شناسهٔ خبر: 65410 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فشرده‌سازی تاریخ تشیع در ترکیب‌بندی از نظیری نیشابوری / محمدرضا موحّدی

نظیری نیشابوری شاعر شهیر قرن دهم ـ یازدهم هجری به رغم آنکه در موطن خود، نیشابور و نیز در دوران مهاجرت به هندوستان،در میان مسلمانان اهل سنت می زیست و حرمت اعتقادات برادران مسلمان خود را پاس می داشت،اما همواره بر عقاید شیعی خود، پابرجا بود و منقبت پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان را از یک مقوله می دانست.

چکیده:

فرهنگ امروز: نظیری نیشابوری شاعر شهیر قرن دهم ـ یازدهم هجری به رغم آنکه در موطن خود، نیشابور و نیز در دوران مهاجرت به هندوستان،در میان مسلمانان اهل سنت می زیست و حرمت اعتقادات برادران مسلمان خود را پاس می داشت،اما همواره بر عقاید شیعی خود، پابرجا بود و منقبت پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان را از یک مقوله می دانست. نظیری ضمن قصاید و قطعه های فراوان در توضیح اعتقاد خود، ترکیب بندی در دوازده بند (هربند حاوی دوازده بیت) سروده است که به تعبیری می توان آن را مروری فشرده بر تاریخ تشیع دانست . او  در این ترکیب بند به مفهومی از ولایت تمسک می جوید که معنایی کاملا عرفانی دارد و آن ولایتِ اعمّ از نبوت ، و برخاسته از حبّ ذاتی است.

در این مقاله پس از مقدمه ای در باب ادبیات تعلیمی وخدمات نظیری به شعر شیعی، گزارشی محتوایی از این ترکیب بند، ارائه  و برخی از بن مایه های موجود در ترکیب بند نظیری بررسی شده است. پس از آن با ارجاع به هر یک از بندها، در باره هر بند توضیح و تحلیل عرضه شده و سپس نقد محتوایی برخی آموزه های موجود در ترکیب بند، مطرح شده است . با وجود شهرت نظیری نیشابوری در ایران و دو چاپ تحقیقی از دیوان اشعارش، تاکنون کسی به تفصیل به بررسی این ترکیب بند نپرداخته است.

کلیدواژه‌ها: ادبیات تعلیمی، نظیری نیشابوری، شعر صفویه، تاریخ تشیع، شاعران شیعی.

1مقدمه

نمی توان انکار کرد که در بخشی از آثار ادبی ایران چه بیش از اسلام و چه پس از آن  انگیزه اصلی نویسنده یا شاعر، طرح آموزه ای یا آموزش مفاهیمی بوده است که در سر داشته و بر آن بوده که اگر این مفاهیم را با ذوق و تخیل همراه کند، به شکلی ماندگارتر بر خواننده تاثیر می گذارد. از خدای نامک های پهلوی و دادتستان های دینیک گرفته تا شرح تعرف و رساله قشیریه و کشف المحجوب و مرصاد العباد و...جنبۀ آموزشی اثر، عمده مقصور مولف بوده است.با نگاهی از این ذاویه، ادب تعلیمی حجم حجیمی از کلیّت ادبیات ایران را دربر گرفته است، چراکه "ادبیات فارسی مجموعه ای از نوشته های اخلاقی ، حکمی، فلسفی، دینی، سیاسی، انتقادی و درسنامه هاست و انها جملگی زیر مجموعه ادبیات تعلیمی هستند"( انوشه، 1376: 45) . بنابرین اگر نویسنده یا شاعری گاه تنها برای دل خود ننویسد و نسراید، بلکه برای ارتباط با دیگران و برترازآن، برای آموزش به دیگران، از قالبی ادبی بهره جوید، نباید همچون برخی از منتقدان ادبی، این انتخاب را در ضدیت با هنر واقعی قلمداد کرد، و در نزاع بی حاصل تقابل نظم و شعر ، جانب یک سوی را گرفت. بلکه باید پذیرفت که در کنار گونه های مختلف ادبی( همچون ادب غنایی، ادب حماسی و...) کسانی نیز به ادب تعلیمی گرایش داشته و این شیوه را برای ارتقای سطح دانایی مخاطب برگزیده اند. در این شیوه ادبی نیز برخی آموزش علوم و فنون را بهانه و موضوع نظم خویش قرار داده و در موضوعاتی چون طب، فقه، تجوید و صرف و نحو، ارجوزه ها ساخته و موجب سهولت یادگیری آن علوم و فنون شده اند.برخی شاعران نیر به کار پند و اندرز متمایل بوده و کارنامه پربرگ و باری از پند نامه ها و اندرزنامه های فارسی فراهم آورده اند.در کارنامه ادبی ایران، به نام شاعرانی نیز برمی خوریم که موضوعی دینی یا مذهبی را بنابرانگیزه ای خاص یا احساس مسوولیتی تاریخی، دستمایۀ شعر قرار داده اند. نظیری نیشابوری از جملۀ این شاعران است.

ملا محمدحسین نیشابوری متخلص به نظیری(درگذشته 1021 ه.ق.) از شاعران اوایل عهد صفویه و همدوره با شاه محمدخدابنده و شاه عباس اول است. آن گونه که در کتب تارخ ادب ذکر شده تحصیلات خود را در زادگاهش نیشابور سپری کرده ، سپس به کاشان که در آن زمان از مراکز قابل توجه در شعر فارسی ومحل تجمع شاعران مکتب وقوع بوده، سفر کرده و در میا ن شاعران وقوعی سری بلند می کند (صفا، 1375:ج5، 898).

نام او در اکثر کتب ادبی ، در کنار شاعران سبک هندی آمده و بیشتر منتقدان به همطرازی شعر او با سایر شاعران این سبک توجه داشته  و عموما به این بیت صائب در بارۀ او اشاره می کنند که:

صائب چه خیال است شوی همچو نظیری           عرفی به نظیری نرسانید سخن را

و به این نکته که صائب تبریزی نظیری را در شاعری نه تنها بالاتر از خود بلکه بالاتر از عرفی می داند، تصریح می کنند( براون، 1375: 247).  اما باید دانست که شعر او در میانۀ سبک عراقی و سبک هندی سیر می کرده  و از جهتی می توان  گفت که او پیرو سبک  بابافغانی شیرازی بود، و همچون بابا فغانی در عرصۀ شعر وقوعی گام می زد، اما نگاهش به طرز نو و نازک خیالی های  مضمون گرایانه (آنچه بعدتر سبک هندی نام گرفت)  بود.همچنین به خطر مکانت و مُکنتی که داشت،بر شاعران معاصر و پس از خود تاثیرگذاری داشت.

این شاعر، سی سال پایان عمر خود را در هندوستان بویژه در احمدآباد گجرات گذراند ودر آنجا وفات یافت. در طول اقامت در هند، از توجهات بی دریغ عبدالرحیم خان خانان برخوردار بوده و حتی در سال 1002ه. ق. در ازای قصیده ای ، توانست به زیارت مکه برود. برای شناخت هرچه بیشترموقعیت شاعر،باید به این نکته نیز اشاره کرد که که زندگینامه نویسان همعصر او، به موفقیتش در تجارت و زرگری توجه داشته اند واینکه او ثروتِ به دست آمده از راه تجارت و مدح امیران را در مسیر ترویج هنر و شعر فارسی و حمایت از هموطنان ایرانی که همچون او سختی مهاجرت را پذیرفته بودند، صرف می کرده است . او گاه بی بهانه و گاه به بهانۀ اعطای صله، هنرمندان ایرانی را می نواخته وجمع کثیری از ایرانیان را در سرای خود جای داده است. رسمی یزدی شاعر همدورۀ او، در مدح خان خانان، به موقعیت نظیری چنین اشاره می کند:

 ز ریزه چینی خوانت، نظیری شاعر       رسیده است به جایی که شاعران دگر

کنند بهر مدیحش قصیده ای انشا        که خون رشک چکد از دل سخن پرور

(براون،1375: 167).

