شناسهٔ خبر: 63051 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

آیا مردان باید از حقوق زنان دفاع کنند؟/ به بهانه حذف تصویر دختران از جلد کتاب درسی ابتدایی

  

فرهنگ امروز/ عباس نعیمی جورشری

اگر بررسی «واقعیت اجتماعی» را محور علم جامعه‌شناسی بدانیم، جنسیت از جمله این واقعیات است که «تاریخیت مکانی» داشته است. این روند زمانی به سده اخیر انجامیده که آکنده بوده از جنبش‌های برابری‌خواهانه خاصه در حوزه زنان. ایران نیز بخشی از این تحولات جهانی بوده است. با این حال در روزهای اخیر شاهد حذف تصاویر دختران از جلد کتاب درسی ابتدایی بوده‌ایم. این رویداد بار دیگر سوالاتی را به ذهن متبادر می‌کند که «سنجه»ی برابری اجتماعی در آن برجسته است. در این راستا و در کنار اعتراضات زنان، می‌توان پرسید آیا مردان‌ نیز باید از حقوق زنان دفاع کنند؟ چرا؟ چگونه؟ اساسا حدود این دفاعیه کجاست؟ نکات زیر کمینه‌ای است از پاسخ‌هایی که می‌توان بر این پرسش‌ها متصور شد.

۱- نظریه‌های اجتماعی

بخشی از نظریه‌های اجتماعی ذیل مکتب فمینیسم قرار گرفته‌اند که به واسطه آن بر حقوق زنان دلالت نظری و عملی دارند. این نظریه‌ها البته تمایز و رده‌بندی خاص خود را رقم زده‌اند. می‌توان 3 گرایش عمده را در این حوزه تمییز داد:

۱.۱ تئوری‌هایی که بر تفاوت جنسیتی تاکید دارند، شرح می‌دهند که جایگاه و تجربه زنان در بیشتر موقعیت‌ها با جایگاه و تجربه مردان در همان موقعیت متفاوت است. فمینیسم فرهنگی، نهادی، وجودی و پدیدارشناختی از این زمره‌اند.

۱.۲. بخشی دیگر از تئوری‌ها تصریح دارند که جایگاه زنان در بیشتر موقعیت‌ها نه تنها متفاوت از مردان است بلکه بی‌امتیازتر از آن و نابرابر با آن است. فمینیسم لیبرال و مارکسیستی نمونه‌های این تحلیل هستند.

۱.۳. رده سوم تئوری‌ها به ستمگری جنسیتی می‌پردازد. آنها تاکید می‌کنند که زنان نه تنها متفاوت یا نابرابر بلکه اساسا تحت ستم، قید و بند و سوءاستفاده مردان هستند. فمینیسم رادیکال، سوسیالیستی و روانکاوانه در این سطح بحث حاضرند.

هر کدام از این نحله‌های فکری به واسطه نقایصی روش‌شناختی و تقلیل‌گرایانه در معرض نقد هستند. اما همگی به یک پرسش بنیادین ارجاع دارند. اینکه ما درباره زنان چه می‌دانیم؟ چرا وضع بدین گونه است؟ در پاسخ گاه همدلانه مردان را به همراهی دعوت کرده‌اند. گاهی نیز به حذف مردان رای داده‌اند و به خشونت علیه مردان انجامیده که خارج از موضوع این نوشتار است. بنابراین ما با یک سنت چند وجهی مواجه هستیم که مواضع یکسانی ندارد لکن تبیین جنسیتی و دفاع از زنان در مرکز آن قرار دارد.

۲- سنت‌های مکانی‌ - زمانی

سنت جنسیتی ایرانی، سنتی «موزاییکی» است. یعنی به فراخور قومیت و جغرافیا مواضعی متغیر اتخاذ می‌کند. در نوار مرزی شمالی تساهل و نواحی مرزی غربی و جنوبی تعصب پررنگ است. پژوهش‌هایی همچون «زنان خودسوخته» از زنده‌یاد پروین بختیارنژاد بر این ادعا صحه می‌نهد. از طرفی هر چه از روستا به سمت شهر حرکت کنید، آزادی‌های مدنی و حقوق جنسیتی قوام بیشتری دارد. عقل مدرن‌ به واسطه جراید و مدارس و دانشگاه‌ها به ارتقای دانش عمومی یاری رسانده است. شهر به مثابه ظرفی مکانی، مرکزیت این تحولات بوده است. این‌گونه آگاهی جنسیتی و حقوقی افزایش یافته است. تحولات اجتماعی معاصر در جهت تقویت جایگاه زنان پیشروی داشته. حضور حداکثری دانشجوهای دختر و توفیقات آنها موید این مطلب است. این‌گونه سنت مردسالاری به سمت برابری‌خواهی مدنی گسیل شده. با این حال باید توجه داشت که این «روند» در مناطق مختلف دارای کم و کیف متفاوتی است.

