شناسهٔ خبر: 64063 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

از فراز رویاها تا سقوط بر دره خاطرات/ به بهانه آگهی فروش یکی از قدیمی‌ترین استودیوهای فیلمسازی جهان: مترو گلدوین مایر

  

فرهنگ امروز/ رضا بهکام

هر آنچه که ما را در تاریخ سینمای جهان از سبک کلاسیک تا پسامدرن در بروز رسته ساختار در عناصر روایی به خود صلب می‌کند بهره‌مندی از خلق شخصیت‌هایی خاطره‌ساز با محوریت شاه‌پیرنگیست.
قهرمان‌سازی‌های متعدد و شخصیت‌پردازی‌هایی که برای یک قرن، مردم سراسر جهان را به خود جلب و بسیاری از مشاغل سینمایی، تلویزیونی و مطبوعاتی را در عرصه گیتی فراهم آورد.
قهرمان‌پروری‌های سری نوین مشهور جیمز باند از دهه هشتاد میلادی تاکنون، راکی، هانیبال، هابیت‌ها و بسیاری دیگر از شخصیت‌های افسانه‌ای تاریخ کلاسیک سینما در فیلم‌هایی چون جادوگر شهر اُوز، بر باد رفته، بن هور، 2001 اودیسه فضایی و بسیاری از این دست را می‌توان به مرور در تاریخچه اذهان مخاطبین سال‌های متمادی از گذشته تا حال بر پرده نقره‌ای و قاب تلویزیونی خاطره‌سازی کرد. 
در ماه اخیر شاهد خبری ناگوار و تراژیک مبنی بر واگذاری غول افسانه‌ای صنعت فیلمسازی دنیا شرکت رسانه‌ای «مترو گلدوین مایر» با نام مخفف MGM و مشتقاتش بوده‌ایم. خبری که در بمباران رول آپی شبکه‌های اجتماعی از منابعی چون ایندیپندنت، رویترز، دویچه وله، تایمز و غیره درز کرد تا در این وانفسای پاندمی دهشت، حافظه‌مان را بر دره خاطرات قدیمی انداخته و به مرور خاطراتش دلخوش باشیم.
در ارجاعی میزانسنی به فیلم جدید «دیوید فینچر» با نام «منک»، در پرده اول فیلم «لوییز بی.مایر» بنیانگذار و مالک کمپانی «متروگلدوین مایر» در زمان بحران اقتصادی امریکا در اوایل دهه 1930 میلادی در استودیواش خطاب به «هرمان منکیویچ» منتقد روزنامه «نیویورک‌تایمز» و هفته نامه «نیویورکر» و فیلمنامه‌نویس شهیر می‌گوید: «سه قانون در این استودیو حکمفرماست، قانون اول: هنر دلیلی برای وجود هنر است، قانون دوم: یک ستاره وجود دارد و آن هم لئوست همان شیر درنده در آرم کمپانی، قانون سوم: مردم فکر می‌کنن MGM مخفف مترو گلدوین مایر است در صورتی که اینطور نیست آن دربرگیرنده کل خانواده مایر است.» او به عنوان خالق تز فکری مایرها خود را پدرخوانده استودیو می‌داند و قوانین نامبرده از آن نیز با زیرساخت نفوذش بر رانت‌های موجود همخوانی دارد. در قانون اولش به واژه گریم بازیگر و احساسات مخاطب نقبی می‌زند تا احساسات را برگرفته از عقل، قلب مخاطب بداند، در قانون دوم با لحنی کنایی بر ستاره‌های پراکنده در هوا که اشاره‌ای به رقیب دیرینه‌اش استودیوی «پارامونت» دارد متذکر می‌شود که لوگوی شیرنشان کمپانی منحصربه‌فرد و بی‌همتاست، قوه تخیلی و تفکری او بر پایه تک‌محوری و استبدادی بنا نهاده شده تا با تازیانه اراده و میل فردی‌اش در کنار شریکش «مارکوس لاو» کارآفرین و تهیه‌کننده امریکایی از پیشروان صنعت فیلمسازی وابسته به اتوریته استودیوها را در قرن بیستم رقم بزند و قانون سوم از مانیفست او برگرفته از نگرش سیاستمدارنه او در عرضه هنر هفتم است، او در دوران رکود سینما به سر می‌برد و لازم است تا با مکر و سیاسی کاری پرسنل کمپانی را مانند هسته خانواده خود فرض کند تا اعضایش با همذات‌پنداری با او در سکانس بعدی فیلم منک، به تشویق رییس شرکت