همروزگارانش به خاطر همین چتر حمایتی که بر سر هموطنان، باز کرده بود، از او بخصوص پس از مرگش،با تعبیر "پدر و مادر ایرانیان هند"یاد کرده اند.

این مطلب را نیز باید از تذکره نویسان به خاطر داشت که نظیری شخصیتی مذهبی داشته و بر مذهب امامیّه پای می فشرده و با ابوالفضل دکنی و برخی افکار نوآورانۀ او، معارضه داشته است.( براون،همان:233)

گرایش به عرفان و نحله های اشراقی در اکثر ابیات او به چشم می خورد و معاصرانش نیز این نکته را به تکرار یادآور شده اند:"به سبب توسل و اعتقاد به خدمت درویشان و عارفان زمان،سخنانش اکثر به مذاق این طایفه واقع شده، در پختگی و شکستگی و عذوبت و نزاکت ولطافت و روانی و بلاغت و فصاحت اشعارش هیچ کس را مجال سخن نیست" (داغستانی،1384:4/2281)

علامه دهخدا ذیل مدخل نظیری ، این نکته را نیز افزوده که وی در اواخر عمر، ترک دنیا  و مداحی شاهان کرد و عزلت گزید و گفت:

چندی به غلط، بتکده کردیم حرم را        وقت است که از کعبه براریم صنم را

(دهخدا،1381:مدخل نظیری)

از شاعران همدوره و همنشین او: وحشی بافقی( درگذشتۀ 991)، محتشم کاشانی( درگذشتۀ 996 ه.ق.) و عرفی شیرازی( درگذشتۀ 999) قابل ذکرند.

نظیری نیشابوری اگرچه آغازگر شعر شیعی نیست و حتی در میان شاعران شیعی امامیه، چهره های برجسته ای را (همچون کسایی مروزی، ناصرخسرو، قوامی رازی،رکن الدین دعویدار قمی،ابن حسام و...) پیش از او می توان سراغ گرفت، اما کمتر شاعر توانایی چون نظیری توانسته است حجم انبوهی از آموزه های شیعی را چونان معلم تاریخ و مروّج دین، در اشعار خود جای دهد. نظیری همچون بسیاری از همعصران شاعر خود، در انواع قالب های شعری، طبع آزمایی کرده و به اعتراف تذکره نویسان در همۀ قوالب ، موفق بوده است. اگرچه میزان امتیاز او را در غزلسرایی، نسبت به دیگر قالب ها بیشتر دانسته اند؛ چنان که واله داغستانی یادآور می شود که: "دیوانش در همه جا مشهور و معروف است و غزلیاتش بر سایر اشعارش امتیاز دارد"( داغستانی،1384: ج4/281) .با این حال افزون بر غزلیات و رباعیات او که همواره مورد توجه اهل ادب بوده است، قصاید اونیز نیر برای نشان دادن قدرت سخن آرایی و تسلط بر سبک خراسانی، باید محل توجه باشد. جز اینها ترجیع بند این شاعر که به تبعیت از سعدی شیرازی سروده شده، کمتر در معرض بحث و معرفی قرار گرفته است.

آنچه موضوع این مقاله است، ترکیب بندی از نظیری است که در اکثر نسخ دیوان آمده و در چاپ های سنگی و سربی هند و ایران ، مندرج است، اما تاکنون چندان مورد معرفی، بررسی و نقد واقع نشده و مغفول مانده است.

2گزارشی از ترکیب بند

این ترکیب بند در دوازده بند تنظیم شده وهر بند نیز از دوازده بیت شکل گرفته است.وزن ترکیب بند نظیری همان وزن ترکیب بند محتشم کاشانی است؛ یعنی: بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف ( مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن) که پیش از محتشم نیز از سوی شاعرانی چون جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی، خاقانی و سعدی برای سرایش مرثیه، برگزیده شده بود.

البته محتشم نیز ترکیب بند خود را اگرچه صرفا در مرثیۀ سید الشهدا سروده بود، اما با تیمّن به دوازده امام ع ، در دوازده بند تنظیم کرد و در هر بند، هشت بیت( شاید با اشاره ای به هشت باب بهشت) سرود. ترکیب بند نظیری برخلاف ترکیب بند محتشم - که از گونه ادب غنایی و از نوع ادب رثایی است- مملوّ از اصطلاحات و اطلاعات دینی و مذهبی است و کاملا آشکار است که به نیت تعلیم و بلکه تثبیت باورهای یک مذهب، سروده شده و از گونه ادب تعلیمی است.

نظیری هر بند از این ترکیب بند را به امامی از امامان شیعه اختصاص داده و سعی کرده در هر بند ، به مهم ترین وجهۀ غالب در باره آن امام بپردازد. طبعا در مجالی که دوازده بیت برای او فراهم می آورده، نمی توانسته به همه فضایل یا وقایع تاریخی مربوط به یک امام حتی اشاره کند؛ بنابراین راه ایجاز پیموده و بسیاری از مطالب را در مصرعی یا ترکیبی وصفی، فشرده است. بند آغازین ترکیب بند، حاوی یک نکتۀ کلیدی و محوری است و آن مفهوم "نور ولایت" است. نوری که پیش از پیدایش سایر مخلوقات وجود داشته ( براساس روایت: اوّل ما خلق الله نوری....) و کثرت ها همه پس ز این نور و در همان شکل ها دگرگون یافتۀ همان نورند .بنابراین معتقد است که اگر این نور نبود، از آدم تا خاتم، جلوه ای نمی یافتند.

از نکات قابل توجه در هر بند، و در باب هر امام معصوم ع ایجاد ارتباط میان حقیقت و باطن هر امام به پیامبری از پیامبران است به گونه ای که مزاج هر امام ع به یک پیامبر مرتبط می شود و شاعر پس از بیان وجه مشابهت، در مقایسه ای شاعرانه، تفوّق و برتری امام را در همان خصلت ذکر شده، بیان می کند.

در این بخش گزارشی به نثر از تمام بندها و ابیات ترکیب بند، ارائه می شود تا اگر پژوهشگری، مجال خواندن این منظومۀ بلند را نداشته ، دست کم با مفاد و مضامین آن آشنا شود.

1-2

وقتی که شکل دایرۀ کن فکان نبود        جز نقطۀ حقیقت حق در میان نبود...

در دیدگاه این شاعر، نور ولایت، زمانی از بطن حقیقت ، طلوع کرد که هنوز امر الهی به خلق هیچ شیء تعلّق نگرفته و دایرۀ "کن فیکون" شکل نگرفته بود و تنها " نقطۀ حقیقت حق" وجود داشت. بنابراین نور ولایت ( همان اوّل ما خلق الله نوری...) منتها و کرانی نداشت و زان پس بود که از این نور واحد، انجم و افلاک و کثرت ها پدید آمدند. گرچه باید دانست که این کثرت ها ، همان نور واحد است که شکل های متعدد یافته است. آری اگر چراغ نور ولایت برنمی افروخت، "از آدم و خلافت آدم نشان نبود".

