رنگ سرچشمه (Upstream Color)
نویسنده، تهیهکننده، کارگردان، مدیر فیلمبرداری، تدوین: شین کاروت (Shane Carruth)
موسیقی متن: شین کاروت
بازیگران: شین کاروت، اِمی سیمیتز، آندرو سنسينيگ، برينا پالنسيا، فرانك ماسلي
محصول 2013، آمریکا، 96 دقیقه
***
فرهنگ امروز/لیلا سودبخش: «رنگ سرچشمه» دومین فیلم بلند کارگردان 41 سالهی امریکایی شین کاروت بعد از نخستین ساختهی او با نام «دوگانگي»[1] است. اين فیلم که در رتبهبندی «سایت اند ساند» جایگاه ششم را بین 10 فیلم برتر سال 2013 به خود اختصاص داده، تاکنون نامزد و برندهی بسیاری از جشنوارههای معتبر سینمایی بوده است. کاروت در این فیلم، خود به تنهایی فیلمبرداری، تدوین، بازیگری، آهنگسازی و تهیهکنندگی و كارگرداني فيلم را انجام داده که چنین اتفاقی دستکم در سینمای امریکا منحصربهفرد است؛ اما بیسابقه نیست. تجربهای ازایندست، پيش از اين در فیلم سوررئالِ Eraser Head (1997) اولین ساختهی بلند سینمایی کارگردان شهیر امریکایی دیوید لینچ دیده شده است که او نیز در فیلم یادشده، نویسندگی، کارگردانی، تهیهکنندگی، تدوین و آهنگسازی فیلم را خود انجام داده بود.
دستهبندی فیلم رویاگونهی شین کاروت در یک گونهی سینمایی مشخص دشوار است؛ زیرا آن را میتوان فیلمی خیالی یا فلسفی یا درعينحال درامی عاشقانه با جنبههای فراواقعگرایانه در نظر گرفت؛ اما بااينهمه میتوان گفت «رنگ سرچشمه» تا حدود زیادی سینمای سوررئال لینچ را در ذهن تداعی میکند، در عین اینکه خود راهی مستقل پیش گرفته است.
بیتردید «رنگ سرچشمه» فیلمی فرمگرا و پیچیدهگوست. بهکارگیری شیوهی تدوین موازی، موسیقی متن مینیمالیستی و آمیختن عناصر خیال و رؤیا به پیرنگ داستان، اين فیلم را به معمایی مبهم بدل کرده است. ازاينرو به نظر میرسد در کشف راز و رمز این روایت معماگونه، ناگزیر از تحلیل روند خطی داستان خواهیم بود.
فیلم، روایت زندگی زنی به نام کریس و مردی به نام جف است که در مسیر زندگی خود در چرخهای گرفتار میآیند، بیآنکه از وجود آن باخبر باشند. با توجه به آنچه در فیلم رخ ميدهد، میتوان این چرخه را چرخهی حیات «کِرم، خوک، ارکیده» نامید. چرخه این گونه آغاز میشود که سارقی با به دست آوردن اطلاعاتی از زندگی قربانیِ خود (کریس)، او را ربوده و کِرمی را وارد بدن او میکند و بدین طریق قربانی هیپنوتیزم شده و اوامر سارق را مبنی بر فروش تمامی دارايیهایش تمام و کمال اجرا میکند. در طول این فرایند، کریس مشغول رونویسی از کتابی به نام والدِن (Walden) است.[2] به نظر میرسد کاروت این کتاب را که درونمایهی آن بازگشت به طبیعت است دستمایهای قرار داده است تا تداوم هیپنوتیزم قربانی توجیه شود؛ زیرا توصیههای کتاب مبنی بر سادهزیستی، میتواند قربانی را از مناسبات زندگی شهری و درگیریهای مادی آن جدا سازد. در نهایت سارق با رسیدن به هدف خود کریس را رها میکند و کریس که چند روز گرسنگی را تحمل کرده است سراغ غذا میرود. با خوردن غذا کِرم شروع به رشد کردن میکند و کریس زمانی که از وجود کِرم آگاه میشود سعی در نابودی آن میکند. او ناکام از تلاش خود و با زخمهایی که بر بدنش به جا گذاشته است، تحت تأثیر امواجي متناوب و پارازیتگونه، شبانه به سمت صدا حرکت میکند، صدایی که فردی به نام سمپلر (Sampler) بهوسیلهی آمپلیفایری که در يك محوطهی پرورش خوک گذاشته است تولید میکند. سمپلر طی فرایندی جراحیگونه، کرم را از بدن قربانی مسخشده به بدن خوکی منتقل میکند و سپس نام کریس را روی گوش خوک پرچ میکند.
