شناسهٔ خبر: 64385 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

کتاب «زبان و ناسازه ها در سخن مشروطه» منتشر شد

کتاب زبان و ناسازه ها در سخن مشروطه تألیف عباس حیدری بهنوئیه به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد.

کتاب «زبان و ناسازه ها در سخن مشروطه» منتشر شد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ تازه ترین اثر گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با عنوان زبان و ناسازه ها در سخن مشروطه تألیف عباس حیدری بهنوئیه منتشر شد.

زبان مشروطه‌خواهی با نیروی یکسان‌کننده و هیجان‌ساز خود، ائتلافی از گروه‌های متفاوت پدید آورد و گروه‌هایی با دنیای زندگی و افق فکری متفاوت را به کنش معطوف به اصلاح در قواعد نظم سلطانی وادار کرد؛ اما به‌تدریج نیروهای آن تقلیل یافت. تقلیل نیروها ناشی از ابهام و سیالیت واژه‌ها بود که اتاق بصری در سخن مشروطه را با اختلال روبرو ساخت. در پرتو اشکال زندگی و منطق‌های متفاوت، فهم‌ها و سازماندهی‌های مفهومی و بیان‌های ناهمگون در مورد سیاست پدیدار شد؛ نیز اندیشه سیاسی آشفته آشکار و تعارضات در حوزه عمل جلوه‌گر شد و به‌تدریج استبداد رضاخانی میدان‌دار گردید.

در مقدمه کتاب می خوانیم: عصر مشروطیت ایران و اندیشه‌های آن هرگز فراموش نخواهد شد، چون لحظه‌ها و اندیشه‌های بزرگ یک ملت زنده و بالنده از حافظه تاریخی و پایدار آن زدوده شدنی نیست. هویت یک ملت آنگاه تداوم می‌یابد که به خاطرات خطیر خود بازگشتی مستمر داشته باشد. بازگشت بدون پژوهش انتقادی امّا خطرناک است. «رهیافت سخن مشروطه» به نهضت مشروطه و اندیشه‌های سیاسی و دولت برآمده از آن، نگاهی انتقادی دارد و برای نشان دادن اینکه چرا مشروطه متنی پر ابهام و سخنی ناتمام است این گزاره را پیش می‌کشد؛ سرشت و سرنوشت سیاست و دولت در عصر مشروطه در پرتو نیروهای مضمون در زبان مشروطه خواهی رقم خورده است. این گمانه در پرتو التفات چشم ذهن به نیروهای مندرج در زبان است. بر این اساس رهیافت سخن مشروطه، به عنوان ابزاری جهت بازنمایی توزیع نیروهای زبان در یک فضا به استخدام درآمده است. این رهیافت برخوردار از آنچنان ظرافت‌ها و ظرفیت‌هایی است که باواردکردن پارهای ازملاحظات می‌تواند رهیافت «مشروطه به مثابه سخن» را از جهات گوناگونی از جمله «نظریه مبنا» و «سلسله واژگان» و «تورمفهومی» و «شبکه معنایی» و «سیستم دال ومدلول» و «روش شناسی» و «ماشین استدلال» مددرساند.

در پرتو این رهیافت است که امکان نشان دادن نیروی یکسان ساز و شور آفرین در زبان مشروطه فراهم آمده و همین رهیافت چنان ذره‌بین دید وسونگری چشم ذهن را تقویت کرده تا بتوان نیروی تخریب‌گر مندرج در ابهام زبان مشروطه خواهی را مشاهده کرد. تغییر جهت بررسی‌ها و حرکت از سمت زبان به سوی اندیشه و عمل، این امکان را فراهم کرده تا چالش‌های در حوزه اندیشه سیاسی مشروطه و تعارضات در فضای عملیاتی آن، در پرتو ابهام زبان مشروطه خواهی توصیف شود.

