شناسهٔ خبر: 6295 - سرویس مبانی علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

نگاهی آینده‌شناسانه به مسائل علوم انسانی در ایران؛

ما و آینده‌ی علوم انسانی

دانشگاه تهران سؤال اصلی این است که اصولاً عوامل مؤثر در تحول، تقویت و پیشرفت علوم انسانی در ایران چیست؟ به عبارت دیگر می‌توان این گونه پرسید که برای تحول در علوم انسانی و رسیدن به آینده‌ای درخشان در ارتباط با سعادت انسان‌ها در دنیا و آخرت، چه باید کرد و چه راهکارها، الزامات و عواملی در این زمینه مؤثر است؟

 تبیین تعابیر مورد بحث

علوم انسانی موجود بر پایه‌ی بنیان‌های خاص این علوم که نشئت‌گرفته از مکاتب غربی هستند، شکل گرفته‌اند. از ابتدا تا به امروز این علوم در دانشگاه‌های ما تدریس شده و ذهنیت عمده‌ی ما در علوم انسانی را شکل داده است. بر این اساس پیش از هر چیز همان گونه که مقام معظم رهبری در چند سال اخیر تذکر داده و تأکید کرده‌اند، جامعه‌ی علمی کشور باید تلاش کند که علوم انسانی را با دست‌مایه‌های اسلامی و بنیان‌های فکری برگرفته از قرآن و احادیث منطبق سازد. از علوم انسانی می‌توان سه تعریف داشت که عبارتند از: تعریف عام، خاص و خاص‌الخاص.

تعریف عام این است که علم، محصول کنجکاوی و فهم بشر از پدیده‌های گوناگون جهان هستی است و در این تعریف عام، علاوه بر تصوری که ما از علوم انسانی داریم، علوم فنی نظیر فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی و امثال آن نیز وجود دارند؛ زیرا همگی آن‌ها حاصل کار انسان، برای انسان و مورد استفاده‌ی او هستند.

پس از آن می‌توان تعریفی محدودتر و خاص از این علوم داشت و آن شامل علومی است که در ارتباط با انسان و مسائل و موضوعات ظاهری و پیرامونی او بحث می‌کند. این دسته از علوم را نیز می‌توان علوم انسانی نامید، هرچند در برخی رشته‌ها مشترک میان انسان و حیوانات است. علومی از جمله زیست‌شناسی یا فیزیولوژی که در ارتباط با انسان و حیوانات است، می‌تواند در این تعریف مطرح باشد.

نکته‌ی اصلی و قابل توجه این است که مراد و مقصود ما از علوم انسانی، تعریف عام آن نیست. همان گونه که مقصودمان از علوم انسانی، تعریف دوم یعنی تعریف خاص آن هم نیست، بلکه تعریفی خاص‌الخاص است. در این تعریف، علوم انسانی به علومی گفته می‌شود که به ویژگی‌ها، اقتضائات، نیازها و روابط اجتماعی خاص انسان می‌پردازد که بیشتر ناظر به ابعاد روحانی انسان بوده است و رفتارهای مختلف انسان را در عرصه‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی، روانی و فکری، مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد. بنابراین منظور از علوم انسانی آن علمی است که وجود انسان را از جهت ویژگی بارز او مورد توجه و بحث قرار بدهد و به کشف قواعد و حقایق این عرصه بپردازد.

بخش دیگر موضوع بحث، تبیین واژه‌ی آینده است. توجه به آینده، امروزه در همه‌ی رشته‌های علمی وارد شده و خود نیز به عنوان یک رشته‌ی علمی مطرح است. آینده‌شناسی در دنیای مدرن امروزی همواره به شکل‌های مختلف مورد توجه و کاوش واقع شده است. در سال‌های اخیر در ایران نیز یک رشته‌ی تخصصی پیرامون آینده و آینده‌پژوهی تأسیس شده و متخصصان و دانشجویانی هستند که در این رشته به تحصیل و پژوهش می‌پردازند.

