شناسهٔ خبر: 65065 - سرویس سایر حوزه‌ها
نسخه قابل چاپ

«مساله خواندن در ایران معاصر» در گفت‌وگو با رضا ماحوزی

فرهنگ نخبه دانشگاهی که نثر نویسی‌های گسترده‌ در 6 تا 7 دهه اخیر در آن رواج پیدا کرده، نتواسته است از حصار محدود جامعه نخبگانی خود خارج شود و در میان توده‌ها جای بگیرد.

فرهنگ امروز:  بسیاری از تحلیلگران فقر خواندن و ضعف فرهنگ مکتوب را یکی از عوامل موثر در عدم شکل‌گیری تفکر نقاد و چرخه ارتباط موثر میان متفکر و جامعه در فرهنگ نخبگانی ایران می‌دانند. اما خواندن در ایران چرا و چقدر مساله است؟ در این باره گفت‌وگویی با رضا ماحوزی عضو هیئت علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی پیرامون این موضوع داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 *********

شما خواندن در جامعه ایران را چه قدر مساله می‌دانید و آیا با این گزاره که جامعه ایران، جامعه نیمه‌خوانا یا شفاهی است، همراهی دارید؟

پاسخ به این پرسش هم بله و هم خیر است؛ ما اگر به سابقه تاریخی کتابت در فرهنگ مان نگاه کنیم و بخواهیم به آن وزن دهیم، این تاریخ  به سه بخش قابل تقسیم است. اول این که بخش بزرگی از فرهنگ نخبگانی و علمی ما اصلا مکتوب نمی‌شد و اصرار هم بر این بود که یا نشود و یا در صورت مکتوب شدن هم به صورت اختصار و موجز گویی نوشته شود.  بنابراین یک تک جمله نوشته شده، نشان از این بود که فهم مولف بسیار بیش از آن تک جمله بوده است.

در بخش دیگر این تاریخ، زمانی که قرار بود موضوعی ولو به تفضیل مکتوب شود، به زبان شعر درمی‌آمد. در آن زمان شعر در فرهنگ مردم رواج بسیار داشت و  این مفاهیم حتی به کسانی که سواد نداشتند چه در قالب مشاعره و چه در شب نشینی‌ها و ... منتقل می‌شد.

بخش سوم، بخشی بسیار محدود و نخبگانی‌ بود و حالت دیوانی داشت. این بخش یا از طریق مدرسان برتری که بنیانگذار بودند یا افرادی که اندیشه‌ای خاص و ویژه داشتند، شکل می‌گرفت. بوعلی نمونه‌ای از این بخش است که حجم قابل توجهی از آثارش به صورت نثر برجای مانده است.

این وضعیت کلی است و اگر بخواهیم بر اساس آن وزن‌دهی کنیم، شاید وزن کتابت نثرگونه در تاریخ فرهنگ ما به حجم 20 درصد هم نرسد. بنابراین فرهنگ ما عمدتا یا فرهنگ شفاهی یا فرهنگ ادبیات شعری و نه نثری بوده است. ما تنها در قرنی که آن را به پایان بردیم یعنی در چند دهه اخیر بود که موضوع نثر نوشتن و به تفضیل نوشتن را در دستور کار قرار دادیم. اما ببنید در این زمان درصد بالایی از جامعه ما بی سواد بودند و حتی توان خواندن و نوشتن نیز نداشتند حال  این درصد قابل توجه در شش دهه اخیر وارد جامعه‌ای شده‌اند که نثر نویسی به صورت گسترده در آن رواج و شیوع پیدا کرده است در حالی که این گروه از دو جهت همچنان قابلیت ارتباط گرفتن با آن نثر را ندارند؛ اول این که هنوز شاکله ذهنی این افراد با ادبیات و شعر سازگاری بیشتری از نثر دارد همانطور که می‌بینیم در دوران معاصر هم آنچه به زبان شعر آمده بیشتر نقل مجالس و نقل محافل است و دوم این که آن نثر نویسی‌ها بعضا چنان بی ارتباط با مسائل فرهنگ عامه است که نمی‌تواند مورد توجه این گروه قرار بگیرد. بنابراین فرهنگ نخبه دانشگاهی که نثر نویسی‌های گسترده‌ در 6 تا 7 دهه اخیر در آن رواج پیدا کرده، نتواسته است از حصار محدود جامعه نخبگانی خود خارج شود و در میان توده‌ها جای بگیرد.

