شناسهٔ خبر: 9489 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به برنامه‌های مناسبتی رسانه‌ی ملی؛

کاتارسیس یا اقامه‌ی عزا

کاتارسیس عنصر امامزاده و تکیه فقط به‌عنوان لوکیشن در سریال‌های مناسبتی حضور دارد و هیچ کنشی غیر از کنش بصری در روند فیلم‌ها و سریال‌ها ندارد؛ به طور مثال اگر به جای امامزاده، فرهنگ‌سرا یا قهوه‌خانه‌ی بین‌راهی یا هر چیز دیگری را قرار دهیم، تأثیری در ماهیت فیلم ندارد.

 

فرهنگ امروز/اعظم جودی: هرساله در ایام محرم و صفر شاهد پخش سریال‌های به‌اصطلاح مناسبتی یا فیلم‌های تلویزیونی از سیمای جمهوری اسلامی هستیم که تنها وجه اشتراکشان با عزای حسینی و عزای معصومین (علیهم السلام) وجه غم‌بار بودن آن است. از آنجا که اساساً پدیده‌ی فیلم و سینما در ایران پدیده‌ای وارداتی است، فیلم‌های مناسبتی هم از این قاعده مستثنی نیست و غم و عزا در این فیلم‌ها پیرو قواعد وارداتی هنرهای نمایشی است. یک اثر سینمایی یا سریال تلویزیونی غمگین در وهله‌ی اول تابع قواعد تراژدی در تعریف کلاسیک آن است و تراژدی هرچند گونه‌ای ارزشمند در هنرهای نمایشی است؛ اما هدف و غایت آن با عزاداری متفاوت است.

 

چارچوب غالب آثار مناسبتی رسانه‌ی ملی این‌گونه است، خانواده‌ای که با کشمکش‌های روزمره‌ی زندگی مواجه هستند، اتفاقی مانند تصادف کودک خانواده یا قتل ناخواسته یکی از اعضای خانواده و تلاش سایر اعضا برای رهایی از این وضعیت غم‌بار... غایت این چارچوب، مستولی کردن غمی دنیایی بر مخاطب و جلب احساس ترحم وی است و البته هدف والاتری در میان نیست جز اینکه رسانه‌ی ملی طبق سنت دیرین قوم ایرانی نمی‌تواند در ایام عزاداری برنامه‌های شاد پخش کند و ناچار است خود را با مردم همگام کند؛ اما در این میان عنصر دیگری نیز در سال‌های گذشته به این چارچوب کلی اضافه شده است و آن عنصر تصاویر و یا قصه‌های فرعی حداقلی مذهبی است که سعی می‌کند سریال را در میدان مذهب تعریف کند؛ به طور مثال، تصاویر امامزاده یا دسته‌های عزاداری یا هم‌زمانی قصه‌ی اصلی با ایام محرم و تلاش شخصیت‌ها برای برپایی تکیه‌ی عزاداری در محل یا برگزاری تعزیه در محل.

شاید نقطه‌ی آغاز این روند، سریال محبوب «شب دهم» بود که تلاش برای برگزاری تعزیه‌ی امام حسین (علیه السلام) را نه در بستر تراژدی بلکه در قالب درام عاشقانه بیان می‌کرد؛ اما این سریال بسیار با آنچه امروزه می‌بینیم، تفاوت دارد. سریال مذکور هم عشق زمینی را به‌عنوان بستری برای دستیابی به عشق الهی مدنظر داشت و هم برپایی تعزیه به‌عنوان تلاش مجاهدانه در دوران خفقان رضاخانی از کنش‌مندی بیشتری در فضای قصه برخوردار بود و به نوعی محوریت قصه را تشکیل می‌داد؛ اما در سریال‌های امروزی قصه‌ی تکراری تلاش برای برگزاری تعزیه، عنصری نه تنها کلیشه‌ای بلکه به‌عنوان عنصری که فاقد هرگونه جذابیت و کشمکش است وارد قصه می‌شود؛ چراکه قرار است تعزیه در زمان حکومت اسلامی، شیعی برقرار بشود و هیچ نیروی اجتماعی و حکومتی در مقابل این امر قرار ندارد، درحالی‌که تراژدی و درام در تقابل نیروهای مختلف و کشمکش آن‌ها برای پیروزی شکل می‌گیرد.