زبان مشروطه خواهی در پرتو تلاقی دو بازی زبانی مدرنیته غربی و سنت اسلامی ایرانی، از طریق حاشیه تمدنی، دچار ابهام شده است. این ابهام در عصر مشروطه به نقطه اوج رسیده است. در نتیجه زبان مشروطه خواهی در پرتو نیروی یکسان کنندة خود، ائتلافی از گروههای با جهان زندگی وفرهنگ و شکل زندگی ودلبسنگی های متفاوت را برقرار نموده، و از طریق نیروی هیجان‌ساز، آنان را به کنش معطوف به اصلاح در قواعد نظم سلطانی، وادار نموده است. اما به تدریج نیروهای آن تقلیل یافته است. از آنجائیکه این زبان با شکل زندگی و حشر و نشر گروههای انسانی عصر مشروطه ضرب آهنگ واحدی نداشته به زودی نیروی یکسان کنندة خود را از دست داده است.

مکانیسم تقلیل نیروها از آنجا شروع شده که واژه‌های مربوط به سخن مشروطه سیال گردیده و بدون توجه به بستر شکل‌گیری آنها تفسیر شده‌اند. سیالیت واژه‌ها، اتاق بصری در سخن مشروطه را با اختلال روبرو نموده است. در پرتو اشکال زندگی متفاوت و به تبع آن منطق‌های متفاوت، فهم و سازمان دهی مفهومی وبیان ها درمورد سیاست و قدرت رادر راستاهای گوناگونی قرارداده و در نتیجه اندیشه سیاسی آشفته گردیده است. آشفته‌گی در اندیشه سیاسی، به نوبه خود در قالب تعارضات حوز عمل متبلورونمودار شده است.

در پرتو این ناسازها و اختلالات، نوعی تعارض در دل نهادهای مربوط به سخن مشروطه پدید آمده است. ابهام زبان مشروطه خواه آشفتگی‌های در حوزه اتاق بصری و تعارضات و خشونت‌های در فضای عینی و واقعیت سیاست، در نهایت سخن مشروطه را که از فشارهای ناشی از «بازی بزرگ» بی‌بهره نبوده است، از درون دچار فروپاشی نموده است. این فروپاشی در همه ابعاد و اضلاع سخن مشروطه پدیدآمده است. و در نهایت به ضد خودمبدل شده واز درون ان استبداد رضاخان سر بر آورده است.

این پژوهش طی ده فصل سامان می‌یابد. پس از ورود به فضای مفاهیم ومقولات پژوهش که در فصل اول تعبیه شده وارد فضای گزاره پردازی درفصول پس از ان می شویم.فصل دوم آغاز می‌شود تا الگویی در مورد تحلیل رابطه زبان و اندیشه سیاسی و دولت ارائه دهد، وهمچنین نحوه کاربست چارچوب را در مورد نظام اندیشه سیاسی و دولت در عصر مشروطه نشان دهد. قهراً تمام ملزومات برای این کاربست از قبیل، نظریه مبنا، روش شناسی و مفاهیم، فراهم می‌شود و قالب کلی این فصل با عنوان، چارچوب نظری: «بازی زبانی» و «نظام مشروطه» شکل می‌گیرد.

در فصل سوم همراه با بررسی ادبیات در مورد «نظام مشروطه» زمینه‌ای فراهم می‌شود، نحوه کاربست رهیافت بازی‌های زبانی در مورد «نظام مشروطه» را نشان دهیم.

