شناسهٔ خبر: 65234 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

او جریان‌های روشنفکری را درک می کرد

زنده ماندن افراد در آیینه تاریخ بر ادامه روندهای اندیشه‌ای آنها و کم نظیر بودن‌شان در زمینه‌های مختلف است؛ اگرچه بهشتی سال‌هاست که ما را از دور می‌بیند اما جای خالی او در عرصه‌های مختلف با گذر زمان بیشتر و بیشتر احساس شد.

فرهنگ امروز: امیرحسین جعفری، زنده ماندن افراد در آیینه تاریخ بر ادامه روندهای اندیشه‌ای آنها و کم نظیر بودن‌شان در زمینه‌های مختلف است؛ اگرچه بهشتی سال‌هاست که ما را از دور می‌بیند اما جای خالی او در عرصه‌های مختلف با گذر زمان بیشتر و بیشتر احساس شد. یکی از نکات قابل تامل درباره بهشتی، مخالفین او هستند که عامل زمان در این زمینه مشخص کرد بهشتی در کدام سوی تاریخ ایستاده و مخالفین او در کدام سمت قضاوت تاریخی ملت ایران ایستاده‌اند اگرچه هیچ شخصیتی گل بی‌عیب نیست و نباید با وجود تمامی حسن‌های رفتاری و فکری در یک فرد، دریچه انتقاد را به روی او ببندیم زیرا بهشتی نیز چنین خصوصیتی نداشت که با نگاهی یک سویه به خود و دیگران راه انتقاد آزاد را نادیده بگیرد و با همین منطق نیز پای بحث با تمام نظرات حتی متضادترین افکار در مقابل خود می‌نشست که نمونه صادق آن گفت‌وگوهای میان گروه‌های سیاسی در سال‌های 59 و60 است. حالا پس از گذر این سال‌ها باید قرائت دقیق‌تری از خصوصیات رفتاری و مدیریتی بهشتی در فاصله میان سال‌های 57تا حادثه هفتم تیر داشت که همراهان و همکاران او شاید نمونه‌های خوبی برای این قضاوت باشند. به مناسبت چهل و یکمین سالگرد واقعه هفت‌تیر و به جهت نگاهی دوباره به زیست سیاسی- فلسفی شهید بهشتی، خسرو قنبری تهرانی، استاد دانشگاه و معاون شهید رجایی نکاتی را در این زمینه یادآور شده است که مشروح آن را می‌خوانیم: 

  ‌ادبیات معنایی، مولفه هویتی و نکاتی که می‌توان شهید بهشتی را با آن معنا کرد، از نگاه شما چیست؟
در مورد ابعاد شخصیت شهید بهشتی افراد زیادی از جهات مختلف‌ صحبت کرده‌اند. من هم تلاش می‌کنم با توجه به شناختی که از نزدیک و بعضا در پی همکاری با ایشان به دست آورده‌ام، نکاتی را مطرح کنم. نکته اول نظم است؛ نظم در شهید بهشتی واقعا یک ملکه بود. این نظم را فقط از منظر اخلاق -که اتفاقا برای ایشان واجد اهمیت بود- نمی‌گویم بلکه منظورم کارکرد نظم و زمان است که اگر از دست برود، جایگزینی ندارد و از این زاویه مولفه نظم برای شهید بهشتی اهمیت پیدا می‌کرد. یکی از بزرگان تعریف می‌کرد قبل از انقلاب با شهید بهشتی در منزل‌شان قرار داشته است و مقداری زودتر می‌رسد. ایشان در را باز کرده و گفته بود شما قدری زود آمدید و من برنامه مطالعه دارم! در اتاق بنشینید تا من سر ساعت خدمت برسم. در محل کارش نیز این‌گونه بود که عرض می‌کنم. خاطرم هست یک‌بار زمانی‌که