هدف تراژدی نیل به کاتارسیس است؛ یعنی التیام دردها و احساسات منفی در پایان قصه. احساساتی مانند ترس، ترحم و غم و هدف کاتارسیس تزکیه‌ی نفس تماشاگر است، تزکیه‌ای که در اثر استغراق در اثر و رهایی از آلام حاصل از این استغراق حاصل می‌شود و اگر فرایند این تراژدی با حقیقت‌جویی همراه باشد، به نوعی خودآگاهی منجر می‌شود. این خودآگاهی لزوماً خودآگاهی مخاطب از طرفی ترس قرار گرفتن در موقعیت شخصیت‌های قصه را دارد و از طرفی دیگر با وی همدردی و شفقت می‌کند، ترکیب این دو، نوعی خودآگاهی را به وی می‌دهد؛ به طور مثال در فیلم «بی‌پولی» خودآگاهی حاصله این است که هرکسی که وضعیت مالی خوبی دارد ممکن است در اثر یک اشتباه دچار فقر شود و نباید نسبت به فقرا به دیده‌ی تحقیر نگاه کنیم و لزوماً این خودآگاهی دینی یا اخلاقی نیست و می‌تواند مادی و دنیوی باشد.

اما عزاداری و فلسفه‌ی اقامه‌ی عزا برای سالار شهیدان و معصومین (علیهم السلام) فراتر از کاتارسیس است. کاتارسیس متکی به نفس است و در لحظه اتفاق می‌افتد، کاتارسیس پالایش احساسات انسانی در همان زمان و همان مکان است، ولی عزاداری در وهله‌ی اول نیایش است، «نیایش» به معنی باستانی آن یعنی گراییدن به آیین نیاکان و پاس داشتن آیین شهریاری. ازاین‌روی است که اندیشمندان بزرگ اسلامی عزاداری محرم و صفر را ضامن بقای تشیع می‌دانند. در وهله‌ی اول عزاداری به معنای غمگین شدن نیست، بلکه به معنای نیایش است، گریه کردن در عزای امام حسین (علیه السلام) نیز کاتارسیس نیست، ما به مجلس عزا نمی‌رویم که خود را پالایش احساسی کنیم، درگیر شدن ما با قصه‌ی عاشورا نیز از جنس هم‌ذات‌پنداری با شخصیت‌های واقعه‌ی عاشورا نیست، اصولاً شیعه خود را با حبیب‌ابن‌مظاهر و مسلم‌ابن‌عوسجه یا با جوانان بنی‌هاشم مقایسه نمی‌کند و برای مصیبت‌های آنان گریه نمی‌کند. از طرف دیگر قصه‌ی عاشورا، پایان نیروهای احساسی ندارد، عزاداری ماه محرم از دهم صفر آغاز می‌شود و مرحله‌ی اوج آن شب شام غریبان است که نه تنها پایان نیروهای احساسی نیست، بلکه نقطه‌ی اوج آن است. قصه‌ی عزاداری همواره به نقطه‌ی اوج خود رسیده و در این نقطه می‌ماند و غایت این عزاداری نه پالایش احساسی و رسیدن به آرامش بلکه پالایش فکری و رهایی از احساسات و رسیدن به اندیشه‌ی پیروزی خون بر شمشیر است.

