شناسهٔ خبر: 64824 - سرویس علم دینی
نسخه قابل چاپ

جایگاه عقل در اندیشه شیخ مفید

قرن چهارم به‌خصوص با تجربه تلخ عصر غیبت کبری که در اوایل قرن در سال 329ق رخ داد و شیعیان در فرود و فرازهای بین نقل و عقل و شبهه و ردیه و اصول و فروع سرگردان مانده بودند و مسلّطین از آنها قائل به مرجعیت امام و رعایت روایت و حدیث ایشان بود، منشأ تحولات عظیمی در افکار و اندیشه‌های مسلمین از شیعه شد.

فرهنگ امروز: زهرا قزلباش، قرن چهارم به‌خصوص با تجربه تلخ عصر غیبت کبری که در اوایل قرن در سال 329ق رخ داد و شیعیان در فرود و فرازهای بین نقل و عقل و شبهه و ردیه و اصول و فروع سرگردان مانده بودند و مسلّطین از آنها قائل به مرجعیت امام و رعایت روایت و حدیث ایشان بود، منشأ تحولات عظیمی در افکار و اندیشه‌های مسلمین از شیعه شد.

مظهر شکوفایی دین در رویارویی با زحمت حدیث و خدمت عقل

قرن چهارم به‌خصوص با تجربه تلخ عصر غیبت کبری که در اوایل قرن در سال 329ق رخ داد و شیعیان در فرود و فرازهای بین نقل و عقل و شبهه و ردیه و اصول و فروع سرگردان مانده بودند و مسلّطین از آنها قائل به مرجعیت امام و رعایت روایت و حدیث ایشان بود، منشأ تحولات عظیمی در افکار و اندیشه‌های مسلمین از شیعه شد. از سوی دیگر، بعد از اتمام دوران غیبت صغری و تحویل نقش مرجعیت و هدایتگری از امام معصوم به فقها و محدّثان و متکلمان، نحوه پاسخ به شبهات و متناقضات از اصول و احکام دین که پیش‌تر به حضور امام وابسته بود نیز تغییر کرد.

غیبت کبری و دو راهبرد شیعیان

در این بین دو دسته از تفکرات قابل پیش‌بینی بودند؛ آنها که حفظ و رعایت احادیث معصوم و شاگردان نزدیک آنها یا آنچه سازمان وکالت ائمه و بعدا نواب اربعه از معصوم ارایه کرده بودند، به عبارتی حدیث و روایت را واجب دانستند. این دسته معتقد بودند که باید ظاهر احادیث را حفظ کرد، چنانکه ظاهر اقوال کتاب، تا حشو و زائدی بر امر دین غلبه نکند و غیر و دیگری و بیگانه قدرت نفوذ نیابند. چه اینکه مخالفان و شبهه‌انگیزان بسیاری بودند که بیشتر آرای شیعیان را به انحای مختلف و در قالب معتزلی و مسیحی و اشعری و غیر آن زیر سوال برده بودند. از این حیث، حدیث و روایت باید از هر نوع تعبیر و تاویل و نقدی اعم از ذوقی و عقلی و حدسی مصون می‌ماند و دست‌نخورده اشاعه و انتشار می‌یافت.

قم؛ مرکز حدیث‌گرایی شیعیان

درواقع از منظر این گروه، حدیث برای دین تشیع، همچون کمربند محافظی تلقی شد که نباید بدان نزدیک شد و جزو ذات و هویت دین شده و مبنا است و مبنا نباید فرو ریزد. این شاخه از شیعیان حدیث‌پژوه بودند و جغرافیای مرکزی آنها شهر قم بود. آری در قرن چهارم و به‌خصوص اواخر قرن که تجربه غیبت کبری نیز قابل هضم‌تر و باورپذیرتر شده بود، شهر قم مرکز حدیث‌گرایی و نص‌گرایی صریح و تمسک تنها به نقل و حدیث بود.