همچنین بسیاری از کشورها در دهه‌های اخیر برای دستیابی به پیشرفت همه‌جانبه و مطلوب خود، چشم‌اندازها و برنامه‌هایی را ساماندهی و تدوین کرده‌اند. این برنامه‌ها گاه به صورت برنامه‌ها گاه به صورت برنامه‌های 5 ‌ساله و گاه به شکل چشم‌اندازی‌های 20 ساله و یا بیشتر و کمتر سامان یافته‌اند. این امر حاکی از اهمیت بالای توجه به آینده و مسیر رویاروی کشور است.

تردیدی نیست که انقلاب اسلامی ما نیز در مسیر ساختن تمدن اسلامی و احیای آن نیازمند توجه دقیق، اصولی و قاعده‌مند به آینده است که بایستی به این نکته توجه زیادی داشت.

سؤال اصلی که در ارتباط با موضوع بحث به آن پرداخته می‌شود، این است که اصولاً عوامل مؤثر در تحول، تقویت و پیشرفت علوم انسانی در ایران چیست؟ به عبارت دیگر می‌توان این گونه پرسید که برای تحول در علوم انسانی و رسیدن به آینده‌ای درخشان در ارتباط با سعادت انسان‌ها در دنیا و آخرت، چه باید کرد و چه راهکارها، الزامات و عواملی در این زمینه مؤثر است؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت عوامل مؤثر در تحول و تقویت علوم انسانی به دو دسته عمده تقسیم می‌شوند:

الف) عوامل نرم‌افزاری

ب) عوامل سخت‌افزاری

عوامل نرم‌افزاری

  1. تئوری‌پردازی؛ نخست و پیش از هر چیز، در ارتباط با علوم انسانی مطرح در فضای فکری و فرهنگی مملکت، بایستی متخصصان و صاحب‌نظران رشته‌های مختلف علوم انسانی مانند جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، حقوق، فلسفه، تاریخ و... نسبت به پژوهش و نظریه‌پردازی اهتمام جدی داشته و به کشف و خلق تئوری‌هایی بومی و متناسب و سازگار با دین، فرهنگ، آداب و رسوم، مکتب و مذهب بپردازند.
  2. احیای آثار فکری و فرهنگی اندیشمندان بومی؛ برای مقدمه باید تلاش کرد تا به جای به‌کارگیری تعبیر بومی‌سازی علوم انسانی از تعابیری مانند بازتولید و احیای علوم انسانی در ایران اسلامی استفاده کنیم؛ زیرا به زعم نگارنده تعبیری درست‌تر و گویاتر بوده و به آنچه که مطلوب ما در علوم انسانی است، نزدیک‌ترند. بر این اساس، نکته‌ی دوم که مهم و درخور توجه بسیار است، این است که باید آثار فکری و فرهنگی که از اندیشمندان ایرانی و اسلامی باقی مانده است را احیا کرد. اگر چه ممکن است که بسیاری از آن‌ها به طور سیستماتیک و مدون نبوده باشد؛ مثلاً آثار اندیشمندانی چون ابن‌سینا، فارابی، ابن‌خلدون و... که دربردارنده‌ی تفکرات و مضامین و مفاهیمی ارزشمند در حوزه‌های مختلف علوم انسانی مانند سیاست، علوم اجتماعی، تاریخ و... هستند، بایستی بازتولید و احیا شوند.
  3. تغییر رویکردها و به تعبیر دیگر تغییر عوامل رویکردی؛ عوامل رویکردی به چند بخش تقسیم می‌شود:

