شناسهٔ خبر: 8323 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ
نسخه قابل چاپ

به مناسبت سالروز تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی(4)؛

حسن بنیانیان: شورا وزارتخانه نیست

حسن بنیانیان این‎که شورای عالی انقلاب فرهنگی را می‎شود نقد کرد و نقاط مثبت و منفی آن را عنوان داشت یک امر کاملا طبیعی است. اما برخی، تحلیل‎های دقیقی نسبت به فرهنگ ندارند و از شورا انتظار کار اجرایی دارند؛ اگر این طور شود شورا تبدیل به وزارت‎خانه خواهد شد.

فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: حسن بنیانیان مشاور دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، رییس کمیسیون پیوست‎نگاری فرهنگی و عضو شورای تخصصی مهندسی فرهنگی این شورا است. وی دارای تالیفاتی چون؛ فرهنگ توسعه (خط‎‌مشی‌گذاری در فرهنگ توسعه)، فرهنگ در مديريت توسعه اسلامی و كتاب ايده‌پردازی در فرهنگ‌سازی است. وی در خصوص فلسفه‎ی تاسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی و عملکرد آن در سه دهه‎ی اخیر به سوالات «فرهنگ امروز» چنین پاسخ داد.

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد تا به رفع مشکلات فرهنگی جامعه‎ی آن دوره بپردازد. اما چطور شد که این ستاد در قالب یک شورا به کار خود ادامه داد؟

 

شورای عالی انقلاب فرهنگی دارای تاریخچه‎ای است که در ابتدا به عنوان ستاد انقلاب فرهنگی، برای سامان دادن به وضعیت دانشگاه‎ها در سال‎های اول انقلاب، شکل گرفت. اما خیلی زود به این نتیجه رسیدند که مسائل فرهنگی کشور به واسطهی اینکه حاصل کارکرد همهی سازمانها و نهادها از قوای قضاییه، مجلس و دولت است، نمیتواند در قالب یک وزارتخانه تاسیس شود. و باید همهی این سازمانها، نقش خود را شناسایی کنند و آن را در حوزه‌ی تحولات فرهنگی جامعه اصلاح کنند. این است که کار شورا و اصولا خود این شورا ادامه پیدا کرد. و بلکه هر چه از تجربهی انقلاب گذشت، اهمیت وجودی آن بیش‌تر مشخص شد. و به طور سالانه، وقتی مقام معظم رهبری با مسائل جدیدی روبهرو میشدند، تنها جایی که امکان ارائه وجود داشت و می‎شد روی آن مسائل کار کرد، جایی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. مسائلی چون بحث تهاجم فرهنگی یا بحثهای ایجابی که لازم است در قالب سیستمی جامع به فرهنگ مثل مهندسی فرهنگی که مطرح کردند، است. طبیعتا غیر از شورا، در وزارتخانههایی چون وزارت آموزش و پرورش، و فرهنگ و ارشاد اسلامی، به طور دائم طرحها و ایدههای جدیدی مطرح میشود که باید جمعی از متفکرین در مورد آن اعلام نظر کنند که به طور طبیعی به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارجاع میشود.

به تدریج شورا نقش خودش را به عنوان سیاستگذاری در امور فرهنگی پیدا کرد. اما مشکلاتی در فضای عمومی جامعه وجود دارد که موجب کم توجهی به کلیت فرهنگ میشود. و موجب میشود که سیاستها یا اسنادی که در این شورا به تصویب میرسد به کندی اجرا شوند. این موضوعات بحثی جدا از بحث کارکرد و عملکرد شورا است که آسیبشناسی این مشکل، به سازمانهای اجرایی کشور برمیگردد که جداگانه باید به آن پرداخت.

 

به نظر شما چرا اجرای مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی با مشکل مواجه است؟

 

اساسا فرهنگ، مقوله‌ای است که بر همه‌ی ما احاطه دارد؛ و چون احاطه دارد شناخت آثار آن، کار افکار عمومی نیست. بلکه نیازمند نهاد ارزیابیکننده‏ی علمی است. به طور مثال در بحث اقتصاد ما احساس میکنیم که کالاها گران میشود؛ اما با احساس ما سیاستگذاری نمیشود. بلکه یک نظام آماری به طور سازمان‌یافته هر ۳ ماه یکبار، قیمتها را در بازار با ۵۰ قلم کالا پی‎گیری می‎کند و قیمتگیری صورت می‎گیرد. سپس بر اساس یک مدل علمی، اعلام می‎شود نرخ تورم یا بیکاری این عدد است. و یا تولید ناخالصی داخلی کشور این میزان رشد را داشته است. بر مبنای کارهای آماری گسترده و با تعاریفی که از قبل آماده شده است، تحولات اقتصادی را در جامعه میسنجند. اما ما مشابه این را در فرهنگ نداریم. به همین دلیل اختلاف نظر وجود دارد و برخی وضعیت فرهنگی جامعه را مطلوب می‎دانند و برخی دیگر مخالف آن هستند و معتقدند وضعیت فرهنگی کشور مطلوب نیست.

