شناسهٔ خبر: 62318 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

از کوچه‌باغ‌های نِشابور تا عرصه‌های اکنون/ ادای احترامی به استاد شفیعی کدکنی به بهانه انتشار کتاب شعر «طفلی به نام شادی»

فرهنگ امروز/ محمدباقر کلاهی‌اهری

زیبا و نغز و رام چنان خزِّ ادکنی
طبعی لطیف دارد سالار کدکنی 
این بنده به شادمانی انتشار کتاب شعر جدید استاد شفیعی شمعی و چراغی در دل خود روشن می‌کنم و اگرچه روشن‌تر از خاموشی چراغی نیست اما اگر خاموشی به معنای سکوت باشد آن را در هنگامه این خوشحالی بر خود روا نمی‌دارم و به آن اعتنا نمی‌کنم. 
اجازه می‌خواهم که این شادمانی را بهانه‌ای کنم برای ابراز چند جمله در حواشی این مطلب وگرنه از برای شرح احوال خود از بابت انتشار این اثر ارزشمند «یک دهان خواهم به پهنای فلک» و این خواسته با مجال و بضاعت اندک میسور نیست. 
سالیان سال پیش از این، عرصه ادب در اقلیم خراسان و شهر مشهد مزین به وجود استادی تمام و به کمال مرتبت استادی بود. یعنی وجود عدیم‌المثال جناب ادیب نیشابوری که پس از ایشان استاد مبرزی به نام ادیب ثانی هم بر آن مسند نشست. فیض حضور جناب ادیب اول خصوصا منجر به ظهور برکاتی شد که دامنه آن از طریق استادانی همچون ملک‌الشعرای بهار و بدیع‌الزمان فروزانفر و بعدا استاد شفیعی کدکنی به ارتقاء دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و نورافشانی در آن پهنه منجر شد و دایره ادبیات خراسان پهنه عریض مدارج دانشگاهی را درنوشت، چراکه شاگردان این اساتید بعدا سکان تعلیم و تعلم در محیط ادب را به دست آورده و دستاورد خود را تعمیم و سرایت دادند و شأنیت ادیب و بعدا شاگردان او از توجه نقادان مبرا نیست و این سخن را پیمودن البته مجالی دیگر می‌طلبد؛ اما بگوییم که فی‌المثل قوام‌السلطنه والی خراسان که قبضه اقتدارش بعدا پای پهلوانی چون کلنل محمدتقی‌خان را به ورطه‌ای آنچنان دلخراش و نادلبخواه کشید، باری طالب معاشرت و دست‌کم ملاقات با جناب ادیب بود و این خواسته از مجاری مرسوم برایش میسر نشد تا آنکه به تمهیدی و برخلاف اطلاع و میل جناب ادیب آن دو را مثلا تصادفی در یکی از مسیرهای باغ ملی مشهد (ملک موقوفی مرحوم حاج حسین آقا ملک) با هم روبه‌رو کردند و آن کار کرده شد. قرق باغ ملی قبلا انجام یافته و حضرت اشرف قبلش آنجا مترصد ایستاده بود. 
جزییاتش را در منابع پیدا کنید. خیلی خواندنی است و کجاست این جزییات تا بدانیم ادبیات همین گرد و خاک جهان مجازی نیست. 
و شعر جناب جلال‌الممالک ایرج میرزا تا به نقد ادیب صیقل نخورد، چنان‌که بعد شد. این را بارها گفته‌اند ببینید دیدگاه ادیب درباره رسوخ دانش ادبی در لایه‌های عمیق روح جویندگان چه جوری بوده. شخصی از میان شاگردان به محضر استاد عرض می‌کند. چه فایده از آنچه می‌آموزم. چون بعدش آن را از یاد می‌برم و چیزی در یادم نمی‌ماند و چون چنین است چرا باید این مطالب را یاد بگیرم. عمرم را صرف آموختن آن کنم. جناب ادیب می‌فرماید (نقل به مضمون): وقتی همه این چیزها را یاد گرفتی و بعد همه را فراموش کردی بعدا می‌توانی قدم در پله اول بگذاری. وقتی دانش منشوری شاگردان ادیب را نگاه می‌کنیم (اصطلاح استاد شفیعی درباره دانشمندی و علامگی استاد فروزانفر) بعدا می‌فهمیم که فهم ادیب درکی جدول ضربی و کلیشه‌ای نبوده. در پای آن عمر و فراست مصرف شده است. 