بغداد پایگاهی جدید اما مهم برای شیعیان

اما کیلومترها دورتر از شهر قم و در قلب جهان اسلام در عراق که از زمان منصور دوانیقی عباسی پایتخت سیاسی و فرهنگی و علمی جهان اسلام شده بود - یعنی شهر بغداد - گروه دیگری از شیعیان در حال نضج و شکل‌گیری بودند که به گونه‌ای متفاوت‌تر می‌اندیشند. همان‌طورکه می‌دانیم شهر کوفه عمدتا و از ابتدا از مراکز مهم شیعیان در دوران بعد از رحلت رسول اکرم بود اما با ظهور بغداد، این مرکزیت به بغداد گسیل شد، چه اینکه بغداد به عنوان پایتخت شرق اسلامی، محل و مرکز و مرجع انواع مختلفی از متفکران و دانشمندان از صنوف مختلف مسیحی و یهودی و ... علاوه بر مسلمانان بود و شیعیان نیز در کنار این طبقات قرار داشتند و تنها نبودند و حتی دیگر فرق مسلمان از زیدی و معتزلی و اشعری نیز در شهر بغداد حضور داشتند. در واقع، آنقدر که قم به قلعه تنهایی برای دفاع از تشیع حدیث‌گرا مبدل شده بود و به نظر تنوع و تفرّد و تفرّق متفکران آن بسیار کمتر از بغداد بود، اما کلان‌شهر بغداد به قدر کافی برای شیعیان بزرگ بود و آنها با اغیار و دیگران بیشتر برخورد داشتند. آنها تنها نبودند و دیگران همواره در معرض‌شان بودند و همه افکار و باورهای‌شان در معرض دید و بنابراین در معرض شبهه و نقد بود.

نفوذ شیعیان در بغداد

البته باید توجه کنیم که وضعیت شیعیان در بغداد بعد از شکوفایی آن بسیار بهتر شده بود و علاوه بر مکتب علمی و بحثی که امام محمدباقر و امام جعفرصادق علیهم السلام تدارک دیده بودند و گاها تبعید و کنترل امامان به مرکز خلافت یعنی بغداد، خودش زمینه رشد بهتری را برای تشیع فراهم کرد. نفوذ شیعیان در بغداد به انحای گوناگون برای بهبود موقعیت اجتماعی ایشان بسیار مهم و کارگشا بود. لیکن موقعیت فکری و فرهنگی آنان را نیز بهبود بخشید زیرا شیعیان در شلوغی و تضارب آرای گوناگون بغداد، پویاتر شده و خود را در مقام پاسخگو، بیشتر درک کردند و این ادراک اجتماعی و اعتقادی، اندیشه آنان را نیز پروا بخشید و اکنون پای امر دیگری در میان بود. بنابراین دسته دوم شیعیان تلاش کردند و شاید به قولی مجبور شدند که از نص‌گرایی فراتر روند و افق‌های بالاتری را ببینند تا بتوانند امر دین را حفظ کنند.

شبهات و ردّیات و نقدها و نقمات و مخاطرات از جانب دیگری‌ها، شوخی نبودند و بحث‌های‌شان گاها بسیار جدی‌تر از آنچه تصور شود بود و دیگر نصّ صریح به تنهایی کافی نبود هرچند قطعا لازم بود.

ظهور شیخ مفید در بغداد

شیخ مفید در چنین فضایی در اواخر قرن چهارم ظهور یافت. ابتدا کمی بیشتر با این شخصیت گرانقدر و تاثیرگذار جهان تشیع آشنا شویم تا بعد تاثیرگذاری او بر تعدیل جریان نص‌گرایی افراطی و گشودن افق‌های عقل و نقد در آیین تشیع را واکاوی نماییم. محمد بن محمدبن نُعمان معروف به ابن‌المعلم و مشهور به شیخ مفید در حدود 338 قمری در شهر بغداد متولد شد و بعد از گذران دوران علمی باشکوه و موثر و تحولات عمیق در اندیشه تشیع، در 413ق در بغداد از دنیا رفت.