در همین راستا ما باید در قدم اول، یک ارزیابی عالمانه، سازمانیافته و مستمری از تحولات فرهنگی کشور داشته باشیم. و ببینیم ضعف‎ها کجا هستند و به کدام سازمان بیشتر اشکال وارد است. نه تنها فرهنگ عمومی را مورد ارزیابی جدی قرار نمیدهیم بلکه عملکرد فرهنگی دستگاه‌های فرهنگی را هم ارزیابی نمیکنیم. به طور مثال ارزیابی عملکرد فرهنگی از آموزش و پرورش نداریم، اگر هم ارزیابی داریم، از عملکرد آموزشی آموزش و پرورش است. پس یکی از مشکلات در ارزیابی فرهنگی، به مشکلات ساختاری و علمی برای ارزیابی وضعیت فرهنگی کشور برمی‎گردد. مسالهی بعدی این است که چون فرهنگ یک امر تدریجی است یعنی به تدریج تغییر میکند این تدریجی بودن فرهنگ، موجب میشود تا خیلیها متوجهی تغییرات نشوند. اگر از بیرون جامعه کسی بعد از ۱۰ سال وارد جامعه شود، متوجهی تغییرات میشود. افرادی که در متن آن هستند متوجهی تغییرات نمیشوند مگر این‌که با ابزار علمی، تغییرات معلوم و مشخص شود. مسالهی سوم در این‎باره این است که برای اصلاح فرهنگی نیاز به کار جمعی است نه فردی. زیرا فرد نمیتواند به تنهایی به اصلاح فرهنگ بپردازد. باید همه احساس مسئولیت کنند و مشارکت جمعی در فرهنگ صورت بگیرد. و طبیعی است که انرژی زیادی را برای بر طرف کردن نقاط ضعف می‎طلبد.

وقتی شما مسائل جامعه را تخصصی میکنید و هر بخشی از آن را به وزارتخانهای میدهید، هماهنگ کردن آن‎ها بعدا خود یک مشکل می‎شود. مساله‎ی چهارم نیز بحث آثار طبیعی مردمسالاری است که در فرهنگ گم و فراموش میشود. علت آن نیز این است که نمایندگان مردم از دولت بیشتر پیگیر مرغ و تخممرغ، گرانی، مسکن و امثالهم هستند و کمتر کسی از دولت مسائل فرهنگی را متقاضی است؛ یا مطالبهای را از این قبیل مطرح میکند. به نظر می‎رسد در حوزه فرهنگ، مطالبات باید بیشتر از حوزه نخبگان انجام شود. و همهی آن‎ها از دولت‌ها باید مطالبه‌ی اصلاح فرهنگ را داشته باشند. در حال حاضر نخبگان تخصصی شدند و هر یک در رشته‎ای در حال فعالیت هستند. به یکی گفتیم شما بروید و ساختمان بخوانید، به دیگری گفتیم فیزیک بخواند و .... . طبیعتا وقتی این افراد در عرصههای تخصصی مختلف می‎روند، دیگر  مطالبهگر فرهنگ نیستند؛ اگر هم مطالبهگر باشند برای رشتهی تخصصی خودشان مطالباتی از دولت دارند. پس در این سازوکار مردمسالاری مطالبهی فرهنگ گم میشود. اگر بخواهیم این اشکالات را فهرست کنیم ۱۹ مورد می‎شود که خارج از حوصله‎ی این گفت‎وگو است.

