شناسهٔ خبر: 62854 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

آیا می‌توان مگی را فیلسوف نخواند؟

«پرسش‌های اولین و آخرین» عنوان اثری از براین مگی است که عبدالرضا سالار بهزادی آن را ترجمه کرده است.

آیا می‌توان مگی را فیلسوف نخواند؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  «پرسش‌های اولین و آخرین» عنوان اثری از براین مگی است که عبدالرضا سالار بهزادی آن را ترجمه و فرهنگ نشر نو آن را در 150 صفحه با شمارگان 1100 نسخه به قیمت 24 هزار تومان منتشر کرده است.

این کتاب از هشت فصل و دو مقدمه( شامل مقدمه مترجم و ویراستار ترجمه فارسی) تشکیل شده است. در مقدمه مترجم، به کارهای براین مگی به صورت اجمالی اشاره شده و در نهایت نظر مترجم این گونه آمده است: «مگی را از نظر من، فیلسوف نمی‌توان خواند؛ او «نویسنده فلسفه» بود.» 

البته باید این پرسش را از مترجم محترم پرسید که تعریفتان از فیلسوف چیست که براین مگی مشمول آن نمی‌شود؟ اساسا مگر فیلسوفانی که مگی با آنها گفت‌وگو داشته چه چیزهایی بیشتر از او دارند؟ و پرسش‌هایی که مگی درباره فلسفه می‌کند آیا از یک نفر غیر فیلسوف امکان‌پذیر است؟

در مقدمه مانی پارسا ویراستار ترجمه فارسی این اثر که نسبتا مقدمه‌ای فنی و در عین حال طولانی است به این نکته اشاره می‌شود که مگی لاادری است و برای رسیدن به لاادری‌گری باید طی طریق کرد تا آدم به قرب لاادری برسد. او می‌گوید: «مگی لاادری‌ست، و می‌شود گفت نه از لاادری‌ها که کسب نفرموده «به معرفت قدری» گشته‌اند. طی طریقی باید تا آدمی به قرب لاادری برسد، همان سان که طی طریقی باید تا آدمی به قرب یقین، شهود، یا ایمان نائل آید.

لاادری‌گری، اگر از نوع حقیقی‌اش باشد، مقام حیرت است. آدمی یا پای در وادی حیرت نمی‌نهد (نوع اول)، یا حیرت می‌کند و هرگز به مقام یقین هم نمی‌رسد (نوع دوم: لاادریون/ندانم گویان)  یا حیرت می‌کند و در اسرع وقت (پیش مرگ) به یقین می‌رسد (نوع سوم)»


فصل اول کتاب به زمان و فضا اختصاص یافته است در این فصل مگی بر آن است که بگوید درک ما از زمان و فضا نسبی است. به عنوان نمونه در قسمتی از همین فصل آورده است: «آینشتاین به دلایلی صرفا علمی، بر این باور بود که تا آنجا که به فیزیک مربوط می‌شود هیچ زمان «حال» عینی وجود ندارد،  و آنچه زمان «حال» شمرده می‌شود به موقعیت ناظر نسبت به منظر بستگی دارد. اما اگر فقط نسبت به یک ناظر زمان «حال» می‌تواند وجود داشته باشد، در آن صورت تنها نسبت به یک ناظر گذشته و آینده هم امکان پذیر است.»

در ادامه نیز می‌نویسد: «آینشتاین می‌گوید این برای همه چیز در زمان صدق می‌کند. رویدادها در زمان نظم و ترتیبی دارند، بنابراین نظم و ترتیبی زمانی وجود دارد ـ این مهم است که بفهمیم او در این مورد مخالفت و بحثی ندارد ـ اما در این ترتیب زمانی هیچ لحظه متمایزی وجود ندارد که زمان «حال» باشد. به عبارت دیگر توالی زمانی امری عینی است، اما جریان زمان چنین نیست. جریان زمان خصیصه‌ای تجربی است.»

فصل دوم این کتاب به «دریافتن موقعیت خودمان»  اختصاص یافته است. در این فصل نویسنده تلاش کرده است که بگوید وقتی آینده به گذشته تبدیل می‌شود به همان اندازه گذشته زمان حال ما منحصر به فرد و خاص خواهد بود و ما آن چیزی را که اکنون زمان گذشته است را خواهیم شناخت.

در ادامه این فصل آمده است: «این را که ما به چه چیزهایی از کل واقعیت دسترسی نداریم هرگز نمی‌توانیم بدانیم، اما باید بر این فرض باشیم که تقریبا از تمام آن محرومیم، چرا که میزان آنچه ناشناختنی است نامحدود است، در حالی که آنچه می‌دانیم و اصولا می‌توانیم بدانیم، بسیار ناچیز است.»

