شناسهٔ خبر: 6626 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به آخرین ساخته «مجتبی راعی»؛

طعمِ «ترنجِ» مرگ‎آگاهی

ترنج فیلم ترنج اگرچه فیلمی ساده و بی‌پیرایه و از جهت جلوه‌های بصری، بدوی و بی‌طمطراق است، لکن اثری از کارگردانی مؤلف است که قصد دارد فارغ از روشنفکربازی‌های مرسوم بیندیشد و فیلم بسازد.

فرهنگ امروز: اگر تکلف را کنار بگذاریم باید اذعان کنیم که فیلم ترنج ساخته‌ی مجتبی راعی اصلاً فیلم سینمایی به معنی مصطلح آن نیست؛ زیرا ژانر و به تبع آن فرم مشخصی ندارد تا درباره‌ی آن صحبت کنیم. فیلم فضایی کاملاً رئال را روایت می‌کند و ناگهان با انیمیشن و مینیاتور درآمیخته می‌شود، فرشته‌ای در آسمان‌ها گریه می‌کند، اشکی از چشمانش می‌چکد و آن اشک بر روی صفحه کاغذی می‌افتد که «بهاری»، نقاش آیینی در حال کشیدن طرحی عاشورایی است. ترنج ترکیبی از رئال، سورئال، انیمیشن و نقاشی است و می‌توان گفت یک تابلوی زیبا از مفاهیمی آرمان‌گرایانه است که در قالب تکنیک سینما رقم خورده است، اما آیا فقط فیلم سینمایی به معنی مصطلح، آن را باید در سینماها اکران کرد؟ آیا تابلویی به این زیبایی ارزش اکران و بلیت‌فروشی را ندارد؟

اگر اندکی به عقب برگردیم، می‌بینیم اولین آثاری که بر روی پرده‌ی نقره‌ای به نمایش در آمدند اصلاً شباهتی با آنچه ما امروزه به عنوان سینما می‌شناسیم، نداشتند. اولین فیلم‌هایی که برای تماشاگران اکران شد مانند فیلم‌های برادران لومیر صرفاً تصاویر متحرکی بودند که فوران آب از داخل آب‌پاش یا ورود قطار به ایستگاه را نمایش می‌داد و مردم هم برای دیدن این صحنه‌ها بلیت خریده و به سینما می‌رفتند. چیزی که آن زمان عامل جذابیت فیلم بود، حیرتی بود که تماشاگر از دیدن تصاویر متحرک دچار آن می‌شد، این حیرت ناشی از عدم باور مخاطب نسبت به حرکت تصویر بود، مخاطبی که با دیدن حرکت قطار به سمت دوربین از روی صندلی خود می‌گریخت تا زیر چرخ‌های قطار له نشود. اما حال که بیشتر از 120 سال از آن روزها گذشته بشر نه تنها از دیدن جلوه‌های تمدن تکنیکی دچار حیرت نمی‌شود، بلکه چنان در این جلوه‌ها مستغرق شده که اگر دنیای بدون آن را نشانش بدهی متعجب می‌شود. انسان امروزی دیگر از تماشای پرواز «اسپایدر من» بر روی برج‌های نیویورک هم متحیر نمی‌شود و سخت‌ترین تکنیک‌های جلوه‌های ویژه هم دیگر او را راضی و قانع نمی‌کند، اما برایش باور عالم بالا، فرشته، خدا، قیامت و بهشت و جهنم سخت است.

تماشاگر معنازدایی‌شده‌ی امروز به همان قدر از تماشای اشک فرشتگان در عزای سالار شهیدان متعجب می‌شود که تماشاگر یک قرن پیش از تماشای ورود قطار به ایستگاه متحیر می‌شد و تماشاگر امروز به همان اندازه با عالم معنا بیگانه است که بشر گذشته با پرواز هواپیما و اینترنت و ماهواره بیگانه بود، برای همین بود که وقتی ترنج برای اولین بار در جشنواره‌ی فجر اکران شد عده‌ای که برای فیلم‌های به مراتب ضعیف‌تر روشنفکرانه سوت و کف ممتد می‌زدند شروع به نقد بی‌رحمانه‌ی فیلم با دستمایه قرار دادن ضعف‌های تکنیکی کردند، همان‌هایی که اگر تصاویر و جلوه‌های ویژه‌ی به مراتب ابتدایی‌تری در آثار سینماگران طیف روشنفکر استفاده شود به عنوان شاهکار و نوآوری و اعتراض به هالیوودیسم از آن یاد می‌کنند، این فیلم را به واسطه‌ی داشتن چند صحنه‌ی ترکیب تصاویر با مینیاتور متحرک به باد انتقاد گرفتند، اما حقیقت این است که اگر همین تصاویر با استفاده از آخرین متدهای جلوه‌های ویژه و با استفاده از حرفه‌ای‌ترین عوامل ساخته می‌شد باز با ذهن تماشاگر مستغرق در عالم ابزارها، ناسازگار می‌بود و از همه بدتر برای بشر امروزین که سعی کرده است عمق و پشت پرده‌ای برای عالم قائل نشود و جلوه‌های تمدن جدید را به جای خدا بنشاند حرف زدن از «مرگ‌آگاهی» غیرقابل تحمل، بدوی، تصنعی و شعاری می‌نماید.