ایشان رییس دیوان عالی بود قراری داشتیم که کمی دیر کردند... شخصا از جلسه بیرون آمدند و از ما بابت تاخیر عذرخواهی کردند. به‌نظر من کمتر سیاستمدار و متفکر حوزوی داریم که این‌قدر به مساله زمان اهمیت بدهد؛ شاید یکی از دلایل موفقیت شهید بهشتی بهره‌گیری خوب از زمان بوده است. در هر حال به‌نظر من در این زمینه و به‌طور کلی در مدیریت زندگی از دیگران بسیار جلوتر بود. کدام مسوول حتی در رده‌های پایین‌تر این‌گونه وقت‌شناس است و بابت تاخیر عذرخواهی می‌کند؟ من در مفهوم‌سازی نکته دوم تعبیر «کنشگر مرزی» را از دکتر فراستخواه وام می‌گیرم. در تاریخ معاصر ایران انسان‌هایی وجود داشته‌اند که ضمن آنکه دغدغه اصلاح داشته‌اند، تک‌بعدی نبوده‌اند. این مصلحان فهم اقتصادی، جامعه‌شناختی و... داشته‌اند بنابراین فقط از یک دریچه مسائل را بررسی نکرده‌اند. به‌نظر من این سنخ انسان‌ها یا همان کنشگران مر زی معمولا موفق‌تر هستند. مثلا امام خمینی فقیه و فیلسوف و عارف بود و این چندبُعدی بودن از زاویه‌ای که اشاره کردم، به او کمک کرده است. آقای بهشتی حقیقتا همه‌جانبه‌نگر بود و مسائل را فقط با عینک سیاست تحلیل نمی‌کرد. مطالعات متعدد داشت و زبان خارجی می‌دانست، جهان‌بینی داشت و به تشکیلات بها می‌داد. مهندس بازرگان را هم می‌شود در همین چارچوب تحلیل کرد؛ او نیز خود را محصور در یک فکر و نظرگاه نمی‌کرد. 
 ‌آیا بهشتی یک روشنفکر بود؟
بگذارید از منظری دیگر به سوال شما پاسخ بدهم. ببینید! افراد زیادی اروپا ‌رفته‌اند، اما لزوما جهان را نمی‌شناسند. بهشتی جهان را دیده بود و می‌شناخت. او یک روحانی است که جریان‌های روشنفکری را درک کرده و در نتیجه نسبت به جهان بیرون بی‌تفاوت نیست؛ این می‌تواند تعریفی از روشنفکری باشد. یکی از مباحث امروز ما تکلیف‌مداری ایشان و توجه به حقوق مردم است که وجهی دیگر از روشنفکری است. مساله حق به‌طور کلی برای ایشان خیلی مهم بود و در مجلس خبرگان نیز مشاهده کردیم بحث مهمی بین آقای مشکینی و شهید بهشتی درباره شکنجه مطرح شد. بهشتی افق را می‌دید و مسائل و تنش‌های جاری او را تحت تاثیر قرار نمی‌داد؛ حتی در مورد ترور شهید مطهری آقای مشکینی گفت ما با فشار ساده می‌توانیم از متهم اقرار بگیریم اما آقای بهشتی مخالفت کرد. 
 ‌حضور شهید بهشتی در مناظره‌های سال ۱۳۵۹ را ناشی از همین نگاه می‌دانید یا یک رقابت سیاسی در قامت دبیرکل یک حزب؟
در مناظره‌های اول انقلاب معمولا بزرگان ما آمادگی مناظره نداشتند یا اساسا قبول نداشتند با مارکسیست‌ها مناظره کنند. کدام روحانی است که قبول کند با نمایندگان حزب توده مناظره کند؟ شهید بهشتی این کار را قبول کرد و به‌خوبی از پس آن برآمد. به گمان من مفهوم آزادی با نقد کردن، نظارت و آسیب‌شناسی همراه است. کسی نمی‌تواند بگوید من آزادی را قبول دارم ولی نقد را قبول ندارم.
