شناسهٔ خبر: 63545 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

در کتاب «برابری و جانبداری» بررسی شد: ویژگی‌های یک نظام سیاسی موجه از دیدگاه تامس نیگل/ ناکجاآباد کجاست؟

کتاب «برابری و جانبداری» از آثار تامس نیگل فیلسوف آمریکایی صرب‌تبار است، که در حوزه فلسفه سیاسی نگاشته شده است.

ویژگی‌های یک نظام سیاسی موجه از دیدگاه تامس نیگل/ ناکجاآباد کجاست؟

 به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ تامس نیگل در این کتاب می‌کوشد بین خیرات شخصی و غیرشخصی چشم‌اندازی از یک تعامل منطقی ایجاد کند و گره اخلاقی جانب‌داری بین این دو مفهوم را در اندیشه و عمل بگشاید. در حوزه عمل تأکید نیگل بیش‌تر بر جنبه‌های اقتصادی برابری شهروندی است تا جنبه‌های فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی آن.

تامس نیگل در میان فیلسوفان تحلیلی سده بیستم به چند ویژگی ممتاز است که این ویژگی‌ها ورود او را به فلسفه عموما و فلسفه سیاسی خصوصا فوق‌العاده ارزشمند کرده است. کتاب «برابری و جانبداری» او هم به نحوی بارز متاثر از این ویژگی‌هاست.

رویکرد این فیلسوف به فلسفه جامع و همه‌جانبه است، به این معنا که تاملات و تحقیقات و مطالعات فلسفیِ خود را به چند زمینه مهم فلسفی بسط داده است و آن‌گاه، حاصل کار خود را در مجموعه‌ای هماهنگ گرد آورده است. از این رو، او هم از صاحب‌نظران حوزه‌های مابعدالطبیعه، معرفت‌شناسی، فلسفه ذهن، فلسفه اخلاق و فلسفه دین است. نیگل در مقدمه این کتاب می‌خواهد به مطلب بسیار مهمی در نظریه سیاسی بپردازد و ثانیا می‌خواهد توضیح بدهد که چرا دستیابی به یک راه حل در نظریه سیاسی این قدر دشوار است.

در فصل دوم کتاب نیگل می‌گوید ما از دو چشم‌انداز به عالم و آدم نگاه می‌کنیم: چشم‌انداز عینی و چشم‌انداز ذهنی. در فصل سوم بر اساس دوگانگی چشم‌اندازها (یعنی چشم‌انداز شخصی و چشم‌انداز غیر شخصی) به تحلیل ناکجاآبادگرایی می‌پردازد. به عقیده نیگل هر نظریه سیاسی دو کارکرد دارد: کارکرد آرمانی و کارکرد اقناعی. نیگل در فصل چهارم می‌خواهد از دو موضع اجتناب کند: الف)- ناکجاآبادگرایی که چشم‌انداز شخصی را نادیده می‌گیرد و ب) - اگر توجیه ناموفق باشد، آدمی دلیلی برای شکوه و شکایت از آن نظام خواهد داشت، حتی اگر دست یافتن به نظامی که در آن منافعش را بهتر برآورده می‌کند بسیار دشوار است.

این فیلسوف در فصل پنجم معتقد است که نظام سیاسی موجه نظام سیاسی‌ای است که اولا مورد تایید و حمایت همه افراد جامعه باشد و ثانیا شدیدا برابری طلب باشد. نیگل در ادامه و در فصل ششم به پاسخ‌های هابز، بتنام، هیوم، روسو و سنت لیبراسیم جدید به این مساله می‌پردازد. نیگل در فصل هفتم می‌گوید ما به نابرابری‌های عظیم اجتماعی و اقتصادی بسیار خو گرفته‌ایم و حساسیت خود را نسبت به آن‌ها از دست داده‌ایم.

او در فصل هشتم به این مساله می‌پردازد که بین نظرگاه شخصی (جانبداری) و نظرگاه غیر شخصی (برابری) چه نوع همگرایی‌ای می‌توان ایجاد کرد؟ برابری‌طلبی یک نوع همگرایی است، اما برای دفاع از برابرطلبی، باید گزینه‌های بدیل دیگر را بررسی کرد. در فصل نهم این مساله بررسی شده است که چگونه می‌توانیم چشم‌انداز شخصی و غیر شخصی را در یک ساختار با یکدیگر جمع کنیم.

