شناسهٔ خبر: 63492 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

جهان امروز به مدیران زن بیشتری نیاز دارد/ مترجم زندگینامه‌های جاسیندا آردرن و استیسی آبرامز از نقش زنان در ایجاد تغییرهای اجتماعی می‌گوید

آبرامز مسوولیت خواهر و برادرهای خود را به عهده داشت، سیاهپوست بود و برای گذران زندگی خود موانع کمی پیش پا نداشت، اما باور او برای ایجاد تغییر، مداومت و تلاش فراوان او منجر به نتیجه شد. آردرن اولین نخست‌وزیری است که از مرخصی زایمان – در زمان نخست‌وزیری خود – استفاده کرده است، این امر برای رسانه‌های نیوزیلند نیز بسیار ارزش خبری داشت، اما خود او با مساله برخورد بسیار ساده‌ای داشت.

  

فرهنگ امروز/ نیلوفر رسولی

«جاسیندا آردرن» و «استیسی آبرامز» حالا بیش از پیش برای خوانندگان فارسی‌زبان نام‌هایی آشنا هستند، شهرت یکی مدیون برنامه‌ریزی و موفقیت در مهار دو موج شیوع کرونا در کشورش و دیگری پیروزی بایدن در ایالت جورجیای امریکاست. جاسیندا آردرن، نخست‌وزیر جوان نیوزیلند پیش از این نیز با حمایت از حقوق زنان، محیط‌زیست و صلح جهانی به صدر اخبار راه پیدا می‌کرد، اما شیوه مدیریت مبارزه با ویروس کرونا در کشورهایی با نخست‌وزیر یا رییس‌جمهور زن، بیش از پیش به جامعه سیاست ایران این نکته را یادآوری کرد که میدان دادن به زنان در عرصه سیاست می‌تواند چه نتایجی همراه داشته باشد. از طرفی دیگر، طی هفته گذشته، همراه با اخبار انتخابات امریکا نام دو زن به میان آمد، کاملا هریس و استیسی آبرامز، زنی که با تلاش‌های خود در ایالت جمهوری‌خواه جورجیا، نتیجه شمارش آرا در این ایالت را به نفع بادین تغییر داد. سپیده ‌اشرفی که از دهه ۸۰ در مطبوعات ایران روزنامه‌نگاری و ترجمه کرده است، با انتخاب و ترجمه دو زندگینامه از این دو زن، فرصتی مغتنم را برای خوانندگان فارسی‌زبان فراهم کرده است، فرصت آشنایی عمیق با زنانی که به گفته مترجم کتاب‌های «جان‌کندن» و «رهبری شگفت‌انگیز»، با استمرار و تلاش پیوسته تغییر در جامعه را محقق کردند. همان‌طور که مترجم این دو زندگینامه می‌گوید: «شاید باید ابتدا باور این را در کشورمان ایجاد کنیم که برای تغییر و برابری، به مدیران زن بیشتری نیاز داریم. همین دو زن به خوبی نشان دادند که در دو بحران متفاوت - آردرن در بحران کرونا و آبرامز در بحران کنار زدن یک رییس‌جمهور نژادپرست- می‌توان روی فعالیت‌های هر چند اندک زنان حساب کرد.»

شما دو کتاب از دو شخصیت تاثیرگذار در جهان امروز را انتخاب و ترجمه‌ کرده‌اید که حالا بیش از پیش در صدر اخبار راه یافته‌اند، چه شد که سراغ زندگی «جاسیندا آردرن» و «استیسی آبرامز» رفتید؟