بدین ترتیب زندگی خوک و کریس به هم پیوند میخورد. برای نمونه زمانی که خوک کریس و خوک دیگری در محوطه به هم نزدیک میشوند، کریس نیز در مترو با مردی به نام جِف روبهرو میشود، این دو مجذوب هم میشوند بدون آنکه دلیل آن را بدانند. همچنين سمپلر قادر میشود که همواره با نزدیک شدن به خوک، زندگی کریس را تحت نظر داشته باشد. سمپلر حتی از جایگاه یک مشاهدهگر صرف نیز فراتر رفته و بهواسطهی خوکها، زندگی قربانیان به طور ویژه کریس و جف را تحت کنترل خود درمیآورد و مانند یک مرکز قدرت، سرنوشت آنها را به دست میگیرد. همچنين او ملهم از رخدادهای زندگی قربانیان، موسیقیهایی میسازد و آنها را با صداهایی که از طبیعت ضبط میکند تلفيق كرده و اين موسیقیها را به فروش میرساند.
در ادامه با باردار شدن خوک کریس، کریس متوجه میشود که باردار است؛ اما پزشک با انجام بررسیها و ارائهی شواهدي به او میگوید كه او سرطان رحم داشته و تحت عمل جراحی قرار گرفته است که در اثر آن جراحی، کریس قدرت باروری خود را از دست داده است. بیاطلاعی از آنچه که در گذشته رخ داده، کریس را متحیر میسازد. بچهخوکها به دنیا میآیند و از آنجا كه کریس دیگر نمیتواند باردار شود بچهخوکها نیز به تلازم باید از میان بروند. سمپلر آنها را در یک گونی از بالای یک پل به رودخانهای میاندازد. جسد بچهخوکها در اعماق رودخانه متلاشی و گاز آبیرنگی از اجسادشان متصاعد میشود. گاز آبیرنگ، ریشههای درختی در کنار رودخانه را آغشته میسازد و سبب میشود ارکیدههای آبیرنگی، لابهلای ریشههاي درخت برویند. دو زن ارکیدههای آبی را چیده و تحت نام یک کمپانی میفروشند كه سارقِ آغاز داستان یکی از خریداران همين گلهاست و با خالی کردن خاک گلدانها کرمهایی را برای گرفتار کردن قربانی بعدی جدا و نگهداری میکند و چرخه این گونه تکرار میشود.
به نظر میرسد شوک حاصل از مرگ بچهخوکها باعث میشود کریس صداهایی در اطرافش بشنود و این توانایی همراه با خواندن کتاب والدن (این بار آگاهانه) در نهایت منجر به حل معما میشود. کریس، سمپلر و طویلهی خوکها را پیدا میکند و او که چهرهی سارق را به سبب مسخشدگی به یاد نمیآورد، سمپلر را مقصر تمامی آنچه که بر سر او آمده است تلقی کرده و در نهایت او را میکشد. کریس با مطلع کردن قربانیان دیگر و فرستادن یک نسخه از کتاب والدن، آنها را به مزرعهی خوکها فرامیخواند و از آن پس قربانیان از خوکهای خود مراقبت میکنند. بدین ترتیب چرخه شکسته میشود، دیگر بچهخوکی نمیمیرد، گاز آبیرنگی متصاعد نمیشود، ارکیدههای آبی نمیرویند و از خاک آنها کرمی به وجود نمیآید تا به قربانی شدن کسی دیگر در دام یک سارق منجر شود.
