شناسهٔ خبر: 8196 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نقدی بر گزارش روزنامه‌ی بانی‌فیلم از نشست سینمای دینی؛

چرا به سطحی‌نگری در مسائل بنیادی اصرار داریم؟

کوشکی- بانی فیلم وقتی سینماگران جامعه هنوز درگیر سینمای متکی بر اندیشه‌ی مدرنیسم هستند، چگونه از ایشان می‌شود انتظار داشت در خدمت دین قرار گیرند؟ آیا این همان اشتباهی نیست که از ابتدای انقلاب مرتکب شده‌ایم و به هر کارگردانی با هر سبقه‌ی اندیشه‌ای، سفارش فیلم دینی و انقلابی داده‌ایم؟

 

فرهنگ امروز/حسین امیری: در تاریخ 11 آذر در سایت روزنامه‌ی بانی‌فیلم، گزارشی از نشست سینمای دینی در فرهنگ‌سرای ارسباران منتشر شده و علی‌رغم اینکه در این نشست اساتید و منتقدین ارجمندی شرکت داشته‌اند؛ اما نحوه‌ی گزینش کلام این بزرگان به همراه سوتیتری که این سایت انتخاب کرده است قصد دارد دو پیام مشخص و هدایت‌شده را القا کند، اول اینکه «سینمای دینی» ممتنع است و دوم اینکه سینمای کنونی می‌تواند در خدمت دین باشد. از آنجایی که سخنان شرکت‌کنندگان در نشست، گزینش شده است نمی‌توان با این دوستان مخاطبه داشت و جوابیه‌ای برای مطالب نخوانده‌ی آنان نگاشت، علی‌الخصوص اینکه نظریات دقیق و منصفانه‌ی جناب عبدالله اسفندیاری و دکتر کوشکی از مقالات و آثار مختلفشان در این زمینه پیداست که ایشان نظری چنین سطحی ندارند. بااین‌حال، می‌توان به القائات کلی گزارش جواب داد.

استناد به نظر کلی و قطعیِ «رسانه، همان پیام است» چه توسط شهید آوینی و چه توسط متأخرین، بدین معنی نیست که ماهیت سینما قابل تغییر نیست، سینما ماهیتی تکوین‌یافته و حادث است و نه ذاتی قدیم. ابزار سینما را اگر فقط ابزار مادی در نظر بگیریم با آنچه از قواعد و مختصات نرم‌افزاری سینما می‌شناسیم متفاوت است، وقتی سینما را علاوه بر سخت‌افزار صاحب نرم‌افزار تکوین‌یافته نیز بدانیم که اغلب بر این جنبه تأکید دارند، آن‌گاه است که سینما را صاحب پیام بالذات دانسته‌ایم. بدون شک بخش نرم‌افزاری سینما توسط انسان تکوین یافته و توسط هم او نیز قابل تغییر است. تأکید صاحب‌نظران بر ماهیت سینما در جهت حرکت آگاهانه و شناخت مدار در این راه است و به هیچ وجه به معنی امتناع رخنه در ماهیت سینما نیست.

نکته‌ی دیگر نیز اختلاط اصحاب سینما در استفاده از واژه‌ی ذات و ماهیت است. به نظر می‌رسد نبود کرسی رسمی فلسفه‌ی سینما در کشور باعث شده تفلسف در سینما نیز قائم به ذات و غیراصولی باشد، ماهیت با ذات تفاوت دارد و آنچه بزرگان پیش‌گام در این زمینه در مورد آن صحبت کرده‌اند، ماهیت سینماست نه ذات؛ زیرا ذات منتسب به موجود «قدیم» است و ماهیت منتسب به «حادث». در گزارش مذکور اشاره‌ای هم به نظریات شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی شده است. تأکید شهید آوینی بر تدبر در ماهیت سینما نشان از آن دارد که ایشان قائل به امکان سینمای دینی و انقلابی بوده‌اند، البته بدین معنا نیست که ایشان بر این عقیده بود که سینمای رایج کنونی یعنی سینمای هالیوودی یا سینمای روشن‌فکری را می‌شود دینی کرد، بلکه ایشان در راه تحقق سینمایی می‌کوشید که در خدمت تمدن دینی و برآمده از این تمدن باشد. شاید برای تحقق این سینما لازم باشد از برخی ویژگی‌ها و اجزای سینما عدول کرد، شاید لازم باشد فیلم سینمایی به معنای رایج آن را به کناری نهاد و هزار شاید دیگر که به راحتی نمی‌شود در مورد آنان نظر قطع داد، همان گونه که جناب کورش جاهد در این نشست می‌گویند که «در دنیای عدم قطعیت‌ها زندگی می‌کنیم» -هرچند ایشان خودشان نظر قطعی می‌دهند-. در این مورد بخصوص در این برهه از زمان و با این پیشینه تفلسف نمی‌شود نظر قطعی داد، بسیاری بر این باورند که شهید آوینی برای عدول از ماهیت سینمای رایج بود که فیلم سینمایی نساخته و به تجربه‌ی گونه‌ای از مستند قناعت کرد.