شیخ مفید و پایه‌گذاری علم اصول

مهم‌ترین تاثیر شیخ مفید تدوین علم اصول بود که دقیقا فراروی از حدیث‌پژوهی صرف در فقه و اعتقادات دینی بود. اهل حدیث در اصل دین را به حدیث و روایت تحویل (reduce) کردند و مرزهای دین و حدیث همسان بود و اِخبار از روایات و احادیث، ملاک و مرجع دین و اعتقادات آن شده بود. اما شیخ مفید به عنوان شاگرد یکی از مهم‌ترین فقهای زمان خود که به مکتب حدیثی تعلق داشت، یعنی شیخ صدوق (381-305ق)، دین‌پژوهی گسترده‌ای را با تالیف حدودا دویست اثر ارزشمند در حوزه حدیث و فقه و کلام به راه انداخت و فی‌الواقع نشان داد که نمی‌توان با حدیث خالی، تصویری روشن از گزاره‌های دینی و سامانه اعتقادی مسلمانی یا همان شیعی ارایه داد. در این بین تمایزگزاری‌های مهم او در باب اصول و احکام شرعی و انفکاک‌شان از اِخبار و استنباط، نقش مهمی در عبور از نص صرف ایفا کرد. جالب اینکه یکی از خروجی‌های مهم مکتب شیخ مفید، سید مرتضی (436-355ق) بود که راه وی؛ یعنی تعدیل نص‌گرایی با عقل‌گرایی را به‌ جد ادامه داد. این عجیب نیست، زیرا شیخ مفید علاوه بر شاگردی استاد حدیث‌محور خود شیخ صدوق، از دو تن از طرفداران تعدیل نص و نقل یعنی ابن جنید اسکافی و ابن ابی عقیل عمانی تاثیر بسیار پذیرفته و نزد ابن جنید و نیز ابن قولویه (وفات: 368ق) که حدیث را مقارن کلام کرده بود، شاگردی کرده بود. ارادت او به خصوص به ابن عقیل که عقل‌گرا بود، در آرائش تاثیر شگرفی داشت و نقدهای گاها تند او بر استادش شیخ صدوق، موید به‌کارگیری لاجرم عقل در امر دین و دوری از قشری‌گری و اِخباری‌گری صرف بوده است زیرا او اهل حدیث یا اِخباری‌مسلکان را در کتاب «تصحیح الاعتقاد» به دور از تعمّق می‌داند و از ضعف هوشیاری آنها گلایه می‌کند.

اشکال شیخ مفید بر حدیث‌گرایان

از نظر مفید حدیث‌گرایان فاقد دقت لازم هستند و شاید عشق به حدیث و تکیه صرف بر آن، هوشیاری آنان را در عین سلامت اخلاقی ربوده و ناخواسته به مسیر اشتباهی رفته‌اند که در آن حق و باطل در هم تنیده و حق مغشوش شده است. باید درک کنیم که به زعم شیخ مفید، اخباری‌گری صرف اولا برای خود دین آسیب‌زا بوده و بنیان‌هایش را متزلزل می‌ساخت، چه اینکه حدیث و نقل اگرچه درایت و هدایت را در خود نهفته داشته، لکن کفایت لازم را با نظر به شرایط و پیچیدگی‌ها و تکثرات اجتماعی جهان اسلام و حتی بیرون از مرزهای جهان اسلام نداشته و باید استدلال قوی و خوب داشت و مخاطب خود از خودی و بیگانه را به درستی مجاب کرد و به دغدغه‌ها و سوالاتش احترام گذاشت. مخالف را طرد نکرد بلکه به سخنانش باید گوش داد و سپس پاسخش را به درستی داد. طرد مخالف و دیگری، اولا به خود آسیب خواهد رساند و در یک جهان فرهنگی و عقیدتی بزرگ مثل بغداد که رقابت میان انواع گوناگون تفکرات موج می‌زد، تفکر شیعی نیز مصون از نقد و سنتز نیست و چه بسا نقدهای درستی هم مطرح می‌شود که عالم شیعی باید آن را دریابد و به درستی پاسخ دهد. طبیعتا با این روحیه خوب شیخ مفید برای گوش دادن صدای مخالف، علاقه مفرط او به مناظره نیز قابل درک‌تر خواهد شد زیرا او با انواع موافقان و مخالفان مکاتب مختلف فکری موجود در عصر خود مناظره می‌کرد و بدین‌ترتیب همواره در بحث عقاید، جانب آزاداندیشی و آزادی بیان و استدلال را پاس می‌داشت.

