، برخی نوشته‌های فلسفی و ادبی شامل رمان‌های نویسندگانی چون آندره ژید و ویکتور هوگو را نیز می‌خوانده است. ملکیان در 18 سالگی(1352) برای تحصیل در رشته مهندسی مکانیک به دانشگاه تبریز رفت. در این زمان غیر از مطالعات پیشین به‌ طور خاص به مطالعه آثار دکتر علی شریعتی می‌پرداخت. یکی از برجسته‌ترین روشنفکران زمانه و از چهره‌های اصلی جریان روشنفکری دینی یا نواندیشی دینی یا دین‌اندیشان متجدد. ملکیان به دلیل بردن نوشته‌های شریعتی به دانشگاه در سال 1357 از دانشگاه اخراج شد ولی اگرچه پس از پیروزی انقلاب به دانشگاه بازگشت و فارغ‌التحصیل شد اما دیگر چندان علاقه‌ای به مهندسی نداشت و شیفته فلسفه غرب و فلسفه اسلامی شد و میان این دو رفت و آمد می‌کرد.

به علت اصلی علاقه‌مندی جوانان انقلابی دانشجو و اهل اندیشه به فلسفه اشاره شد. در این میان آنها که گرایش‌ها و تعلقات خاص مذهبی داشتند و از خانواده‌های متدین برآمده بودند عمدتا جذب کلاس‌ها، سخنرانی‌ها، گفتارها و نوشتارها و کتاب‌های استاد مرتضی مطهری شدند، یکی از برجسته‌ترین اندیشمندان اسلام‌گرای انقلابی که مهم‌ترین ویژگی اندیشه‌اش گرایش سفت و سخت به فلسفه اسلامی(رویکرد صدرایی) بود و با همین دستگاه فکری می‌کوشید در حدی که فلسفه غرب را از خلال ترجمه‌ها و آثار معدود و اندک فارسی و عربی در آن زمان می‌شناخت با فیلسوفان و فلسفه‌های غربی بحث کند و به تعبیر کلامی به شبهه‌های آنها پاسخ دهد. روشن است که به دلیل شرایط و جو فکری زمانه، هماورد اصلی فکری اسلام‌گرایانی چون استاد مطهری، مارکسیسم و ماتریالیسم دیالکتیک بود و به همین دلیل بخش عمده‌ای از مباحث او به این موضوع اختصاص داشت. طیفی از جوانان مذهبی اهل اندیشه با مطالعه و شنیدن آثار و گفتار چهره‌هایی چون استاد مطهری به فلسفه اسلامی علاقه‌مند شدند. مصطفی ملکیان یکی از ایشان بود که اگرچه به گفته خودش در کلاس‌های درس استاد مطهری شرکت نکرده اما شیفته فلسفه اسلامی شد و در نتیجه برای یادگیری فلسفه اسلامی از سرچشمه‌ها به قم رفت و همزمان با تحصیل در حوزه علمیه قم در موسسه در راه حق به سرپرستی آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی ثبت‌نام کرد. مصباح‌یزدی که بعدا در دهه 1370 به عنوان یکی از نظریه‌پردازان جریان اصولگرا شناخته شد در آن سال‌ها از مدرسان مبرز و خوش فکر و جست‌وجوگر فلسفه اسلامی بود که به دلیل ویژگی‌هایی چون کوشش برای اجتهاد فکری در آرای فلسفی، شیوه تدریس، تلاش برای گفت‌وگوی انتقادی با فلسفه‌های غربی و گشودگی به اندیشه‌های نو به عقیده بسیاری خلف صالح استاد مطهری تلقی می‌شد.

البته ملکیان به گفته خودش جذب دروس مدرسه مصباح نشد زیرا زبان انگلیسی و فلسفه غرب و اقتصاد را پیش‌تر و بهتر آموخته بود و اقتصادی که در آنجا تدریس می‌شد یعنی کتاب‌های اقتصادی محمدباقر صدر را قبلا خوانده بود. اما در این سال‌ها ارتباطش با آیت‌الله مصباح‌یزدی را حفظ کرد و ضمن تدریس برخی دروس مثل زبان انگلیسی در مدرسه او در تنقیح و آماده‌سازی کتاب‌های مصباح‌یزدی به او کمک کرد. این دوره‌ای است که ملکیان از آن تحت عنوان مرحله بنیادگرایی دینی خود یاد می‌کند. ارتباط گسترده و عمیق با بسیاری از طلبه‌ها و حوزویان جوان و آموزش مباحث فلسفی و کلامی جدید به ایشان ذیل رویکرد تحلیلی از دستاوردهای اصلی ملکیان در این دوره است که ضمن تدریس در قم در دانشکده الهیات دانشگاه تهران و برخی موسسات تازه تاسیس در قم نیز تدریس کرد. هنوز بسیاری از گفتارهای ملکیان در آن سال‌ها در قالب درس‌گفتار و جزوه درسی و کتاب در زمینه‌هایی چون تاریخ فلسفه، آموزش فلسفه تحلیلی، فلسفه دین، فلسفه اخلاق و... در فضای مجازی یا در کتابخانه‌های اهالی فلسفه موجود است.

