شناسهٔ خبر: 8982 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی منتشر می شود

کتاب «خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی» نوشته ابوالفضل زرویی نصرآباد منتشر می شود.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از خبرگزاری شبستان؛ ابولفضل زرویی نصرآباد درباره انتشار این اثر گفت: مدت ها پیش کتاب «خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی» برای چاپ به انتشارات نیستان سپردم و این گونه که مسوولان انتشارات گفته اند مجوز چاپ اثر از وزارت ارشاد اسلامی گرفته شده است و به زودی به بازار کتاب عرضه می شود.

مدیر پیشین دفتر طنز حوزه هنری که این روزها به دلیل گذراندن دوران نقاهت پس از عمل قلب خود کمتر در مجامع رسانه ای، فرهنگی و هنری حضور پیدا می کند، اظهار کرد: دکترها مرا از پذیرفتن مهمان هم منع کرده اند. چرا که دید و بازدید دوستانم هیجان زیادی به من وارد می کند و باعث به وجود آمدن مشکلات قلبی برایم می شود.

اثر تازه ابولفضل زرویی نصرآباد، روایت خاطرات شخصیتی خیالی به نام حسنعلی‌خان مستوفی است که توسط پیشکار او «میرزا حسین پیشکار» نوشته شده و هر دوی این شخصیت‌ها ساخته و پرداخته ذهن زرویی است.

زرویی این کتاب را با روایت‌هایی طنز از این شخصیت خیالی از جمله تقاضای رضا شاه از او برای حضور در تاجگذاری‌اش، تلگراف زدن ملکه بریتانیا به وی، سفر به چین و حبشه و آمریکا آغاز می‌کند و در ادامه ماجراهای عجیبی همچون همنشینی او با اینگمار برگمان، پابلو پیکاسو، مارتین ‌هایدگر، چارلی چاپلین و برخی رویدادهای عجیب دیگر را روایت می‌کند.

این نویسنده در مقدمه کتابش و در مورد شخصیت محوری این کتاب و علت پرداختن به زندگینامه وی نوشته است: اردیبهشت‌ماه امسال (سال ۱۳۷۹ هـ.ش) که دوست عزیزم سیدعلی میرفتاح از من خواست تا صفحه طنزی برای «مهر» دوره جدید تدارک ببینم، به لطایف‌الحیل زیر بار نرفتم.

این شانه خالی کردن دلایل متعددی داشت؛ یکی اینکه در خود هیچ میلی به طنزنویسی احساس نمی‌کردم. خسته شدن حق طبیعی انسان است. از طنز و طنزپردازی خسته‌ام. شاید عزیزی بگوید طنز نوشتن که خستگی ندارد. مگر کسی از خندیدن و خنداندن خسته می‌شود؟... در پاسخ به این سئوال، ناچارم مثال بزنم: ببینید وقتی سر ظهر یا تنگ غروب، خسته و گرسنه به خانه برمی‌گردید، اگر احتمالاً از کنار یک رستوران عبور کنید، بوی خوش چلوکباب، مست و مدهوشتان می‌کند؛ چه بسا در دل با خود می‌گویید خوش به حال کارگران این چلوکبابی‌ها، سر و کارشان با چه چیز نازنینی است! صبح کباب، ظهر کباب، شب کباب...! اگر پای درد دل کارگران چلوکبابی بنشینید، حتماً به شما خواهند گفت که چقدر از کباب خسته شده‌اند. حتی بوی کباب آزارشان می‌دهد. نفرمایید «خوشی زیر دلشان زده» نخیر، واقعاً تکرار، ملال‌آور است و چه قدر سخت است که آدم از چیزهای نازنینی مثل طنز یا چلوکباب خسته شود.

پس این از دلیل اول. دلیل دوم آنکه این بنده چند ماه پیش از این، مشغول مطالعه و ویرایش دست نوشته‌های ارزشمند حضرت استاد حسنعلی‌خان مستوفی بودم. شیرینی و جذابیت این اثر به حدی بود که ترجیح می‌دادم وقت خود را صرف تکمیل و آماده‌سازی این کتاب ارزشمند کنم. استاد حسنعلی‌خان مستوفی برای کارگزاران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرز و بوم، نام و چهره‌ای شناخته شده‌اند و به جرأت می‌توان گفت که در صد سال گذشته، ایشان بیشترین تأثیر را در روند تحولات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران داشته‌اند. نثر موجز و بیان صادقانه ایشان در نگارش خاطرات به قدری جذاب و گیراست که خواننده اثر را دچار شگفتی می‌کند.

نظر شما