لذا می‌توان تصور کرد که اگر مجاهدات شیخ مفید در عقلانی کردن مباحث دین اسلام و تشیع نبود، شاید با اخباری‌گری صرف چیزی از دین تا امروز باقی نمی‌ماند.

راه شیخ مفید؛ جمع بین نص و عقل

شیخ مفید راهی را رفت که راه ائمه معصومین بود و آنها همواره مشوّق عقل و به‌کارگیری آن در امور مربوط به فهم و ایمان بودند و آنچه از آن برحذر می‌داشتند، انحراف از مسیر هدایت امام بود، وگرنه عقل اتفاقا به شناخت بهتر این مسیر و نیز شناخت بهتر خداوند بسیار کمک می‌کرد. یعنی عقل در بسط نصّ نوعی طریقیت داشت و به فهم بهتر آن کمک می‌کرد و مهم‌تر اینکه، خداوند متعال بارها در قرآن به عقل و تامل دعوت کرده و پذیرش صرف و تقلید را مجاز نمی‌دانست.

بر این اساس، شیخ مفید در کتاب النکت من مقدمات الاصول نخستین وظیفه انسان در برابر خدا را اثبات وجود او از طریق دلایل برمی‌شمارد. این سخنان را با حدیثی از امام موسی کاظم علیه‌السلام قرین کنیم که فرموده بود: «ای هشام! خداوند به وسیله عقل حجت را بر مردم تمام کرده و به سبب برهان‌ها به ربوبیت خویش راهنمای‌شان کرده است.» این مسیر جمع بین نص و عقل بود و شیخ مفید مراجع مهم شیعه از مسلمین را از سنت و کتاب، به اجماع و عقل بسط داد و عقل را نه دشمن دین که مظهر شکوفایی آن دانست.

نسبت شیخ مفید  با حدیث

البته باید دقت کنیم که شیخ مفید دشمن حدیث نبود و چه بسا او خود نیز حدیث‌پژوه بود، اما نکته مهم این است که او حدیث تنها را در مباحث دینی کافی نمی‌دانست و حضور و رجوع به عقل را ضروری و لازم می‌دانست. یعنی ادّله عقلی لازم است و اِخبار از حدیث صرف آنقدر ظرفیت ندارد که بتواند پاسخگوی همه شبهات باشد.

 به لحاظ روانی، اهل حدیث که از عقل و نقد هراس داشتند و دیواری بین خود و دیگران از مخالفان و منتقدان کشیده بودند، فی‌الواقع بدون عقل و استنباط و تاویل به چه چیز دیگری برای تثبیت و اثبات دعاوی خود می‌توانستند متوسل شوند؟ شاید موقعیت سیاسی یا زر و زور و تزویر یا انزوا و تنهایی یا جعل حدیث و شیادی. وگرنه وقتی برای ادعایی خاص دلیلی نباشد، چطور می‌توان آن را به مخاطب عرضه داشت؟ اما طبق گواه تاریخی، ظهور شیخ مفید و احیای مکتب کلامی و فقهی تشیع، به مرور جریان نص‌گرایی را به انزوا کشاند و جمع بین عقل و نقل در تفکرات شیعیان رایج شد.

حال به نحوه تاثیرگذاری شیخ مفید در مباحث کلامی و فقهی بپردازیم. چنانکه پیش‌تر نیز گفته شد، شیخ مفید مجاری حق و حقیقت را از چهار کانال مهم کتاب، سنّت، اجماع و عقل (ادّله عقلی) ساری و جاری دانست.

تفاوت اصل حدیث و اِخبارِ آن

در اینجا باید بین اصل حدیث و اِخبار (روایت) آن فرق گذاشت. اِخبار کار زبان است اما فهم، کار عقل است و با روایت حدیث نمی‌توان به فهم آن رسید و بعدا بدان استمداد کرد. بلکه باید آن را فهمید و از آن استنباط کرد.