کتاب آبرامز را زمانی برای ترجمه انتخاب کردم که هنوز حتی مرگ جورج فلوید رخ نداده و مبارزات جهانی علیه حقوق رنگین‌پوست‌ها نیز در رسانه‌های ایران مطرح نشده بود. من پیش از این و زمانی که در حوزه روزنامه‌نگاری اخبار بین‌الملل را رصد می‌کردم، با شخصیتی به نام استیسی آبرامز آشنا شدم، زنی سیاهپوست که تلاش می‌کرد تا فرماندار ایالت جورجیا باشد. اگر این پیروزی نصیب او می‌شد، او نخستین زن سیاهپوست فرماندار ایالت جورجیا می‌شد، دموکرات‌ها از او حمایت فراوانی می‌کردند و انتقادات او از عملکرد دولت ترامپ در آن زمان در صدر اخبار بود. در نهایت او کناره‌گیری کرد و فعالیتش به ثمر مطلوبی نرسید. اما دلیل اصلی انتخاب این کتاب برای ترجمه، ویژگی قابل‌توجه آبرامز بود، او بسیار آهسته و پیوسته مشغول به کار بود، هم کار سیاست کرده بود و هم وکالت، اما مانع اصلی او برای فعالیتش، مساله نژاد و نژادپرستی بود. خصوصا در این زمانی که نژادپرستی بار دیگر در امریکا اوج گرفته است و به خصوص در ایالت جورجیا که عموما به دست جمهوری‌خواهان اداره می‌شود و آبرامز یک دموکرات بود که برای کسب این مقام تلاش می‌کرد. به‌زعم من آبرامز، زنی متفاوت بود، زنی از طبقه کارگر که به‌رغم تمام محدودیت‌ها و موانعی که در زندگی شخصی داشت، بدهی فراوانی به دلیل گرفتن وام‌های دانشجویی داشت و در زندگی شخصی با دشواری‌های متعددی روبه‌رو شده بود، اما برای ایجاد یک تغییر بزرگ در عرصه جامعه نیز تلاش فراوان می‌کرد.

کتاب زندگینامه جاسیندا آردرن را نیز با همین روال انتخاب کردید؟

در مورد آردرن باید بگویم که نیوزیلند نخستین کشوری است که حق رای زنان را به رسمیت شناخته و در حوزه مبارزات زنان برای رسیدن به برابری پیشگام است. اما دلیل انتخاب این کتاب برای ترجمه، عملکرد او در مدیریت موج اول و دوم کرونا در نیوزیلند بود. زمانی که این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردم، بحث مدیریت خوب زنان در برنامه‌ریزی برای مهار کرونا در جهان مطرح بود و آردرن نیز یکی از همین زنان بود که توانسته بود با برنامه‌ریزی اصولی و اقدامات موثر، کشور خود را از کرونا نجات دهد. به‌زعم من شاید وضعیت نیوزیلند با ایران در مبارزه با ویروس کرونا قابل قیاس نباشد، اما اقدامات این سیاستمدار زن قابل الگوگیری است.

پس از اینکه زندگینامه خودنوشت میشل اوباما با ترجمه‌های متعددی در بازه زمانی بسیار کوتاه منتشر شد و این کتاب را به سرعت از یک زندگینامه در قفسه کتاب‌های پرفروش قرار داد و بعد از مدتی نیز فراموش شد. دو کتاب جان‌کندن و رهبری شگفت‌انگیز نیز شباهت‌هایی با زندگینامه میشل اوباما دارند، تاکنون استقبال از این دو کتاب را چگونه دیده‌اید و فکر می‌کنید جامعه هدف این دو کتاب چه کسانی باشند، آیا زندگینامه آردرن نیز می‌تواند مدتی در صف پرفروش‌ها و بعد، فراموش‌شدگان بازار نشر کتاب قرار بگیرد؟

آردرن در ایران شناخته شده است و از این کتاب بیشتر استقبال شد. اما استقبال از آبرامز متوسط بود و دلیل این امر را به بخش دیگری از سوال شما گره می‌زنم. به عنوان یک عضو از خانواده ترجمه ایران این نکته را می‌گویم، نکته تحقیقی نیست اما به صورت ملموس به تایید بسیاری از مترجمان می‌رسد: زمانی که یک کتاب خاص خارجی در بازار نشر ایران برای نخستین بار ترجمه و منتشر می‌شود، بلافاصله ترجمه‌های متعدد در بازه زمانی کوتاه از همان کتاب منتشر می‌شوند، در حالی که این ترجمه‌ها عموما مزیتی هم نسبت به یکدیگر ندارند. کتاب میشل اوباما نیز از همین الگو پیروی کرد و این هجوم برای ارایه ‌دادن ترجمه‌های متعدد از یک کتاب، عملا به گم ‌شدن معنا و مفهوم کتاب ختم می‌شود و کتاب به شکلی در قفسه کتاب‌های زرد قرار می‌گیرد. من به همین دلیل بود که سراغ ترجمه اثری در مورد آبرامز رفتم، زیرا می‌خواستم زنی را معرفی کنم که به‌رغم دستاوردهای فراوان و با اهمیتش، در میان متون فارسی چندان یا اقلا برای مخاطب عام شناخته شده نیست. البته این نکته را نیز اضافه کنم که خود سیاهپوست‌ها نیز در امریکا برای شناخته ‌شدن با دشواری‌های فراوانی مواجه هستند و شخصی مثل آبرامز، باید متحمل اتفاق‌های بسیار غریبی باشد تا بالاخره شناخته شود. به نظرم زندگینامه‌های این دو زن صرفا خطاب به زنان نیستند، البته که برای زنان می‌توانند الهام‌بخش باشند، اما شیوه مبارزه این دو زن، خصوصا آردرن امری مبتنی بر جنسیت نیست و آردرن با جنسیت خود عادی برخورد می‌کند.