از سنت‌گرایی تا نواندیشی دینی

ملکیان در روایتی که از مراحل فکری خود ارایه می‌کند، گفته که از سال 1361 بنا به دلایل و استدلال‌هایی از مواضع بنیادگرایانه فاصله گرفت و به سمت مواضع سنت‌گرایانه سوق پیدا کرد و آثار متفکران سنت‌گرایی چون رنه گنون، فریتیوف شووان، تیتوس بورکهارت، مارتین لینگز و البته سیدحسین نصر را خواند. وجه مشترک این دو مرحله آغازین یعنی بنیادگرایی و سنت‌گرایی، ستیز با غرب و مهم‌ترین دستاورد فرهنگی‌اش یعنی تجدد است. از اواخر دهه 60 و با پایان گرفتن جنگ و تثبیت نظام جمهوری اسلامی به تدریج آرایش نیروهای سیاسی در قدرت در حال تغییر بود. با شروع عصر پساانقلاب، نیروهای جوان انقلابی در حالی به میانسالی پای می‌گذاشتند که شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی و بین‌المللی در حال تغییر بود و عصر انقلاب‌ها سپری می‌شد. در ایران نیروهای سنت‌گرا و محافظه‌کارتر در حال قدرت گرفتن بودند. همزمان برخی روشنفکران دینی که در ستیهندگی(آنتاگونیسم) پدید آمده به حاشیه رانده شدند به طرح دیدگاه‌هایی جدید پرداختند. ایشان با آرا و مکاتب فلسفی جدید غربی آشنایی مستقیم‌تر و عمیق‌تری یافتند و به گرایش‌های گوناگون رویکرد تحلیلی به فلسفه روی آورند. در راس ایشان عبدالکریم سروش بود که مقالات مشهورش در کیهان فرهنگی تحت عنوان «قبض و بسط تئوریک شریعت» از اردیبهشت 1367 تا خرداد 1369 بحث‌ها و جنجال‌های فراوانی برانگیخت و شمار زیادی از روشنفکران مذهبی انقلابی را به خود جذب کرد.

ملکیان نیز به دلایل معرفتی و غیرمعرفتی در این سال‌ها از مواضع بنیادگرایان و سنت‌گرایان فاصله گرفت و به دیدگاه‌های تجددگرایان دینی نزدیک شد. این تغییر نگرش موجب انتساب او به جریان حلقه مجله کیان شد، نشریه‌ای که در سال 1370 پس از مشکلات به وجود آمده برای کیهان فرهنگی به سردبیری ماشاء‌الله شمس‌الواعظین منتشر شد. مباحث عبدالکریم سروش، مهم‌ترین نویسنده این حلقه، جنجال‌های فراوانی را برانگیخت و همین موجب واکنش تند کسانی چون آیت‌الله مصباح‌یزدی شد. این امر و انتساب ملکیان به این روشنفکران دینی موجب پایان ارتباط کاری و فکری ملکیان با آیت‌الله مصباح شد. اما ملکیان خود تاکید می‌کند که به رغم احترام و علاقه به آثار دکتر سروش در سال‌های آغازین هیچ نوع همکاری با کیان نداشته و «از اینکه جزو اعوان و انصار آقای سروش یا حلقه ایشان محسوب شود» احتراز می‌کند.