جایگزین کردم غم تراژیک با عزاداری، سوءتفاهم بزرگی است که بدون هیچ پایه و اساسی و فقط برای پر کردن کنداکتور شبکه‌ها رخ داده است و در این میان وارد شدن برخی عناصر تصویری و داستانی نه تنها کمکی به دینی کردن این تراژدی نکرده است، بلکه اساساً نسبتی با دین ندارد. به طور مثال یکی از عناصر داستانی که در این قصه‌ها رایج است، اهدای عضو فرد مرگ‌مغزی به دیگران است، هرچند این امر پیامی اخلاقی و انسان‌دوستانه دارد، ولی نسبتی با اقامه‌ی عزا ندارد. عنصر دیگر که در این سریال‌ها بسیار تکرار می‌شود، عنصر تنبه و پشیمانی فرد ظالم است که به دیگران ظلم می‌کند، سریال خرده ستمگران نمونه‌ی بارز این عنصر است. این سریال علی‌رغم نامش که مبارزه با ستم و ستمگری را به ذهن متبادر می‌کند، نسبتی با ظلم‌ستیزی ماه محرم نداشت، بلکه نوعی درام خانوادگی و اجتماعی بسیار ضعیف را ارائه می‌کرد، با پیام‌های اخلاقی بسیار شعاری معادل سریال‌های اخلاق‌گرای ترکیه‌ای. معلوم نیست سفارش‌دهندگان رسانه‌ی ملی با چه معیاری و با چه استانداردی چنین سریال‌های ضعیفی را به‌عنوان آثار مناسبتی انتخاب می‌کنند؟ بیننده می‌بایست چه نسبتی با زنی که مدام از شوهرش کتک می‌خورد و مظلومیت سید و سالار شهیدان برقرار کند، آیا ظلمی که به سیدالشهدا روا داشته شد در نسبت با نیازهای روحی و روانی وی بوده است؟

عنصر امامزاده و تکیه نیز فقط به‌عنوان لوکیشن در سریال‌های مناسبتی حضور دارد و هیچ کنشی غیر از کنش بصری در روند فیلم‌ها و سریال‌ها ندارد؛ به طور مثال اگر به جای امامزاده، فرهنگ‌سرا یا قهوه‌خانه‌ی بین‌راهی یا هر چیز دیگری را قرار دهیم، تأثیری در ماهیت فیلم ندارد. متأسفانه این‌گونه سطحی‌نگری‌ها باعث شده است نه تنها آثار تلویزیونی کمکی به نهادینه کردن فرهنگ تشیع نکند، بلکه حتی مخاطب را از دیدن این شبکه‌ها فراری دهد؛ چراکه مذهبی بودن و دینی بودن یک اثر هنری به‌واسطه‌ی داشتن عناصر بصری یا سوژه‌ی دینی حاصل نمی‌شود. برای نیل به یک اثر مذهبی و عاشورایی می‌بایست فرم و محتوا در کنار یکدیگر در غایت اثر که پاس‌داشت اندیشه‌ی دینی است قرار گیرد، اندیشه‌ای که عزاداری در پی آن است، نه با ترویج غم و اندوه در جامعه بلکه با پاس‌داشت مفاهیم و غایت نهایی واقعه‌ی عاشورا حاصل ‌شود و اگر غم و گریه‌ای در کار است، گریه‌ای آیینی است. 

نظرات مخاطبان 0 2

  • ۱۳۹۲-۱۰-۱۱ ۰۹:۳۹لیالی 0 3

    البته. شب دهم هم نسبتی با عاشورا نداشت فقط عاشقانه بود
    
                                
  • ۱۳۹۲-۱۰-۱۱ ۲۲:۰۲ماه گل 0 4

    رسانه ملی به همه اجزای فرهنگ ایرانی نگاه ابزاری دارد و سعی در جذب مخاطب و پر کردن کنداکتور خود دارد متاسفانه بی کفایتی مسئولین فرهنگی هر روز ارزشهای دینی و ملی را رو به نابودی برده است 
                                

نظر شما