نور ولایت که شاعر آن را در علی ع تبلور یافته می بیند ، و در واقع همان نور آغازین خلقت است،  در اندیشۀ او چون روح و روان خلقت در همۀ اشیا جاری است، اگر چه گاه کسوت این پیامبر یا آن رسول را پذیرفته است .

 شاعر برآن است که مخالطت جسم و جان چیزی جز این نیست. از این رو می پندارد که قلب مصطفی چون به نور علی ناطق گشت، مجال معراج و وحی مُنزل و...برای او فراهم آمد و همان گونه که برخی شیعیان باور دارند، شاعر نیز معتقد است که پیامبر( ص) در شب معراج، قول علی را می شنید و جز حق، میان علی و نبی واسطه ای نبوده است. به عبارتی دیگر نور ولایت ، برنبوّت نیز تقدم دارد و آن هنگام که علی ع رتبۀ روح اللهی داشته، هنوز نوبت به روح اللهی عیسی و دیگر انبیا نرسیده بود. پس سرّ ولایت( سرّعلی) در وجود همۀ پیامبران حضور داشته و "مبعوث بر ولایت او بود هر نبی" ؛ از این رو نباید شگفت زده شد که نظیری این باور خود را که" شد احمد از وجود علی، خاتم الرسل" به این صراحت بیان می کند. همچنین از نظر شاعر این نور ثابت و قطب زمان موجب شده است که "دوازده اقطاب حق"، از انبیا پدید آیند و همواره تحت حمایت آن نور ولایی باشند. اینکه مردمان زمانه، چه نامی بر این اقطاب حق می گذارند، برای شاعر چندان اهمیتی ندارد ؛ گیریم که" آل نبی ز بعد نبوت، وصیّ شدند" ؛ عنوان چندان مهم نیست، مهم آن است که حتی ملائکۀ آسمان نیز چنین رتبه ای  نداشته و ندارند.

2-2

در عرصۀ الست که کوس بلا زدند          افلاک قرعه بر حسن مجتبی زدند

نظیری در مقام و شان امام حسن مجتبی  ع ابتدا یادآور می شود که قبول محنت و پذیرش درد و رنج مردمان زمانه، گویی از زمان الست و آغازین خاطرات خلقت با اولیا همدم بوده است، چرا که با نخستین صلای بلا، افلاک بهترین گرینۀ تحمل بلا را حسن مجتبی ع تعیین کردند و چون وجود او برترین پذیرندۀ بلا بود " بر جان بوالحسن رقم ابتلا زدند". شاعر حتی امام حسن را در قبول بلا از مقام پدرش علیّ مرتصی پیش تر می داند!

مسدود ساختند درِ وحی انبیا          احداث کائنات، درِ اولیا زدند

شاعر به خوبی از مشابهت خَلقی و خُلقی امام حسن به پیامبر بهره می جوید و می گوید: اینکه بار حادثات بلایا بر دوش ناتوان حسن ع افتاده بود، از غایت مشابهت با مصطفی ص بود؛ گویی همۀ رنج و عنایی که دشمنان برای پیامبر در نظر گرفته بودند، به شخصیت مشابه او حوالت دادند؛ به گونه ای که وصله های پشمینه ای که حسن بر تن داشت ، همه از رنج و عنا بود! اما فرشتگان قدر این تحمل را می دانستند و از سمک تا به سما بر وجود این عزیز، گلبانگ تهنیت می زدند و اگرچه در میان همعصرانش به اقتدار خلافت دست نیافت، اما عرش نشینان جایگاه واقعی او را شناخته و طنطنۀ ولایتش بر عرش پیچیده بود و از این رو بود که به احترام مقام شهادتش، نعرۀ " قداجتبی" بر اریکۀ جنّت سیطره یافت.

آری حسن ع را مکرراً به زهر هلاهل دلریش کردند، گویی که جگرش را بارها با الماس صیقل یافته و تیز ، بریده باشند.

چون او شهید شد، عَلمِ فتنه و بلا         بردند از مدینه و بر کربلا زدند

3-2

زان پس، حسین حجت حق در میان نهاد      منکر زجهل، تیرِ حسد در کمان نهاد

نظیری، آغاز نهضت حسین را با ظرافتی ادبی، ناشی از حسادت منکران جاهل، معرفی می کند که حجت حق را نشناخته و از سر جهل، منکر مقام حسین ع شدند.اما خداوند به او مقام " ذبیح اللهی" داده بود و عنان او در قبضۀ مشیت خداوند قرار داشت. در حالی که گلوی حسین ، روزی بوسه گاه حضرت ختمی مرتبت ص بود، اما ظالمان عهد او، شمشیر زهرداده بر آن نهادند.

ذبح عظیم اشاره به قتل حسین بود                 منت که بر خلیل، خدای جهان نهاد

نظیری، بر مبنای همان تفکر نورولایت، از زبان ابراهیم نقل می کند که ابراهیم خلیل آنگاه که از اندوه کربلای حسینی، خبردار شد، از آن به "بلای مبین" تعبیر کرد و خداوند اگرچه ابراهیم را در این ماجرا، به صدق وعده ستود، اما این حسین بود که شرط وفا را به جای آورد و با رسیدن به مقام صبر و رضا، عنوان"نفس مطمئنه" یافت.

حسین ع که با نفس مجاهد خود، در بلا و محن وارد شد، روحش این رتبه را یافت که پای بر زَبر آسمان بگذارد و به خاطر عذابی که برتن تحمل کرد، حاصلش عذوبت روح آن عالی مقام شد؛ آری هر آن کس که تن را خوار دارد، جان را عزیز کرده است. خداوند نیز به پاس آن ایثار- و این قانون الهی که از معبر مکاره و رنج می توان به فردوس رسید- مشهد حسین ع رامحل شهود اولیا قرار داد.

آری چنین شد که ابن زیاد لعین به صلاحدید یزید، به صف خاندان اولیا، حمله آورد و ستم آغاز کرد:

شطِّ فرات راند زطوفان کربلا               وآنگه سرِ حسین به خون روان نهاد

4-2

دنیا که عُنف اهل ستم تارو مار کرد       سجادِ حق، علیِ حسین آشکار کرد

دنیا به رسم خود پاسخ اهل ستم را داد و پس از شهادت حسین مظلوم، امام سجاد را از مَکمَن ذخیره بیرون آورد.سجادی که در تمام عمر به یاد کشته شدگان کربلا، مژگانش چون ذوالفقار علی همواره آبدار می نمود واشک های آن قطب اولیا، همچون خون سر یحیی، خونین بود. خون یحیی مرز و بوم ارض مقدس را رنگین کرد و اشک های خونین سجاد نیز کوه و دشت مکه و مدینه را. یحیی پیامبر در مسجد الاقصی اعتکاف کرد و سجاد(ع)، در انزوای کنج حرم نبوی مقیم شده بود. یحیی از پوشیدن خرقۀ خشن، نزار گشت و سجاد از خشیت حق، تن را نزار کرده بود.امام سجاد با لباس تقوی و نعلین اجتهاد، تمام عمر را در راه طاعت خداوند، گذراند و چندان در مصائب پدر، گریست که" پوست ز رخساره اش بریخت". زین العابدین ع با همان گریه های خونین، از عقده های ظلمت و از عقبه های تاریک، عبور کرد و به عظمتی دست یافت که به قول فرزدق شاعر، حجرالاسود در کعبه به امامتش اعتراف کرد. آنگاه نیز که در برابر عموی خود قرار گرفت و هشام بن عبدالملک به چشم حقارت به آن حضرت نگریست، او با سخنان گهربارش، صحن حرم را گلباران کرد:

پنجاه و هفت سال بدین حال زنده بود           آخر ولید، شربت زهرش به کار کرد

 5-2

پایان زندگانی امام سجاد و آغاز امامت امام پنجم  در پنجمین بند ترکیب بند، چنین است:

قطب زمان، محمدباقر امام شد         سِلک امامت از گهرش با نظام شد

پنجمین امام، این ویژگی را داشت که باب السلام علم به روی او گشاده و برای مردم روزگار، هچون رگ گردن بود و چون در میان خلق صاحبدلی را برای بیان اسرار کائنات نمی یافت، مقامی شُعیبی برای خود انتخاب کرد. او به لطف نور ولایت از تمام اصطلاحات علمی و عرشی نفس ناطقه و عقل مستفاد، به کمال بهره داشت. فیض وجود او و علمش ، مضامین عالی را از آسمان روح تا ارض جسد پایین می آورد و برزخی میان عالم نور و ظلام، می گسترد. هیچ کس از اولیای زمان چون باقرالعلوم ع صاحب کشف وکرامات نبود وچون شریعت نبوی را مجددا زنده کرد، گوییا خود نمونه ای گویا از " یُحیی العِظام" شده بود. هرکس که می توانست یکی دو گام در پی او به مباحث باطنی راه یابد، می توانست بر ارض عالم ملکوت گذر کند. باقرالعلوم خود بارها در موعظه های خویش، به جایگاه واقعی خود و خاندانش تصریح کرده بود که:

ما راه مستقیم به حقیّم و کهف ما               ارض مقدس است که بیت الحرام شد

هرکس زما برید، فرو برد دوزخش           وان کو به ما رسید، بهشتش مقام شد

حضرت باقرالعلوم تا زمان حیات بر طریقت هدایت خلق، مقتدای ایشان و چراغ روشن شریعت و قبلۀ خاص و عام بود، اما:

مسموم شد به زهر براهیم بن ولید           از دار حادثات به دارالسلام شد

6-2

نظیری بند ششم ترکیب بند را چنین می آغازد:

بنیاد شرع، جعفر صادق بنا نمود              رسم عبادت علی و آل وانمود

آنگاه به مقتدایی امام جعفر صادق ع بر امامان سایر مذاهب فقهی، چنین اشاره می کند که: ابوحنیفه در دیانت و مباحث کلامی، به این امام التجا داشته، همان گونه که شافعی در شرع و رعایت آن، به سخنان جعفر صادق توجه می کرده است. اگر امام حنبل در وضو گرفتن، پای نشُست و اگر امام مالک در نماز، دست نبست، به خاطر اقتدا به این امام بوده است. غلبۀ طبع امام جعفر صادق ، بر تنزیه حق ( از اوصاف و  مشابهت هایی که در عهدش رواج داشت) استوار بود و همچون نوح نبی، خود را مکلف به دعوت خلق می دید( اگرچه پیروان اندکی داشت) ؛ و چون در عهد او مجسّمه و مشبّهه رونقی داشتند، آن حضرت که دلش مملوّ از نزاهت حق بود، از مخالفت ماسوا تردیدی به خود راه نمی داد. او همچون نوح مردم را از هر گونه تشبیه و شرک، تبرّی می داد و بخصوص در برابر شیعیان غالی که در حق علیّ مرتضی، شرک می ورزیدند، می ایستاد. آری همان گونه که نوح مردم را برای رهایی از عذاب الهی به کشتی خویش فراخواند، این امام، مردم را به سفینۀ النجات آل عبا، دعوت می کرد.

در زمانۀ او که کسان بسیار، برخلاف شیوۀ خاندان پیامبر، مذهبی تاسیس کرده و اگرچه برای رسیدن به راه صواب، اجتهاد می کردند، اما دچار خطا شده بودند؛ به عبارتی مذهب جدید به جغدی می مانست که باصره اش از دیدن آفتاب، خیره و کور شده و پیداست که "در پیش چشم شب پره" تاریکی ،حکم روشنایی را دارد! آری رای صادق او و بیان شرع محمدی از زبان او"چو نور آفتاب و خط استوا" مقیاس روشنایی و تاریکی، شناخته می شد.

امام صادق در زمانۀ خود"قطب جهان و حجت حق" محسوب مس شد که به روش انبیا بسی معجزات نیز از او ظاهر می شد؛ اما:

منصور آن ستمگر شوم دوانقی            او را شهید از سرِ جهل و جفا نمود

7-2

چون صادق، آن امام مبین را قضا رسید          عهد امام موسیِ کاظم فرا رسید

همای همّت این امام آن قدر تیزسیر بود که بزودی به اوج فقاهت و زهد و سایر سجایای اخلاقی نایل آمد. مَسلک عِباد واقعی حق با نام دو موسی، نظام یافت: موسای نبیّ که عصای نبوت به دست گرفت و موسای ولیّ که ردای ولایت بر تن کرد.یکی را آسیه قره العین خود خواند و دیگری را خداوند قره العین نامید.یکی را از سوی شجر، ندای "انی انا الله"  و دیگری را ندای " عبدی موسی" از عرش به گوش آمد. اگرچه آن موسی با معجزۀ پدید آوردن اژدها شناخته می شود اما این موسی نیز برای به عجز آوردن منکران خود، نقش پرده ای را به شیر واقعی تبدیل کرد.

از آن روی خطاب کلیم اللهی به آن موسی، عطا شد که پشت سرش چنین موسیِ فصیح زبانی قرار داشته و کلام خدا را بازگو کرده است و اگر خداوند کلیم خود را پیامبر مسجون خواند، موسای ما در سجنِ خود، هزار ابتلا را در راه حق تحمل کرد تا آنجا که : از شور و گریه ای که به زندان بصره داشت، جوش دلش به خوابگه مصطفی رسید. گویند هر گاه که برای قرائت قرآن زبان می گشود، از ناحیۀ مرقدمطهر حضرت رسول ص ندای مرحبایی به سوی او می آمد، با این حال:

هارون به زهر هاشک شومش، شهید ساخت     قطبیتش به قبلۀ هشتم، رضا رسید

8-2

در بند هشتم این ترکیب بند که به فضایل و خصایل امام رضا ع اختصاص دارد، شاعر چنین می آغازد:

ایمان چو در دیار غریب از وطن فتاد           در مشهد علیِ رضا بوالحسن فتاد

این امام محبوب ( دانۀ ولایت) که ابتدا ساکن خاک مدینه بود، آمد به غربت و به بلا و محن فتاد؛ این محبوب نازنین همچون اویس قرنی، آنگاه که از بوم و برِ خویش دور گشت، در مواجهه با منکران، سختی ها دید. امام رضا ع که مزاج یوسف و یونسِ نبی را داشت، همچون ایشان از دیار و سرزمین خود بیرون آمد و از کنار مرقد نبی و جدّ گرامی اش، مانند جدایی یعقوب از پیرهن یوسف، از پیراهن خویش جدا شد؛ اما باید گفت: گم گشت بوی پیرهن از مرز وبوم مصر، آمد به طوس و در حرم بوالحسن فتاد. ازاین روست که هر کس یعقوب وار به بیت الحزن او بیاید، از گردِ غبار قبر رضا ع ، دیده اش روشن می شود و آرام می گیرد. حضرت یونس اگرچه در زمان حیات خویش در بطن حوت، مَقرّ اختیار کرد، اما این امام در هنگام موت، در چشمۀ ماهی وطن گزید. همچنین یونس برای گریز از بلای خلایق، وطن را رها کرد ، ولی قطب ما، برای همان خلایق، خود را به رنج و محن افکند.

