شناسهٔ خبر: 64069 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نگاهی به کتاب «قدرت، نظام پادشاهی و اندیشه سیاسی در شاهنشاهی هخامنشی»: جنبه‌های پویایی ماهیت سیاسی با بافت هخامنشیان پیوند بسیاری دارد

کتاب «قدرت، نظام پادشاهی و اندیشه سیاسی در شاهنشاهی هخامنشی» با هدف بررسی قدرت، نظام پادشاهی، اندیشه سیاسی، ایدئولوژی و تبلیغات در بطن و متن شاهنشاهی هخامنشی، هشت مقاله از پژوهشگران سرشناس و برجسته این دوره را ترجمه کرده است.

جنبه‌های پویایی ماهیت سیاسی با بافت هخامنشیان پیوند بسیاری دارد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «قدرت، نظام پادشاهی و اندیشه سیاسی در شاهنشاهی هخامنشی» نوشته اریکا ارنبرگ و دیگران با ترجمه علی‌اصغر سلحشور از سوی نشر آریارمنا منتشر شد. مترجم این کتاب با هدف بررسی قدرت، نظام پادشاهی، اندیشه سیاسی، ایدئولوژی و تبلیغات در بطن و متن شاهنشاهی هخامنشی، هشت مقاله از پژوهشگران سرشناس و برجسته این دوره را ترجمه کرده است. این مقالات به دقت برگزیده شده تا جنبه‌های گوناگون قدرت مانند تبلیغات، ایدئولوژی، روادای (تساهل و تسامح) پارسی، پارسی‌گرایی، نظام پادشاهی و اندیشه سیاسی را به خواننده بشناسانند.

ابزارهای مرتبط با قدرت، شیوه‌های تبلیغاتی به کار برده شده توسط هخامنشیان، پیوند قدرت با فرهنگ، شمایل‌نگاری سلطنتی و ویژگی‌های آن در دوره هخامنشی، راهبردهای مرتبط با قدرت و تبلیغات در کتیبه‌های سلطنتی هخامنشی، شمایل‌ها و تصاویر چیرگی و استیلای پارسی، نقش پیکره درون حلقه یا قرص بالدار در مشروعیت بخشیدن به شاه، نقش اهورامزدا به عنوان بزرگ‌ترین و مهم‌ترین خدا در دوره هخامنشی، واگذاری قدرت به شاه و مشروعیت بخشیدن به او و هر آنچه با مفهوم قدرت در این دوره پیوند دارد، در این مقالات به‌خوبی نمایان شده و بازتاب داده شده است.

شاهنشاهی هخامنشی یکی از بزرگ‌ترین فرمانروایی‌های جهان باستان به حساب می‌آید که افزون بر دویست سال (550 ـ 330 پ.م) بر گستره پهناوری از جهان آن روزگار فرمانروا بودند. این شاهنشاهی توانا و نیرومند سرانجام توسط سپاهیان مقدونی از هم فروپاشید؛ هرچند دستاوردهای هنری، سیاسی، اقتصادی و دیوانی آن تا سال‌ها، دهه‌ها و حتی سده‌ها پس از فروپاشی آنها از میان نرفت و این بیانگر تأثیرگذاری شگرف هخامنشیان بر فرمانروایی‌ها و دولت‌های پس از خود بوده است. در بیستمین سال پادشاهی کوروش (که از سال 559 پیش از میلاد آغاز شده بود و پایه‌ی تاریخ نیز شد)، بابِل بخشی از ایران درآمد. کوروش در سال ۵۳۹ پیش از میلاد، پس از چیرگی بدون جنگ و خونریزی بر سرزمین بابِل، فرمانروای بزرگی در آسیای مرکزی و غربی شد. در این هنگام زمینه‌ بازگشت یهودیان دور از میهن به زادگاهشان را فراهم کرد.

تخت جمشید شهر نوبنیاد هخامنشی بود که از هیچ گذشته و میراث سرزمینی به‌منظور فراهم‌سازی رهنمون تاریخی برای شناخت آن یعنی قرار دادن پادشاه به‌عنوان جوهره و اصل شاهنشاهی برخوردار نبود. مرکز تشریفاتی آن با ستون‌های برافراشته بر محوطه اشراف دارد و بلندتر از سطح زمین است. همچنین باید گفت که حتی در شهر کهن شوش که به پایتخت هخامنشی تبدیل می‌شود، آنچه از آرایه‌های کاخ آن شناخته شده است با قواعد هنری تخت‌جمشید پیوند دارد. هر چند نمای بیرونی کاخ داریوش با آجرهای لعابدار مانند بابل آرایش شده است، محتوای تصویری آن متشکل از نیزه‌داران پارسی است که نگهبان شاه هستند و موجودات شگفت‌انگیز و خیالی که شاید به جای پیوندهای خدایی و یزدانی آشکار یا مانند آن ارتباط سلطنتی داشته باشند در جایی دیگر شیرها و گاوهای نر بالدار با پهلوان سلطنتی نبرد می‌کنند، در حالی که گویا اسفنکس‌ها مانند مصر مفاهیم سلطنتی داشته‌اند.
 
