شناسهٔ خبر: 6779 - سرویس علم دینی
نسخه قابل چاپ

نگاهی به سبک امروزی علم‌آموزی در ایران؛

از علوم انسانی چه نفعی می‌بریم؟

دانشگاه در علوم انسانی، افرادی که از راه علم‌ورزی کسب درآمد می‌کنند، آن رشته و علم فقط وسیله‌ی کسب درآمد ایشان نبوده و برای آن‌ها صرفاً یک شغل محسوب نمی‌شود، بلکه به تدریج تمام فکر ایشان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و وقت آزادی برای ایشان باقی نمی‌گذارد...

فرهنگ امروز/ عباسعلی منصوری: هدف این نوشتار بررسی تخصصی «بحث علم دینی و علم نافع» و بررسی رشته‌های دانشگاهی، دروس و واحدها از حیث انتفاع و دینی بودن یا نبودن نیست، بلکه هدف این نوشتار تذکر و یاد‌آوری یک نکته‌ی بسیار مهم به دوستان و مخاطبانی است که عمر خود را در راه علم و علم‌آموزی -چه در علوم انسانی و چه در سایر رشته‌ها- وقف می‌کنند. این فرموده‌ی قرآن است که «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى‏ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِين» (سوره‌ی ذاریات، آیه 55)، به همین جهت از خوانندگان و مخاطبان این متن، برادرانه درخواست می‌کنم که اندکی تأمل کرده و روزنامه‌وار مشغول خواندن آن نشوند. 

 

و آن نکته عبارت است از بازبینی و بررسی سبک و نحوه‌ی علم‌ورزی امروزی و نسبت آن با علم نافع و علم دینی و توجه به ضرری که سبک امروزی علم‌ورزی به زندگی و آینده و سرنوشت ما می‌زند.

 

هدف ما در این نوشتار بررسی علوم و رشته‌های دانشگاهی از حیث انتفاع نیست، بلکه هدف بررسی سبک امروزی علم‌ورزی و نسبت آن با علم نافع است. به بیان ساده و روشن می‌خواهیم با بازبینی و توصیف سبک امروزی علم‌ورزی ببینیم که آیا این شیوه و سبک علم‌ورزی ما را به علم نافع سوق می‌دهد یا به علم لاینفع؟ آیا علم برای ما سبب سعادت، آرامش و عاقبت‌به‌خیری و استفاده‌ی بهینه از عمر می‌شود یا خیر؟

*نسبت علم دینی و علم نافع

پیش از بازبینی شیوه‌ی علم‌آموزی ما در عصر حاضر، نگاهی اجمالی به بحث علم نافع در روایت می‌اندازیم.

یکی از ویژگی‌های علم دینی، نافع بودن علم است؛ یعنی یکی از شروط لازم (و البته نه کافی) برای دینی بودن یک علم و برای اینکه اسلام آن علم را تأیید کند، این است که آن علم خالی از نفع و فایده‌ی قابل توجه نباشد. وجود احادیث فراوانی در این باب گویای این مطلب است که «هر آنچه در فضیلت علم و عالم در نصوص دینی ذکر شده منحصراً منوط به نافعیت علم است و با توجه به تأکید ویژه‌ای که بر ذم علم غیرنافع صورت پذیرفته، مطلق تعبیر علم در نصوص، انصراف به علم نافع دارد» (نیک‌روش،1391، ص 55)؛ یعنی بنا بر روايات مفهوم حقيقت علم، از علم نافع تفكيك‌پذير نيست. بر این مبنا اگر مطالعه و پژوهش در یک زمینه برای فرد یا جامعه سودی نداشته باشد یا سود آن بسیار ناچیز و غیرضروری باشد، آن علم، دینی نبوده و از نظر اسلام اصلاً از مصادیق علم محسوب نمی‌شود. از جمله روایات فراوانی که مؤید ادعای فوق هستند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. از پيامبر (صلی الله علیه و آله) روايت شده است که علم غیرنافع حجت خدا بر انسان است. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : العلم علمان علم في القلب فذالك العلم النافع و علم في اللسان فذالك حجه علي العباد (كنز الفوائد، ص 239).
  2. روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله) داخل مسجد شدند درحالی‌که مردم اطراف شخصی را گرفته بودند. حضرت سؤال کردند او کیست؟ گفته شد، او علامه است و از همه‌ی مردم به انساب و اشعار عرب و قواعد زبان و وقایع جاهلیت آگاهتر است. حضرت در جواب فرمودند: این علمی است که به جاهل آن ضرر نمیرساند و عالمش را سود نمیبخشد ... (اصول کافی، ج 1، ص 37).
  3. امام کاظم (علیه السلام) : فلا تشتغلن بعلم ما لایضرک جهله و لاتغفلن عن علم ما یزید فى جهلک ترکه. پس خود را به علمى مشغول مساز که ندانستن آن زیانت نمى‏رساند و از علمى غافل مشو که ندانستن آن بر نادانیت مى‏افزاید (اعلام‏الدین، 305، میزان‏الحکمه، حدیث 14138).
  4. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت است که فرمودند: اللهم اعوذبک من علم لاینفع (میزان‌الحکمه، ج 5، 1400 – 4113).
  5.  از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) روایت است که فرمودند: «خیری نیست در دانشی که سود ندارد» (غررالحکم، حدیث 10913).