منظور شما از عادی برخورد کردن با جنسیت چیست؟

آردرن اولین نخست‌وزیری است که از مرخصی زایمان - در زمان نخست‌وزیری خود - استفاده کرده است، این امر برای رسانه‌های نیوزیلند نیز بسیار ارزش خبری داشت، اما خود او با مساله برخورد بسیار ساده‌ای داشت. روزنامه‌نگاری که نویسنده زندگینامه جاسیندا آردرن است، در بخشی از کتاب گفته است که بسیاری از سیاستمداران اروپایی برای مبارزه و تغییر، تصویر ارایه می‌دهند، برای مثال در پارلمان به کودکان خود شیر می‌دهند. اما نویسنده در این کتاب معتقد است که می‌توان فراتر از این تصویر رفت و بچه‌دار شدن یک سیاستمدار را نیز امری عادی دانست. این نگاه می‌گوید که داشتن برخورد عادی با مسائل زنانه، به پذیرفتن آنها بیشتر کمک می‌کند. این نویسنده در جای دیگری نیز می‌گوید، به جای اینکه در دنیای مردانه جایی برای زنان باز کنیم، بهتر است اصلاحات ساختاری صورت بگیرد تا با این اصلاحات، دنیایی برابر برای زنان شکل بگیرد. به‌زعم نویسنده این کتاب، برخورد نمادین با مسائل زنان، مسائل عادی و طبیعی را غیرعادی جلوه می‌دهد و نمی‌تواند به تغییر منجر شود. منظور من نیز همین است.

شما دو کتاب را از دو شخصیت زن ترجمه کرده‌اید که توانسته‌اند در کشورهای خود یکی از کلیدی‌ترین کرسی‌های سیاسی را به دست بگیرند. قیاس این وضعیت با شاخصه‌های مشارکت زنان در سیاست چندان نتایج قابل‌ قیاسی را ارایه نمی‌دهد. حتی در قیاس با کشورهای همسایه مثل افغانستان، درصد مشارکت زنان ایران در پارلمان بسیار اندک است، در چنین شرایطی فکر می‌کنید مواجهه با چنین شخصیت‌هایی برای فعالان حوزه زنان، خصوصا در سیاست می‌تواند آموزنده و الهام‌بخش باشد یا موانع فعلی در کشور و تضادهای وضعیت ما را با سایر کشورهای جهان بیشتر به رخ بکشد؟