آنگاه که دشمن، انگور زهرآلود به دهانش گذاشت، رشته های مرواریدگونۀ دندان هایش از دهان مبارک بیرون افتاد و آن زمان بود که مردمان دیدند فرزندش تقی ع از مدینه حاضر شد و بر دست و پای  آن امام صاحب اعجاز افتاد:

برداشت سر ز خاک و لبش بر لبان نهاد           وآنگه لعابی از دهنش در دهن  فتاد

9-2

پس از آنکه سلطان دین، علی بن موسی الرضا، لعاب دهانش را به امام تقی ع رساند، گویی با این شیوه، فتح بابی کرده بود تا برهمۀ حقایق هستی، مطلع شود.رضا ع با این کار دری را بر محمد بن علی ِ تقی باز کرد که زان پس، هر سائلی برای هر سوالی که داشت، پاسخی از او می گرفت:

علمی که داده بود محمد به مرتضی           ایزد به این محمد نایب مناب داد

امام تقی، محور اصلی قطب علم نبی شده بود و از فضل خویش به مردم، توشه ای برای یوم الحساب می داد. او این امتیاز را داشت که بر صالحش، دلی اهل کشف مستولی بود و راه کشف و حجاب را به نیکی تشخیص می داد.از این رو توانست در مدینه در خلوت خود بنشیند و در عین حال در سفر طوس باشد! وی با اینکه از خانۀ خود خارج نشده بود، جسد مطهر پدرش را غسل داد(: از باب خود برون نشد و غسل باب داد!). صالح نبی، شتر نفس را به ملک دیگران برد و چرانید، اما این امام، نفس را در روحانیت خویش، غذا و شراب داد. صالح، بر شتران قوم، داغ سیاه و قرمز می نهاد، ولی امام تقی ع دائما با جهالت سیاه و قرمز در مبارزه بود و آثارشان را پاک می کرد. دل مردمدار این امام، گنجینه ای از اسرار غیبی بود که با نَفَس اجابت شوندۀ خویش، همچون امر الهی( کن فیکون) همواره تحقّق می یافت.

در علم و زهد و جود، ز انس و ملک گذشت     حق زآن جهت، تقیِ جوادش خطاب کرد

او که می توانست بر روی آفاق، درهای بسته را بگشاید، در مواجهه با چرخ روزگار، کوتاه آمد و عنان عمرش با سرعتی پر شتاب، پیچیده شد:

وقت مَسام، دختر مامون به دشمنی           دستار زهرِکین به کف آن جناب داد

10-2

نظیری در بند دهم از این ترکیب بند، فضایل امام دهم را چنین به نظم می آورد:

قطب دهم، علیِ نقی، راه دین گشاد      بر روی طالبان، درِ علم الیقین گشاد

امام دهم نیز همچون سایر امامان که مزاج یکی از انبیا را با خود داشتند، همانند ادریس پیامبر برای تطهیر نفس خویش، از گل و لای طبع انسانی عبور کرد و به چشمۀ آب روشن رسید.او از نقایص و اخلاط اربعۀ این جهان مادی، پاک بود و توانست از پوستۀ تن به در آید و حصن حصین جسم را بگشاید. از این رو راه معرفت برای این امام، هموار بود و درهای بهشت به روی دل او باز می شد. همراه با ملائکۀ آسمان، تسبیح می گفت و همواره در شوق دیدار حور عین، نگاهش به آن سو بود. با ایمانی که به تقدیر الهی داشت، صورت خشمگین قضا را بزک می کرد و گره از فتنه های قدَر باز می کرد. چون در برابر بلا، خود را هدف می ساخت، در مقابل تیرهای خصومت که از چرخ روزگار به سوی او حواله می شد، ایستادگی می کرد. در واقع شهباز همّت او برای فریادرسی دادخواهان، از شاخۀ سدره المنتهی به سوی زمین پرگشوده بود تا به مردم فیض برساند.

قلب و لسان این امام، خازن اسرار غیب بود و اقبال او به خداوند، طلسم اسرار و دفینه های حقیقت را می گشود. قدرت نگاهش آن گونه بود که : هرگه ز زیر چشم به بالا نگاه کرد، از سقف خانه تا فلک هفتمین را می دید.گفتارش همه، اوامر و احکام دینی بود وهر گاه که لب به سخن می گشود، چیری جز کلام الله بر زبان نمی راند.

بر دست جعفر متوکل، شهید شد                       باب الخلافتش، ولد جانشین گشاد

11-2

نور سراج دین، حسن عسکری نمود                    دل های ضالّ را به خدا رهبری نمود

نظیری نیشابوری در بند یازدهم ترکیب بند خویش، نور آغازین ولایت را که چراغ دین همواره بدان روشن بوده، در وجود امام حسن عسکری جلوه گر می بیند.این امام آن قدر در هویّت الهی یعنی ذات خداوند، غرق گشته بود که توانست دل از موهبات صفات بشری پاک کند و همۀ صفات مادی(کون و مکانی) را از ذات خود بپیراید.از این رو می توان این قطب امامت را با ابراهیم خلیل همتراز دانست. مقام عرفانی این امام تا آن حد بود که می توان گفت خود را در جمال حق، فانی می دید و بسی بیش از ملائکۀ مهیمنه مقام حیرت را درک  می کرد. او در سیر تکاملی خویش: با جوهر هویت حق،گشت متحد  و بر شعبه های روح ( لایه های گوناگون روح) تاثیر گذاری داشت.

شاعر با اشاره به فلسفۀ آفرینش از دیدگاه عارفان که همان حبّ ذاتیِ برخاسته از " فاحببت ان اعرف..." است، برآن است که این امام همام نیز چون جلوه ای از همان هویّت الهی بوده و سعی داشته که فیض خویش را به همه عالمیان برساند.

اگربخواهیم شخصیت این امام را با  تشبیه وتمثیل به پیامبری نزدیک کنیم، باید بگوییم حتی ابراهیم خلیل در برابر نزهت و پاکی او، حکم آزری دارد؛ چرا که ابراهیم بالاخره توانست به کمک نورخدا، دریابد که ماه و مشتری  خدا نیستند و نورشان از خداست، در حالی که این امام به لطف خدا، خود به شکل ماه و مشتری می درخشید.در حالی که حضرت عسکری از صفای کعبۀ دل، حق شناس شد، ابراهیم صرفا در خانۀ گلی(کعبه) بر بت های ساختگی شورید، ولی این امام صدبت تراش و بتگر دیر وقاع را با یک نظر به راه خدا راهبری کرد:

کردند ختم عقد امامت به نسل او              کو در امامت، آیت پیغمبری نمود

با این کمال، شربت مسموم معتمد              برحنجر مبارک او، خنجری نمود

12-2

بند پایانی این ترکیب بند را نظیری نیشابوری با مهارت تمام به گونه ای به انجام می آورد که افزون برنوعی جمع بندی و اشاره به رمز داوزده گانگی امامان ( که خود شاعر نیز در تعداد بندها و ابیات هربند، رعایت کرده) و حرکت و چرخش خورشید ولایت در منازلِ دوازده گانه و بازگشت آن به منزل نخست، با استغاثه به درگاه الهی، به گونه ای از وضعیت مسلمانی و تشیّع در روزگار خود شکوه سر می دهد:

رخ در نقاب، چون حسن عسکری کشید       قطبیتش به قائم آل نبی رسید

از نظر شاعر، وجود امام زمان چونان برزخی میان مفهوم وحدت و کثرت است . از حلقۀ پیامبران باید اورا در برابر شیث نبی قرار داد.وجود امام زمان بدین معناست که انتهای خط دایرۀ ولایت به ابتدای خود بازگشته است؛ همان گونه که خورشید به همان نقطۀ استوایی، غروب می کند که از آن برآمده است.پس می توان گفت:"از نقطۀ احد، دو محمّد ظهور کرد" و این امام فرجامین در رتبه ای است که آینۀ جهان نمای را- تا آنگاه که قیام کند- در زیر دستان خویش دارد.