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «نقش برجسته‌های تخت‌جمشید به نوعی با همان سبک و روش، تصویر خراج‌گذاران بیشماری را که ساکنان سراسر شاهنشاهی هستند و در مرکز آن گردهم آمده‌اند، نشان می‌دهند و پیامد و برآیند یعنی پادشاهی فراگیر جهانی و جاودان را شرح می‌دهند و نه زمان واقعی اردوکشی‌های جنگی. هدف از برنامه بصری تخت‌جمشید نشان دادن روح همکاری، نظم، همدلی و پشتیبانی ارادی و اختیاری در گستره شاهنشاهی توسط سازندگان آن بود و به نوعی بیانگر «پیمان و میثاق مقدس» میان آن‌ها بوده است. و از این نظر با برنامه بصری آشور نو متمایز است که امثراتوری سخن‌پراکنی است که با خشونت و تاخت‌وتاز کامیاب شده بود. به همین ترتیب اورنگ و تخت پادشاه با چابکی توسط نمایندگان سرزمین‌های فرمانرداری که دست‌هایشان به هم قفل شده است، از زمین بلند نگه داشته می‌شود. لینکلن این صحنه‌ها را به عنوان امری کیهانی-مذهبی تعبیر می‌کند که به‌منزله اذعان داریوش در راستای انجام دادن ماموریت مقدس خود دربرپاسازی دوباره صلح و یکپارچگی جهانی است، موردی که در زمان آغازین و نخستین با «دروغ» از هم گسیخته و چندپاره شده و تخم نفاق و ناسازگاری را کاشته بود و به تمامیت آفرینش آغازین و نژاده اهورامزدا آسیب رسانده بود و تقابل آن با برنامه‌های بصری باشکوه و پرزرق‌وبرق آشور نو و بابل متاخر بدیهی و روشن است.

متون آیینی نشان می‌دهند که در دوره بابل متاخر، کاهنان نقش آیینی خود را در هنگام آغاز سال نو انجام می‌دادند، در حالی که پادشاه تا اندازه‌ای در حاشیه مراسم بود و با حالتی از سرافکندگی و سرشکستی در حضور خدایان قرار می‌گرفت. نقوش شیرها ئ درختان شگرف نمای بیرونی اتاق تختگاه نبوکدنضر شاید دلالت‌های معنایی مناسبی بر وجه سلطنتی داشته باشند، شیر به منزله سلطان همه جانوران به حساب می‌آید و هماورد شایسته پادشاه است و شاید درختان خرما در پیوند با درختان شگرف خرما با محوریت نقش برجسته‌های کاخ‌های آشور نو با مضامینی آیینی باشند و یا شاید به اطمینان شاه از حاصلخیزی و باروری در سرزمین و مردمان خود اشاره می‌کنند. با این همه شیرهای در حال گام برداشتن که به صورت ردیفی بر دروازه ایشتار قرار دارند، مفهوم خدایی دارند به این صورت که به منزله تجسم ایشتار از دروازه‌ای با نقوش دسته‌جمعی از شهر تا زیگورات مردوک گذر می‌کنند. نقش این شیرها با دستیار خدایان روی دروازده، گاوهای نر و اژدها-شیرهای مردوک کامل می‌شود. حرکت دسته‌جمعی این موجودات نمادی از قلمرو کیهانی است و با وجود پس‌زمینه‌های لاجوردی آن‌ها در حوزه قلمرو آسمانی قرار می‌گیرند، موردی که در رژه مراسم باشکوه خراج‌گذاران تخت‌جمشید که نمادی از گستره شاهنشاهی و ترازبندی شیب‌های پلکانی متقارن بنا در قلمرو سلطنتی است نادیده انگاشته شده است.»