من هم به این مساله فکر کردم و دوستانی بودند که از من دلیل ترجمه این آثار را می‌پرسیدند. من معتقدم که ترجمه زندگی این زنان می‌تواند الگوساز باشد، زیرا ادامه‌ دادن و پیوسته کار کردن همیشه می‌تواند منجر به گرفتن نتیجه شود و همیشه برای تمام زنان می‌تواند الگو باشد. مثال رشد گیاه بامبو در روانشناسی انگیزشی مصداق صحبتی است که می‌کنم. گیاه بامبو رشد نمی‌کند، مگر اینکه سه یا چهار سال مراقبت مداوم ببیند. اگر در این مدت از توجه و مراقبت از آن ناامید شوید و به گیاه رسیدگی نکنید، گیاه را از دست خواهید داد اما مراقبت مداوم به رشد گیاه منجر خواهد شد. آن هم یک رشد یک متری که تازه بعد از چند سال حاصل می‌شود. به‌زعم من همین حالا زنانی در کشور هستند که اگر فعالیت خود را آهسته و پیوسته ادامه دهند، ۱۰ یا ۲۰ سال بعد نتایج عملکرد خود را خواهند دید و به الگو تبدیل خواهند شد.یکی از مسائلی که در این دو کتاب دیدم که به نظرم می‌تواند به زنان ایرانی کمک کند، فرای امید بخشیدن، بحث توانمندسازی است، اینکه این دو زن در کشورهای خود در چه ساختاری حرکت کردند، چگونه ترس‌های شخصی خود را کنار گذاشتند و موانع درونی را از سر راه برداشتند. به نظرم این دو کتاب به اهمیت توانمندسازی زنان نیز اشاره می‌کنند. هر دوی آنها بسیار تلاش می‌کردند تا نه تنها فعالیت‌های خودشان دیده شود، بلکه فعالیت زن‌های اطراف خود را نیز به دیگران بشناسانند.برای مثال هند شاید از منظر حقوق بشر و زنان چندان جایگاه ایده‌آلی نداشته باشد، اما از منظر توانمندسازی زنان به نسبت موفق بوده است. بخشی از توسعه اقتصادی هند به عهده زنان است. بنابراین علاوه بر مبارزات فرمی، مثل دوچرخه‌سواری زنان یا ورود زنان به ورزشگاه، من فکر می‌کنم ما به مبارزات عمیق‌تری نیاز داریم که آن، توانمندسازی زنان بر اساس مناطق است. برای مثال در سیستان و بلوچستان ما زنانی داریم که حتی شناسنامه ندارند، اصلاحات عمیق و توانمندسازی چنین زنانی می‌تواند همان اصلاحات عمیق باشد که به اصلاحات فرمی کمک کند.شاید باید ابتدا باور این را در کشورمان ایجاد کنیم که برای تغییر و برابری، به مدیران زن بیشتری نیاز داریم. همین دو زن به خوبی نشان دادند که در دو بحران متفاوت - آردرن در بحران کرونا و آبرامز در بحران کنار زدن یک رییس‌جمهور نژادپرست - می‌توان روی فعالیت‌های هر چند اندک زنان حساب کرد. البته این مساله مختص ایران نیست و شاید کرونا بهانه خوبی بود تا توجه‌ها به سمت زنان و نحوه مدیریت‌شان جلب شود. در حقیقت جهان امروز به مدیران زن بیشتری نیاز دارد.

مثالی از توانمندسازی زنان در این دو کتاب است که برای شخص شما مورد توجه باشد؟

آبرامز با اینکه از کودکی در خانواده کارگری زندگی می‌کرد، پدر و مادرش در کلیسا و کشتی‌سازی کار می‌کردند و او هزینه‌های خانواده را از مدتی بعد به عهده گرفت، زندگی دشواری از لحاظ مالی داشت و با وجود این مشکل‌ها می‌خواست برای جامعه خود نیز تغییر ایجاد کند. آبرامز مسوولیت خواهر و برادرهای خود را به عهده داشت، سیاهپوست بود و برای گذران زندگی خود موانع کمی پیش پا نداشت، اما باور او برای ایجاد تغییر، مداومت و تلاش فراوان او منجر به نتیجه شد.

اگر می‌خواستید در مقام یک خبرنگار، یک زن ایرانی را به عنوان الگوی توانمندی انتخاب کنید و زندگینامه او را بنویسید، آن زن که بود؟

سوال دشواری است و نمی‌توانم به شخص مشخصی اشاره کنم، اما قطعا زنی را انتخاب می‌کردم که پایتخت را رها کرده، به روستاها و شهرستان‌ها سفر کرده باشد و تلاش کند تا در چنین مناطقی تغییر ایجاد کند. ترجیح می‌دادم از مبارزان پشت‌میزنشین انتخاب نکنم و زندگینامه افرادی را بنویسم که خودشان آستین بالا زده‌اند که از این زنان در کشور نمونه‌های فراوانی داریم.

چرا فکر می‌کنید در شرایط فعلی تلاش برای توانمندی زنان در خارج از پایتخت امری مثبت برای ارتقای وضعیت زنان در کشور است؟

نمی‌گویم امری مثبت تلقی می‌شود، به نظرم لازم است. به هر حال در هر کشوری سیاستگذار سیاست تدوین می‌کند، اما شیوه اجرای آنها در مناطق نیاز به فرهنگ‌سازی بومی و کارهای پایه‌ای‌ دارد. برای مثال شاید برای برخی زنان تهران یکی از دغدغه‌ها، دوچرخه‌سواری باشد، اما برای برخی زنان در سیستان و بلوچستان، دغدغه داشتن ۱۰ هزارتومان پول برای درست کردن ناهار است؛ آن هم با شرایط بیکاری شدیدی که در چنین مناطقی دیده می‌شود. شاید در پایتخت بحث‌های فرمی تلاش برای تغییر و برابری بیشتر به چشم می‌خورد و دغدغه‌های زنان در سایر مناطق ایران با چنین دغدغه‌هایی فاصله بسیار زیادی دارد. 

روزنامه اعتماد

نظر شما