 ‌دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی در زندگی سیاسی او چه اهمیتی داشت؟ آیا نگاه سیاسی وی به سمت کار تشکیلاتی سیاسی بود یا صرفا به عنوان یک مسوول دولتی به این پدیده نگاه می‌کرد؟
سازماندهی و اساسا مساله تشکل برای آقای بهشتی واجد اهمیت بود و او در این زمینه کم‌نظیر بود. شما با شناختی که از روحانیت دارید، می‌توانید کسی را تصور کنید که بگوید «حزب معبد من است»؟! در حالی که می‌دانیم در میان این صنف چه نگاهی به نهادهای مدرن وجود داشته و دارد.‌ شهید بهشتی بعد از انقلاب به این نتیجه رسید که با حزب است که می‌توان انقلاب را ادامه داد و به آن تشکل و انسجام بخشید. انگیزه و اعتقاد ایشان به تحزب، حزب جمهوری اسلامی را شکل داد و اکنون می‌بینیم پس از چهار دهه هنوز فقدان یک حزب فراگیر، کارآمد و همه‌جانبه‌نگر و از همه مهم‌تر فردی که در راس آن قرار بگیرد، احساس می‌شود. بهشتی اعتقاد به حزب داشت اما حزب را ابزار تنگ‌نظری و رقابت فرسایشی و حذف نمی‌دید و اینجاست که جای خالی او احساس می‌شود. از این گذشته، امروز تعدد احزاب باعث شده ظرفیت‌های محدود ما را فرسوده کند و می‌بینیم احزاب ناکارآمد شده‌اند و به دستگاه تولید بیانیه تقلیل پیدا کرده‌اند.
 ‌تفاوت شهید بهشتی با دیگر هم‌لباسان مذهبی‌اش در نگاه به کدام پدیده‌ها عیان‌تر می‌شود؟
شهید بهشتی معتقد بود در عرصه تحولات سیاسی اتفاقاتی در جهان افتاده است که نمی‌توانیم نسبت به آنها بی‌توجه باشیم. اول مساله تفکیک قوا، دوم مساله حق و تکلیف و سوم مساله تحزب. او معتقد بود دنیای مدرن خصوصیاتی دارد که نمی‌توان نسبت به آنها بی‌تفاوت بود. بهشتی اعتقاد داشت فرهنگ ما می‌تواند با دموکراسی پیوند داشته باشد. به عبارتی ایشان به خصوصیات دنیای مدرن و مبانی نظری و تجربی سیاست‌ورزی مدرن باور داشت هر چند خاستگاه وی، یعنی نهاد روحانیت با این مسائل لزوما سازگاری نداشت. جا دارد نکته‌ای را اضافه کنم و آن اینکه این قبیل کنشگری‌ها و اقدامات بهشتی را نباید به سطوح روانشناختی تقلیل داد و گفت، برخی خصلت‌های شخصی وی را به چنین کارهایی سوق داده است. او مفصل‌بندی دقیقی از مولفه‌های مدرن مانند حق و تکلیف به دست آورده بود که نشان می‌دهد به مباحث جامعه‌شناختی و فلسفی هم نظر داشته است حال آنکه در اغلب روحانیون نگاه شخصی برجسته است. 
 ‌تفاوت شهید بهشتی به عنوان یک مدیر در صحنه انقلاب با دیگر مسوولان آن دوران و حتی این زمان در چه بود؟
ایشان یک سخنرانی دارد و می‌گوید حرام است بین مردم و مسوولان حجاب گذاشته شود و هیچ حکومتی حق ندارد آزادی اعتقاد را از مردم بگیرد و می‌گوید این اتفاق در اسلام یک دگم است. مثالی هم می‌زند که حضرت علی با دشمنان زیادی مواجه بود ولی برای خود محافظ نمی‌گذاشت و حکومت نظامی اعلام نمی‌کرد و نتیجه می‌گیرد روزی‌که فساد در جامعه رخنه کند و مسوولان با مردم رابطه نداشته باشند، پایان حکومت فرارسیده است. اولین کسی که در جمهوری اسلامی باب عذرخواهی را باز کرد، شهید بهشتی بود.
 ‌از مدیریت شهید بهشتی در فضای آشفته آن روزها بسیار گفته می‌شود؛ مدیر خطاب کردن بهشتی ناشی از کدام عملکرد اوست؟
اگر شرح مذاکرات مجلس خبرگان را بخوانید، نقش آقای بهشتی مشخص می‌شود. از خصیصه‌های یک مدیر آن است که بتواند جلسه را به جمع‌بندی برساند و از آن خروجی بگیرد. من اعتقاد دارم اگر بهشتی نبود، قانون اساسی به نتیجه نمی‌رسید. آقای منتظری هم به این مساله صحه گذاشته و گفته است مدیریت آقای بهشتی بود که توانست قانون اساسی را به سرانجام برساند. شرح مذاکرات مجلس خبرگان یک منبع بسیار خوب برای شناخت شهید بهشتی است و همین‌جا اشاره کنم که آقای سروش محلاتی مطلبی در رابطه با نسبت آقای بهشتی و قانون اساسی دارد که من خواندن آن را در راستای شناخت شهید بهشتی توصیه می‌کنم. 