آموزگار تحلیلی فلسفه دین و فلسفه اخلاق

ملکیان از سال 1371 به عنوان مشاور ارشد مجله نقد و نظر فعالیت می‌کرد، نشریه‌ای فلسفی و کلامی در حوزه‌های فلسفه دین، فلسفه اخلاق، کلام و الهیات جدید، جامعه‌شناسی دین و روان‌شناسی دین و... . ملکیان گرایش مجله نقد و نظر را نواندیشی دینی می‌خواند و تاکید می‌کند که «در آن سال‌ها به روشنفکری دینی معتقد بودم». البته در میان نویسندگان نقد و نظر غیر از نام‌هایی چون محمد مجتهدشبستری، احمد(آرش) نراقی، امیر رضایی، ابوالقاسم فنایی، حاتم قادری، مهدی خلجی، حسین مدرسی‌طباطبایی، داود فیرحی، حسین بشیریه، غلامعباس توسلی و ابوالفضل دلاوری به نام‌هایی چون صادق لاریجانی، مصطفی محقق‌داماد، غلامحسین ابراهیمی‌دینانی و عماد افروغ نیز برمی‌خوریم. از این حیث ملکیان تاکید می‌کند که گرایش نقد و نظر نه «روشنفکری دینی» که «نواندیشی دینی» است با تفاوت‌هایی که می‌توان میان این دو اصطلاح قائل شد. دستاوردهای مصطفی ملکیان در این دوره درخشان و قابل توجه است. او در این ایام گذشته از آموزش و تربیت شاگردانی فراوان در دانشگاه‌ها و موسسات علمی، نقش موثری در بسط و گسترش مباحث در برخی شاخه‌های فلسفه تحلیلی به ویژه فلسفه دین، فلسفه اخلاق و کلام جدید ایفا کرد. شماره 16 مجله ارغنون با سردبیری مصطفی ملکیان که به موضوع فلسفه اخلاق اختصاص دارد تنها یکی از صدها کتابی است که در حوزه دین‌شناسی و فلسفه اخلاق با اشراف و توصیه و پیشنهاد ملکیان تالیف و ترجمه شد. اینها غیر از سخنرانی‌ها و گفتارهای او در مجالس علمی و ترویجی و مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهایش با مجلات روشنفکری و مطبوعات عمومی است.

تا جایی که به فضای فکری و اندیشه ایران مربوط می‌شود، سال‌های میانی دهه 1370 مقارن با ظهور عینی جنبش خرداد و پیروزی اصلاحات و به میدان آمدن اصلاح‌طلبان، روزگار اوج‌گیری مباحث روشنفکری دینی و نواندیشی دینی است. تنها رقبای قابل توجه این گفتمان در فضای روشنفکری، دو جریان اندیشه‌های پست مدرن از یک سو و روشنفکران چپ نو از سوی دیگر هستند. یکی از رایج‌ترین مباحث در این زمان، بحث درباره خود مفهوم «روشنفکری دینی» بود که موافقان و مخالفان جدی داشت. در این میان ملکیان نیز با رویکرد خاص خودش یعنی با پارادوکسیکال خواندن اصطلاح «روشنفکری دینی» در جرگه منتقدان این تعبیر قرار گرفت اگرچه همچنان بسیاری خود او را از چهره‌های اصلی روشنفکری دینی تلقی می‌کنند. اما غیر از این وجه سلبی(اعتزال از روشنفکران دینی) ملکیان که در این سال‌ها 40 سالگی عمر را پشت سر می‌گذاشت به اگزیستانسیالیسم روی آورد و جذب متفکران اگزیستانسیالیست دینی همچون سورن کرکه گور، گابریل مارسل و «تا حدی یاسپرس» شد. مرحله اگزیستانسیالیستی ملکیان در واقع مقدمه‌ای برای گذر او به طرح اصلی‌ترین نظریه‌اش یعنی عقلانیت و معنویت است، دیدگاهی که تاکنون بیش از 20 سال است بر آن تاکید می‌کند و در جاهای مختلف در جهت بسط و شرح آن کوشیده است.

به سوی عقلانیت و معنویت

از میانه دهه 80 و با سر آمدن عصر اصلاحات به تدریج ملکیان نیز از حضور در دانشگاه‌ها و مراکز علمی رسمی و آکادمیک منع و به تدریج جذب موسسات و آموزشگاه‌های خصوصی شد. همزمان علایق مطالعاتی و فکری او از فلسفه به اخلاق و از اخلاق به روان‌شناسی و روان‌شناسی دین سوق یافت، اگرچه همچنان در گفتارها و نوشتارها یا مقدمه‌هایی که بر برخی کتاب‌ها می‌نوشت، رد و اثر ملکیان اهل فلسفه آشکار است و در سخنرانی‌های گاه و بی‌گاه یا گفت‌وگوها و میزگردهای مطبوعاتی شاهد انتقادهای تند او به رویکردهای سنتی و جزم‌اندیش هستیم. اما تغییر جایگاه و مخاطب در کنار رویکرد عمومی نظریه عقلانیت و معنویت به اصالت فرهنگ با تعبیری که ملکیان از فرهنگ ارایه می‌کند به ظهور و بروز ملکیانی جدید انجامید. متفکری که در کنار مقالات و گفت‌وگوهای مطبوعاتی و گفتارها و سخنرانی‌های تخصصی بیشتر زمان و اهتمام خود را معطوف به مباحث عمومی‌تر اخلاقی و روان‌شناختی کرده و مخاطبانش دیگر الزاما دانشجویان و حوزویان و متخصصان علوم انسانی نیستند بلکه طیف وسیع‌تری را از زنان و مردان میانسال با مشاغل گوناگون همچون خانه‌داری، فروشندگی و... در بر می‌گیرد. طبیعی است مباحثی که برای این مخاطبان بیان می‌شود نیز دیگر تخصصی، نظری و فلسفی نیست و عمدتا حول و حوش مباحث اخلاقی و روان‌شناختی است.