آیا ما در هیچ دوره‌ای شاهد همراهی میان این دو گروه نبوده‌ایم؟

ما در قبل از انقلاب گروه‌هایی که عمدتا هم گروه‌های چریکی بوده‌اند را داشته‌ایم که با تمرکز و تاکید و انگشت گذاری بر بخش‌های اجتماعی و سیاسی توانستند گروه‌هایی را در بیرون از آکادمی به عنوان مخاطبان خود پیدا کنند اما وقتی به این نثرها نگاه می‌کنیم، می‌بینیم برخی از آن‌ها حتی ارزش رفرنس هم ندارند، یعنی آن نثرهایی که خوب هست همچنان در چارچوب آکادمی و در وضعیت نخبگانی باقی می‌مانند و آن دسته که بیرون می‌آیند هم ارزش آکادمیک ندارند. این وضعیت فرهنگ ماست، حال در دو دهه اخیر می‌توان به این بحران‌های تاریخی، روان‌شناختی و سلیقه‌ای چند مشکل از جمله مشکلات اقتصادی و اجتماعی را هم اضافه کرد، یعنی جامعه‌ای که سرخورده هست، آرمان ندارد و تضعیف شده، دغدغه‌ای ندارد که بخواهد کتاب خواندن برایش الویت اول باشد. جامعه‌ای که مسئله نان و رقابت برای ارتقای مالی دارد، قاعدتا کتاب خواندن برایش از الویت دوم و سوم هم خارج می‌شود و در ته سبد الویت‌ها در یک خانوار قرار می‌گیرد.

با وجود این مشکلات ما کتاب‌هایی در حوزه علوم انسانی داشته‌ایم که بسیار خوانده شده و خوانده می‌شوند، آثاری مانند ما ایرانیان دکتر فراستخواه علت موفقیت این آثار کجاست و چرا در مورد برخی از آثار این اتفاق رخ داده است و برخی دیگر نه؟

دو مسئله همزمان در این امر وجود دارد؛ یکی نیاز زمانه و دوم شخصیت و کاریزمایی که نویسنده یک کتاب دارد و حتی در مورد ترجمه هم این اتفاق می‌تواند بیافتد. کتابی که نه نیاز زمانه باشد و نه شخصیت پدید آورنده آن، شخصیت کاریزماتیک و شناخته شده باشد، طبیعی است که پس از مدتی حتی علی‌رغم این که محقق برای تولید آن پژوهش وقت زیادی هم گذاشته باشد، مورد اقبال قرار نگیرد. ممکن است ما استثنائاتی هم داشته باشیم اما قاعده آن چیزی است که پیشتر بیان کردم. یعنی هم شخصیت نویسنده هم موضوع مورد پرداخت. یعنی نویسنده یک اثر پر مخاطب ممکن است کتاب‌های دیگری هم داشته باشد که حتی اعتبار نویسنده هم به فروش آن کتاب کمک نکرده باشد.

