شناسهٔ خبر: 63812 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

گزارشی از نشست جمعی – فردی؛ از انسان‌شناسی لوی استروس به روان‌کاوی لکان و بالعکس

مساحی انسان‌شناسی با روانکاوی از آن جهت می‌تواند موثر ثمر باشد که انسان‌شناسی به‌عنوانِ دانشی که در عصر ما، توجه وسواس‌گونه‌ای به «جایگاه» تولید دانش از خود نشان می‌دهد، مسئله‌ تعیین‌کننده‌اش رابطه‌ی خود و دیگری است. در این قسمت از سخنرانی بعد از توضیح متغییرها و جایگاه‌های هر چهار دیسکورس، سعی شد به شکل انضمامی به جریان‌های نظیر هر کدام در انسان‌شناسی اشاره شود.

به گزارش فرهنگ امروز؛  نشست جمعی – فردی؛ از انسان‌شناسی لوی استروس به روان‌کاوی لکان و بالعکس با سخنرانی عماد مرتضوی[1] برگزار شد.

 این نشست به همت مرکز سیاووشان در تاریخ 27 آذرماه برگزار شد، در این جلسه بحثی مقدماتی و تلاشی پایه‌ای برای پیوند برقرار کردن بین انسان‌شناسی و روانکاوی صورت گرفت. قسمت اول سخنرانی، حولِ چند ایده‌ی برآمده از انسان‌شناسی، و نقشِ آن‌ها بر شکل‌گیری روانکاوی لکان متمرکز بود. جلسه با تشریح ایده‌های کلود لوی-استرواس و خوانشِ او از آثار مارسل موس (بویژه رساله‌ی پیشکش و نظریه‌ی جادو) شروع شد. مارسل موس، به واسطه‌ی امر اجتماعی تام، پیوندی ویژه بین فرد و اجتماع از یک سو، و امر روانی و امر بدنی از سوی دیگر برقرار می‌کند. به نظر لوی-استروس پروژه‌ی مارسل موس تلاش برای برقراری دیالوگ بین جامعه‌شناسی و روانشناسی‌ست و جایی که این دیالوگ اتفاق می‌افتد، ناخودآگاه (unconscious) است؛ جایی که ویژگی‌ها و خصوصیات امر اجتماعی نمایان می‌شود. بطور خلاصه، ناخودآگاه نقشِ میانجی را بین فرد و دیگری به عهده می‌گیرد. به نظر او ناخودآگاه محتوایی خاصی ندارد و یک فرم است؛ و چیزی که به آن ساخت می‌دهد نظم نمادین است.

 لوی-استرواس، با معکوس کردن دید نظریِ موس (و دورکهیم) که به دنبال توضیحِ خواستگاهِ اجتماعی نمادها بودند، تصریح می‌کند که مسئله پیدا کردنِ خواستگاهِ نمادین جامعه است. «نظمِ نمادین» همان شرایطی ست که امکان هر گونه ارتباط یا مبادله (و به تبع آن هر  گونه جامعه‌ایی را ممکن می‌ساز؛ در واقع نامی‌ست برای منطقِ ارتباط و منطقِ امر اجتماعی.

در ادامه، برای تشریح کارکرد امر نمادین، با رجوع به نظرات لوی-استرواس «بیماری روانی» به مثابه ارتباطی ویژه بین دال و مدلول مطرح شد و تناظری مستقیم بین کار شمن و آنالیست برقرار شد که هر دو با کار با متریالِ اسطوره‌ی جمعی و فردی، به فرد بیمار به گونه‌ای زبان بیان می‌دهند. سپس با ارجاع به مفهوم «ارزشِ نمادینِ صفر» لوی-استرواس تلاش شد تا پلی برای پیوند بین نظریات او و لکان زده شود. در این قسمت به تاثیر آثار لوی-استراوس بر ایده‌های روانکاوانه‌ی لکان (مانند امر نمادین، امر واقعی، ایده‌ی فقدان) اشاره شد.

وی در قسمت دوم جلسه، با الهام از چهار دیسکورسِ لکان (ارباب، دانشگاه، آنالیست و هسیتریک) —به مثابه چهار نظمِ متفاوتِ برخورد با دیگری و تولیدِ دانش، به تشریح میدان تولید انسان‌شناسی پرداخت. مساحی انسان‌شناسی با روانکاوی از آن جهت می‌تواند موثر ثمر باشد که انسان‌شناسی به‌عنوانِ دانشی که در عصر ما، توجه وسواس‌گونه‌ای به «جایگاه» تولید دانش از خود نشان می‌دهد، مسئله‌ تعیین‌کننده‌اش رابطه‌ی خود و دیگری است. در این قسمت از سخنرانی بعد از توضیح متغییرها و جایگاه‌های هر چهار دیسکورس، سعی شد به شکل انضمامی به جریان‌های نظیر هر کدام در انسان‌شناسی اشاره شود.