او در فصل دهم نیز به بررسی این موضوع پرداخته است که چه تحولی در انگیزه می‌تواند تحقق یک آرمان اجتماعی برابرطلبانه را امکان‌پذیر سازد. نیگل در فصل یازدهم می‌گوید ساحتی از زندگی وجود دارد که بی‌طرفی برابری طلبانه در آن هیچ جایگاهی ندارد، اما این ساحت در پدیدآوردن نابرابری‌هایی که مسائل جدی عدالت اجتماعی را به وجود می‌آورند با قلمرو عمومی وارد تعامل می‌شوند.

نیگل در فصل دوازدهم بحث مهمی را پیش‌ می‌کشد: برابری طلبی را چگونه می‌توان با ضرورت برخورد متفاوت با خیرهای گوناگون جمع کرد؟ در فصل سیزدهم نیگل چهار بحث مهم در خصوص حق مطرح می‌کند: 1 – حق بر چه ارزش‌ یا ارزش‌هایی مبتنی است؟ 2 – اولویت در میان ارزش‌های غیر انباشتنی چگونه است؟ 3 – چه تمایزی میان مسئولیت ایجابی و سلبی وجود دارند؟ 4 – حق و مخاطرات آن کدام‌اند؟

او در فصل چهاردهم می‌گوید که تعارض ارزش‌ها یکی از مهم‌ترین تعارضات میان انسان‌هاست و سرانجام در فصل پانزدهم به مساله سیاست جهانی می‌پردازد.

چگونه می‌توانیم در جهانی مشترک زندگی کنیم؟
در این کتاب نیگل می‌خواهد از دو موضع اجتناب کند: الف) ناکجاآبادگرایی؛ و ب) سلب مسئولیت اخلاقی و می‌خواهد به یک موضع مهم دست یابد: مشروعیت. کشف شرایط مشروعیت یافتن راهی است به‌منظور توجیه نظام سیاسی برای هر آن کسی که ملزم است در زیر چتر آن نظام زندگی کند. اگر توجیه موفق باشد، آدمی دلیلی برای شکوه و شکایت از آن نظام نخواهد داشت، حتا اگر نظامی را تصور کند که در آن منافع‌اش بهتر برآورده می‌شود. اگر توجیه ناموفق باشد، آدمی دلیلی برای شکوه و شکایت از آن نظام خواهد داشت، حتی اگر دست یافتن به نظامی که در آن منافع‌اش را بهتر برآورده کند بسیار دشوار باشد.

دشواری توجیه مشروعیت در این است که ما در نظامی به دنیا می‌آییم که داوطلبانه انتخابش نکردیم و لذا ارائه‌ دلیل برای پذیرش چنین نظامی بسیار اهمیت دارد. نیگل معیار مشروعیت را اصل اسکنلن می‌داند: اصول درست حاکم بر یک نهاد یا رویه آن اصولی هستند که هیچ شخصی نتواند به‌صورت معقولی آن‌ها را رد کند. اسکنلن می‌گوید قاعده‌ درست قاعده‌ای است که هیچ‌کسی نتواند به‌صورتی معقول ردش کند، در مقابل قاعده‌ درست قاعده‌ای است که دست‌کم یک شخص بتواند به‌صورتی معقول ردش کند. این قاعده با امر مطلق کانت ارتباط وثیقی دارد. امر مطلق کانت می‌گوید فقط براساس آن قاعده‌ای عمل کن که در آن واحد می‌توانی اراده کنی که باید قاعده‌ی همگانی شود. منظور کانت از قاعده آن است که برای عمل شما دلیل ارائه کند. در واقع می‌گوید باید فقط براساس قاعده‌ای عمل کنیم که می‌توانیم بدون مخالفت تعمیم‌اش دهیم. لذا این سخن کانت که «بدون مخالفت تعمیم‌اش داد» با این قول اسکنلن که «نتوان به‌صورتی معقول ردش کرد» ارتباط تنگاتنگی دارد.

نیگل در این‌جا این نظر اسکنلن را که «نتوان به‌صورتی معقول ردش کرد» با توجه به دو چشم‌انداز شخصی و غیرشخصی خودش تبیین می‌کند. هریک از ما به منافع، طرح‌ها، برنامه‌ها، و تعهدات شخصی خود تعلق خاطر اجتناب‌ناپذیری داریم. به عبارت دیگر، هرکسی چشم‌انداز شخصی خودش را دارد. این چشم‌انداز شخصی و تعلق خاطر با اتخاذ چشم‌انداز غیرشخصی به دو گونه مقید و محدود می‌شود: الف) اگر تصدیق کنیم که همگان اهمیت برابر و عینی دارند. ب) اگر تصدیق کنیم هر شخصی از دیدگاه خودش اهمیت خاصی دارد و لذا معقول است  هرکسی نوعی جانبداری طبیعی و معقولی داشته باشد. پس اولاً ما نسبت به خودمان جانبدار هستیم و در عین حال نسبت به خودمان بی‌طرف. ثانیا، نسبت به جانبداری هرکس دیگری نوعی رفتار حاکی از احترام داریم.
 


