شناسهٔ خبر: 9891 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نامه یک نویسنده به مدیر شبکه 2 سیما: هیچ اتفاقی نیفتاده به جز یک سرقت ادبی کوچک!

جمشید خانیان با ارسال نامه‌ سرگشاده‌ای به مدیریت شبکه دوم سیما از اقتباس غیر‌قانونی از رمان «طبقه هفتم غربی» وی در این شبکه به منظور ساخت یک تله فیلم سینمایی انتقاد کرد و اظهار داشت: شما قبول کنید وقتی واژه‌ای درست تعریف نشود، خب همین می شود دیگر. می‌آیند اقتباس کنند، سرقت می‌کنند.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از مهر؛ جمشید خانیان نویسنده نام‌آشنای حوزه ادبیات کودک و نوجوان با ارسال یادداشتی اعتراض‌آمیز به خبرگزاری مهر، با انتقاد از مدیریت شبکه دوم سیما به نادیده‌ گرفته شدن حقوق مادی و معنوی خود در مورد اقتباس غیر‌قانونی از یکی از کتاب‌هایش در یک تله فیلم در این شبکه اعتراض کرد.

متن این نامه به شرح زیر است:

صرفاً جهت اطلاع مدیریت محترم شبکه دو سیما

با سلام

در جمعه اولین روز آذرماه سال جاری، ازشبکه دو سیما یک تله فیلم کودک و نوجوان پخش شد به اسم اولین باران پاییزی. نویسنده و کارگردان آن افسانه منادی و تهیه کننده آن نادر مقدس و دستیار کارگردان و برنامه‌ریز آن نیز انوشه منادی بود. یک تیم کاملا خانوادگی، متشکل از خواهر و همسر و برادر.

موضوع این فیلم، به جز بخش‌های کوتاهی از آن، برداشتی است از رمان کوتاه «طبقه هفتم غربی» نوشته اینجانب جمشید خانیان، که در سال ۱۳۸۷ توسط انتشارات افق وارد بازار کتاب شد و در سال ۱۳۸۹ به چاپ دوم رسید. این کتاب در سال ۱۳۸۸ بهترین کتاب سال از نگاه نویسندگان کودک و نوجوان شناخته شد و در همان سال برگزیده کتاب فصل، کاندیدای مرحله نهایی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، برگزیده شورای کتاب کودک و نوجوان، جشنواره کتاب شهید غنی‌پور، جایزه ادبی اصفهان و در نهایت نیز برگزیده ۲۰۱۲ دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان ـ IBBY ـ لندن شد و در فهرست افتخار جهانی آن قرار گرفت. البته افتخارات دیگری داشت که از آن می‌گذرم. بیشتر، هدفم از این مقدمه ارسطویی آن بود که بگویم این خانواده محترم فیلمساز سراغِ بدکتابی رفته‌اند، یواشکی!

باید به عرضتان برسانم، شاید ۲ یا ۳ سال پیش بود که یکی از دوستان من به اسم فارس باقری بعد از خواندن کتاب، به من گفت که می‌خواهد یک خلاصه داستانِ سینمایی از  طبقه هفتم غربی تهیه کند. در واقع انگار داشت اجازه می‌گرفت. گفتم هر کس می‌تواند از آن یا از هرکتابِ دیگری، یک نگاه سینمایی برای خودش تهیه کند و این امکانی است که من بالفعل نمی‌توانم مانع آن بشوم. مگر اینکه بخواهد عملا وارد ساخت آن بشود، که در این صورت از حقوق قانونی من است که با آن موافقت یا مخالفت کنم. اگر موافقت کنم، باید بر سر حقوق مادی و معنوی آن و نیز نگاه کارگردان به اثر، صحبت بشود؛ و فکر می‌کنم این، ساده‌ترین و محترمانه‌ترین شکل رفتار در این حوزه است؛ رفتاری که بیشتر عرف دوستانه بر آن حکمیت می‌کند تا آدابِ کاری (که البته حالا به این نتیجه رسیده‌ام که اساسا اشتباه از همین جاست. عرف دوستانه دراین حوزه، مثل حضور آقا گرگه پشت در منزل شنگول و منگول و دسته گل است: من مادرتونم! ... و نیست. و یا به عبارتی دیگر کپی رایتِ آبکی.) گذشت؛ تا این که جمعه، اول آذرماه، فیلم را از شبکه ۲ سیما دیدم. (بگذریم از این که بعد متوجه شدم این فیلم قبلا هم در بخش مسابقه بیست و ششمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان نیز شرکت داده شده است.)