در نقشه راه وی برای محکم کردن پایه‌های امپراتوری مجموعه هولدینگز مایرها بپردازند، سکانسی که مایر مانند یک بازیگر حرفه‌ای ایفاگر شاه نقش اساسی آن است. او معتقد است که صنعت سینما فراتر از واژه مفهوم هنری خود، یک تجارت است که مردم برای دیدن یک خاطره در ازای آن پولی پرداخت می‌کنند، اثر خلق شده در ردیف کالاییست که متعلق به یک فروشنده است و در ادامه سیطره خیال‌پردازی‌هایش به «هرمان» متذکر می‌شود: «این فرآیند جادوی سینماست و به کسی اجازه حرف زدن نده.». 
منطبق با جامعه‌شناسی انتقادی مکتب فرانکفورت که در همان دهه 1930 میلادی توسط «ماکس هورکهایمر» و سایر اعضای انجمن پژوهش‌های اجتماعی آن چون آدورنو، مارکوزه، بنیامین، هابرماس و سایرین در گرفت به بسیاری از طرق و سیاست‌های پولسازی این صنعت که در قله رفیع آن برند هالیوود بود، تاختند. روند مصرف‌گرایی در جامعه امریکایی که پس از بحران اقتصادی دهه مورد بحث و سپس جنگ جهانی دور نگاه داشته شده از ایالات متحده به شکلی نمادین و لیبرال حلول می‌کند تا سردمداران آن نقشه راه زندگی را برای یک قرن و حتی بیشتر برای جامعه امریکایی و در طیفی گسترده جهانی ترسیم کنند. هر آنچه که ما را به کلید واژه‌های لوکس‌گرایی، تجملات و مدرنیته منتهی می‌کند.
اگرچه سهام عمده شرکت مورد نقد در اوایل قرن 21 توسط کمپانی‌های بزرگی چون «سونی»، «کامکست» و «تگزاس پسیفیک» خریداری می‌شود تا در رشد آن گام‌هایی اساسی برداشته شود اما عدم مدیریت صحیح مسوولان جدید و نبود ثبات در تصمیم‌گیری‌های مهم و قدرت پایین ریسک‌پذیری در جذب ایده‌های نو و خلاقانه بر خلاف بنیانگذارانش، هیچگاه موفقیت‌های استودیو مترو گلدوین مایر در دوره عصر طلایی و از دست رفته هالیوود را تکرار نکردند و شرکت به صورت نسبی حال خوش دوران قرن بیستم را بر خود ندید. حتی در سال‌های اخیر از قرن پیش رو، حضورش در مسیرهای دیجیتال و آنلاین شخصی با اقبال و درخششی توامان نبود. 
شریان اقتصاد سرمایه‌داری که اکنون نیز با چالش تغییر در مدیا و رویکرد شبکه‌های آنلاین و مجازی روبه‌روست، با فاصله از سبک‌های بدوی در تماشای فیلم‌ها و دوری از فیل‌های سفید بزرگ معماری منظور سالن‌های سینما در یکسال گذشته به خانه‌ها راه یافته است. فناوری دیجیتال در مسیر تکوینی خود با الصاق متمم پاندمی حاضر به کمک مکتب سوسیالیسم می‌آید تا با شکستن تابوهای حق پخش انحصاری استودیوهای فیلمسازی چون مترو گلدوین مایر، کلمبیا پیکچرز، برادران وارنر، پارامونت، فاکس قرن بیستم و بسیاری از کمپانی‌های بزرگ کلاسیک به هسته اکتیویته و گرانشی غول‌هایی چون نتفلیکس و HBO سوق پیدا کنیم و نگران سرنوشت استودیوهای قرن بیستمی باشیم. اژدهای دیجیتال دهان باز کرده و یک به یک در حال بلعیدن است. آیا با خیالات شیرین سال‌های دور خداحافظی خواهیم کرد؟ چه بر سر فیلم جدید و فعلا بایگانی شده جیمزباند خواهد آمد؟ آیا آن هم مبتلا به آثار بزرگی چون «تنت» نولان، «منک» فینچر و سایرین خواهد شد؟
حقیقت این‌است که حال سینما خوب نیست، استودیوهای سینمایی روزگار خوشی را سپری نمی‌کنند، هر آنچه که ما را به تغییر در نگرش سیاست‌های فرامرزی و درنوردیدن ساختارهای عناصر روایی و سبکی سینما و تمایل آن به سمت و سوی رسانه‌های تلویزیونی به مثابه قاب سرگرمی غالب در انزوای حاکم رهنمون می‌کند.

اعتماد

نظر شما