حالا سوال مطرح می‌شود که باید چه کرد؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی آن مجموعهی چه باید کردها را، در صنعت مهندسی فرهنگی به تصویب رسانده است. یعنی در آن‌جا این موضوع مطرح شده است که برای اصلاح فرهنگی جامعه، همهی سازمانها موظف هستند که آثار و پیامدهای فرهنگی فعالیت‌های خود را شناسایی و اصلاح کنند. اگر این تفکر را توانستیم در افکار عمومی به ویژه در مدیران دستگاهها جا بیندازیم گام بلندی را برداشته‎ایم. البته این امر مستلزم این است که هر کس در هر سازمانی چه اقتصادی، چه نظامی، چه سیاسی و چه قضایی منصوب شد، یک دورهی فشردهی آموزش شناخت علمی از فرهنگ داشته باشد؛ تا روی کارکردهای فرهنگی سازمان تحت مسئولیت خودش حساس شود. به موازات آن در بیرون هم باید یک هستههای علمی در صاحبنظران عرصهی فرهنگ شکل بگیرد که خدمات بدهند. مثل اینکه شما در پزشکی بیماریها را به مردم معرفی میکنید، اما مردم که خودشان قادر به درمان بیماریها نخواهند بود. بلکه متوجه میشوند وقتی این آثار در آنها ظاهر شد باید برای درمان به سراغ دکتر متخصص آن بیماری بروند. در فرهنگ هم باید چنین اتفاقی رخ دهد، تا  مثلا  کسی که متصدی اقتصاد و دارایی است، متوجه شود وقتی مالیات میگیرد مردم را ناراضی میکند. و این چیز خوبی نیست که مردم ناراضی باشند و باید به شیوهای مالیات گرفته شود که حداکثر رضایت مردم را همراه خودش داشته باشد. لذا نهادهایی در جامعه باید باشد که مدیر کل برای کمک گرفتن و اصلاح شیوه‎ی خود به آن‎ها مراجعه کند؛ تا آثار منفی آن کاهش پیدا کند. همان طور کسی که مدیر کارخانه است و ۵۰۰ کارگر دارد. او در این حد باید بداند که شیوهی مدیریت او، در کاهش گرایشهای دینی کارگرها یا کاهش علایق کارگرها نسبت به وطن، نقش بسیار زیادی دارد. وجود نهادهایی در جامعه که ذکر آن رفت، برای مطالعه و کمک به این مسائل است.

بنابراین نقطه شروع اصلاح فرهنگی در جامعه، مدیران همهی سازمان‌ها و دستگاهها هستند که در صنعت مهندسی فرهنگی ذکر شدهاند. لذا انتظار این است که در دانشگاهها یک سری متخصصانی تربیت شوند و سپس نهادسازی صورت بگیرد تا این نهضت آغاز شود؛ نهضت اصلاح پیامدهای فرهنگی کلیه‎ی سازمانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، قضایی و غیره. به موازات این کار، باید روی فرهنگ عمومی هم از طریق رسانههای عمومی کار شود مثل صدا و سیما، مطبوعات، آموزش و پرورش، دانشگاهها، نهادهایی که کارکردشان روی فرهنگ عمومی تاثیر دارد؛ در این مراکز نیز آسیب‎شناسی شود و بعد ببینیم که در کتابهای درسی باید چه مباحثی را مطرح کنیم و در برنامههای تلویزیونی، چه مسائلی از طریق آثار هنری به جامعه منتقل شود. و از طرفی سازمان و نهادی داشته باشیم که سالیانه این تحولات را اندازهگیری کند و میزان موفقیت و ناموفقیت‎ها را آمار بدهند.

 

آیا این نظارت برای اندازهگیری، وظیفهی شورا میشود؟

 

بله. طبیعتا شورا موظف است که سند مهندسی فرهنگی را که تصویب کرده است، مقدمات اجرای آن را نیز فراهم کند. وقتی میخواهد اجرا کند مجموعه اقدامات بر عهدهاش گذاشته میشود که باید آن را ساماندهی کند.

 

در این سه دهه، شورای عالی انقلاب فرهنگی تا چه حد توانسته به اهداف مورد نظر، دست پیدا کند؟

 