 

*سبک علم‌ورزی ما و نسبت آن با علم نافع/علم دینی

اگر با نگاه و معیار قرار دادن این روایات، علوم امروزی را بررسی کنیم، خواهیم دید که برخی علوم و رشته‌های تحصیلی رأساً جزء علوم غیرنافع هستند (حال یا اساساً غیرنافع هستند یا در زمان و مکان کنونی -یعنی ایران- غیرنافع‌اند) و در اکثر علوم بخش‌ها یا درس‌ها یا واحدهایی طراحی شده است که مصداق «علم لاینفع» است. همچنان‌ که در مقدمه اشاره شد، هدف این نوشتار پرداختن به این مطلب نیست، بلکه هدف بررسی سبک علم‌آموزی و علم‌ورزی کنونی ما و نسبت آن با علم نافع است.

برای رسیدن به جواب این سؤال که سبک و شیوه‌ی علم‌ورزی امروز ما با سبک مورد نظر اسلام چه نسبتی دارد؟ باید با خود صادق باشیم و بی‌رحمانه و بدون مسامحه و مدارا به بازبینی روند علم‌ورزی خود بپردازیم. اگر با این شیوه به بررسی سؤال مذکور بپردازیم، خواهیم دید سبک علم‌ورزی از ما فاصله‌ی بسیار دوری با سبک توصیه‌شده در روایات دارد و ما در حال نابود کردن سرمایه‌ی عمر و اشتغال به یک بازیچه‌ی دنیوی به ظاهر مقدس هستیم. اکنون به مواردی از این یافته‌ها و نتایج اشاره می‌کنیم:

 

  1. علت اشتغال به علم و علم‌ورزی

در سبک علم‌آموزی و علم‌ورزی قدیم (قبل از تأسیس دانشگاه‌ها) غالباً علت حرکت به سوی علم و علت انتخاب زمینه‌های علمی، اهداف مقدس یا سؤال‌ها و دغدغه‌های ذهنی افراد بود. به همین جهت در علم‌ورزی سنتی علم به عنوان یک کالای مقدس در مقابل دنیا تلقی می‌شد و لذا سؤال می‌شد که علم بهتر است یا ثروت؟ کَاَنّهُ در این نگاه امکان جمع بین این دو غیرممکن است.

در قدیم غالب محدثین، فلاسفه، مورخین، مکتشفین و... واقعاً سؤال‌ها و دغدغه‌های ذهنی، ایشان را به این زمینه‌ها سوق می‌داد؛ یعنی ایشان ابهام‌هایی داشتند، سؤال‌هایی داشتند که نمی‌توانستند نسبت به این سؤال‌ها بی‌تفاوت زندگی کنند یا یک زندگی مقلدانه داشته باشند؛ لذا مجدانه در صدد کسب علم برمی‌آمدند.

 

امروزه علت حرکت به سوی علم‌آموزی، غالباً عوامل مادی است و علت انتخاب کردن یک زمینه‌ی مطالعاتی محاسبات مادی و در بسیاری موارد شانسی و اتفاقی است؛ یعنی غالب افراد علم را به عنوان ابزاری برای کسب درآمد نگاه می‌کنند و در بسیاری از موارد انتخاب یک زمینه‌ی مطالعاتی نه بر اساس علایق و استعدادهای شخص بلکه بر اساس فشار محیط یا با توجه به سیستم انتخاب رشته و برحسب اتفاق است.