تنها کسی که به نظرم رسید باید با او تماس بگیرم، دوستم، آقای باقری بود. زنگ زدم. گفت همان موقع، خلاصه داستان سینمایی طبقه هفتم غربی را به خانم  افسانه منادی  تحویل داده و ظاهرا او بدون در جریان گذاشتن ایشان، شروع به نگارش و ساخت آن کرده است. بعد هم انوشه منادی که دوست دیرینه من است، با من تماس گرفت و هم عذرخواهی کرد و هم اظهار بی‌اطلاعی که نمی‌دانسته این فیلم از روی آن کتاب ساخته و پرداخته شده است. همین. تا یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۲، از آن تیم خانوادگی به جز انوشه منادیِ شان  نه افسانه منادیِ‌شان با من تماس گرفته و نه نادر مقدسِ شان. هیچ کدام ‌شان.

من، مثل اغلب نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان، ساکت و بی‌حاشیه هستم و شاید در بین آنها، بی‌حاشیه‌تر از همه. نکته‌ای که باعث شد تا این مرقومه را خطاب به شما بنویسم و به انتشار در یک رسانه برسانم، ناامنی و بی‌اهمیت شمردن نویسندگان این حوزه است؛ درست مثل ناامنی مخاطبان کودک و نوجوانمان در این جهان پر از گرگ. در این مدت، گاهی به خودم گفته‌ام هیچ اتفاقی نیفتاده است. بله، هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ اصلا؛ و این خانواده محترم فیلمساز هم اصلا نگران و خدای نکرده شرمنده چیزی و کسی نباشد. امنیت برقرار است. فقط اختلاف بر سر فرهنگ واژگانیست. واژه‌هایی مثل سرقت، اقتباس ... و از این دست.

واژه سرقت، تقریبا در همه فرهنگنامه‌های فارسی، خیلی ساده به معنی دزدی و عمل دزد و نیز بردن مال کسی در پنهان و یا با مکر و فریب آمده است. اما معنی واژه اقتباس به این سادگی نیست. یک کمی و فقط یک کمی، پیچیده است، و این، درک آن را برای بعضی‌ها و فقط برای بعضی‌ها، سخت می‌کند. دهخدا، این واژه را چون مصدر قبس دارد، فراگرفتن آتش معنی می‌کند، اما معنی دیگری نیز برای آن قایل است؛ و آن این است که اندکی از قرآن یا حدیث در عبارت خود آوردن بی‌اشارت.

مثل این بیت از سلمان ساوجی :

صورت اقبال ترا برجبین/ انا فتحنا لک فتحا مبین

در فرهنگنامه‌های دیگر نیز کم و بیش همین معنی آمده است. اما در فرهنگنامه فارسی صدری افشار کمی به کاربرد امروزی اقتباس نزدیکتر می‌شویم: عمل یا فرآیند بهره گرفتن از اثر، فکر برای پدیدآوردن اثر جدید. 

و همین واژه، در واژه‌نامه‌های ادبی و نیز فرهنگ نظریه و نقدادبی، تقریبا یکسان معنی و تعریف شده و به وجه اجرای دوباره یک اثر در یک  واسطه بیانی دیگر تاکید شده است.

اینها را نوشتم که یک بار دیگر به خودم یادآور شده باشم که هیچ اتفاقی نیفتاده است. بله، هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ اصلا؛ و این خانواده محترم فیلمساز هم اصلا نگران و خدای نکرده شرمنده چیزی و کسی نباشد. امنیت برقرار است؛ فقط اشتباه بر سر معنی و تعریف واژه‌هاست. شما قبول کنید وقتی واژه‌ای درست تعریف نشود، خب همین می شود دیگر. می‌آیند اقتباس کنند، سرقت می‌کنند!

با سپاس جمشید خانیان                                                                                                                         

 

تکمله:
همان طور که درمتن آمده، این مرقومه در تاریخ ۲۴ آذرماه ۱۳۹۲ به رشته تحریر درآمده است. یک روز بعد، جناب آقای نادر مقدس با من تماس گرفتند و به شدت عذرخواهی کردند و گفتند کارگردانِ فیلم اولین باران پاییزی دچار اشتباه شده است و دو هفته دیگر حقوق مالی اثر به اینجانب پرداخت خواهد شد و کتبا نیز در مطبوعات از نویسنده عذرخواهی خواهند کرد. متاسفانه ایشان تاکنون که بیش از دو هفته از قول شفاهی‌شان می‌گذرد به هیچکدام از وعده‌های خود عمل نکرده‌اند. من فکر می‌کنم هنوز مشکل درکِ واژه‌ها پا برجاست.

نظر شما