در مباحث و مسائل کشور بحث ایده‌آلی داریم که خب خیلی بهتر از این میشود، عمل کرد. و از طرفی یک بخش هم واقعیت است که نشان میدهد شورا دوره به دوره وضعیت آن بهتر شده است و رو به رشد است. این موضوع را باید در نظر بگیریم که جامعهی مدیران ما اعم از؛ دولت، مجلس و قوهی قضاییه همین که دغدغهی رسیدگی به فرهنگ را داشته باشند، با معضلاتی که روز به روز وارد فرهنگ جامعه میشود، کفایت نمیکند. ۵ عامل مخرب فرهنگی داریم که باید در سیاست‎گذاری‎ها و برنامه‎ریزی‎ها به آن توجه داشته باشیم. اولین عامل جهانی‎سازی است که همهی کشورها را درگیر خود کرده است. جهانی‎سازی به مفهوم اینکه امریکا میخواهد فرهنگ خود را به تمام کشورها تحمیل کند تا بتواند استیلای سیاسی خود را تثبیت کند. دومین عامل، جهانی شدن است. یعنی اگر امریکا نبود ما در تعامل با کشورهای مختلف ممکن بود عیبهای فرهنگی آنها وارد فرهنگ ما شود. عامل بعدی که اختصاص به جامعهی ما دارد، بحث تهاجم فرهنگی است که در راستای خدشهدار کردن انقلاب اسلامی از طریق انگلیس، اسرائیل و امریکا صورت می‎گیرد. همه‎ی آن‌ها سازماندهی درونی کردهاند تا ساختار و بنیاد خانواده و اعتقادات دینی ما را بتوانند تخریب کنند. این ۳ عامل، از عوامل خارجی بودند که فرهنگ ما را تحت‎تاثیر قرار می‎دهند. اما علاوه بر آن، عیبهایی که از گذشته در فرهنگ ما بودهاند و آنها در پیوند با آفتهای وارداتی، خودش را بازتولید میکند، عامل چهارم است. به اضافهی هوای نفس ما انسانها است که بخشی از گرایش‎های ما را تعیین می‎کنند. گرایشهای هوای نفس به سمت فساد متمایل است که اگر بستر آن آماده باشد این گرایشها رشد خواهند کرد. اگر بخواهیم با این عوامل مبارزه کنیم، باید همان طور که هفتهای ۸ ساعت دولت وقت میگذارد تا به مسائل اقتصادی و سیاسی بپردازد، هفتهای ۲ ساعت هم زمان بگذارد و به مسائل فرهنگی جامعه رسیدگی کند. یا قوهی قضاییه همان طور که مثلا هفتهای ۴ ساعت برای مسائل قضایی جلسه دارند باید یک ساعت هم برای مباحث فرهنگی جامعه وقت بگذارند. همین طور مجلس ما، نه تنها کمیسیون فرهنگی که تمام کمیسیون‏ها باید ببینند وزارتخانهای که مربوط به کمیسیون آن‎ها است چه کارکردی در فرهنگ جامعه دارد. همان طور استاندارها، اگر مثلا هفتهای چند ساعت جلسه دارند ساعاتی را هم برای مسائل فرهنگی استان خود باید اختصاص بدهند. باید دید استاندار خود به مسائل فرهنگی رسیدگی می‎کند و یا مسائل فرهنگی را به یکی از معاونین واگذار کرده است و خود را کنار کشیده است.

در همهی این ردهها ما باید دنبال حل مسائل فرهنگی باشیم و خبرنگاران باید این را از مدیران مربوطه مطالبه کنند. ما باید نسلی از خبرنگاران را در حوزهی فرهنگ تربیت کنیم که آنها بتوانند به صورت تخصصی، وقتی اسم فرهنگ میآید فقط سراغ سینما، تئاتر و چاپ کتاب نروند. بدانند اگر مدیر کل صنایعی را پیدا کردند، بپرسند شما برای اصلاح فرهنگ کارگرها خود چه برنامهای دارید. همان طور آموزش و پرورش باید برای اصلاح فرهنگ معلمها، برنامه داشته باشد. یا جهاد کشاورزی برای اصلاح فرهنگ کشاورزها فکر کند و برنامهریزی داشته باشد تا بتوان امیدوار بود مسائل فرهنگی روز به روز رشد کند.

 

شما بیان کردید که تمام ارگانها و سازمانها وظیفه دارند در اصلاح فرهنگ کمک کنند و این کار را شروع نمایند، آیا این باعث سلیقهای عمل کردن در این حوزه نمیشود؟

 

بله، سند مهندسی فرهنگی نوشته شد که از این سلیقهای عمل کردن دور شویم. ما اگر آموزشهای منسجمی را برای فرهنگ کشور در نظر بگیریم و از آن طرف ساختارهای ارزیابیکننده نیز وجود داشته باشد، ممکن است در ابتدا کمی سلیقهای حرکت شود، ولی اگر بلافاصله از عملکردها گزارش تهیه شود و از کارهای خوب تعریف شود و در مورد کارهای که درست نبوده است، تذکر داده و جلوگیری شود، حالتی به وجود می‎آید که همه را وادار می‎کند در یک چارچوب حرکت کنند. در حقیقت سندنویسی باید به برنامه تبدیل شود. این اساسا برای ایجاد هماهنگی است. و در پی آن تعیین سیاست و سپس برنامه و اجرا است.