از طرف دیگر، اگر گزاره‌ی اول این گزارش را قبول کنیم که «سینمای دینی ممتنع است»، این سؤال باقی می‌ماند که وقتی سینمای دینی ممتنع است از سینمای غیردینی چگونه در راستای دین می‌شود استفاده کرد؟ باز برمی‌گردیم به دعوای کهنه و نخ‌نمای قالب و محتوا، ظاهراً برخی از آقایان ابا دارند که به طور منطقی و برهان‌مند به مسئله نگاه کنند. از ابتدای تاریخ، انسان به شهود دریافته است که ابزار می‌بایست با محتوا چه در هنر و چه در صنعت هم‌سنخ باشد، برای همین بوده است که قدمای ما در مجالس عروسی لباس رنگارنگ می‌پوشیده‌اند و در مجالس عزا لباس‌های یک‌رنگ سیاه یا سپید، از همین روی است که غارنشینان برای مقاتله و شکار از سنگ و برای پوشش خویش از برگ استفاده می‌کردند؛ چراکه ذات برگ پوشاندن است و جوهر سنگ شکستن، فهمیدن چنین امری نیاز به شهود هم ندارد، این تجانس در طبیعت نهفته است و انسان آن را از طبیعت آموخته است. وجوب هم‌سنخ بودن ابزار با محتوا امری است که تصور آن موجب تصدیقش می‌شود، تفاوت موسیقی عزا و عروسی، رزم و بزم و... شکل‌گیری سبک‌های هنری و ادبی در نقاشی و ادبیات در تبعیت از انقلاب‌ها و تحولات اجتماعی نشان از این امر دارد...

اگر دعوایی از دیرباز بین مدعیان سینمای دینی و مخالفانش بوده، نه علمی، بلکه ایدئولوژیک بوده است؛ زیرا وقتی پدیده‌ای می‌تواند رنگ مدرنیته، اومانیسم و... را بگیرد پس امکان دارد رنگ اسلام و دین نیز بگیرد، لکن تلاش‌های مخالفین دینی شدن سینما از آن روی است که با فرض پیدایش سینمای منطبق بر فطرت، بازار سینمای متکی بر غرایض حیوانی کساد خواهد شد. این تصور، تصوری شعاری و خیال‌پردازانه نیست، همان گونه که پیدایش حکومتی دینی در خاورمیانه مخالفت تمام قدرت‌های بزرگ حوزه‌ی لیبرال دموکراسی را برانگیخته است، پیدایش سبک هنری دینی نیز این مخالفت را برخواهد انگیخت. ساده‌لوحی است که فکر کنیم جذابیت فطرت‌الله که خداوند به‌واسطه‌ی آن انسان را بر سایر خلایق برتری بخشیده از غرایض حیوانی کمتر باشد، این تصور اشتباهی است که پس از رنسانس بر بشر مستولی شده است و تصور باطلی است و اشتباه است که در نظام مدعی اندیشه‌ی اسلامی ما نیز پیرو این تصور غلط باشیم. بشری «ممکن» است مگر اینکه بخواهیم جهان‌بینی دینی را نفی کنیم و قدرت این جهان‌بینی را در شکل‌دهی بنیادهای فکری، هنری و علمی به رسمیت نشناسیم.

تیتری که در این گزارش از زبان یکی از اساتید محترم منتشر شده : «سینما باید در خدمت قوانین فقهی و شرعی باشد»

با توجه به آنچه که گفته شد نقض همه‌ی گزارش است، سینمایی که هنوز در برابر تغییر در فرم، مقاومت می‌کند چگونه می‌خواهد در خدمت فقه و شرع باشد؟ آیا سینما تابع دستور است؟ آیا سینما مانند یکی از نهادهای دولتی است که با بخش‌نامه در خدمت یک اندیشه قرار گیرد؟ سینما مگر چیزی غیر از محصول فعالیت جمعی از سینماگران است؟ وقتی سینماگران جامعه هنوز درگیر سینمای متکی بر اندیشه‌ی مدرنیسم هستند، چگونه از ایشان می‌شود انتظار داشت در خدمت دین قرار گیرند؟ آیا این همان اشتباهی نیست که از ابتدای انقلاب مرتکب شده‌ایم و به هر کارگردانی با هر سبقه‌ی اندیشه‌ای، سفارش فیلم دینی و انقلابی داده‌ایم؟ آیا این نگاه سفارش‌محور می‌تواند به داد سینمای در حال نابودی جمهوری اسلامی بشتابد و اگر جواب آری است، چرا در این 35 سال گذشته چنین اتفاقی نیفتاده است؟

نگاه سطحی نه تنها در سینما، هنر و فرهنگ بلکه در یک میدان گسترده‌تر در همه‌ی شئون جامعه منتج به نوعی تکنوکراسی حماقت‌بار می‌شود. تمامی ممالکی که دچار فروپاشی فرهنگی شده‌اند به‌واسطه‌ی این رویکرد سطحی به مدرنیزاسیون و پذیرش بی‌چون‌وچرای اقتضائات صنعتی شدن، به این روز افتاده‌اند. قله‌ی این نوع نگاه به مسائل تبدیل جامعه به جوامع مسلمانی مانند کشور سوریه و پاکستان و مصر است، اگر سینمای پاکستان و مصر توانسته در خدمت شرع و فقه قرار بگیرد، با این نگاه ما نیز خواهیم توانست و اگر منظور از سینمای دینی چنانچه در این گزارش اشاره شده ساخته شدن فیلم محمد رسول‌الله توسط یک کارگردان سوری آن هم با امکانات تکنیکی هالیوود است، قله‌ی سینمای ایران نیز می‌تواند سریال حضرت یوسف یا فیلم اخیر مجیدی باشد.

برچسب‌ها:

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۲-۰۹-۱۷ ۱۴:۵۸محمد 0 0

    این دوستان یه چیزی گفتن بانی فیلم یه چیزه دیگه منتشر کرده وگرنه از استاد اسفندیاری بعیده نگاه سطحی به مسئله فرم و محتوا داشته باشه 
                                

نظر شما