این بسط ادراکی حدیث، فارغ از اینکه خداوند همواره به فهم از راه عقل دعوت کرده، به پویایی و تنوع جریان‌های فکری جهان اسلام نیز بازگشت دارد که در جهان فرهنگی بغداد بیشتر ملموس بود تا شهر قم و تنگ‌نظری محدثان در ارایه ادّله کافی. چه بسا محدثان قم نیز با عقل همراه بوده‌اند اما استفاده از آن را برای ایجاب مخاطب لازم نمی‌دانستند و آن را بیشتر نوعی جلب مخاطب و تخفیف و تحقیر دین می‌فهمیدند. بنابراین مخالف را باید طرد کرد یعنی یا این حدیث فلان را می‌پذیرد یا نه، در صورت اول مومن و در صورت دوم کافر و مطرود است، اگر نگوییم خونش حلال است.

نماینده جریان نوگرای پس از غیبت کبری

اما عقل این اندازه تنگ‌نظر و خشن نیست و ادلّه را فراهم می‌کند و فرصت توضیح و تشریح و تبیین را به مخاطب عرضه می‌دارد. فلذا، فضای متخالف و متنوع بغداد که قادر بود شیعیان را به اقلیت بکشاند و طرد کند، اتفاقا یک جریان دیالکتیکی به نفع شیعه را رقم زد که در ابتدا کسانی مثل ابن ابی عقیل و ابن جنید اسکافی به خوبی آن را دریافته بودند و شیخ مفید با تیزبینی خاص خود، با هوشی منحصربه‌فرد این تخالف و تباین را فهمید و راه مواجهه و مقابله با آن را نیز دریافت. او زین پس در ذیل جریان‌های نوگرای بعد از عصر غیبت قرار گرفت و لذا از حملات تند اِخباریون مصون نماند و چون به روش‌های اعتزالیون از اهل سنّت نیز گاها تمسک داشت، به گرایش‌های اعتزالی متهم شد، اما تفکیک او از مکتب اعتزال که عقلی صرف بود، کار سختی نیست و شیخ مفید جمع بین عقل و نقل بود نه طرفدار عقل تنها. طبیعتا دو جریان نوگرایی (حرکت رو به جلو) و سلفی‌گری (بازگشت به گذشته) در تفکرات شیعه در قرن چهارم، با هم تنازعات بسیار داشتند. سلفی‌ها می‌ترسیدند که راه ائمه معصوم فراموش شود و نقد و استدلال و تاویل چیزی از دین و عقیده باقی نگذارد. پس همان کتاب و حدیث را محکمات خود نگاه داشتند و همچون عاشقی شوریده بودند که می‌ترسد معشوق خود را به آنی از دست بدهد. سست و متزلزل و ترسو و هیجانات روانی خود را به دین نیز تسرّی می‌دادند و قدرت بر مستدل کردن ساحت دینی نداشتند؛ به دین نباید نزدیک شد و آن را فقط باید پذیرفت.

علل بنیان‌گذاری علم اصول

اما در مقابل، نوگراها رویکرد نقّادانه به حدیث داشتند و به زعم کسانی همچون شیخ مفید، کم بودن نصوص صریح کتاب و اِخبار صحیح، قدرت پاسخگویی به مشکلات جدید و حتی سبک زندگی جدید مسلمانان در قرن چهارم را نداشت و این حوزه باید بسط داده می‌شد. همین تفکر بود که باعث شد شیخ مفید علم اصول را در فقه بنیان نهد. زیرا نمی‌شد احکام و تشریعات زندگی روز مردم را صرفا با چند حدیث و روایت و نص توضیح داد. بنابراین کاربرد عقل لازم است و این انگاره را تا حدی از معتزله نیز فراگرفت. زیرا بهره‌گیری از روش عقلی در مواجهه با امور اعم از نص و غیره، شیوه معتزلیان بود و شیخ مفید با تاثر از این شیوه و با استناد به تشویق قرآن کریم و ائمه به تعقل و دلیل‌آوری، نظریه جمع بین عقل و نقل (نص) را مطرح نمود.