چرا این همپوشانی میان آثار و نیازها اتفاق نمی‌افتد آیا محققان ما به سراغ نیازهای جامعه نمی‌روند یا موانع دیگری وجود دارد؟

نیازهای جامعه گفتمانی هستند، نیازهای جامعه صرفا توسط افراد تعریف نمی‌شوند و  افراد تنها کمک می‌کنند آن نیازها صورت‌بندی‌های بهتری پیدا کنند. در ابتدا باید یک نیاز مشخص در جامعه من و شما را متوجه نقصی کند و در ادامه فردی بیاید و آن نقص را تبدیل به یک داده و تحلیل و تبیین کند تا آن نیاز از وضعیت عمومی و پاپیولار خود در کف خیابان تبدیل به یک مسئله صورتبندی شده و آکادمیک شود. حال اگر این کار را یک فرد شناخته شده انجام دهد، آن کتاب تبدیل به یک محصول که خودش راه خودش را باز می‌کند، می‌شود اما ممکن است همان نیاز را یک فرد دیگر با عمق کمتر و وضعیت ناشناختگی بیشتر انجام دهد و آن کتاب علی‌رغم این که نیاز هست، نتواند جایگاهی را به اندازه آن صورتبندی که شخصیتی موجه و  رفرنس انجام داده است، پیدا کند.

با توجه به همه‌گیری شبکه‌های اجتماعی و تاثیرات فضای تکنولوژیک بر ابعاد گوناگون زندگی و فرهنگ، آیا خواندن در آینده بسیار متفاوت از امروز خواهد بود و ما باید منتظر اشکال جدیدی از امر خواندن باشیم؟

در حال حاضر بحث‌هایی که متخصصان فضای مجازی مطرح می‌کنند این است که  فضای مجازی صرفا وجه مکمل یا حتی خط موازی نشر فیزیکی نیست و اساسا هویت‌هایی که در فضای مجازی کنشگری می‌کنند، هویت‌های متفاوتی هستند.  این هویت‌های متفاوت به قالب‌های متعددی از تولید محتوا اهتمام دارند و این قالب‌ها هم لزوما به شکل یک کتاب پی دی اف شده یا کتابی که بتوان در آن نت نوشت، نیست. متنی که با برخی از مختصات اینفوگرافیک، فیلم، صدا، نوشته و عکس و یا حتی اشکال دیگری که ما هنوز از آن‌ها خبر نداریم و ممکن است در آینده‌ای نزدیک به میدان بیایند همه و همه در حال شکل دادن به گونه‌های دیگری از خواندن هستند . همه‌گیری این گونه‌ها لزوما به این معنا نیست که ما از آن کم شدن ساعت مطالعه توسط جامعه را تعبیر کنیم بلکه شکل ساعت مطالعه دارد عوض می‌شود و ما حتی در مورد ساعت مشخص مطالعه هم نمی‌توانیم حرف بزنیم. در واقع می‌شود گفت یکی از ویژگی‌هایی که فضای مجازی با خودش دارد به صورت قدرتمند ترویج می‌کند، سلب تمرکز از آن چیزی است که ما در روزگاری به عنوان تمرکز از آن‌ها یاد می‌کردیم؛ برای مثال همین نمایشگاه یک نوع تمرکزگرایی است اما ما به روزگاری خواهیم رسید که نمایشگاه‌های مکرر را پشت سر هم و بدون هیچ تمرکزی داشته باشیم، یعنی شما همزمان به نمایشگاه‌های متعدد جهان در اشکال متفاوت سر بزنید و برایتان نه زبان مسئله باشد و نه رفتن و اقامت و ... ما باید  منتظر شگفتی‌ها و تنوع‌های بیشتری در فضای مجازی باشیم که صورتنبندی‌های گذشته مطالعه در جهان را عوض می‌کند، برای مثال امروزه صحبت از دانشگاه‌های بدون کتابخانه و بدون خوابگاه است؛ یعنی دو مرکز تمرکز که ایجاد کننده هویت دانشگاهی بودند، هر دو دارند کنار می‌روند و حذف می‌شوند و ما در وضعیت دیجیتال داریم آکادمی‌های کاملا شناور را تولید می‌کنیم  پس باید انتظار داشته باشیم که این اتفاق در حوزه کتابخوانی هم بیافتد.

نظر شما