شناسهٔ خبر: 8685 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

بهزاد جامه‌بزرگ؛

مصائبِ در ترجمه، مصائبِ از ترجمه

ترجمه از آثار اندیشمندان بزرگ غرب چند کتاب و رساله تا کنون ترجمه شده است؟ از بیش از صد رساله‌ی فلسفی کانت چند رساله به زبان فارسی ترجمه شده است؟ از حدود 35 جلد آثار ماکس وبر چند مجلد آن امروز برای مخاطب فارسی‌زبان در دسترس است؟ جامعه‌ی آکادمیک پست‌مدرن‌زده‌ی امروز ایران با چند درصد از آثار بزرگان این نحله آشنایی (و نه تسلط) دارند؟

فرهنگ امروز/ بهزاد جامه‌بزرگ:اگر این باور را بپذیریم که تأسیس علوم انسانی جدید یا تحول در علوم انسانی موجود، بر پایه‌ی شناخت و نقد دقیق و صحیح علوم انسانی غربی صورت می‌گیرد، باید اذعان داشت که در این مسیر، عنصر ترجمه به شکل معتنابهی حائز اهمیت است. با توجه به اثر انکارناپذیر ترجمه در فضای علوم انسانی کشور و به خصوص جامعه‌ی آکادمیک ایران و مروری بر شرایط موجود، با نگاهی آسیب‌شناسانه می‌توان به این واقعیت اذعان داشت که امروز فارغ از اینکه به چه میزان از ظرفیت‌های ترجمه در ساختار علوم انسانی کشور استفاده کرده‌ایم یا اینکه اصلاً به امکان چنین مهمی اندیشیده‌ایم یا نه، بیش از هر چیز، به مصائب ترجمه دچار شده‌ایم. مصائبی که به دو قسم‌اند: نخست مصائبی که از ترجمه بر علوم انسانی ایران می‌گذرد و دوم مصائبی که در ترجمه رخ می‌نماید.

اگر بخواهیم به ارائه‌ی شمایی کلی از این شرایط اکتفا کنیم، می‌توان موارد ذیل را فهرست‌وار بیان نمود:

  1. اگر در تقسیم آثار علوم انسانی غربی، به دو دسته‌ی اصلی و فرعی قائل باشیم و همین ‌طور اگر نقد علوم انسانی غرب را منوط به مطالعه و فهم آثار کلاسیک فلسفه و علوم انسانی غرب کنیم (یعنی همان دست آثاری که بر مبنای آن بسیاری از تألیفات و تولیدات در نظام علوم انسانی غرب شکل گرفت)، باید اعتراف کرد که نظام ترجمه و مترجمین ما در این زمینه کارنامه‌ی قابل دفاعی ندارند. از آثار اندیشمندان بزرگ غرب چند کتاب و رساله تا کنون ترجمه شده است؟ از قریب 117 رساله‌ی فلسفی کانت چند رساله به زبان فارسی ترجمه شده است؟ از حدود 35 جلد آثار ماکس وبر چند مجلد آن امروز برای مخاطب فارسی‌زبان در دسترس است؟ جامعه‌ی آکادمیک پست‌مدرن‌زده‌ی امروز ایران با چند درصد از آثار بزرگان این نحله آشنایی (و نه تسلط) دارند؟ بنابراین اگر فهم غرب و علوم انسانی آن، مقدم بر نقد آن صورت گیرد، باید اقرار به وجود فاصله‌ی فراوان تا مرحله‌ی نقد کرد.
  2. آنچه در بند مزبور رفت به منزله‌ی کم‌کاری مترجمان ایرانی نیست، اتفاقاً ایشان را باید در زمره‌ی پُرکارترین اصحاب حاضر در جامعه‌ی علوم انسانی ایران قلمداد کرد. نگاهی به فهرست آثار منتشرشده از جانب ناشران معتبر کشور مؤید این قضیه است که مترجمین ما نه تنها کم‌کار نیستند، چه بسا به پُرکاری مضاعف هم دچارند. چه بسا با حذف آثار ترجمه‌ای از ویترین ناشرین، قلّت قابل تأمل آثار تألیفی در داخل، چشم‌ها را بیازارد. پس مشکل کجاست؟ شاید مشکل اساسی در این زمینه، به انتخاب نادرست آثار برای ترجمه، نگاه بازاری به ترجمه‌ی ‌کتاب و همین طور ورود مترجمین نابلد به وادی مترجمان خلاصه گردد. ترجمه‌ی رساله‌های دانشجویی دانشجویان لیسانس و فوق‌لیسانس دانشگاه‌های درجه‌دوم انگلستان درباره‌ی ماکیاول، نیچه، بوردیو، مکتب فرانکفورت و امثالهم در قیاس با ترجمه‌ی متون اصلی، کمتر برای علوم انسانی کشور کارگشا باشد و چه بسا با منفعتی جز کسب درآمد برای مترجم و ناشر توأم نباشد.
  3. در تکمله‌ی بند دوم، باید به آفت غلبه‌ی نگاه سیاسی در ترجمه‌های دو دهه‌ی گذشته نیز اندیشید. مروری بر کارنامه‌ی ترجمه در دهه‌ی هفتاد و هشتاد و سیل ترجمه‌ی آثار نظریه‌پردازان لیبرال به منظور جا انداختن مفاهیمی نظیر جامعه‌ی مدنی، دمکراسی، آزادی، حقوق بشر و... در کانتکس مفهومی تمدن غرب، بدون توجه به خاستگاه تاریخی و شرایط ظهور این مفاهیم، حکایت از سنگینی سایه‌ی سیاست بر عالم ترجمه دارد. در واقع مترجمان عنان خود را بی‌توجه به نیاز علوم انسانی، در اختیار سیاست و سیاست‌بازان قرار داده‌اند و کماکان نیز بر اساس اهداف و اغراض سیاسی، که بعضاً با نام علاقه‌ی مترجم نیز از آن یاد می‌شود، در همان مسیر گام برمی‌دارند.
  4. به گفته‌ی اهل فن و بزرگان علوم انسانی، نه فقط ایران، بلکه فراتر از آن، مهد علوم انسانی جهان و تولیدکنندگان اصلی دانش انسانی در این حوزه، کشور آلمان و در مرتبه‌ی بعدی فرانسه است. لذا در فهم کامل علوم انسانی غربی نمی‌توان به آثار تولیدشده در این دو حوزه و به خصوص آلمان بی‌اعتنا بود. مشکل بزرگ دیگر ترجمه‌ی ‌ما ناظر به این مهم پیش می‌آید که مترجمین زبان آلمانی و فرانسوی در ایران در قیاس با مترجمین که از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه می‌کنند به شدت در اقلیت هستند. البته این به معنای تعطیلی ترجمه در دو حوزه‌ی یادشده نیست، بلکه پیام‌آور این است که اکثر آثار ترجمه‌ شده‌ از زبان‌های فرانسه و آلمانی به فارسی، از زبان واسطه‌ی انگلیسی صورت می‌پذیرد. راقم این سطور آشنایی به زبان‌های فرانسه و آلمانی ندارد، ولیکن نمود در این باره و بهره‌گیری از محضر اساتید مسلط به زبان‌های آلمانی و فرانسه نسبت به این مسئله، نگارنده را بیش از پیش بر ابعاد این مشکل واقف ساخت.
  5. با توجه به ظرفیت‌های موجود در زبان آلمانی و در مرتبه‌ی بعد، زبان فرانسوی، در تولید مفاهیم و انتقال معنا و فقر زبان انگلیسی نسبت به این مقولات، ترجمه‌ی متون آلمانی و فرانسوی از زبان انگلیسی به فارسی، با اشکالات جدی در انتقال کامل و صحیح مفاهیم متن اصلی توأم خواهد بود که بیان این مشکلات در صلاحیت اهل فن و خبرگان این حوزه قرار می‌گیرد. با این وصف، سؤالی که ذهن را درگیر می‌کند این است که آثار ترجمه‌شده از مؤلفین آلمانی و فرانسوی، به زبان فارسی، از زبان واسطه، تا چه اندازه معتبرند؟ چه میزان از ظرایف موجود در این متون، در ترجمه‌ی فارسی رعایت می‌شود و مهم‌تر از همه، طیف مدعی علوم انسانی کشور که متون غربی را هویت‌بخش علوم انسانی می‌دانند، چرا تا این اندازه عاری از مترجمان قابل آلمانی و فرانسوی هستند؟ مشکل از کجاست؟
  6. داغ شدن بحث‌های فنی پیرامون ترجمه در مقطع اخیر، که غالباً به صورت نزاع میان مترجمان و نقادان در گرفته است، فارغ از جذابیت‌های مستتر در دل خود، بیش از هر چیز حکایت تلخی است از آنچه به لحاظ فنی و تخصصی بر ترجمه‌ی ما می‌گذرد. برگردان‌های متفاوت از یک مفهوم، دورافتادگی مفاهیم ترجمه‌شده از متن اصلی و ترجمه‌ی ساده و سطحی مفاهیم کلیدی اندیشه‌ی غربی، بدون رعایت ظرافت‌های لازم مترجمی‌ از جانب قاطبه‌ی مترجمین فارسی‌زبان، مسئله‌ای است که سیل گسترده‌ی متون ترجمه‌شده‌ی علوم انسانی در کشور را غالباً به متونی دورافتاده از معنای اصلی مبدل کرده است. شاید اذعان برخی از مترجمین پُرکار کشور به ترجمه‌ی بیست صفحه متن تخصصی در هر شبانه‌روز را بتوان شاهدی بر این مدعا برشمرد.

فارغ از اشکالات فنی و سهل‌انگاری‌های متداول، چالش عمده‌ی دیگر در این عرصه، به حوزه‌ی مسائل زبان‌شناختی و ظرفیت‌های زبان فارسی در پذیرایی از مفاهیم علوم انسانی غربی برمی‌گردد که بحثی علی‌حده می‌طلبد.