 ‌در کدام بخش از قانون حضور بهشتی را پررنگ‌تر می‌دانید؟
در قانون اساسی برخی اصول وجود دارد مثل اصل پنجاه‌وششم. این اصل و اصولی شبیه به آن‌ که ناظر بر مفهوم «حق» است، حاصل تفکر و اندیشه شهید بهشتی است. نکته‌ای که همین‌جا می‌توانم به آن اشاره کنم این است که شهید بهشتی در امور تاسیسی از دیگران خیلی جلوتر بود و قادر بود نگاه دینی، حقوقی و سیاسی را تلفیق کند و میان آنها پل بزند. از طرف دیگر، در تاریخ معاصر هم اگر نگاه کنیم، می‌بینیم کسانی‌که فهم اقتصادی داشتند تاثیر بیشتری بر سیاست گذاشته‌اند. مثلا امیرکبیر و مصدق این‌گونه بوده‌اند. به‌نظر من شهید بهشتی هم‌ چنین نقشی داشت. انسانی که فهم اقتصادی دارد، دقیق‌تر است و بهشتی فهم اقتصادی خوبی داشت. آن زمان که بحث کاپیتالیسم و سوسیالیسم مطرح بود نسبت به مسائل شناخت خوبی داشت و نگاهش عرشی نبود، نگاه فرشی هم داشت. فکر می‌کنم آقای هاشمی‌رفسنجانی هم این‌گونه نگاهی داشت.
 ‌در سال اول انقلاب شنیده می‌شود که شهید بهشتی در مورد به‌کارگیری برخی کارشناسان رژیم سابق ازجمله در امور فنی وزارتخانه‌ها نظر مساعدی داشتند. نظر شما در این باره چیست؟
اساسا شهید بهشتی قائل به نگاه صفر و یکی نبود و می‌گفت اگر کسی تخصصی دارد باید از آن استفاده کرد. بهشتی خیلی پخته‌تر از فضای انقلابی آن روز عمل می‌کرد. او معتقد بود اگر کسی جنایتی کرده است، باید رسیدگی شود در غیر این‌ صورت می‌توان از تجریباتش به عنوان کارشناس استفاده کرد. به‌کارگیری برخی نیروهای زمان سابق در آن زمان تاحدی ناشی از همین تفکر شهید بهشتی بود. برخی ازجمله منافقین و مارکسیست‌ها در اوایل انقلاب به دافعه‌های او دامن می‌زدند درحالی که بهشتی جاذبه‌های زیادی داشت. در تجربه زیستن و بهتر زندگی کردن بهشتی هرجا بود، بدون تبلیغ از همه بالاتر بود و از هم‌ترازهای خودش بدون تکبر بالاتر بود. اهل استدلال بود و در این زمینه هم از هم‌ترازهایش بالاتر بود. یعنی، سرانجام دیگران به توانایی‌های او رجوع می‌کردند.