در ادامه همین فصل مگی با اشاره به اینکه هیچ کدام از حد و مرزهای حائز اهمیت به موجب زبان تعیین نشده‌اند می‌نویسد: «درواقع به هیچ وجه این گونه نیست که محدوده آنچه از نظر زبانی برای ما قابل فهم است، حدود آنچه را که می‌توانیم درک کنیم برای ما تعیین کند، حقیقت درست عکس آن است: محدوده درک و فهم ماست که حد و مرز آنچه از نظر زبانی می‌توانیم درک کنیم مشخص می‌کند. نامفهوم بودن فقط در حد و مرز تصویر جامعی که از پیرامون خود داریم به وجود نمی‌آید. حوزه‌های عظیم و نامتعینی از غیرقابل درک بودن در درون خود تصویر، برخی از آنها در مرکز آن وجود دارند.»

عنوان فصل سوم «مخمصه بشری» است. در این فصل مگی با بیان اینکه ما در به وجود آمدنمان هیچ فرصت اظهار عقیده‌ای نداشتیم بحثش را آغاز می‌کند و می‌گوید وقتی ما با هیچ دخالتی وارد دنیایی شده‌ایم که درکمان از آن و از خودمان ناقص است،  در نهایت می‌خواهیم برای خودمان زندگی‌های در این عالمی که شناختی از آن نداریم را شکل دهیم. او در واقع این را مخمصه‌ای برای بشر می‌داند.

مگی در همین فصل می‌نویسد: «امر ناشناخته و تصورناپذیر به جهان تجربی ما هم سرریز می‌شود. ما تمام مدت میان آنها زندگی می‌کنیم. ما برای خودمان و برای یکدیگر همچون رازیم. در زندگی جنسی ما امر اعجاز اتفاق می‌افتد، و نیز در آفرینش یک زندگی جدید. ما زندگی با مرگ را نمی‌فهمیم و زمان را نیز. زیبایی‌های زندگی ما را به حیرت و حرمت وا می‌دارد. وقتی که به یک موسیقی بی نظیر و فوق العاده گوش می‌دهیم به نگاهی زودگذر و گذرا از بینشی درک ناپذیر از ذات درونی واقعیت دست می‌یابیم. امر معنوی تنها در بیرون از جهانی که حاوی همه تجربه‌های ممکن است قرار ندارد: به درون خود تجربه هم رسوخ نمی‌کند، همین جا، اکنون، همیشه. ما خود همانیم – خودمان به شکلی درک ناپذیر امر معنوی هستیم. در پاسخ به این سوال که چه چیزی در جهان تجربی شما را وادار می‌کند تا متقاعد شوید که باید چیزی جز آن هم باشد؟ وسوسه می‌شوم بگویم «همه چیز». خود جهان، بدین گونه که هست، نفس وجودش، سرشار از اشارات و القائات در مورد واقعیت‌های دیگر و نظام‌های دیگر هستی. چالش ما با زندگی کردن (ومردن) در آن، بی درک و فهم آن است، و بی آنکه چشمانمان را بر این واقعیت ببندیم که، خوشمان بیاید یا نیاید، در این موقعیت قرار داریم- و این کار را بی آنکه، از سویی، رازآلود بودنش را انکار کنیم، و از سوی دیگر به توضیحات ماورای طبیعی متوسل شویم، انجام دهیم.»

در فصل چهارم مولف به این پرسش که «آیا تجربه درک شدنی است؟» پرداخته است. نویسنده فصل پنجم را نیز به پاسخ این پرسش که «چنین افکاری از کجا می‌آیند؟» اختصاص داده است. مگی در فصل ششم به «تاملاتی شخصی» پرداخته و به برخی از تجارب شخصی و سیر بلوغش اشاره کرده است. در ادامه فصل پایانی یعنی هفتم کتاب با عنوان «جمع‌بندی مخمصه‌ای که در آن گرفتاریم» آمده است.

او این فصل را اینچنین آغاز می‌کند: «می‌دانم که وجود دارم، ولی نمی‌دانم چیستم یا بهتر است بگویم، نمی‌دانم این «من» چیست. این «من» می‌تواند همین ابژه مادی باشد، جسم من، و کارکردهایش. در این صورت، زمانی که این کارکردها متوقف می‌شوند و جسم می‌میرد - و می‌سوزد و خاکستر می‌شود و خاکسترش پخش می‌شود - آن گاه دیگر «من»ی نخواهد بود.»

در واقع در این فصل و فصل دیگری که با عنوان «مخصمه بشری»، مگی انسان را به یاد این ابیات مولانا می‌اندازد: «روزها فکر من این است و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود / به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم...»

در انتهای این کتاب نقد گرنت استرلینگ بر این کتاب نیز آمده است که در آن می‌خوانیم: «پرسش‌های اولین و آخرین براین مگی(2016) کتابی است تفکربرانگیز و جالب توجه با قطعاتی بسیار قانع کننده، ولی در نهایت ما هنوز سوالات بسیار برایمان می‌ماند و پاسخ‌هایی به مراتب کمتر.»

اما آنچه که دستاورد مطالعه این کتاب برای ماست، این است که براین مگی مانند همیشه و به رسم تفلسف در این کتاب هم بر این است که بیشتر پرسش‌هایی را برای انسان مطرح کند و او را به فکر کردن وادارد و کمتر به دنبال پاسخ دادن به آنهاست.

نظر شما