هرچند کسب علم برای کسب درآمد مطلقاً امر قبیح و مذمومی نیست، ولی اشکال کار در اینجاست، افرادی که از راه علم‌ورزی کسب درآمد می‌کنند، آن رشته و علم فقط وسیله‌ی کسب درآمد ایشان نبوده و برای آن‌ها صرفاً یک شغل محسوب نمی‌شود، بلکه به تدریج تمام فکر و سبک زندگی ایشان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و وقت آزادی برای ایشان باقی نمی‌گذارد؛ یعنی برخلاف سایر مشاغل که فرد زمان خاصی را مشغول کار و کسب درآمد است و در ساعات دیگر ذهنش مشغول آن حرفه نبوده و فرصت گوش دادن به سخنان دیگران و فکر کردن به روند زندگی و آینده‌ی خود را دارد. سبک علم‌ورزی کنونی این فرصت و فراغت را از فرد می‌گیرد و فرد حتی در ساعات استراحت مشغول فکر کردن، خواندن یا نوشتن یک مطلب است. علم‌ورزی کنونی چنان افراد را مشغول خود می‌کند که غالباً از کمبود وقت شکوه می‌کنند و حتی ضروری‌ترین و مهم‌ترین امور (همچون پرداختن به امر خانواده یا عبادت یا...) را نیمه‌کاره و سرسری رها می‌کنند و در جلسات دوستانه بسیاری از وقت و مباحث ایشان راجع به همان مباحث روزمره‌شان است.

ضمن اینکه در سایر مشاغل چون کار فرد اشتغال به علم نیست، احساس نیاز به یادگیری و خواندن و شنیدن مباحثی که برای زندگی وی مفید است، می‌کند و در مقابل علم و موعظه، خاشع و متواضع است و زودتر آن را به کار می‌گیرد. کسی که اشتغال اصلی‌اش علم‌ورزی است، دچار جهل مرکب شده و به ندرت احساس واقعی نیاز به شنیدن و پیگیری مباحث مفید برای زندگی‌اش را می‌کند.

 

2- جدایی علم از سبک زندگی

در علم‌ورزی سنتی چون علت حرکت به سوی علم غالباً اهداف مقدس یا سؤال‌ها و دغدغه‌های ذهنی افراد بود، آن علم با روح و جان ایشان عجین بود، به همین جهت آن علم خاص، سبک زندگی و نوع نگاه ایشان را به عالم دگرگون می‌کرد. علم و جهان‌بینی ایشان فقط مربوط به کلاس درس یا نوشته‌هایشان و یا هنگام بحث و مباحثه نبود، بلکه در زندگی عملی خود جهان را با همان دید و جهان‌بینی می‌دیدند. اگر از زهد و عرفان سخن می‌گفتند، خود در این وادی مرد عمل بودند. اگر از طبیعیات و نجوم بحث می‌کردند، فقط یک بحث‌کننده نبودند، بلکه مخترع، طبیب و منجم بودند. یکی از شواهد صدق این مدعا سبک زندگی ایشان و تفسیرهایی است که ایشان از آیات و روایات دارند؛ یعنی وقتی به یک نظام فلسفی، عرفانی یا روایی می‌رسیدند، در برداشت از دین نیز در آن چارچوب فکر می‌کردند و به راحتی آیات قران را تأویل و از ظاهر فرسنگ‌ها فاصله می‌گرفتند (کسی که تفسیرهای به جا مانده از ابن‌سینا و ملاصدرا را بنگرد، از کثرت تأویل‌گرایی و عبور از ظواهر متعجب می‌شود).

در سبک علم‌ورزی کنونی، فرد اگر علوم انسانی می‌خواند، در زندگی عملی به مراتب از مباحث علمش دور است و یک فرد عامی بیشتر از او به آن علم عمل می‌کند. او فقط می‌خواند، بحث می‌کند، تدریس می‌کند و می‌نویسد؛ اما در زندگی عملی و روزمره‌ی خود نسبتی با آن مباحث ندارد و رفتار و منش او برحسب علم و معلوماتش نیست.

اگر علوم تجربی و... می‌خواند، فقط یک یادگیرنده و نهایتاً یاددهنده است، اما خود راهی را نمی‌گشاید و اصلاً به خود اجازه‌ی تلاش در این راه را نمی‌دهد. بسیاری از صاحبان مشاغل آزاد (همچون مکانیک، تعمیرکار لوازم منزل، برق‌کار و...) از متخصصان آن رشته‌ها ماهرترند و ایشان در مقابلشان شاگرد و کارآموزند.