حال اگر این سه (چشم‌انداز شخصی خودم، چشم‌انداز غیرشخصی، چشم‌انداز شخصی دیگران) با یکدیگر تعارض پیدا کرد، چه باید کرد: ۱) برای هرشخصی نوعی سازش با جانبداری‌اش وجود دارد که با در نظر گرفتن منافع و جانبداری دیگران معقول است و او اگر از حدی بیشتر بخواهد، برایش نامعقول خواهد بود. ۲) اگر یک آرایه‌ سیاسی با توجه به مورد (۱) به شخصی دلیلی اقامه کند که خواستن‌اش برای او معقول است، در این‌صورت نامعقول خواهد بود که او آن را رد کند و به‌دنبال بدیل دیگری باشد.

پس نظامی مشروع خواهد بود که این دو اصل عام بی‌طرفی و جانبداری معقول را به گونه‌ای باهم جمع کند که ۱- هیچ‌کس نتواند ایراد بگیرد که نیازش برآورده نشده است، یعنی اصل بی‌طرفی یا ادله‌ی فارغ از فاعل نادیده گرفته شده است؛ ۲- هیچ‌کس نتواند ایراد بگیرد که مطالباتی که از او توقع می‌رود زیاده از حد و طاقت‌فرساست، یعنی جانبداری معقول او یا ادله‌ وابسته با فاعل نادیده گرفته شده است. به‌عبارت دیگر، اگر یک نظام سیاسی آدمی را در مقایسه با دیگران در فقر و تنگدستی رها کند یا از او مطالبه‌ بیش از حدی داشته باشد نظامی نامشروع است. اگر آدمی را در فقر و تنگدستی رها کند، با بی‌طرفی نمی‌خواند و اگر مطالبه‌ بیش از حدی داشته باشد، با جانبداری معقول او همخوانی ندارد.

رد یا پذیرش یک نظام سیاسی تماما یک مساله‌ اخلاقی است، و نه مساله‌ای که از طریق «قدرت چانه‌زنی» حل و فصل می‌یابد. در اخلاق ما با درست و نادرست سروکار داریم، اما در چانه‌زنی ما با میزان قدرت و توانایی طرف مقابل‌مان سروکار داریم.

ناکجاآباد از دیدگاه نیگل
تامس نیگل مسئله اصلی سیاست را این گونه بیان می‌کند: در حالی که منافع و ارزش‌ها ما را به تعارض با یکدیگر می‌کشانند، چگونه می‌توانیم در جهانی مشترک زندگی کنیم؟ او در این کتاب، دو نوع سیاست‌ورزی را مطرح می‌کند: اولی، سیاست برابری طلبانه و دیگرگزینانه است که معطوف به کاهش درد و رنج انسان‌هاست. مدافعان چنین سیاستی میان ارزش‌های گوناگون (تصورات مختلف از زندگی خوب) بی‌طرف هستند. دومی، سیاست جانبدارانه و خودخواهانه است که معطوف به افزایش قدرت برای تامین منافع شخصی یا گروهی است. مدافعان چنین سیاستی از ارزش‌های شخصی و گروهی خود بدون ملاحظه دیگران دفاع می‌کنند.

نیگل می‌گوید راه حل اول ـ یعنی برابری ـ  راه حلی واقع‌انگارانه است که همیشه در عالم سیاست حاکم است اما همیشه هم غیر اخلاقی بوده است. با این وصف، دغدغه اصلی نیگل این است که آیا می‌توان جانبداری معقول را که غیر اخلاقی نباشد با برابری طلبی معقول که ناکجاآبادگرایانه نباشد جمع کرد؟ بی‌شک می‌توان گفت این کتاب به باور منتقدان برابری و جانبداری از مهم‌ترین آثاری است که در زمینه این نظریات سیاسی منتشر شده است.

کتاب «برابری و جانبداری» اثر تامس نیگل ترجمه جواد حیدری در 350 صفحه از سوی نشر فرهنگ نو با همکاری نشر آسیم به بهای 60 هزار تومان راهی بازار کتاب شده است.

نظر شما