یوم القیامه گشت چو قائم ظهور کرد                  الیوم کلّ شیٍ الی مبداءٍ یُعید

شاعر سپس دست استغاثه به درگاه این امام برمی دارد ودرخواست می کند که : یا صاحب الزمان! به در آ از خفا" که مردم از سر تنگدستی، جامه های خود را تا ناف چاک داده اند و کسی به دادخواهی ایشان برنمی خیزد:

بر راه حق که می نگرم یک حسین نیست      آفاق، کربلا شد و مردم همه یزید!

اینک زمانه ای است که باطل، خود را شبیه حق ساخته و انصاف از میان برخاسته است؛ گمراهی ها ریشۀ عدالت را سوزانده و از همه جا، ظلم و ستم سربرکشیده است. زمانه ای است که بدعت سربرافراشته و آرزوهای دور ودراز در دل ها، آشیان گرفته و غفلت و خطاکاری همه جا دامنگیر شده است.

پس ای صاحب الزمان دست قدرت، بیرون آر تاتبدیل به کلید درهای بسته شود، چراکه دروازۀ آفاق، بسته، وقفل ها بی کلید مانده است:

شاها تو شاهدی که نظیری به مهر حق                   بفروخت صدر سلطنت و مسکنت خرید

جاه یزید و قوم یزیدش مراد نیست                        حبّ علیّ و آل علی باد   بر مزید

3. توضیحات و تحلیل ترکیب بند:

 1-3- تعبیر" نور وِلا" که در آغاز این ترکیب بند آمده، در منظومۀ فکری شاعر، جایگاهی رفیع ومهم داشته است. این نور البته در معنای اعمّ خود" ظاهرٌ بالذات ومظهِرٌ للغیر" است ،اما در معنای خاص خود که منظور نظر شاعر است، از آنجا که ائمه با ولایت خود دنیا را روشن ساخته و دل های  مومنان را نورانی کرده اند، در مفهوم ولایت به کار رفته است. نظیری نیشابوری البته می دانسته که یکی از معانی رایج نور در میان مسلمانان، خود خداوند است (: الله نورالسموات و الارض...) و چون ذات خداوند، ذاتی بی نیاز و قائم به ذات است، لاجرم ذات اقدس احدیت، نور مطلق است و سایر تجلیات، کثرت هایی حاصله از آن مقام احدیت، محسوب می شوند؛ پس می گوید: نور وِلا زبطن حقیقت طلوع کرد. از این رو آنچه از نظر شاعر، بروجود سایر انبیاء نیز تقدّم دارد، همین نور ولایت است و نه تشخّص امامان. چنین است که می گوید: "تا آن وِلا، چراغ هدایت نمی فروخت، از آدم و خلافت آدم نشان نبود". در ابیات و بندهای پسین نیز اگر همین نورِ ولا به نورِ علی تغییر می یابد، به نظر صرفا تغییرِ تعبیر است.

شاعر با همین بینش که نور ولا را در همۀ کائنات سرایت می دهد، معتقد است که سرّ ولایت( عبارتی دیگر از نور ولایت) در وجود همۀ پیامبران ساری است و اقطاب حق همه تحت حمایت همان نور ولایی اند.

شاعر در این بند نخست، ترجیح داده که صرفا در باب مفهوم نور ولایت و تقدّم ولایت سخن بگوید و دیگر مجالی برای بیان فضایل و مناقب اولین امام نیافته است.پیداست که با روشن شدن مطلب فوق، دیگر نیازی به برشمردن آن فضایل، احساس نمی کرده است.

2-3

بند دوم این ترکیب بند، ابتدا با تاکید بر تحمل مصائب و تلخی ها از سوی امام حسن مجتبی آغاز می شود و اشاره ای گذرا  به انتقام گیری دشمنان پدر بزرگوارش از او و نیز اینکه "از غایت مشابهت مصطفی" رنج و عنای پیامبر ص را  نیز به جان می خرد.

در این بند اشارتی نیز به تعبیر" قد اجتبا" در شان امام حسن آمده که شاید ناظر بر روایاتی باشد بر این مضمون که ائمّه خود در تفسیر"ممن هدینا واجتبا" فرموده اند: مقصود از آنان ماییم. ( فیض، 1369:3/286 ونیز ر.ک:مجلسی:1333:26/258) بویژه در روایتی که با اشاره به شهادت ائمّه می فرماید که:" واجتباکم بقدرته.." ( صدوق،1413: 2/ 273)

در پایان این بند، شاعر به فراست و در مخالفت با قولی ضعیف که مسمومیت امام حسن را منکر است،در باب شهادت امام حسن می گوید که او را بارها، سمّ دادند واین بیت با عنایت به چنین روایاتی است که از منابع اهل سنت نیز نقل شده است( ر.ک:حاکم نیشابوری،1411:3/189) .

3-3

نظیری با اشاره به داستان حضرت ابراهیم و قبول فدیه از او( سورۀ الصافات/107: وفدیناه بذبح عظیم)،مانندبسیاری از مفسّران شیعه، ذبح عظیم را اشاره ای به حضرت امام حسین می داند که خداوند با منّت نهادن بر ابراهیم خلیل، آن راجانشین ذبح اسماعیل کرد.همان گونه که در کتاب خصال ( صدوق،1371 :56-57 و حویزی،1365 :4/430 ) این مضمون تکرار شده است.

شاید اقبال لاهوری نیر به تبعت نظیری نیشابوری است که می گوید:

الله الله بای بسم اله پدر                        معنی ذبح عظیم آمد پسر

سرّ ابراهیم و اسماعیل بود                    یعنی آن اجمال را تفصیل بود

رمز قرآن از حسین آموختیم                 زآتش او شعله ها افروختیم (اقبال،کلیات،1372:...)

چرا که نیک می دانیم اقبال لاهوری به شدت به شعر و دنیای فکری نظیری علاقه مند ، وبسیاری از ابیات او را تضمین یا اقتباس کرده است، نمونه را آنجا که می گوید:

به ملک جم ندهم مصرع نظیری را            کسی که کشته نشد از قبیلۀ ما نیست ( اقبال، 1371:...)

مجددا یادآوری می شود که نظیری نام هر یک از ائمه را با نام پیغمبری پیوند می زند و از همین بند، تشبیه امام حسین به اسماعیل ذبیح الله، و مقایسۀ این "بلای مبین" زمینه ساز مقارنه سازی های بعد می شود.

4-3

بخشی از تعبیرات و مضامین این بند، مصروف مقایسۀامام سجاد و حضرت یحیی است و پس از آن اشاره وار به ماجرای عبور حضرت سجاد از کنار هشام بن عبدالملک در ایام حج و سرودۀ فرزدق شاعر پرداخته است ( ر.ک: مجلسی،ج46 ،126:)  .