البته در این سال‌ها نیز ملکیان همواره در قامت یک روشنفکر عرصه عمومی در مواقعی مثل انتخابات یا وقایع ناگواری مثل سقوط هواپیما، هم حضور داشته و هم اظهارنظر کرده است ضمن اینکه کماکان آثار زیادی با مقدمه یا پیشنهاد یا راهنمایی او ترجمه و تالیف می‌شود و خودش در نشست‌ها و سخنرانی‌ها و درس‌گفتارهای فراوان به بحث‌های نظری و نقد و بررسی کتاب‌های جدید می‌پردازد. اما به ‌طور کلی از سبک و سیاق بحث‌هایی که در سال‌های اخیر مطرح کرده، برمی‌آید که بیشتر به آنچه «معنویان» و «فرزانگان» می‌نامد، نزدیک شده است. فرزانگان یا معنویان از دید ملکیان کسانی هستند که مخاطبان‌شان نه گروهی خاص که عموم مردم هستند و بحث‌هایی هم که مطرح می‌کنند بیش از آنکه تخصصی باشد به کار عموم انسان‌ها و زندگی انضمامی ایشان می‌آید.

معنویان و فرزانگان جهان متحد شوید

کوتاه سخن آنکه ملکیان در سال‌های اخیر بیش از آنکه به تقریر حقیقت بپردازد به تقلیل مرارت می‌اندیشد و این با مبنای نظری او یعنی ترجیح نهایی میل بر باور به رغم اهمیت هر دو در توضیح رفتار و گفتار انسان‌ها نزدیکی بیشتری دارد. البته ملکیان همچنان از اهمیت باورها غافل نیست اما عمده وجهه همت خود را بر معقول کردن خواسته‌ها و بجا کردن احساسات و عواطف قرار داده است. این رویکرد مطابق است با دیدگاه اساسی او در نظریه عقلانیت و معنویت یعنی اصالت فرهنگ فردی و اینکه انسان‌ها برای نیل به زندگی خوب و خوش و ارزشمند باید به درون خود بازگردند و باورها و احساسات و امیال خود را بازنگری و ترمیم کنند. از قضا مهم‌ترین نقدهایی هم که در سال‌های اخیر به او شده از این حیث است و منتقدان می‌گویند، او اهمیت و اصالت اجتماعیات و شرایط سیاسی و اجتماعی را نادیده می‌گیرد و به نوعی فردگرایی روی آورده است. خود ملکیان در گفتارها و نوشتارهای متفاوت با همان رویکرد تحلیلی و ذیل دستگاه فکری منطقی خودش به برخی از این انتقادات پاسخ داده است. اما گذشته از نقاط قوت و ضعف این پاسخ‌ها آنچه از روایت مذکور از سیر تحول فکری او در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی عرضه شد، روشن می‌شود که شرایط سیاسی و اجتماعی، خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه در اندیشه‌ها و باورهای مصطفی ملکیان اثر گذاشته و شکل و محتوای گفتارها و نوشتارهای او نیز با تغییر مخاطب دگرگون شده است. البته این تغییر و تحول می‌تواند مورد پسند خود او باشد چنانکه برخی شاگردانش، ملکیان دهه 70 و 80 را بیشتر می‌پسندند اما در هر صورت نمی‌توان از اهمیت شرایط اجتماعی و سیاسی غفلت ورزید. بی‌شک اگر ملکیان از دانشگاه کنار گذاشته نشده بود یا سیر تحولات چند دهه گذشته دیگرسان بود اکنون با متفکری دیگر مواجه بودیم.

روزنامه اعتماد

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۹-۰۳-۱۶ ۲۳:۱۶حسن 1 2

    نتیجه ی اثار فعالیت ملکیان: فرهنگ گرایی که امروز بزرگترین ابزار نظام برای طفره رفتن از مسئولیت هایش است، سیاست زدایی از جامعه ای که سیاست همه ی بحش های آن را تخریب می کند، انزواگرایی و فردگرایی لجاک گسیخته، مرید پروری، هویت ستیزی و پاره کردن پیوندهای اجتماعی، تاریخ ستیزی و ذهنی تر کردن بحث ها و در نتیجه توهم افزایی و تئوریزه کردن نفرت از ایران و تمدن ایرانی. 
                                

نظر شما