***
رنگ سرچشمه را میتوان فیلمی دربارهی هویت دانست. فيلم به دنبال پاسخی برای پرسشهایی ازایندست است که ما تا چه حد در ساخته شدن آنچه که هستیم نقش داریم؟ آیا آدمی هویت خود را آگاهانه شکل میدهد یا خود، تحت کنترل هویتی است که جایی دیگر نضج مییابد؟ در هر دورهای از حیات بشری مراکز قدرتی را میتوان یافت که سرنوشت انسان را تحت تأثیر قرار میدادهاند. شاید ترس و ناآگاهی انسان نسبت به طبیعت، در گذشته بهمثابهی چنین مرکز قدرتی بوده و شکل زندگی او را تعیین میکرده است. با به وجود آمدن تمدنها و دولتشهرها، انسان اشکال دیگری از مراکز قدرت را تجربه کرد. برای نمونه در یک جامعهی مدرن، نهادهای قدرت با استفاده از ابزارهایی همچون رسانه، کنشهای افراد را کنترل کرده و نوعی هویت نوساخته را تحمیل میکنند. پیتر ویر نيز چنین برداشتی را پیش از این در فیلم نمایش ترومن به تصویر کشیده است.
در «رنگ سرچشمه» زندگی کریس تحت تأثیر یک مرکز کنترل، دستخوش تلاطم و تغییر میشود و او ناتوان از فهم آنچه بر وی گذشته، در تعارض و سرگشتگی گرفتار میآید؛ اما سرانجام با آگاهی یافتن از وجود چنان عامل کنترلکنندهای موفق میشود از سیطرهی آن خارج و هویت دیگری برای خود بازتعریف کند. متصور بودن امكان غلبه بر نهادهاي هويتساز، ديدگاهي است كه فيلم در پس داستان خيالي خود بازگو میکند و میتوان كنش جدي و در نهايت تأثيرگذار كريس را بهمثابهی مصداقي از «حركت خلاف جريان»[3] (يا خلاف چرخه) او دانست. ازاينرو میتوان گفت وارد كردن نام ثورو و كتابي از او در روند چنين داستاني بسيار هوشمندانه بوده است؛ زیرا كتاب ثورو در فيلم، گذشته از ارجاع مستقيم آن به ایدهی بازگشت به طبيعت، میتواند ارجاعي غيرمستقيم نيز به ایدهی نافرماني مدني ثورو داشته باشد. علت غيرمستقيم بودن اين ارجاع اين است كه اشارهی مستقيمي در فيلم به اين موضوع نشده است؛ اما میدانیم كه نام ثورو، بيشتر با طرح ایدهی نافرماني مدني شناخته میشود. بنابراين میتوان چنين جمعبندي کرد كه امکان بازتعریف هویت فردی و غلبه بر ساختارهاي كنترل شاید کلیدیترین نکتهی داستان کاروت در این فیلم باشد.
[1]. فيلم دوگانگي (Primer) محصول 2004 و فیلمی با سوژهی ماشین زمان است.
[2]. والدن کتابی است نوشتهی هنري دیوید ثورو Henry David Thoreau) (فیلسوف آنارشیست آمریکایی و موضوع آن، خاطرات نویسنده از اقامت انفرادی وی به مدت 2 سال در کلبهای چوبی کنار برکهی والدن است. ثورو نظریهپرداز ایدهی «نافرمانی مدنی» و یکی از مهمترین چهرههای نظریهی عشق به بدویت و بازگشت به طبیعت است. او سراسر زندگی کوتاهش را در ایالت ماساچوست امریکا گذراند. شهرت وی که البته پس از حیاتش اتفاق افتاد بهواسطهی همان مقالهی نافرمانی مدنی اوست. شخصیتهایی چون مهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ و لئون تولستوی تحت تأثیر این مقاله بودهاند.
[3]. يكي از معاني واژهی Upstream در زبان فارسي نيز علاوه بر سرچشمه، بالادست و غيره، «حركت خلاف جريان» است ولي با وجود مرتبط بودن آن با داستان، در برگردان نام فيلم به فارسي، به دليل ثقل عبارتِ «رنگ حركت خلاف جريان»، واژهی «سرچشمه» به كار رفته است گه البته مفهوم اين واژه نيز بيارتباط با موضوع فيلم نيست.
نظرات مخاطبان 3 4
۱۳۹۲-۰۹-۲۸ ۱۱:۳۷بهروز 0 7
۱۳۹۲-۱۰-۰۱ ۱۱:۰۹س.ع 0 6
۱۳۹۲-۱۰-۱۵ ۱۳:۳۸ناشناس 0 0
۱۳۹۳-۰۴-۱۶ ۲۲:۳۶Amir Hassan 0 0