فرهنگ امروز/ ماسیمو رکالکاتی مترجم:مهشیداسماعیلی|
هر چند مقاله حاضر بهمناسبت جنبش نوجوانان برای زمین نوشته شده، اما ضرورت مطالعه آن امروز که مصادف با بازگشت ما به زندگی عادی پس از کمرنگ شدن بحران ویروس است، حس میشود. لازم است نگاهی دوباره به توان و گزینههایمان برای حفظ حیات در زمین داشته باشیم. انسان برای بهبود زندگی خود سعی در نفی و از میان برداشتن کاستیها داشته و همواره بر طبیعت و زمین و دیگر گونهها حکمرانی کرده و آنها را به عنوان منبعی برای مایحتاج خود به استعمار گرفته است. در نتیجه این آرمانگرایی گاه خود برده پول و قدرت و دیگر ابزارش برای آسایش شده است. کالکاتی این کمالطلبی را به نگرش انسانمحور مرتبط دیده و ما را به نگاهی انسانگرا به توانایی و مسوولیتمان نسبت به خودمان و سیارهمان دعوت میکند.
اخیرا صدای پرقدرتی از نسلهای جدید در دفاع از حیات سیارهمان بلند شده است؛ فریادی نه فقط به خاطر زندگی گونه انسان و آینده همین نسلها، بلکه برای حیات زمینی که نوع بشر در آن زندگی میکند. این فریاد مانند هر فریاد دیگری یک فراخوان است. فرزندانمان به صورت خودجوش، حتی با وجود خامی موفق شدند توجه هیات همیشگی پدرسالاران خردمند را به خود جلب کنند، آنها به یادمان میآورند که زندگی به مرزهای ملی ما و مرزهای «منیت» ما ختم نمیشود. آنان درباره این موضوع قصد ندارند وارد سیاست شوند که سیاست کار بزرگسالان است، بلکه آن را به مسوولیتهای غیر قابل فسخش فرا میخوانند: فراموش نکنید که شما صاحبان زمین نیستید، بلکه تنها میهمان او هستید! این بچهها میخواستند با فریاد خود به ما یادآوری کنند که اگر نوع بشر، برخلاف دیگر گونههای حیات، امکان نامگذاری زندگی به انواع بیپایانش (گیاهان، گلها، جنگلها، آسمان و آب) و شکل دادن به آن با اعمالش را داراست، این امر به او حق تخریب حیات را نمیدهد. به عبارت دیگر، این بچهها تفاوت میان انسانمحوری و انسانگرایی را به یاد ما آوردند. اگر انسانمداری مستلزم یک تعریف فلسفی از نوع سلسله مراتبی در مورد زندگی باشد که همه اشکال حیات را در مرتبهای پایینتر از انسان قرار میدهد، انگار که اینگونهها در آخرین مرتبه از اولویت قرار داشته باشند، انسانگرایی تفاوت میان زندگی بشر و دیگر اشکال حیات را نشان داده و او را نسبت به مابقی موجودات مسوول میکند. انسانگرایی با این معنا، اساسا هرگونه انسانمحوری را مردود میکند. درندهخویی انسان نسبت به حیات سیاره، همان ویژگیای که هایدگر برای اولینبار از آن پرده برداشت، بیش از هر چیز از طریق قدرت تکنیکی او بروز مییابد و زندگی سیاره را فقط و فقط به «منبعی» برای استثمار تنزل میدهد.
این سائق درندهخویی نه از انسانگرایی که از انسانمداری نشأت میگیرد. دنیا از منظر انسانمحور، قلمرویی است که باید فتح شود. من عالیجناب میخواهد دنیا را با اثر انگشت و تصویر خود نشانهگذاری کرده و بر آسمان و زمین حکمرانی کند. این خشمی از سر خودشیفتگی است که به توهم انسانمحور جان میبخشد. با پارادوکسی که دیدگاه پوچگرای سرمایهداری به طرز چشمگیری آن را پررنگ میکند. سائق انسان برای ارباب جهان شدن، او را بردهای برای افزار سلطهاش میسازد. کافی است این خصیصه پول که میتواند تبدیل به بت شود را به یاد آوریم، دیگر نه به عنوان ابزاری که برای زندگی لازم است بلکه بتی به معنای واقعی بت بزرگ که بسان شریعتی/شریعت زندگی را به خدمت گرفته است. انسانگرایی، برخلاف انسانمداری، به دور از اشباح بردهداری عمل میکند. اصل بنیادین آن زندگی انسان را به عنوان چیزی غیرقابل قربانی کردن میبیند. اگر بتهای جنگ، پول، قدرت، ملیت در طبقهای فرودست نسبت به زندگی فرد نزد خدایان تاریک قرار دارند، انسانگرایی یادآور میشود که نوع بشر خود به تنهایی بیش از هر علتی میارزد، از اینرو در حالی که انسانمحوری بهطور مرگباری مبتنی بر «کمالگرایی» است، بر دستیابی به جهانی که به شکلی آرمانی تحت فرمان قدرت انسانی است که باقیمانده مضر هر آنچه با این سلطه آرمانی دیوانهوار جور درنیاید را (بیماری، فقر، مرگ، آسیبپذیری درختان و کمبود آب) دور میریزد انسانگرایی اما، از برائت از هرگونه کمال آرمانی جان میگیرد. آیا ما همان حیوانات رو به موت، زخمی و رنجور نیستیم؟
بنابراین لازم است سراب حکمرانی انسانمدارانه بر زندگی با تمام تسلطناپذیریاش را رها کنیم و به یاد داشته باشیم که زندگی، فرای زندگی ما، به مراقبت نیاز دارد و عمل تیمار اساسا اسطوره «کمالگرایی» را مردود میشمارد، به همین دلیل تفکر عمیق درباره مراقبت، از ملزومات انسانگرایی معظم است. فرزندانمان سعی کردند به ما یادآوری کنند: مراقبت از سیارهای که میزبان ماست، توجهی خاص به آن، به خاطر شکنندگی و آسیبپذیری حیات است. انسانگرایی بر توانایی انسان تاکید نمیکند، بلکه بر محدودیتهایش؛ به خاطر اینکه در عین محدودیت تنهاست و اینکه انسان در اوج آزادی وجود دارد. تنها بر پایه اصل نقصان جبرانناپذیرش است که حیات انسان میتواند زیباترین آثار را پدید آورد. انسانگرایی ما را به رویارویی نه با کمال آرمانیمان که با نقصان خللناپذیرمان وا میدارد. آزادی فارغ از محدودیت وجود ندارد؛ زندگی انسان توانای مطلق در کار نیست، حیات بشری بدون نقص وجود ندارد.
برطرف کردن کاستیهایمان شبح انسانمداری را تغذیه میکند و زندگی ما و سیارهمان را به سوی نابودی سوق میدهد. «پیامبران خوشبختی بیحد و حصر» (آنتونیو رزمینی) در واقع قهرمانان تخریب جهان هستند. فریاد فرزندانمان آنچه بزرگسالان باید به یاد آنها بیاورند را به صورت پارادوکس به بزرگترها گوشزد میکند: محدودیتهایتان را بپذیرید در غیر این صورت فقط زندگی را به کام مرگ میکشانید.
«انسانگرایی» به ما یادآوری میکند که زندگی بیش از هر علتی میارزد و به ما میآموزد که از دیگران مراقبت کنیم.
جمهوری، ۱۸ اکتبر ۲۰۱۹
روزنامه اعتماد
نظر شما