برای اینکه هماهنگی مورد نظر اتفاق بیفتد، قدم اول به وجود آمدن تلقی مشترک از فرهنگ و آسیبهای فرهنگی جامعه است. و قدم بعدی این است که وقتی میخواهیم کاری را اصلاح کنیم، باید با روش فرهنگی اصلاح کنیم نه با زور. یعنی معضل فرهنگی را عمدتا باید با ابزار فرهنگی اصلاح کرد نه با قانون و دستورالعمل و توبیخ و این نوع ابزارها. البته توبیخ و تنبیه، تا حدود کمی کارایی دارد. ولی برای آغاز اصلاح فرهنگی در ابعاد کلان‎تر، درصدی با تذکر، نصیحت و آموزش حل می‎شود اما کار عمده باید از طریق ابزار فرهنگی انجام شود.

 

گفته میشود این وظیفه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی است که هجمههای فرهنگی که با برنامهریزی وارد کشور میشود را پیشبینی کند. ولی در این زمینه ضعف وجود دارد و دقت لازم از سوی شورا اعمال نمی‎شود. در این‎باره شما چه نظری دارید؟

 

اینکه شورا را می‎شود نقد کرد و نقاط مثبت و منفی آن را گفت یک امر کاملا طبیعی است. اما بعضی دوستان که تحلیل دقیقی نسبت به فرهنگ ندارند از شورا انتظار کار اجرایی دارند. شورا همان طور که از اسم آن پیدا است؛ تعدادی از نخبگان دور هم می‎نشینند و با هم راجعبه مسالهای بحث میکنند و دبیرخانه‌ای هم دارد که ۵۰۰ یا ۶۰۰ نفر از متفکرین را جمع و یک سند را آماده میکند تا به صحن شورا برود و تصویب شود. دیگر نباید انتظار داشته باشیم که خود شورا هم وارد اجرا شود. اگر این طور شود شورا تبدیل به وزارتخانه می‎شود. این‌که شورا سندهای علمی خوب را بنویسد را باید مورد بررسی قرار داد، که آیا این سند کامل است یا عیب و نقصی دارد. ما نباید انتظار داشته باشیم یک نهادی خودش بنویسد و خودش هم اجرا کند و نتایج  را نیز اعلام کند. نقش شورا این است که کارکردهای رسانه‌ی ملی را رصد و ارزیابی کند. به رسانهی ملی تذکر بدهد یا وزیر ارشاد را صدا بزند و بگوید ما این سیاست‌ها را پیش‌بینی کردیم شما چرا این سیاستها را اجرا نکردید. دلایلش چه بوده است. و موضوع را پی‌گیری کند. و این امور الان در حال انجام شدن است و لازم نیست در اخبار عمومی منعکس شود. اما این‌که شورا ممکن است کارکردهایش آسیب‌هایی داشته باشد، یک امر کاملا طبیعی است. برای همین مثلا خود دبیرخانهی شورا از اهالی فن دعوت می‎کند که مثلا سند تحول بنیادین آموزش و پرورش را نقد کنید. اما بعضی افراد که انتقاد دارند، نقش شورا را با نقش مجلس شورای اسلامی با وزارت‌خانهها، با هم یکی می‎کنند. انتظار دارند شورا در هر کوی و برزن دفتر و نماینده‌اش پیدا شود و کار اجرایی کند. این توقع از شورا نادرست است.

حسن بنیانیان در انتها اظهار داشت؛ اگر بخواهیم کارایی شورا را در فرهنگ و جامعه ببینیم باید سندهایی که این شورا تهیه کرده است، به اجرا نزدیک شود. و برای اینکه این سندها اجرایی شوند، نخبگان باید از دولت و مجلس مطالبهگری کنند. هم‎چنین رسانهها نقش تعیینکننده‌ای دارند و نباید به صورت فصلی، مسائل فرهنگی را دنبال کنند. همان طور که هر شب راجعبه قیمت‌ها، طلا و سکه بحث میشود و مسائل اقتصادی را زنده نگه می‎دارند، همان طور نیز باید به مسائل فرهنگی پرداخته شود و آن را زنده نگه دارند؛ و مسائل فرهنگی را دائما مطالبه‌گری کنند. این چیزی است که ما از رسانهها انتظار داریم که به آن بپردازند. لازم است رسانهی ملی هفتهای یک مسالهی جدی در حوزهی فرهنگ را تعیین و به بحث بگذارد، همان طور که مناظرههای خوبی در حوزهی اقتصاد و سیاست دارد. در حال حاضر مسائل فرهنگی زیادی داریم که میتواند موضوع مناظره باشد و ذهنهای جامعه را به سمت خود معطوف سازد. این خود در ذهن مردم جهش ایجاد میکند. قانونگرایی، انتقادپذیری، احترام به دیگران، صحه‎ی صدر و چیزهای دیگر، مسائلی است که باید در فرهنگ عمومی ما به آن‎ها به طور جدی پرداخت و مناظرههای جدی دربارهی آنها ترتیب داد.

نظر شما