الف) باید تلاش کرد تا نهادی که ارزیابی مقالات علمی را در دنیا برعهده دارد و آن را به عنوان ISI می‌شناسیم، به نهادی بومی تغییر داد، بدین معنی که نهادی علمی با همین ویژگی و کارکرد، بنیان بگذاریم. این نکته‌ای است که اخیراً مقام معظم رهبری در یکی از سخنان خود بر آن تأکید داشته‌اند. در حال حاضر در مجامع علمی و دانشگاه‌های ما برای اینکه یک مقاله ارتباط علمی و اعتبار و جایگاهی پیدا کرده و حرفی برای گفتن داشته باشد، ناگزیر باید در نهادی چون آی‌اس‌آی ارزیابی شده و در آنجا امتیاز داده شود. بنابراین بایستی تلاش کرد که رویکرد و نیاز خود به این نهاد را داده و نهادی دارای وزانت علمی و متناسب و هماهنگ با معیارهای شناخته‌شده‌ی بین‌المللی تأسیس کنیم که مقالات و اندیشه‌های جدیدی که در حوزه‌ی علوم انسانی مطرح می‌شود، در آن ارزیابی شوند و بدین شکل نیاز امروزی به نهادی مانند آی‌اس‌آی را برطرف سازیم. گرچه اخیراً با تلاش‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی، پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC) تصویب و راه‌اندازی شده و بخشی از مشکلات این حوزه را برطرف کرده است، اما هنوز آن گونه که انتظار می‌رود اقبال به چاپ مقالات را در آی‌اس‌آی فرو نکاسته است و چندان شناخته‌شده، نیست.

ب) تغییر رویکرد اصل بودن یا برتر بودن رشته‌های فنی و برقراری توازن عقلانی و منطقی میان رشته‌های علوم فنی و علوم پایه از یک سو و رشته‌های علوم انسانی از سوی دیگر. در حال حاضر یکی از عوامل کم توجهی به علوم انسانی در جامعه‌ی ما این است که ما برخی از رشته‌ها را اصل و مهم‌تر دانسته و برخی از رشته‌های علمی مانند علوم انسانی را فرع قرار داده‌ایم؛ مثلاً این ذهنیت رایج است که رشته‌های علوم فنی، بهتر و برترند و می‌بینیم که دانش‌آموزان دارای استعداد درخشان و دانشجویانی که از استعداد خوبی برخوردارند، گرایش بیشتری به رشته‌های فنی، مهندسی و علوم پایه دارند. بنابراین بسیار لازم و ضروری است که این رویکرد را تغییر داده و نوعی همسان‌پنداری و هم‌ترازی میان علوم انسانی و علوم فنی و پایه در جامعه‌ی علمی کشور ایجاد کنیم. به زعم نگارنده، حتی علوم انسانی باید جهت‌دهنده‌ی رشته‌های علوم فنی باشند. بدین معنی که رشته‌های فنی بایستی مادون رشته‌های علوم انسانی و جهت‌گیرنده از آن‌ها باشند.

پ) ما یک نگاه خاص هم به علوم انسانی داریم که این نگاه علوم انسانی را علوم قدیمه می‌داند. این خود یکی از عوامل رکورد و عدم پیشرفت است این نگاه را نیز باید تغییر داد و علوم انسانی را در مسیر تکامل و هماهنگ و همخوان با شرایط و نیازهای روز جامعه دانست. شکی نیست که این تغییر نگاه علاوه بر بهبود وضعیت فعلی علوم انسانی زمینه‌ی پیشرفت و تغییر دیگر نگرش‌های منفی به این علوم را نیز فراهم می‌آورد.

ت) تغییر رویکرد و نگرش انسان به انسان، به جهان و ارتباط انسان با جهان. تا به امروز رویکردهای رایج و غالب در علوم انسانی بیشتر رویکردهای اومانیستی بوده است. مشکل اصلی اینجاست که علومی که در غرب شکل گرفته و وارد جامعه‌ی ما شده است، بر مبنای این رویکرد به وجود آمده‌اند. از این رو، باید این رویکرد به انسان و جهان هستی را در علوم انسانی تغییر داده و در نظریه‌پردازی و خلق دانش‌های جدید، نگاهی الهی به انسان با جهان هستی داشته باشیم.