5-3

نظیری پس ا ز یاداوری شان امام باقر و مقایسۀ مقام او با مقام شعیب نبی، این بند از ترکیب بند را مشحون از اصطلاحاتی چون نفس ناطقه، عقل مستفا، صاحب کشف و کرامات می سازد که خوداشاره ای ظریف به امتیاز ویژۀ این امام در زنده ساختن معارف الهی دارد. از همین رو شاعر،باقرالعلوم را مصداقی از معجزۀ" یحیی العظام" می داند که در جای خود بیانگر استدلال الهیون در برابر منکران و ملحدان است.

همچنین در مصرع: ما راه مستقیم به حقیم و..." می تواند اشاره به برخی روایات شیعی باشد که در منابع متعدد آمده که : انّا صراط المستقیم و عروته الوثقی الّتی لا انفصام لها."( مجلسی،1333،ج19، 70) .

6-3

در بند مربوط به فضایل امام صادق ع، با توجه به ظهور و رواج سایر مذاهب فقهی و کلامی اسلامی در این عهد، به فضل این امام نسبت به سایر ائمۀ فقه و اقتدای برخی از این ائمه به جعفر صادق ع، اشاره می شود. البته ممکن است برخی در باب اصالت تاریخی این داعیه ها، تشکیک کنند و در برابر منابعِ اصیل اهل سنت، قراینی دیگر از منابعی دیگر بیابند، اما نظیری شاعر نیز  که خود اهل مطالعه بوده، برمواردی انگشت تاکید نهاده که در زمانۀ او در میان شیعیان رواج داشته است.مثلا اینکه امام حنبل در وضو گرفتن، مسح بر پا را معتبر می دانسته است، گویاناظر بر حدیثی صحیح است که در مسند ایشان به این شرح آمده: عبدخیّر از علی ع نقل کرده که آن حضرت فرمود:من خودم دیدم که رسول خدا ص روی هر دو پا را مسح می کردند( ابن حنبل، 1416 ج1: 95).

نیز اینکه امام مالک در نماز، دست ها را نمی بست، مثل مورد قبل، از دیدگاه شاعر، تحت تاثیر معارف جعفر صادق ع بوده است.باید بدانیم که برادران مالکی برخلاف سه مذهب دیگر اهل سنت،معتقدند که آویختن دست ها در نمازهای واجب، مستحب است ( الحویزی، 1424، ج1، 251).

نظیری، امام صدق را از میان انبیای سلف به نوح مانند می کند و به نیکی میان کشتی نوح و سفینۀ النجات آل عبا، مناسبت و مشابهت می بیند.

7-3

مقایسه میان امام موسی کاظم و حضرت موسی، برخلاف بندهای پیشین ، در این بند به طول می انجامد و شاعر، امام هفتمین را از چند زاویه با موسای پیامبر می سنجد:

-اینکه حضرت موسی را آسیه، قرّه العین خود خواند، اما این امام را خداوند، قرّه العین نام نهاد وخود امام بارها دیدار با خداوند را قره العین خود خواند: وجعلت قرّه عینی فی الصلاه( وسائل الشیع،  .......)

- اگرچه ندای" انی انا الله" از سوی شجر، به گوش موسی رسید، اما برای موسای کاظم لقب "عبدی الصالح" آمده است( کلینی، 1333، ج2، 82 و خطیب بغدادی، 1417، ج13، 29)

- با معجزۀ پدید آمدن اژدها از عصای موسی، آشناییم، اما شاعر ماجرای منقول از علی بن یقطین را به یاد ما می آورد که منکران به قصد استهزای امام هنگام تناول غذا با پرش نان و... و در نهایت تبدیل شدن شیر منقوش به شیر واقعی و... با یکی دیگر از کرامات امام مواجه می شوند. شاعردرمصرعی  به این ماجرا تلمیح داشته است( مجلسی، ج48، ص41 و صدوق، ص148)

- در بارۀ طی الارض امام کاظم ع از زندان بصره تا بغداد نیز باید به منابع شیعی رجوع کرد( مثل: عیون اخبار الرضا، ج1، ص100،حدیث 6)

8-3

در بارۀ پیشگویی امام رضا ع در باب جایگاه قبرش و ماجرای ماهی های کوچک و بزرگ در چشمۀ محل قبر که شاعر در بند مربوط به امام رضا بدان توجه داده است، می توان به برخی  منابع در خصوص مناقب امام رضا ع رجوع کرد( عیون اخبار، ج2، 242) .

9-3

تعبیر" وقت مسام" در بیت: وقت مسام، دختر مامون به دشمنی/ دستار زهرِ کین به کف آن جناب داد؛ با این ترکیب در متون قدما دیده نشده و در لغتنامۀ دهخدا به نقل از منتهی الارب به معنای سوراخ های بن هر موی، آمده است.این معنا البته با سیاق بیت مناسبتی ندارد، اما این معنا نیر برای مسام افزوده شده که می توان واحد آن را مسامّ فرض کرد. پس می تواند مصدر میمی به معنای سمّ دادن لحاظ شده باشد که مناسبتی تامّ با مانحن فیه دارد.

10-3

در باب مقایسۀ امام دهم و ادریس نبی، شاعر با رعایت مراعات النظیر، اشاره ای لطیف به طبع انسانی و.... تطهیر نفس او کرده است که با آنچه در بارۀ او در متون عرفانی آمده است همخوانی دارد. می دانیم که ادریس در متون عرفانی نمونۀ سالکی است که با قطع تعلقات از لذت های دنیایی و دست کشیدن ازآمال و آرزوهای دنیا، پیش ازمرگ به مرگ اختیاری مرده است.( پورنامداریان، 1369، ج1، 249 ) .

11-3

ماجرای "دیر وقاع" که شاعر در بند یازدهم بدان تصریح دارد، می تواند یاداور گفتگوی امام حسن عسکری با راهب دیر عاقول و اسلام آوردن او باشد که بدین گونه تغییر یافته است.در متون تاریخی شیعی در بارۀموقعیت آن راهب چنین آمده که:"...و کان مِن کُبراء رجال النصرانیه و اعلمهم بها، لمّا سمع بکرامات الامام و رآی ما رآی، اسلم علی یدیه و خلع لباس النصرانیه و لبس ثیابا بیضاءو...."( مجلسی،ج50،261 به نقل از :الخرائج و الجرائح) .

12-3

اشاره شاعر به حرکت دایره وار خط ولایت، و رسیدن نقطۀ پایانی به نقطۀ آغازین حرکت، بسیار هوشمندانه است. مصراع" الیوم کلّ شیٍ الی مبداٍ یُعید"( امروز همه چیز به نقطۀآغاز خود بازمی گردد) به خوبی این معنا را بازپزورده است.

مقارنۀ امام دوازدهم با شیث نبی شاید از آن رو باشد که این پیامبر عمری بیش از نهصد سال داشته و تا مدت ها مقام نبوت خود را از  همعصرانش مخفی می داشته و ملزم به تقیه بوده است ( طبری، 1356 ،ج2، 399) .