فیلم ترنج روایت سیر تکامل مرگ‌آگاهی هنرمندی میان‌سال است که با سرطان دست و پنجه نرم می‌کند و در نهایت با فهم درست از مرگ‌آگاهی به زندگی عادی بازگشته و آرامش خود را باز می‌یابد و نه تنها علی‌رغم فرصت کم تا مرگ مهیای استقبال از مرگ نمی‌شود، بلکه به سراغ «زندگی» می‌رود. بهاری نقاشی است که تمام عمرش را صرف نقاشی آیینی و عاشورایی کرده است، اما آن‌گاه که متوجه می‌شود سرطان دارد و چند ماه بیشتر از عمرش باقی نمانده به راهی که در زندگی پیموده شک می‌کند، به پشت سرش نگاه می‌کند و می‌انگارد که هیچ کار خالصی در زندگی انجام نداده است، اما در نهایت با درماندگی به سراغ پیر و مرادش می‌رود...

اما چرا مجتبی راعی برای آزمون مرگ‌آگاهی سراغ «هنرمند»، آن هم هنرمند آیینی رفته است؟ از دیرباز هنر و هنرمند در همه‌ی جوامع ارجمند بوده است و همواره هنرمند جایگاهی بالاتر از سایر اقشار جامعه داشته است، اما سینمای امروز به هنرمند نگاهی بسیار منیع و ویژه دارد، گویی هنرمند تافته‌ی جدا بافته‌ای است که مرگ و نیستی در او راه ندارد، اما راعی هنرمند و آن هم استاد هنر قدسی و مقدس را در آزمون مرگ قرار داده و او را در مقابل کائنات بیچاره و درمانده نشان می‌دهد، او سینما و سینماگر را در بوته‌ی آزمون مرگ‌آگاهی قرار می‌دهد؛ زیرا هنر اول این دوران سینماست. درماندگی استاد بهاری در مقابل مرگ و بی‌ثمر شمردن آثار هنری‌اش به واسطه‌ی نداشتن خلوص نیت، تذکری است به خود راعی که سینماگر معناگرا و متعهد است، او بدین وسیله هنر متعهد را در بوته نقد قرار می‌دهد.

مرگ‌آگاهی در سینما چیز جدیدی نیست، فیلم‌های زیادی تا به حال در سینمای ایران و جهان با موضوع مرگ، مرگ‌آگاهی و عالم پس از مرگ ساخته شده است، اما اکثر آن فیلم‌ها به جهان آخرت و مرگ هم نگاه این جهانی دارند. اگر جهان پس از مرگ را روایت می‌کنند، روح ناآرامی را روایت می‌کنند که چشمش هنوز نگران دنیاست به صورت نامرئی در میان زندگان رفت‌ و آمد می‌کند و اگر مرگ‌آگاهی را روایت می‌کنند نوعی پوچ‌گرایی را به تصویر می‌کشند و در حقیقت مرگ‌آگاهی نوعی اذعان به پوچ بودن دنیاست. البته برخی فیلم‌های نه چندان مطرح هستند که این گونه نبوده و با نگاه درست مرگ را روایت کرده‌اند، لکن این فیلم‌ها چندان آثار تأثیرگذاری نبوده‌اند.

ترنج نگاهی دینی به معنی واقعی آن به مرگ‌آگاهی دارد و شعار عرفان روشنفکرانه هم نمی‌دهد که به طور مثال فرد مرگ‌آگاه به واسطه‌ی ادعاهای عرفانی، ترسی از جهنم نداشته باشد، حقیقت آن است که اکثر انسان‌های معمولی از جهنم و عذاب آن می‌ترسند، هرچند عبادتشان از سر شوق باشد. فیلم ترنج ترس از جهنم و عذاب آن را آن گونه که در روایات دینی آمده است روایت می‌کند، اما از ظاهر جهنم عبور کرده و این نکته را در طول فیلم توضیح می‌دهد که جهنم جلوه‌ی عدم توفیق در جلب رحمت الهی است. «استاد بهاری» گرفتار عذاب جهنم است تا آن‌گاه که به رحمت الهی واقف می‌شود، پس دوباره روی به بهشت نقش و نگارهای اصیل ایرانی، اسلامی می‌آورد. در مقابل بهاری، دوست قدیمی اوست که چون جهان را پوچ و وعده‌های ادیان الهی را دروغین می‌پندارد نقش‌های جهنمی می‌نگارد.

ترنج می‌گوید که اگر باور به معاد و پشت پرده‌ای برای عالم مادیات نباشد، زندگی این جهانی لذتی ندارد و جز تلخی‌ها و زشتی‌های عالم چیزی از آن باقی نمی‌ماند؛ زیرا همه‌ی سختی‌ها و مشکلات بشر بی‌ثمر می‌نماید و اگر معادی برای عالم تصور کنیم هرچند عمر به اندازه‌ی 6 ماه باشد، باز زندگی شیرین است؛ زیرا امید به زندگی جاودانه در سایه‌ی رحمت الهی وجود دارد.

فیلم ترنج اگرچه فیلمی ساده و بی‌پیرایه و از جهت جلوه‌های بصری، بدوی و بی‌طمطراق است، لکن اثری از کارگردانی مؤلف است که قصد دارد فارغ از روشنفکربازی‌های مرسوم بیندیشد و فیلم بسازد. ای‌کاش این محتوای ارزشمند در فرمی درخور توجه قرار می‌گرفت و ای‌کاش کارگردان در قالب قصه‌ای کوتاه‌تر و منسجم‌تر و در بستر داستانی حرف‌های ارزشمندش در باب معاد باوری را بیان می‌کرد، هرچند که اگر با همین فرم و همین ضعف‌ها فیلمی روشنفکرانه و غیردینی توسط یکی از کارگردان‌های جشنواره‌ای‌ساز، تولید می‌شد بسیاری به تمجید از آن می‌پرداختند و از سادگی و نوآوری و ساختارشکنی آن تمجیدها می‌کردند.

نظر شما