ث) ایجاد تناسب و هماهنگی میان علوم انسانی با شرایط و نیازهای جامعه. باید تلاش کرد که علوم انسانی پاسخ‌گوی نیازهای بنیادین و اولیه‌ی زندگی انسان باشد، نیازهایی چون آزادی، عدالت، اخلاق، معنویت و... بدین منظور باید از آموزه‌ها و درون‌مایه‌ی دین و مکتبمان استفاده کرده و آن‌ها را برای پاسخ‌گویی به نیازهای اولیه‌ی انسان و تأسیس مبانی متقن بر اساس آموزه‌های دینی در ارتباط با تفسیر و تبیین مقولاتی مانند آزادی، عدالت، اخلاق و معنویت به کار گیریم.

ج) باور به تحول علوم انسانی بایستی به شکل قاعده‌مند و علمی بوده و به  دور از تناقضات و یا موازی کاری و یا کار جزیره‌ای باشد. بنابراین باید کوشید تا عرصه‌ی فعالیت و عمل در علوم انسانی را با استانداردهای علمی مطابق ساخت. این امر علاوه بر انگیزه‌ی فردی و جمعی، برنامه‌ریزی اصولی و صحیح را در دو بخش آموزش و پژوهش کشور می‌طلبد؛ زیرا عدم هماهنگی و همراهی نهادها و بخش‌های مؤثر در این روند، ما را از وضعیت مطلوب بسیار دورتر خواهد کرد.

چ) جهت‌دهی درست به اندیشه‌های موجود در علوم انسانی. رویکرد نظام علمی کشور و صاحب‌نظران فعال عرصه‌ی علوم انسانی در برخورد با علوم انسانی موجود، نباید نفی مطلق و یا تأیید مطلق باشد، بلکه باید با دیده‌ی تعدیل و تغییر بر مبنای شرایط فرهنگی، اسلامی و اجتماعی جامعه باشد. بدین منظور بایستی خصیصه‌های مشترک انسانی موجود در علوم انسانی را در مواردی که با مبانی دین و فرهنگ ما ناسازگار است، برطرف کنیم. این کار با رویکرد انتقادی به علوم انسانی غربی میسر خواهد بود و پیش از هر چیز آگاهی کامل از این علوم و بررسی دقیق آن‌ها را نیازمند است.

ح) تلاش برای پایه‌گذاری علوم انسانی مبتنی بر پیش‌فرض‌های متافیزیکی و الهی و تغییر پیش‌فرض مبتنی بر تجربه‌گرایی و حس‌گرایی که ناشی از دیدگاه پوزیتیویستی در علوم انسانی بوده و در تعارض با قواعد و آموزه‌های دینی و مذهبی ماست.

خ) تقویت رویکرد تعامل با کشورهای اسلامی. متأسفانه تا به امروز کشورهای اسلامی تعاملات مناسب و کارآمدی با مراکز علمی دنیا نداشته‌اند که یکی از دلائل این امر می‌تواند دشمنی دنیای غرب با اسلام و تلاش برای انحصارگرایی در زمینه‌ی دانش، پیشرفت و فناوری باشد. بر این اساس بسیار ضروری است که همه‌ی کشورهای اسلامی برای تأسیس بنیان‌های علوم انسانی اسلامی، تعاملات جدی و تأثیرگذار داشته باشند.

