شناسهٔ خبر: 8698 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ضربه سنگین به روشنفکران از حزب توده

رئیس موسسه مطالعاتی تاریخ معاصر ایران گفت: با حضور حزب توده، جریان‌های منورالفکر روشنفکری چنان ضربه سهمگینی از آن خوردند که هیچ تفکر دیگری از جمله اندیشه اسلامی نتوانست خود را در مقابل آن جمع کند؛ تا جایی که اگر در اوایل دوره رضاشاه بین 7 تا 8 هزار طلبه دینی در ایران وجود داشت، در اواخر دوره حکومتش این تعداد به 300 نفر کاهش پیدا کرد.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از مهر؛ همایش «شمس و جلال؛ روشنفکرانی متفاوت» عصر دیروز دوشنبه ۲۵ آذر با حضور جمعی از پژوهشگران کشور در محل موسسه مطالعاتی تاریخ معاصر ایران برگزار شد.

در ابتدای این نشست، موسی حقانی رئیس این موسسه در سخنانی اظهار داشت: برداشت من از زندگی جلال، شخصی نیست، بلکه همان چیزی است که او در زندگینامه‌اش بیان کرده است. متولد خانواده مذهبی است که تحت تاثیر شرایط ویژه کشور در آن دوران تفکرات خاصی پیدا می‌کند. در دوره رضاشاهی که دوره تقابل میان اسلام و حکومت است، جوانی جلال رفته رفته شکل می‌گیرد و نسلی همراه با او پدید می‌آید که با فرهنگ کشورش فاصله دارد. 

وی ادامه داد:  بخشی از فعالیت‌های زندگی جلال در آن سال‌ها با شریعت سنگلجی و احمد کسروی همراه می‌شود که چنانچه می‌دانید، کسروی یک تجدیدنظرطلب دینی بود که فعالیتش را ابتدا با خرافه‌ستیزی شروع کرد و در نهایت به پاک دینی و خروج از دین رسید. جلال در این فضا از آموزه‌های شیعی خانواده و جامعه‌اش فاصله گرفته و رفته رفته به سمت ایجاد انجمن اصلاح رفت و در همین فضا بود که جزوه «عزاداری‌های نامشروع» را نوشت و منتشر کرد.

حقانی ادامه داد: با حضور حزب توده، جریان‌های منورالفکر روشنفکری چنان ضربه سهمگینی از آن خوردند که هیچ تفکر دیگری از جمله اندیشه اسلامی نتوانست خود را در مقابل آن جمع کند؛ تا جایی که اگر در اوایل دوره رضاشاه بین ۷ تا ۸ هزار طلبه دینی در ایران وجود داشت، در اواخر دوره حکومتش این تعداد به ۳۰۰ نفر کاهش پیدا کرد.

وی ادامه داد: حزب توده توانست جوانان را جذب کند و جلال را هم. او به نشریات «مردم» و «رهبر» رفت و در آنها نوشت، کتاب «دید و بازدید» را هم در همین ایام و در سال ۱۳۲۴ نوشت و در سال ۱۳۲۶ هم با نگارش کتاب «از رنجی که می‌بریم» قصه شکست جریان‌های چپ در ایران را به سبک رئالیسم سوسیالیستی بازگو کرد.

حقانی با اشاره به فضای تالیف کتاب «سه تار» و «مدیر مدرسه» گفت: جلال در دوران ملی شدن صنعت نفت و اوج گرفتن اختلافات پیرامون آن در سال ۳۲ کتاب «سرنوشت کندوها» را نوشت و بعد از دوران کودتا به بازشناسی خود و جامعه‌اش روی آورد. در آن دوران خیلی‌ها دچار یاس شده بودند که چه طور این نهضت را مشتی اراذل از بین برده و چنین خفقانی ایجاد شده است. این دوره اما برای جلال یک دوره سازندگی بود که حاصلش تالیف کتاب «تات‌نشین‌ها» بود و همکاری با موسسه تحقیقات اجتماعی که خیلی به طول نینجامید.

به گفته حقانی در این دوران آل احمد متوجه بنیاد‌های اصلی زندگی ایرانی و نفوذ غرب که ایران را به سمت مصرف‌گراشدن پیش می‌برد، می‌شود؛ او می‌فهمد که ایران در حال مدرن شدن نیست، بلکه در حال مصرف کننده شدن است و در همین فضاست که کتاب «غربزدگی» و بعد از آن «نون والقلم» را می‌نویسد. در این سال‌ها فرصت سفر به آمریکا و شوروی را پیدا می‌کند و حاصل آن‌ها کتابی می‌شود.

وی در پایان تاکید کرد: جلال در طول زندگی‌اش همواره در حال تحول، دغدغه و بیگانه‌ستیزی بود و هرجا احساس می‌کرد، زیر علم بیگانه است، کنار می‌رفت. جلال سال ۴۶ دیگر جلال سال ۲۴ نبود، بلکه فردی بود در مسیر تکامل که بازگشتش می‌تواند برای ما سرمشق قرار بگیرد.

در ادامه این مراسم، سیدیحیی یثربی، استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبایی در سخنانی با اشاره به اینکه شخصت آل‌احمد اثرگذارترین شخصیت نویسنده و روشنفکر معاصر ایران است، گفت:  زندگی او به معنای واقعی کلمه تاریخ است؛ چون در شرایطی زندگی کرد که بسیاری از موضوعات سیاسی و تاریخی را به طور مستقیم لمس کرد که بعدها در شخصیت او تاثیر هم گذاشت. کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران » او نقد خوبی در جریان روشنفکر ی در ایران دارد؛ هرچند که نوعی پراکنده کاری است، اما به نظر من، دلیلش این است که او چیزی را با تمام وجودش حس می‌کرده اما دلیل وقوع آن را به طور کامل متوجه نبوده است.

یثربی افزود: جلال دید که روشنفکری ایران بعد از یک قرن هنوز سردرگم است. او به دنبال این سئوال بود که روشنفکران خدمت کرده‌اند یا خیانت؟ ما می‌دانیم که روشنفکر غربی می‌تواند کتاب مقدس را مانند متنی قابل مطالعه بخواند و روی آن کار کند، اما ما چه؟ ـ تالیفاتمان کم است ـ آنچه آل احمد را رنج می‌داد این بود که چرا جریان روشنفکری به معنای درست در ایران رخ نداد و نگرش او به این ماجرا انتقادی بود.

یثربی تاکید کرد: تنها در ۳ شکل ممکن است که جامعه دچار تحول شود؛ نخست اینکه فکر کند، چیزی را ندارد و درباره این نداشتن پژوهش کند که متاسفانه ما در این زمینه تنها بازی کرده و دور خود می‌چرخیم. نکته دیگر اینکه باید باور کنیم کار روشنفکری در جامعه تسلسل پیدا نمی‌کند. سوم اینکه نباید به راحتی ابزار سیاست شویم و کار علمی را فدای آن کنیم و در نهایت نیز به این فکر نکنیم که بدون تفکر می‌شود محصولی را ساخت.

این استاد بازنشسته دانشگاه تصریح کرد: روشنفکری امروز ما «نمی‌خواهندمحور» شده است و نه «چه می‌خواهندمحور» و همین مسئله است که ما را دچار مشکل کرده است و در ایجاد تحول ناکام. من معتقد نیستم که مبارزه امر بدی است، اما کاش مبارزان ایران در طول تاریخ از جمله ستارخان و باقرخان می‌دانستند که جامعه مدنی را با تفنگ نمی‌توان ایجاد کرد.

نظر شما