در پایان این مقال، همچنان باید این نکته را یادآور شد که نوع نگاه نظیریِ شاعر، نگاهی منقبت خوان و توصیفی بوده است . ذکر اخبار و روایات از کتب مطرح در زمانۀ شاعر( زمانه ای که حکومت شیعی تازه در حال شکل گیری است و ذهنیّت اخباری گری و عدم مداقّه در قبول هر خبرمرویّ، بر جامعۀ شیعیان سیطره داشته) ، بیشتر در جهت تثبیت پیکرۀ مذهب بوده است و نه معرفی بن مایه های تشیّع و شاخصه های اندیشه گی این مذهب. از این رو در هیچ یک از بندهای این ترکیب بند ،مضمون روایتی یا پیام مکتب سازی که حکایتگر لایه های درونی تشیع باشد ، دیده نمی شود. سهل است که وصف غلوّ آمیز ولایت حضرت علی ع  و اینکه حضرت رسول در شب معراج ، سخنان علی را می شنید:

    قول علی که در شب معراج می شنید           غیری به جز حقیقتشان در میان نبود

حتی با قبول توجیهی که از مفهوم ولایت در آغاز مقاله ذکر شد، همچنان حاکی از اعتقادی برخاسته از منقبت خوانی و فضایل سراییِ رواج یافته در عهد تشیّع صفوی است.

شاید این نقد از نگاه امروزینِ یک پژوهشگر، به دنیای فکری  شاعری معتقد از دورۀ ابتدایی صفویه، متهم به توقّع نابجا و دچارآمدن به فقر تاریخی گری شود؛ بویژه آنکه می دانیم مجال شعر را نباید با عرصۀ نثر و قلم فرسایی یکسان انگاشت. شاعر راهی را انتخاب کرده است که تنها  مسیر ایجاز بوده و مجال اطناب نداشته است.با این حال نظیری تا حدّی همزمان است با شخصیت های صاحب اندیشه ای چون: ملا صدرای شیرازی و فیض کاشانی و شیخ بهایی و میرفندرسکی و میرداماد  وعبدالرزاق لاهیجی و...که موجب بالا رفتن حدّ توقّع خوانندۀ ترکیب بند او می شود. شاید اگر نظیری در ایران می ماند و با چنین مخاطبانی همراه می شد، سطح سخن خود را بسی بالاتر می برد.

نتیجه‌گیری:

نظیری نیشابوری در ترکیب بند خود با تیمّن به دوازده امام ، دوازده بند و در هر بند دوازده بیت در جهت معرفی ائمّۀ اطهار سروده که به گونه ای فشرده ای از تاریخ پرفراز و نشیب تشیّع محسوب می شود. کمتر شاعر توانایی چون نظیری توانسته است حجم انبوهی از آموزه های شیعی را چونان معلم تاریخ و مروّج دین، در اشعار خود جای دهد.

نظیری هر بند از این ترکیب بند را به امامی از امامان شیعه اختصاص داده و سعی کرده در هر بند ، به مهم ترین وجهۀ غالب در بارۀ آن امام بپردازد. طبعا در مجالی که دوازده بیت برای او فراهم می آورده، نمی توانسته به همه فضایل یا وقایع تاریخی مربوط به یک امام حتی اشاره کند؛ بنابراین راه ایجاز پیموده و بسیاری از مطالب را در مصرعی یا ترکیبی وصفی، فشرده است. بند آغازین ترکیب بند، حاوی یک نکتۀ کلیدی و محوری است و آن مفهوم "نور ولایت" است. نوری که پیش از پیدایش سایر مخلوقات وجود داشته ( براساس روایت: اوّل ما خلق الله نوری....) و کثرت ها همه پس ز این نور و در همان شکل ها دگرگون یافتۀ همان نورند .بنابراین معتقد است که اگر این نور نبود، از آدم تا خاتم، جلوه ای نمی یافتند.

از نکات قابل توجه در هر بند، و در باب هر امام معصوم ع ایجاد ارتباط میان حقیقت و باطن هر امام به پیامبری از پیامبران است به گونه ای که مزاج هر امام ع به یک پیامبر مرتبط می شود و شاعر پس از بیان وجه مشابهت، در مقایسه ای شاعرانه، تفوّق و برتری امام را در همان خصلتِ ذکر شده، بیان می کند. مجموع اطلاعات و مناقبی را که شاعر در این ترکیب بند گردآورده است تا حدّی می توان نمونه ای از فضای فکری حاکم بر جامعه شیعی( دست کم در محیط زندگانی شاعر) دانست. تشیع نظیری بیشتر به قاضی نورالله شوشتری، عالم همعصر او شباهت دارد تا به دیگر دانشمند همروزگارش یعنی ملاصدرای شیرازی.

منابع:

ابن حنبل، احمد(1416) مسند احمدبن حنبل، تحقیق: شعیب الارنوط- عادل مرشد، بیروت، موسسه الرساله

اقبال، محمد(1376)، کلیات اشعار فارسی اقبال لاهوری، با مقدمه احمدسروش،چاپ هفتم، تهران ،کتابخانه سنایی. ‌

الجزیری، عبدالرحمن( 1424)، الفقه علی المذاهب الاربعه، بیروت، دارالکتب العلمیه.

انوشه، حسن(1376)، دانشنامۀ ادب فارسی، تهران، انتشارات وزارت ارشاد  اسلامی.

براون، ادوارد(1375) تاریخ ادبیات ایران (از صفویه تا عصر حاضر)، ترجمه دکتر بهرام مقدادی، چاپ دوم، تهران، انتشارات مروارید.

پورنامداریان، تقی(1369) داستان پیامبران در کلیات شمس،تهران، پژ.هشگاه علوم انسانی.

داغستانی، واله(1383) تذکرۀ ریاض الشعرا، تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، تهران،اساطیر.

دهخدا، علی اکبر(1377)، لغتنامۀ دهخدا ،تهران ، موسسه لغتنامۀ دهخدا.

الحاکم، ابوعبدالله(1411) المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه.

حرّعاملی،محمدبن حسن(1416) وسایل الشیعه، تحقیق: محمدرضا حسینی جلالی،قم، موسسه آل البیت.

الحویزی، عبدعلی  (1383) تفسیرنورالثقلین، تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، مطبعه العلمیه.

خطیب بغدادی،احمدبن علی (1417)،تاریخ مدینه السلام(تاریخ بغداد)، مقدمه بشار عواد معروف، بیروت، دارالکتب العلمیه.

جوادی آملی، عبدالله(1380) تفسیر تسنیم، چاپ اول،قم، دفتر نشر اسراء.

جوادی آملی،عبدالله(1382) ادب فنای مقربان، چاپ سوم، قم، دفتر نشر اسراء.

فیض،ملامحسن( 1369) التفسیر الصافی، قم، موسسه الهادی.

صدوق، محمدبن علی(1404) عیون اخبار الرضا، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات.

صدوق، محمدبن علی(1376) امالی شیخ صدوق،تهران، نشر کتابچی.

طبری، محمدبن جریر(1352) تاریخ الامم والملوک(تاریخ طبری)،ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران،اساطیر.

کلینی، محمدبن یعقوب   ( 1369) اصول الکافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.

مجلسی،محمدباقر،(1304)، بحارالانوار الجامعه لدرر الاخبار الائمّه الاطهار،بیروت، دار احیاء التراث العربی.

نظیری نیشابوری(1340) دیوان، به تصحیح مظاهر مصفا، تهران، زوار.

نظیری نیشابوری(1370) دیوان ، تصحیح محمدرضاطاهری، تهران، انتشارات نگاه.   

فصلنامه علمی «شیعه‌شناسی»، دوره 18، شماره 72، دی 1399، ص 111 ـ 136.

نویسنده مقاله: دکتر محمدرضا موحّدی (دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم)

منبع: کتابخانه مجلس

نظر شما