3- اشتغال به مباحث حاشیه‌ای

این یک واقعیت است که برای ارائه‌ی عالم و متخصص شدن در یک زمینه، باید ابتدا مقدماتی را بخوانیم، نظریه‌هایی را فرا بگیریم، با ادبیات و اصطلاحات آن رشته آشنا شویم تا بتوانیم به گسترش علم کمک کنیم و از تجربه‌ی دیگران بهره بگیریم، اما این ضرورت باید حد سقفی داشته باشد و فرد تا آخر عمر مشغول این مقدمات نشود. در سبک علم‌ورزی کنونی افراد، بسیاری از زمان عمرشان را صرف یادگیری و پژوهش در مباحث مقدماتی و حاشیه‌ایی می‌کنند که ندانستن آن‌ها ضرری به ایشان نمی‌رساند.

در سبک علم‌ورزی کنونی، ما اکثر وقتمان را صرف فهم استدلال‌ها، جواب به استدلال‌ها، مراجع ضمیر و مباحث درون‌متنی می‌کنیم و به ندرت از مباحث فاصله گرفته و خود را در مقام مشاهده‌گر قرار می‌دهیم و مبدأ، مقصد، فایده و غایت بحث و مسیر رفته را ارزیابی می‌کنیم، بلکه غالباً خود درگیر و از طرفین جدال هستیم. اکثر نوشته‌های ما داوری و قیاس بین دو محقق یا فهم یا نقد مباحث یک محقق است. کمتر مقاله، کتاب و پایان‌نامه‌ای پیدا می‌شود که از بیرون به مباحث نگاه کند و خود را درگیر مباحث درونی یک متن نکند.

امام خمینی (رحمه‌الله) در کتاب جنود عقل و جهل، نسبت به این انحراف هشدار می‌دهد و تصریح می‌کند که «مقصود مهم از صدور احادیث شریفه و مقصد اسنی از بسط علوم الهیه، افهام نکات علمیه و فلسفیه و جهات تاریخیه و ادبیه نیست و نبوده، بلکه غایت القصوی آن سبک‌بار نمودن نفوس است از عالم مظلم طبیعت و توجه دادن ارواح است به عالم غیب و منقطع نمودن طایر روح است از درخت دنیا» (امام خمینی،1378، ص 8).

مباحث حاشیه‌ای -به صورت ناآگاهانه- برای بسیاری از ما تبدیل به هدف و غایت شده و ما را از مباحث اصل و اهداف نهایی غافل کرده است. ما باید به این توصیه و هشدار امام خمینی گوش دهیم که «اگر علمی از توحید و تجرید فرضاً بحث کند، ولی حق‌طلبی و خداخواهی او را به این بحث نکشانده باشد، بلکه خود علم و فنون بدیعه‌ی آن بلکه نفس و جلوه‌های آن او را دعوت کرده باشد، علمش آیت و نمونه و نشانه نیست و حکمتش الهیه نیست، بلکه نفسانیه و طبیعیه است» (امام خمینی، 1378 ص 9).

یک معیار خوب در تشخیص حد سقف برای مباحث مقدماتی و حاشیه‌ای یک علم این است که همواره رصد کنیم این مباحث چه تأثیر و کمکی به خود فرد یا اجتماع می‌کند و چه جهل مهمی را از او رفع می‌کند.

 

4- تخصص‌گرایی

هرچند به خاطر گسترش و توسعه‌ی علوم و متکثر شدن نیازهای انسان، تخصص‌گرایی در دنیای امروزی امری ضروری و مفید است و گریز از آن میسر نیست، اما اگر با معیار و رویکرد دینی به پدیده‌ی کنونی «تخصص‌گرایی در علم» نگاه کنیم، خواهیم دید که تخصص‌گرایی به سبک کنونی یکی از علل گمراهی و هدر رفتن عمر آدمی و دور شدن از مسیر سعادت است.