در دیسکورسِ ارباب برده صاحبِ دانش است ولی دانشش عملی ست و در کار متجلی می‌شود و ارباب می‌خواهد این دانش را انتزاع کرده و مال خود کند. این الگو همان‌طور که از نامش برمی‌آید، بواسطه‌ی گره‌ خوردنِ انسان‌شناسی با پدیده‌ی استعمار، برخود با دیگری را در بسیاری از جریان‌های کلاسیک و حتی جاری این دانش توضیح می‌دهد: اول) انسان‌شناسی آغازین که سوالش این بود که دیگری چیست و آیا اصلاً ماهیتِ «انسان»یی دارد؟ دوم) انسان‌شناسانی که با تلاش برای توضیح و تبیین و تشریح منطقِ رفتاری دیگری و سودای «به دست آوردن جهان از منظر دید دیگری» تلاش کرد تا نشان دهد دیگری هم انسان است فقط با «فرهنگ»یی متفاوت (از این گروه نمونه‌های زیادی در سرتاسر تاریخ انسان‌شناسی قابل نام بردن است: از مالینوفسکی تا مارسل موس و اونس پریچارد). سوم) مرحله‌ی بعدی که انسان‌شناسان به این فکر افتادند که هر گونه مواجهه‌ی آن‌ها با دیگری، همواره‌ مواجهه‌ی یک غربی‌ِ سفیدِ مردِ استعمارگر با دیگری بوده است و تلاش‌های نسل قبل دست آخر به «تفسیر»ی ختم می‌شود که از دریچه‌ی ذهنِ غربی ارائه می‌شود (این جریان از نظریه‌پرداز این «تفسیر» یعنی کلیفورد گیرتس شروع می‌شود و به شاگردان منقد او و سنت «نوشتنِ فرهنگ» می‌رسد).چهارم) جریان معاصر انسان‌شناسی که در چرخشی تاریخی و به ظاهر برای «حفظِ» دیگری از «ادغام» در غرب، آن را به شکل «هستی‌شناختی» به‌تمامی «دیگری» می‌داند (جریان ملقب به «چرخشِ انتولوژیک»). در تمامی این چهار دسته، رویکرد تولید دانش انسان‌شناختی مطابق دیسکورس ارباب است و «مازادی» که حاصل «شکستِ بازنماییِ کاملِ دیگری» ست بدل سوختی برای ادامه‌ی وسواس‌گونه‌ی این جریان‌ها برای زبانی کردنِ دیگری می‌شود.

در قسمت بعد دیسکورس دانشگاه تشریح شد و این که چگونه به کمک این دیسکورس می‌توان جریان‌های مطالعات علم و تکنولوژی، به خصوص تلاش‌های برونو لاتور را توضیح داد که در نظام «هستی‌شناختی مسطحِ» خود با ایجاد «تفاوت» و تکیه به مفهوم «تولید ارزش» در تناظر یک‌به‌یکی با سرمایه‌داری متاخر قرار می‌گیرد. سپس به دیسکورس آنالیست اشاره شد که بهترین نمونه‌ی آن مطالعات انسان‌شناسی ساختاریِ لوی-استرواس بود که در قسمت اول بحث به تفصیل بررسی شد. در پایان هم موضع انسان‌شناسیِ هیستریک به عنوان جایگاهی عنوان شد که موضع انسان‌شناسی غالب را به چالش می‌کشد. این جریان عموماً توسط انسان‌شناسان غیرِغربی اشغال می‌شود که دانش‌آموخته‌ی نظام دانشگاهی غرب هستند و ولی محیط فرهنگی-جغرافیایی که از آن می‌آیند را ابژه‌ی مطالعه می‌کنند. این جریان در رابطه‌ای وسواس‌گونه با دیگری که اندوخته‌ی دانش انسان‌شناسی(نظریه) را در دست دارد مدام این پرسش را مطرح می‌کند که چرا نظریه‌ی دیگری برای توضیحِ من ناکافی‌ست. این سوژه، سوژه‌ای ست که مسئله‌ی «سنتِ خود» یا افقی برای «دیدن» را تنها در چارچوبِ «عدم امکان سنت» تجربه می‌کند و با مسئله‌ی «ترجمه»ی دیگری دست به گریبان است.

 

[1] . نویسنده، مترجم، دانش‌آموخته‌ی فلسفه از CRMEP لندن، دانشجوی دکتری انسان‌شناسی در دانشگاه McGill کانادا.

نظر شما