شناسهٔ خبر: 62566 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

 شمس‌الملوک مصطفوی؛ تأملی روش‌شناسانه بر پدیدارشناسی هنر

هایدگر تلاش کرد نشان دهد چگونه اثر هنری امکان برقرار کردن نسبت میان وجود و حقیقت و به عبارتی امکان ظهور حقیقت وجود را به مثابه یک رخداد فراهم می‌آورد.

تأملی روش‌شناسانه بر پدیدارشناسی هنر

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ شمس الملوک مصطفوی رئیس گروه فلسفه هنر فرهنگستان هنر در یادداشتی به روش‌شناسی تحلیل هنر پرداخته است:

با تأمل در موضوع روش شناسی تحلیل هنر، می‌توان رویکردهای مختلفی را شناسایی کرد که هر یک بر اساس اصول و مبانی خاص خود به توصیف و تحلیل آثار هنری می‌پردازند. در این میان روش پدیدار شناسی دارای جایگاهی ویژه است.

پدیدارشناسی اگر چه به معنای عام سابقه‌ای به قدمت فلسفه دارد لکن به معنای خاص، که در این نوشتار مدنظر است، با هوسرل بنیان نهاده شد. هوسرل محور اصلی فلسفه و روش پدیدارشناسی خود را مطالعه در باب ذات آگاهی و ساختارهای گوناگون آن قرار داد و با دلبستگی به آرمان علم متقن (به همراه نگاه نقادانه اش به علوم پوزیتیویستی) و تاکید بر جنبه ذهنی یا سوبژکتیو پدیدارشناسی، تلاش کرد نوعی فلسفه استعلایی جدید را بنیانگذاری کند.

هر چند هوسرل خود چندان توجهی به پدیدارشناسی هنر نداشت و تنها یک بار به آن اشاره کرده بود ولی با مساعی پدیدارشناسانه وی امکان به کار بستن روش پدیدارشناسی در تحلیل آثار هنری فراهم شد و فیلسوفان پدیدارشناس پس از وی بر اساس نحوه تفسیرشان از پدیدارشناسی، با رویکردهای مختلف، به تفسیر فلسفی هنر پرداختند. برخی با بهره گیری از مبانی اندیشه هوسرل به نحوی روشمند و علمی با هنر رو به رو شده و تلاش کردند به معنا و ذات واحدی برای هنر دست یابند.

از جمله مایکل دو فرن که علی رغم تلاش برای رها کردن پدیدارشناسی از سوبژکتیویسم هوسرلی (و نیز هستی شناسی هایدگری) با تلقی از پدیدارشناسی به عنوان توصیفی که متوجه ذات و تعریف معنایی درون ماندگار در پدیده هاست و با تألیف یکی از مفصل‌ترین آثار پدیدارشناسانه در زیباشناسی، تحلیل جامعی از چگونگی و نحوه تبدیل اثر هنری به ابژه زیباشناختی ارائه داد و یا اینگاردن که پدیدارشناسی را روشی برای بررسی ذوات می‌دانست و با قبول نوعی هستی شناسی متافیزیکی آثار هنری، این آثار را دارای وجود قصدی به حساب آورد و بر این اساس تحلیل‌های روشمندی درباره آثار هنری به دست داد، اما فیلسوفان وجودی مانند هایدگر با گذر از پدیدارشناسی آگاهی هوسرل به پدیدارشناسی وجودی، در تحلیل هنر و آثارهنری، روش پدیدارشناسی هرمنوتیکی را به جای روش‌های مبتنی بر پدیدار شناسی سوبژکتیو هوسرلی به کار گرفتند.

هایدگر تلاش کرد نشان دهد چگونه اثر هنری امکان برقرار کردن نسبت میان وجود و حقیقت و به عبارتی امکان ظهور حقیقت وجود را به مثابه یک رخداد فراهم می‌آورد. وی بر اساس این تفسیر انتولوژیک از حقیقت، عملاً پرسش از هنر را به نحو پدیدارشناسانه به پرسش از وجود مبدل کرد. گادامر در ادامه تلاش‌های هایدگر و با استفاده از روش پدیدارشناسی هرمنوتیکی هنر، راه را برای تفسیر انواع مختلف هنر گشود و این تفاسیر را مقدمه پدیدارشناسی فهم قرار داد.

نظر شما