در سبک کنونی علم‌ورزی به علت کثرت مباحث هر رشته و البته وجود مباحث حاشیه‌ای و استطرادی فراوان، فرد برای متخصص شدن در آن رشته باید وقت زیادی بگذارد و هر چقدر هم برای آن مباحث وقت بگذارد، باز وقت کم می‌آورد. این امر سبب می‌شود که فرد خود را وقف مباحث آن علم کند و از پرداختن به علوم دیگری که برای زندگی فردی وی ضروری است، غافل شود. بسیاری از افراد چنان در مباحث رشته‌ی خود غرق می‌شوند که دیگر استعدادهای ایشان کور و خاموش می‌شود. این امر در رشته‌های فنی و تجربی شدیدتر است و ایشان وقت بسیار کمی برای پرداختن به علوم انسانی و نیازهای روحی خود می‌گذارند.

تخصص‌گرایی کنونی سبب شده است که افراد از خود و نیازهای روح و زندگی خود غافل شوند و تبدیل به ربات و ماشینی شوند که جز در یک مدار خاص گردش نمی‌کند و جز به سود دیگری کار نمی‌کند، اما ما پیش از آنکه متخصص در زمینه‌ی فقه، فلسفه، ریاضی و برق باشیم، یک انسانیم و یک انسان نیازهای روحی و روانی دارد که اگر به آن‌ها پاسخ ندهد، مسخ می‌شود و دیگر نام انسان نهادن بر او مشکل است.

 تخصص‌گرایی به سبک کنونی در تعارض با دین است؛ زیرا از نگاه دین برخی از علوم (تعالیم مربوط به دین) هستند که بر تمام افراد، تعلیم این علوم واجب است، «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه» (ابن‌فهد، ص 63).

یادگیری برخی علوم تقدم و اولویت ذاتی دارد، «شایسته‏ترین علم براى تو آن است که عمل تو جز بدان اصلاح نشود و واجب‏ترین عمل براى تو آن است که در برابرش از تو بازخواست مى‏کنند و لازم‏ترین علم براى تو علمى است که قلب تو را به صلاح آورد و فساد قلب را براى تو آشکار سازد»[1] (اعلام‏الدین، 305، میزان‏الحکمه، ح 14138).

در تخصص‌گرایی به سبک کنونی، علم غالباً برای دیگران مفید است نه برای صاحب و محقق علم، درحالی‌که از روایات وارده در باب لزوم نافع بودن علم این نکته استنباط می‌شود که منظور از نافع بودن علم در روایات، مطلق نفع نیست، بلکه مراد نافع بودن برای اجتماع یا نافع بودن برای رشد و حرکت اخلاقی و تکاملی انسان است؛ لذا اگر سود و نفع یک علم صرفاً رسیدن به متاع دنیا (با تمام ابعاد آن: ثروت، شهرت، مقام، قدرت) باشد، اما برای مسیر سعادت و رشد اخلاقی انسان، ضرر قابل توجه داشته باشد، آن علم مصداق علم نافع نیست. اگر تخصص‌گرایی سبب و عاملی برای انصراف از آن علوم واجبه باشد، آن علوم تخصصی مصداق علم غیرنافع است، هرچند از لحاظ اجتماعی نافع باشد. هر علم برای اینکه شرط نافعیت را داشته باشد، باید یا برای فرد نافع باشد یا برای غیر، با لحاظ این نکته که در هر صورت نباید برای فرد سبب ضرر قابل توجه شود؛ یعنی سود و نفع برای دیگران داشته باشد، ولی سبب ضرر اخروی شخص شود.

 

 عباسعلی منصوری

 دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی

 

منابع:

قرآن کریم.

اصول کافی؛ شیخ کلینی.

كنز الفوائد؛ شيخ ابوالفتح، محمدبن‌على‌بن‌عثمان كراجكى.

 اعلام‏الدین؛ حسن‌بن‌ابی‌الحسن دیلمی.

میزان‌الحکمه؛ محمد محمدی ری شهری.

غررالحکم؛ عبدالواحد تمیمی واحدی.

امام خمینی، روح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378.

ابن‌فهد حلی، احمدبن‌محمد، عده‌ الداعی و نجاح الساعی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407.

 نیک‌روش، محمدجواد، علم نافع از منظر قرآن و حدیث فصل‌نامه بلاغ مبین، شماره 30 و 31، بهار 1391.

 

‌پی‌نوشت:

[1] امام کاظم: اولى العلم بک ما لایصلح لک العمل الا به و اوجب العمل علیک ما انت مسؤول عن العمل به، و الزم العلم لک ما ذلک على صلاح قبلک و اظهر لک فساده

نظر شما