  1. علاوه بر اشکالات مطروحه «در ترجمه» که مخاطب ترجمه را با برگردانی ضعیف و پُراشکال از متون علوم انسانی غربی مواجه می‌کند، عوارض و آفاتی هم «از ترجمه» بر علوم انسانی کشور می‌گذرد. مادامی که نگاه و درک صحیحی به ترجمه وجود نداشته باشد و ترجمه به جای مجرا و ابزاری به منظور آشنایی با علوم انسانی غربی (چه بسا حتی به عنوان یک ضرورت) مطرح باشد، به هدفی مبهم و فاقد استراتژی مبدل می‌شود یا منجر به اتلاف وقت می‌گردد یا اینکه به طور کلی به فراموشی نقد منجر می‌شود.

از طرفی باید این سؤال را مطرح کرد که تحول یا تأسیس علوم انسانی متناسب با نیاز فرهنگی و تمدنی ما، چه نسبتی با وابستگی و اتکای صرف به ترجمه دارد. به تعبیر دیگر، آیا سیل متون ترجمه‌ای و تغذیه‌ی مطلق علوم انسانی امروز ما به شکل افراطی و غیراصولی، مجالی برای تحول یا تأسیس باقی خواهد گذاشت.

اینکه هر گونه تأسیس یا تحول در علوم انسانی در تعیین نسبت این فرآیند با علوم انسانی غربی باید صورت گیرد محل نزاع نیست، بلکه مسئله اینجاست که تأسیس یا تحول در وضع موجود، در نسبت نزدیکی با اندیشیدن به این مسئله و نه تکرار و تقلید رخ می‌دهد.

  1. بر اساس آنچه بیان شد و با قناعت به علوم انسانی متکی بر ترجمه، تغذیه‌ی علوم انسانیِ خود را به دست متونی می‌سپاریم که فارغ از اینکه از حیث مبانی و غایت و روش‌شناسی با آنچه مطلوب نظر ماست فاصله‌ی بسیار دارد، از حیث پاسخ‌گویی و اندیشیدن به مسائل جامعه‌ی ایران نیز کمتر می‌تواند کارآمد باشد. تئوری‌های جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و روان‌شناسی که ناظر به شرایط فرهنگی و اجتماعی جوامع آلمان، فرانسه و آمریکا تولید شده‌اند؛ طبیعتاً برای حل مسائل این جوامع و اهالی ساکن در آن کارکرد خواهند داشت. (اینکه نظریات علوم انسانی در کل به چه میزان در پاسخ‌گویی به مسائل انسانی و دنیای امروز کارآمد است و به حل مشکل بشر امروز منتهی شده است، اکنون بحث ما نیست.)

با توجه به چنین شرایطی و مواجهه با علوم انسانی قائم به ترجمه در ایران، که بیش از اینکه به مسائل جامعه‌ی خود بیندیشد علاقه‌مند به تکرار و تقلید از اندیشیده‌های دیگران است، انتظار پاسخ‌گویی اصحاب این علوم به مسائل جامعه‌ی خود، انتظاری بیهوده‌ محسوب می‌شود. این چالش در بهترین حالت خود، با تلاش‌های نافرجامی جهت پیاده‌سازی همان نظریات تولیدشده در کانتکس جوامع غربی در جامعه‌ی ایران توأم بوده است که با توجه به تفاوت‌های مبنایی این دو جامعه، نه می‌توان به حل مسائل جامعه‌ی ایران از طریق این نظریات امیدوار بود و نه به کارآمدی علوم انسانی قائم به ترجمه؛ آن هم ترجمه‌ای پُرمصائب که در این یادداشت ذکری از آن به میان آمد.

نظرات مخاطبان 0 5

  • ۱۳۹۲-۰۹-۲۶ ۰۹:۰۷دوست محترم 1 7

    به به جناب سردبیر بالاخره از پس پرده بیرون آمدند
                                
  • ۱۳۹۲-۰۹-۲۶ ۱۱:۲۳ترک انداز 0 3

    نظر بالایی...
                                
  • ۱۳۹۲-۰۹-۲۶ ۱۴:۱۰طه 7 2

    نمیدونم اگر این مترجمان پرکار که شما با کنایه ازشون نام بردید، نبودند، وضعیت فکری جامعه ما چی میشد؟
                                
  • ۱۳۹۲-۰۹-۲۶ ۱۴:۱۳سوده 0 5

    به نظرم باید اشکالات فنی رو از اشکالات ساختاری مجزا کنیم. این که ما مترجم کاربلد در زبان فرانسه و آلمانی نداریم فکر نمیکنم تنها خاص جامعه ما باشه. استفاده از زبان واسطه در بطن اروپا هم وجود داره که البته در حسن و قبح آن باید بحث جدی صورت بگیره
                                
  • ۱۳۹۲-۰۹-۲۹ ۱۱:۵۷صالحی 0 3

    در همین راستا خوبه که سردبیر محترم سایت به نقد این اندیشه امثال مراد فرهادپور که مترجمین را متفکرین جامعه امروز ایران معرفی میکنند بپردازد. نمیدونم این نظر تا چه حد برای حیات فکری معاصر خطرناک است.
                                

نظر شما