شعار نشان پادشاهی بریتانیا «خدا و حق من» به احتمال به همان اندازه به عنوان یک شعار مهم توسط شاهان بابل متأخر و هخامنشی به خدمت گرفته شده باشد. این باور، یعنی حق خدایی یکی از اصول بنیادین نظام پادشاهی بزرگ میان‌رودان محسوب می‌شد و به نظر می‌رسد که جهان‌شمول، فراگیر و ماندگار بوده باشد. فرمانروایان بابلی و پارسی سده‌های ششم، پنجم و چهارم پ‌.م برخلاف شماری از پیشینیان سلطنتی‌شان ادعای خدایی نکردند، بلکه آنها عرف مرسوم میان‌رودان در نسبت دادن خودشان به آنها و اینکه تنها آنان مشمول لطف و عنایت خدایی هستند را دنبال کردند. نوشتار اول این کتاب به بررسی این بحث اختصاص یافته است.

مسئله مخاطبان کتیبه‌های سلطنتی شرق نزدیک باستان به طور پیوسته توسط پژوهشگران مورد بررسی قرار گرفته است. درباره کتیبه‌ها چنین گمانه‌زنی شده که مخاطبان اصلی این متون خدایان بوده‌اند؛ زیرا بسیاری از آنها به منزله نهشته‌های پی بنا یافت شدند یا این‌چنین تفسیر شده‌اند که برای انسان قابل مشاهده نبودند. اما دربارۀ کتیبه‌ها نیز چنین استدلال شده که دست‌کم در مورد برخی متون به احتمال خوانش‌های همگانی صورت گرفته است و بنابراین روند رسمی انتشار برای آنها وجود نداشته است. در نوشتار دوم پیرامون مخاطبان و انتشار کتیبه‌های سلطنتی هخامنشی مطالبی ایراد شده است.

مباحث پیرامون ادعای داریوش در مورد پادشاهی و پیوند او با دودمان تیسپس از شاهان انشان در شناسایی زمانی و مکانی نخستین فردی که «شمایل‌نگاری سلطنتی هخامنشی» را متمایز می‌کند، اهمیت دارد. شمایل‌نگاری سلطنتی هخامنشی در سومین نوشتار کتاب بررسی شده است. مضمون بحث در نوشتار چهارم درباره سازماندهی قدرت‌ها و ارتباطات فرهنگی در سرزمین‌های شاهان هخامنشی است. دو مفهوم مستقل که بنا به این دلایل با هم ارتباط پیدا می‌کنند: الف) موضوع سازماندهی قدرت شاید یا باید تعامل شخصی افراد با پیش‌زمینه فرهنگی متفاوت را شامل شود؛ ب) نشانه‌های چشمگیر قدرت به ویژگی‌های فرهنگی افزوده می‌شوند؛ ج) همه کشورگشایان به گفتمانی با واقعیت ناهمسانی فرهنگی خودشان با کسانی که بر آنها چیره شده‌اند، نیاز دارند.

نگارنده نوشتار ششم در پی آن است که بر برخی جنبه‌های پویایی ماهیت سیاسی که به شدت با بافت هخامنشی پیوند دارد، تأکید کند. نخستین جنبه به ماهیت مذهبی و حقوقی قدرت سلطنت مربوط می‌شود. در بازنمایی‌های دوره هخامنشی در تخت‌جمشید که از دوران ابتدایی فرمانروایی داریوش اول آغاز می‌گردد و افزون بر دو سده را شامل می‌شود، صاحب‌منصبانی به تصویر کشیده شده‌اند که با خود عصا حمل می‌کنند. حضورشان مرتبط با برنامه هنری است که شامل بازنمایی با هدف رساندن پیام چیرگی هخامنشیان بر اقوام فرمانبردار شاهنشاهی است. مقالۀ هفتم کتاب به بررسی این نقش‌ها اختصاص یافته است.

نوشتار پایانی کتاب به مشابهت‌ها و همسانی‌هایی می‌پردازد که تا اندازه فراوانی نادیده گرفته شده‌اند و مربوط به صحنه‌های بارعام (یا به عبارت بهتر صحنه‌های بازدید) می‌شوند که از یک‌سو بر نقاشی‌های دیواری کاخ دوره آشور نو از تل بارسیپ و از سوی دیگر نقوش‌برجسته سنگی آپادانای تخت‌جمشید تصویر شده‌اند. به دلیل اینکه این صحنه‌های کاملاً مرتبط با یکدیگر با گسست گاه‌نگاشتی و با فاصلۀ جغرافیایی 1600 کیلومتری از هم جدا می‌شوند، این نوشتار در پی آن است که برخی از سازوکارهای باورپذیر را در پس این شرایط منحصربه‌فرد بررسی کند.

کتاب «قدرت، نظام پادشاهی و اندیشه سیاسی در شاهنشاهی هخامنشی» نوشته اریکا ارنبرگ و دیگران با ترجمه علی‌اصغر سلحشور در 268 صفحه شمارگان 100 نسخه از سوی نشر آریارمنا منتشر شد.

نظر شما