دانشمند گرامی جناب عباس اقبال در جایی انشای شهاب‌الدین نورالدین محمد زیدری نسوی - در تصحیحی و توضیح استاد دانشمند دکتر امیرحسین یزدگردی) می‌فرماید: «در موقعی که کتابخانه طهران، نسخنه نفثه المصدور را به طبع رسانید نگارنده این سطور نظریه تجانس مطالب آن با موضوع تحقیقات چندین مساله استاد علامه و فاضل حضرت آقای میرزا محمدخان قزوینی مدظله را در باب تاریخ مغول و سلطنت سلطان جلال‌الدین دو نسخه از آن را حضور استاد فرستادم و خواهش کردم مندرجات آن را با کتاب سیره جلال‌الدین تالیف محمد نسوی تطبیق نمایند و نتیجه ملاحظات خود را در باب هویت مولف و اهمیت نسخه و غیره، لطفا در جواب سوال این مخلص خود مرقوم دارند. حضرت استاد پنجاه و پنج روز از اوقات گرانبهای خویش را مصروف مطالعه آن نسخه و تشخیص هویت مولف کرده و مقاله نفیس حاضر را ... فراهم ساخته‌اند...»
حالا به قول ارباب سینما می‌خواهم کات کنم به مطلب حضرت استاد شفیعی در نشریه چیستا (بهمن ماه 1362 -شماره 5- فصل هفتم) ذیل عنوان «چند شاعر از خراسان امروز» پس از نقل مطالب و اشاراتی می‌فرمایند: 
«من همیشه آرزو نداشتم که صاحب همتانی پیدا شوند و در چندین کتاب (شاید دوازده مجلد و بیشتر) شعر نیم قرن اخیر ایران را براساس شناختی که از شاعران هر ولایت دارند، عادلانه و بی‌حب و بغض معرفی کنند. هر ناحیه و اقلیم و ولایتی را در یک مجلد. اگر چنین مجموعه‌ای به دست صاحب همتانی آگاه و بی‌غرض فراهم‌ آید، آن‌گاه موجودی شعر ایران در قرن حاضر، دراختیار همگان خواهد بود و آن‌گاه می‌توان تاریخ شعر ایران معاصر را به درستی نوشت...»
این را بگذاریم کنار انبارگردانی‌های عجولانه‌ای که‌ دار و ندار و بود و نبود یک دوران را به قول معروف با سه سوت معلوم می‌کنند و رقم می‌زنند. عزیزی می‌گفت که این‌جنابان حتی دسته‌بندی نمی‌کنند، می‌آیند بسته‌بندی می‌کنند. این اصطلاح سه سوت را سابقا به عنوان سرعت عمل در سربازی به ما می‌گفتند. آدم باید فلان تکلیف را چنان به درستی یاد گرفته بود که می‌توانست آن را اصطلاحا با سه سوت (که سرگروهبان می‌زد) کاملا و فوری انجام دهد... خیاط‌هایی بودند که وقتی به خوش‌قولی خود می‌نازیدند و سرعت در انجام سفارش مشتری را متذکر می‌شدند. قول می‌دادند که فورا سفارش را انجام دهند با «سه سوت.» اخیرا پشت شیشه بعضی از این استادان که سفارش تعمیرات لباس هم انجام می‌دهند دیدم نوشته است «یک سوت» و بعضی یادداشت‌ها بیش از یک سوت هم دقت و وقت نمی‌خواهد.
حالا برویم سراغ تحقیقات عمرفرسای اساتیدی که داشتیم و از بقیه‌السیف آنان حضرت استاد نازنین جناب شفیعی کدکنی که شعر پرنیانی ایشان همچون منشوری تمام اجزای شعر و فرهنگ را تجمیع کرده و با اعجاز و هنرمندی در نقطه‌ای نورانی به گردهم درآورده است و ذهن و زبان این عزیز، ذهن و زبان شعر ماضی و زبان حاضر است. او که طنین کلامش از کوچه باغ‌های نیشابور تا عرصه‌های اکنون و همیشه را در نوردیده است. دمش گرم و حضورش سبز باد.

روزنامه اعتماد

نظر شما