در مورد چینش فصل دوم و سوم به این صورت در واقع دست به یک انتخاب می‌زنیم زیرا اگر چارچوب کلی و نظریه مبنا را در فصل دوم قرار دهیم خواننده می‌تواند بپرسد که چگونه تا زمانی که موضوعی یعنی «سیاست و دولت در عصر مشروطه» هنوز تقریر نشده است، احکامی بر آن بارشده است؟ زیرا از جهت منطقی همیشه رتبه موضوع بر حکم مقدم است. و تا موضوع به طور کامل مشخص نشود نمی‌توان حکمی را بر آن بار کرد و در نتیجه چارچوب نظری و نظریه مبنا نیز در جانب احکام قرار می‌گیرد و منطقاً متأخر از بیان موضوع است. براساس این استدلال می‌بایست فصل دوم را به بیان اصل موضوع یعنی «سیاست و دولت در عصر مشروطه» قرار دهیم و عناصر آن را باز کنیم و دیدگاههای پیرامون آن را بیان کنیم.

در فصل سوم «نظریه مبنا» و «چارچوب نظری» و «روشن‌شناسی» را بیان کنیم، اشکال مشابهی پیش می‌آید اگر فصل دوم را اختصاص به بیان موضوع پژوهش قرار دهیم و چارچوب نظری را به فصل بعد احاله کنیم، زیرا پرسیده می‌شود در وضعیتی که هنوز ادبیات لازم در حوزه «رهیافت بازی زبانی» مطرح نشده است. چگونه در فصل دوم چیزی به نام، مشروطه به مثابه سخن طرح شده است. برای گذر از این ورطه براساس تسهیل در پیشبرد پژوهش راهی جز ترجیح یکی از دو گزینه نداریم و لذا چارچوب نظری را پیش از بررسی ادبیات موضوع قرار می‌دهیم.

در فصل چهارم در واقع «روش پژوهش دستور زبان» به صورت آشکارتری به کار گرفته می‌شود. در این فصل لازم است ضمن تلقی، سنت و مدرنیته به مثابه دو بازی زبانی ووجوه تفاوت آن دو را برجسته سازیم تا ببینیم در وضعیت تلاقی در این دو بازی زبانی، چه تحول مهمی در زبان تجددخواهی و مشروطه‌خواهی در ایران پدید می‌آید.

در واقع با «پژوهش دستور زبانی» در فصل چهارم است که می‌توان در فصل پنجم، سؤالات معناداری در مورد «زبان مشروطه‌خواهی» به عنوان متغیر مستقل طرح کرد. در فصل ششم با بررسی رابطه زبان ابهام آلود مشروطه و اندیشه سیاسی، این مطلب نشان داده می‌شود که چگونه در فضای ابهام زبانی، بر پایه اشکال زندگی متفاوت منطق‌های متفاوتی در سازمان‌دهی قدرت سیاسی به کار گرفته می‌شود.

در فصل هفتم، بر پایه این مطلب که تضاد منزلتی اجتماعی دارد، این مطلب مورد توجه قرار می‌گیرد که در واقع ابهامات زبانی و آشفتگی‌های در تأملات سیاسی در مرحله عمل و رفتار اجتماعی به نحو آشکارتری بازنمایی می‌شوند، در فصل هشتم، به این نکته اشاره می‌شود که نهادهای مشروطه از جمله نهاد دولت چگونه تحت تأثیر اشکال زندگی، ومنطق‌های سازمان‌دهی و تعارضات عملی، دچار نوعی انفکاک در ساختار و تعارض در کار ویژه می‌شوند.

در فصل نهم، در واقع پی‌آمدهای ابهام در زبان مشروطه‌خواهی، از آن جهت که نقش تخریب‌گری در مورد سخن مشروطه داشته‌اند مورد توجه قرار می‌گیرد، در این فصل نشان داده می‌شود که چگونه نیروی مندرج در زبان مشروطه خواهی همراه با نیروی بر انگیزاننده در آن، در نهایت بازی زبانی مشروطه‌خواهی را دچار فروپاشی می‌نمایند.

در فصل دهم، علاوه بر نتیجه‌گیری و بیان چکیده‌ای از دستاوردهای پژوهش، به این نکته توجه می‌شود که چگونه همراه با فروپاشی سخن مشروطه، حیث التفاتی گروههای ساختارمند انسانی متحول می‌شود.

نظر شما