د) تغییر نگرش به منابع و احکام دین و آموزه‌های دینی. تغییر نگاه به قرآن و حدیث و فرهنگ‌سازی برای شکل‌گیری رویکرد جدید به قرآن و حدیث در جهت استخراج و استنباط علوم انسانی اسلامی را می‌توان یکی از الزامات بازتولید علوم انسانی دانست. این نکته دقیقاً مورد توجه مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانی‌هایشان قرار گرفت. ایشان می‌فرمایند: «مفاهیم و مبانی اساسی حقوق، سیاست، اقتصاد و سایر علوم انسانی در اسلام وجود دارد و استادان متعهد دانشگاه‌ها و علمای حوزه‌ها می‌توانند با نظریه‌پردازی و نوآوری علمی در این عرصه‌ها در حرکت عمومی کشور کمک کنند. شکی نیست که بسیاری از علوم انسانی پایه‌ها و مایه‌های محکمی در اینجا دارد؛ یعنی در فرهنگ گذشته‌ی خود ما، تاریخ، فلسفه، فلسفه‌ی دین، هنر، ادبیات و بسیاری از علوم انسانی دیگر حتی آن‌ها را ساخته‌اند و به صورت یک علم در آورده‌اند؛ یعنی یک بنای علمی به آن داده‌اند، مواد آن در فرهنگ و میراث علمی و فرهنگی و دینی خود ما وجود دارد، باید یک بنای این چنینی و مستقل را بسازیم.» ایشان جایی دیگر می‌فرمایند: «من درباره‌ی علوم انسانی گلایه‌ای از مجموعه‌های دانشگاهی کردم، بارها این اواخر همین طور، ما علوم انسانی‌مان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآن و اسلامی بنا شد.»

عوامل سخت‌افزاری

سه عامل را می‌توان به عنوان عوامل سخت‌افزاری در ارتباط با احیای علوم انسانی اسلامی برای آینده‌ی انقلاب اسلامی و ایران اسلامی، مؤثر دانست که عبارتند از:

  1. عامل انسانی؛ در عوامل انسانی نخستین فردی که باید مورد توجه قرار گیرد، دانشجو است؛ زیرا آینده را دانشجوی امروز می‌سازد. در حقیقت باید از زمان دبیرستان به شکل‌های مختلفی این ذهنیت را فرهنگ‌سازی کرد که استعدادهای درخشان و دانش‌آموزان ممتاز به علوم انسانی نیز مانند علوم فنی و مهندسی و علوم پایه گرایش داشته باشند. البته عوامل بسیاری وجود دارد که بر گرایشات دانش‌آموزان و دانشجویان تأثیرگذار است؛ بدین معنی که وقتی دانش‌آموز و دانشجو به آینده‌ی رشته‌های مختلف نگاه می‌کنند، آینده‌ی شغلی و تأمین اقتصادی را مدنظر دارند و از آنجا که تحصیلات عالی در رشته‌های فنی را مساوی با بازار کار و درآمد بهتر می‌بینند، زندگی بهتر و مرفه‌تر خود را در گرو تحصیل در این رشته‌ها می‌یابند و با چنین وضعی طبیعی است که گرایش بیشتری به این رشته‌ها خواهند داشت. ما باید این نگاه را دگرگون کنیم. عامل دوم انسانی که اینجا مؤثر است، استادان و معلمان هستند که باید تلاش کنیم تا اساتید مجرب و آگاه را در این رابطه تربیت کنیم. کسانی که متعهد به مبانی انقلاب اسلامی هستند و خود به ضرورت بازتولید و احیای علوم انسانی اسلامی به خوبی واقفند.
  2. عامل اقتصادی؛ سرمایه‌گذاری لازم در ارتباط با احیای علوم انسانی، می‌تواند شامل تأمین مالی بخش پژوهش و پژوهشگران، دانشجویان و طلابی که در زمینه‌ی علوم انسانی تلاش می‌کنند و صاحب ایده و فکر هستند، باشد. این تأمین مالی بدین معنی است که باید سطح اقتصادی و نیاز بازار کار جامعه را به گونه‌ای سازماندهی و مدیریت کنیم که جایگاه و آینده‌ی تحصیل در رشته‌های علوم انسانی را به حدی ارتقا ببخشیم که بتوانند با رشته‌های علوم فنی و مهندسی رقابت کنند. این امر باعث می‌شود که دانش‌آموزان در مقطع تعیین رشته بعد از کنکور گرایش بیشتری به رشته‌های علوم انسانی داشته باشند.
  3. عامل مدیریتی؛ سیاست‌گذاری‌های سیستم علمی کشور باید به گونه‌ای باشد که گرایش و دیدگاه جامعه به علوم انسانی را به سمت و سوی درستی هدایت کند. بنابراین باید گرایش افراطی به سوی رشته‌های فنی را تعدیل کرده و بخشی از آن را بنا بر نیازهای روزافزون جامعه، متوجه رشته‌های علوم انسانی کنیم. در اینجا حوزه‌ها و عناصر مختلفی وجود دارند که هر یک به نوعی در این جریان نقش مؤثر دارند. دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه، صدا و سیما، جراید و مطبوعات همگی در شکل‌گیری این فرهنگ‌سازی عمومی نقش عمده و چشمگیری می‌توانند داشته بشند. به عبارت دیگر همه‌ی آنچه که از آن با نام عوامل مدیریتی یاد شد، بایستی در تغییر نگرش جامعه به نفع علوم انسانی بکوشند.
  4. عوامل سازمانی؛ پیرامون عوامل سازمانی سه نکته بیان می‌شود:

الف) برای هر یک از رشته‌های علمی علوم انسانی نظیر جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، تاریخ، ادبیات، هنر، فلسفه و... یک نهاد علمی فعال و مؤثر مانند انجمن علمی تأسیس کنیم که متشکل از استادان و متخصصان متعهد و صاحب‌نظر باشند. این انجمن‌های علمی در رشته‌های تخصصی علوم انسانی می‌توانند دو کار اصلی را رصد کرده و انجام دهند. اول اینکه می‌توانند وضع علمی علوم انسانی موجود در جامعه را ارزیابی کرده و ببینند که چه وضعیتی وجود دارد و چالش‌ها و نقاط ضعف و قوت آن را به طور دقیق و واقع‌بینانه بیابند. دوم آنکه تلاش کنند تا برای هر مشکل یا چالشی که در این حوزه وجود دارد، راهکارها و راهبردهای متناسبی را اتخاذ کنند و از این طریق علوم انسانی را ارتقا ببخشند. علاوه بر آن با شناخت نقاط قوت و تقویت آن‌ها و افزایش توان علمی خود، تولید علم و نظریات جدید نیز داشته باشند. رشته‌های جدید و میان‌رشته‌ای ایجاد کرده و فعالیت و پویایی در حوزه‌ی علوم انسانی را باعث شوند. بنا بر آنچه که گفته شد، تأسیس این انجمن‌ها امری ضروری به نظر می‌رسد.

ب) در این عوامل سازمانی همچنین تعامل بیشتری میان حوزه و دانشگاه لازم است که همراهی و همفکری بیشتری داشته باشند و به تولید علوم انسانی اسلامی جدید بپردازند. الحمدالله پژوهشگاه حوزه و دانشگاه کارهای مفیدی را در این زمینه انجام داده است که مسلماً ادامه و تقویت آن‌ها وضعیت فعلی را بسیار مطلوب‌تر خواهد کرد.

پ) ایجاد نهادی در حوزه و دانشگاه برای نقد و ارزیابی علوم انسانی و ارائه‌ی راهکارهای لازم جهت پیشرفت در این زمینه نیز می‌تواند یکی از موارد مهم و اثرگذار در راستای نهادینه‌سازی فرهنگ نقد و نقادی در علوم انسانی باشد. اگر همواره یک نهاد نقاد وجود داشته باشد که وظیفه‌ی آسیب‌شناسی و علت‌یابی مشکلات را بر عهده بگیرد و علوم انسانی موجود را نقد کند، می‌توان پیشرفت و ترقی هر چه بیشتر این علوم را شاهد بود.

 

حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر محمود ملکی،

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

منبع : صدرا

 

 

 

نظر شما