این کاربرد چند پیام مهم با خود به همراه داشت.

1- یکی اینکه روایات ائمه همگی به‌کارگیری عقل را تا جایی که لازم است جایز شمرده‌اند و خط قرمز فقط عدم خروج از قید هدایت امام یعنی طریق معصوم است. زیرا معصوم چراغ روشنی در کنار عقل است تا بیراهه نرود و خطرآفرین نباشد.

2-  دیگر اینکه احادیث معصوم را نمی‌توان احکام و اصول دین دانست و نقل و حدیث درست مثل عقل، طریقت هستند و باید بین حقیقت دین و طریقت آن فرق گذاشت. لذا نقل به همان اندازه عقل قابل نقّادی است. به عبارتی، اگر تکیه صرف معتزلیان بر عقل مورد نقد اکثریت متفکران جهان اسلام بود، اکنون در اواخر قرن چهارم، نوگرایان عقل‌گرا، تکیه صرف اخباری‌ها بر نص صرف را نیز مورد نقّادی قرار دادند و آن را نیز به همان اندازه اعتزال، آفت‌زا دانستند.

شیخ مفید برخی آفت‌ها را چنین بیان کرده است که قشریون حدیث‌گرا تعبد و تقلید را بر ایمان استدلالی مقدم می‌دانند و در مفاد حدیث دقت نمی‌کنند و در سند آن نیز جویا نیستند و حق و باطلش را از هم جدا نمی‌سازند. این نقد طبیعی بود، زیرا آنها حدیث را صرفا پذیرفتنی و نه فهمیدنی دریافته بودند و این مستلزم تقلید و پذیرش صرف بدون تامل بود.

نقد شیخ مفید بر استادش شیخ صدوق

حتی گفته شده که شیخ مفید در این باب نقدهای تندی به شیخ صدوق استادش داشته و از تاکید صرف او بر ظواهر احادیث آزرده دل بود و آن را برنمی‌تابید. شیخ مفید اصول دین را نه اعتقادی بلکه اکتسابی و عقلی می‌دانست و مفاد قرآن و سنّت را نیز با عقل در ستیز نمی‌دید، بلکه عقل آن مفاد را می‌شناسد و قادر است بفهمد و مستدل یا تاویل کند. اگر جایی هم تعارض باشد باید جانب عقل را گرفت و همه اینها برای حفظ دین بسیار بهتر از قشری‌گری است. اما این موقف را می‌توان با درک موقف شیخ صدوق حدیثی بهتر فهمید؛ شیخ صدوق برخلاف شیخ مفید بر این باور بوده که: مسائل عقیدتی عبارت از نقل آیات و احادیث ماثوره از پیامبر صلی‌الله و ائمه معصومین است و جدل در سخن گفتن از خداوند صحیح نیست و اهل جدل حتی به هلاکت محکوم هستند و نباید از عقل در رد مخالفان بهره برد و محور هر نوع جدالی، قول خداوند و رسول و ائمه معصومین است. در اینجا مشخص است که فقط عقیده مهم است و آن هم عقیده شیعه! در امر دین هم وقتی جدل مجاز نباشد، تقلید و تعبّد صرف و کورکورانه جایش را می‌گیرد و مهم‌تر اینکه آزاداندیشی و آزادی بیان نیز به محاق می‌رود. اما چنانکه گفته شد، روش و منش کسانی مثل شیخ مفید موکد این مطلب بود که همواره مخالفان خوانشی نو از باورهای ما دارند که گاهی افق روشنی به روی ما می‌گشاید و باید دریافته شود.

در پایان لازم است به سه نکته مهم و در واقع سه انگاره مهم شیخ مفید در باب کاربرد عقل در نقل یا با نقل، اشاره کرد

1ـ  خطاپذیری حدیث و اِخبار، 2ـ  امکانی بودن تحریف و 3ـ  محدودیت عقل.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر شما