 ‌آزادی در کلام و اندیشه شهید بهشتی بسیار مطرح می‌شود؛ آزادی که بهشتی از آن سخن می‌گفت تا چه حد با آزادی که آن زمان مدنظر انقلابیون بود، متفاوت است؟
آزادی از قدیمی‌ترین مفاهیم اندیشه سیاسی است و متفکران عموما راجع به آزادی صحبت کرده‌اند. نویسنده‌ای به‌نام آقای رحمت‌ مهدوی کتابی به‌نام «آزادی مترقی در اندیشه شهید بهشتی» نوشته است که کتاب خوبی است. ایشان توضیحاتی درباره مفهوم آزادی و متفکرانی که در این رابطه بحث کرده‌اند، ارایه می‌کند و گریزی به آرای آیزایا برلین و مفاهیم «آزادی مثبت» و «آزادی منفی» می‌زند و توضیح می‌دهد به دلیل محدودیت‌هایی که جامعه اسلامی دارد نمی‌توان انتظار طرح این مباحث را در چارچوب مباحث دینی داشت. بهشتی آزادی را به رهایی از فقر و نادانی و جهل و داشتن حق انتخاب ترجمه کرده است و از انسان‌ مختار صحبت می‌کند. نویسنده این کتاب اعتقاد دارد براساس این مولفه‌ها نظریه مناسب جهت تبیین اندیشه آقای بهشتی درباره آزادی نظریه موریس کرنستون باشد زیرا قرابت و نزدیکی بیشتری با آرای شهید بهشتی دارد. کرنستون به انواع آزادی قائل است و موانعی را برای هر کدام می‌شمارد و شهید بهشتی نیز ضمن احصای انواع آزادی‌ها رفع موانع را مقدم بر مسائل دیگر می‌داند. بهشتی معتقد بود انسان آزاد خلق شده است و این آزادی را به ساحت‌های مختلف مانند آزادی عرصه عمومی، آزادی اقتصادی و... تعمیم می‌داد. این نگاه اکثریت نبود...
 ‌شهید بهشتی میان دیگر نیروهای مطرح انقلاب به کادرسازی مشهور است؛ بهشتی در این رابطه باب چه اتفاقی را گشود؟
ایشان از ابتدای انقلاب این مساله را درنظر داشت و روی جوان‌های بسیاری سرمایه‌گذاری کرد با این هدف که باید مدیر پرورش داد. بسیاری از مدیران پساانقلاب خصوصا در جهاد سازندگی تحت چنین نگاهی که شهید بهشتی نماد آن بود، ساخته شدند. بهشتی اهل ریسک بود با این امید که در آینده مدیران خوبی داشته باشیم. به‌خاطر دارم برای مشورت جهت پذیرش مسوولیت دفتر اطلاعات و تحقیقات اطلاعات نخست‌وزیری در دیوان عالی کشور خدمت ایشان رسیدم؛ ایشان گفت وقت کم است، بیا در ماشین من سوار شو تا در مسیر صحبت کنیم؛ موتور من را هم به محافظانش داد و با هم به سمت دفتر حزب رفتیم. آقای بهشتی به من روحیه داد و تشویق کرد که مسوولیت پیشنهادی را قبول کنم. 
 ‌از دیدارها و همکاری‌های‌تان با شهید بهشتی در زمان حوادث خرداد ماه60 بفرمایید.
بله، دیدارهای زیادی داشتیم که بحث جداگانه می‌طلبد... وقتی بنی‌صدر فراری شد بچه‌ها به همسر بنی‌صدر رسیدند، او را دستگیر کردند و معتقد بودند از این طریق می‌توانند به بنی‌صدر برسند. وقتی شهید بهشتی فهمید با تندی دستور داد همسر ایشان باید فورا آزاد شود.


اگر بهشتی نبود، قانون اساسی به نتیجه نمی‌رسید. آقای منتظری هم به این مساله صحه گذاشته و گفته است مدیریت آقای بهشتی بود که توانست قانون اساسی را به‌سرانجام برساند. شرح مذاکرات مجلس خبرگان یک منبع بسیار خوب برای شناخت شهید بهشتی است.

انسانی که فهم اقتصادی دارد، دقیق‌تر است و بهشتی فهم اقتصادی خوبی داشت. آن‌ زمان که بحث کاپیتالیسم و سوسیالیسم مطرح بود نسبت به مسائل شناخت خوبی داشت و نگاهش عرشی نبود، نگاه فرشی هم داشت. فکر می‌کنم آقای هاشمی‌رفسنجانی هم این‌گونه نگاهی داشت.

شهید بهشتی قائل به نگاه صفر و یکی نبود و می‌گفت اگر کسی تخصصی دارد باید از آن استفاده کرد. بهشتی خیلی پخته‌تر از فضای انقلابی آن روز عمل می‌کرد. او معتقد بود اگر کسی جنایتی کرده است، باید رسیدگی شود در غیر این‌صورت می‌توان از تجریباتش به عنوان کارشناس استفاده کرد. به‌کارگیری برخی نیروهای زمان سابق در آن زمان تا حدی ناشی از همین تفکر شهید بهشتی بود.

نظر شما