۳- مثلث تسهیل‌گر

تفهم موضوعی وجه دیگر بحث است که به تسهیل برابری جنسیتی یاری می‌رساند. منطق نوین بشر در عبور از برده‌داری و فئودالیته و سرمایه‌داری کلاسیک به سمت حقوق فردی سوق یافته که برابری جنسیتی نیز از آن زمره است. اگرچه نابرابری‌ها در فرماسیون‌های جدید بازتولید شده‌اند و می‌شوند اما این خاص جنسیت نیست بلکه نمودی ساختاری است. از سوی دیگر متن مقدس مسلمانان نیز در ظرف زمان و مکان خود متنی زن‌ستا و آوانگارد بوده و به ارتقای جایگاه وقت زنان یاری رسانده است. هرمنوتیک متن بر این فهم دلالت دارد که «قرآن» مجموعا دارای بُرد کلان جنسیتی و زن‌ستایانه بوده است.

در ضلع سوم نیز مهرورزی و نوع‌دوستی عرفی بستری می‌سازد تا در کنار امر جهانی و امر دینی سه‌گانه‌ای تکمیل شود که در جهت بهبود برابری جنسیتی در زیست جمعی ایرانیان عمل می‌کند. تعامل زن و مرد ایرانی در کشاورزی، باغداری، اشتغال آیینی و بعدتر مراکز علمی به مناسبات عرفی خاصی دامن زده که هم‌افزایی ایجاد می‌کند. در واقع 3 پتانسیل فرهنگی می‌توان بر این تصاعد برابری‌جویانه متصور شد که در منطق گسترده جهانی، منطق هسته‌ای دینی و منطق روزآمد عرفی تصریح می‌شود.

۴- تفلسف جنسیتی

امر اخلاقی در حیطه گونه‌ها، شرح می‌دهد که جنسیت مولفه‌ای است «پساگونه‌ای».

جنسیت در آن سوی گونه و «نوعیت» قرار دارد. انسان به مثابه هستی عینیت یافته بر نرینگی و مادگی تقدم دارد. با چنین چشم‌اندازی، نابرابری اجتماعی جنسیت توجیه اخلاقی نمی‌یابد. فلسفه وجودشناختی در جوار تصدیق نابرابری‌های زیستی و روانی بر برابری اجتماعی و حقوقی صحه می‌گذارد. این‌گونه زنانگی بالنده می‌شود. در همان قامت مردانگی رنگ می‌گیرد. به بلوغ شناخت‌شناسانه می‌رسد. برابری همچون یک گزینه روی جلد کتاب درسی نه تنها قابل دفاع بلکه ضرورت می‌شود!

۵- گروه پنداری

اگر زیست جمعی را امر گریزناپذیر بشر بیانگاریم، می‌توان «تکلیف کنشی» برای اعضای این زیست در نظر داشت. مردان‌ نیمی از این زیست اجتماعی هستند. تعادل این زیست در گرو صفت جمعی است. از این حیث «هم‌گروهی» معنا می‌یابد. هم گروهی برای دیگری‌اش دست به کنش می‌زند. حقوق او را حقوق خویش می‌انگارد. از منافع او دفاع می‌کند. مقام او را در تیم محترم می‌شمارد. هم گروهی آگاه است که قوام و دوام گروه در تکریم سایر اعضاست. در اینجا جنسیت در گروه جذب می‌شود. گروه بر جنسیت می‌چربد. گروه، خانواده می‌شود، جامعه می‌شود، رابطه می‌شود، عشق می‌شود، محبت می‌شود، حمایت می‌شود. این فضاهای تجربی، سپهری می‌سازند که «گفت‌وگوی جنسیت‌ها» در آن رخ می‌دهد. این گفت‌وگو سبب می‌شود تا جامعه، تمدن خویش را دوام بیاورد. از خشونت کاسته شود. اصطکاک‌های جنسیتی تقلیل بیابد. تمدن بر دوش این گفت‌وگو می‌بالد. این تمدن از «نرینگی هژمونیک» عبور می‌کند به برابری ارتباطی. از عصبیت عبور می‌کند به دانش و تخصص. لازم است، مردان در تحقق این مرزها نقش‌آفرینی فعال داشته باشند.

۶- جمع ‌بندی

در یک جمع‌بندی می‌توان به پرسش‌های آغازین رجعت کرد. آیا مردان باید از حقوق زنان دفاع کنند؟ بلی! این امر در قالب «کنشی همدلانه» به کیفیت زیست جمعی می‌انجامد. کنشی که هم توجیه ساختاری دارد، هم توجیه فلسفی، هم توجیه کارکردی. مرز این دفاعیه کجاست؟ اقالیم انسانیت آنجا که جنسیت کمرنگ می‌شود! چگونگی این امر در «عرصه عمومی» تعریف می‌شود و با «مفاهمه» تقویت خواهد شد. در واقع مفاهمه اهرم اصلی این تعامل است. چنان مهم که هر گونه تعاملی بدون مفاهمه جنسیت‌ها-احتمالا- به تضاد خودش خواهد انجامید! همگی باید به این امر یاری برسانند. باید این مسیر تمدن‌گرا را با همراهی یکدیگر طی کنیم. همراهی توام با محبت و عاری از خشونت! (جامعه‌شناس) 

روزنامه اعتماد

نظر شما