شناسهٔ خبر: 13018 - سرویس سینما و رسانه

نگاهی به فیلم‌های منتخب «آکادمی اسکار2014»(4)/ «نبراسکا»؛

شهر زیبا!

نبراسکا در فیلم به وضوح می‌بینیم پیر و جوان در راه بازنده شدن قرار گرفته‌اند و آن‌طور که در فیلم مطرح می‌شود پس از جنگ کُره، نسلی که دهه‌ی هفتم زندگی‌اش را می‌گذراند، دوران کسادی عظیم اجتماعی توأم با افسردگی نسلی را پشت سر می‌گذارد.

 

فرهنگ امروز/علیرضا پورصباغ:«نبراسکا» ششمین ساخته‌ی «الکساندر پین» قبل از نمایش سراسری در سینماهای جهان، در جشنواره‌های مختلف جهانی نظیر کن، تورنتو، نیویورک و انستیتو فیلم آمریکا (AFI) به نمایش درآمد و با ستایش سینماگران و منتقدان جهانی مواجه شد. پین در آثارش نگاه خاصی به انسان در مقاطع حسرت‌بار زندگی و مفهوم زوال در مقاطع جوانی، میان‌سالی و کهن‌سالی دارد. در فیلم «نبراسکا» تأکید کارگردان معطوف به سالیان بی‌هدف و ازدست‌رفته است. آنچه که به‌عنوان مفهوم زوال در کهن‌سالی در سطور پیشین از آن یاد شد، در آثار فیلم‌سازان سرشناس جهانی به‌صورت دست‌مایه‌ای مشترک در فیلم‌های بسیاری مورد تأویل و تفسیر قرار گرفته است. سال گذشته فیلم برنده‌ی اسکار خارجی، عشق (میشائیل هانکه)، به تأویل زوال در دوران کهن‌سالی می‌پرداخت و تقریباً با دست‌مایه قرار دادن پرسوناژهای کهن‌سال در جست‌وجوی بررسی ابعاد زوال کهن‌سالی بود. در فیلم عشق، کورسوی امیدی در نسبت با مفهوم زوال، پیوست با کهن‌سالی نمی‌توان جست و سوی دیگر این زوال رخوت‌آمیز توأم با کهن‌سالی منتهی به مرگ و نیستی شد. در نمونه‌ی دیگری مثل فیلم «النا» (آندری زویاگینتسف) برتری‌جویی فردی تیغ بر کانون زوال کهن‌سالی کشید.

 

البته نقطه‌نظر ارزیابی زوال در فیلم نبراسکا، صورت نمایش فردی به‌مثابه فیلم «عشق» و «النا» ندارد، بلکه چشم‌انداز خاصی که از آمریکا در ایالات‌های غرب میانه (نبراسکا) ترسیم می‌شود بر مفهوم زوال فردی و اجتماعی، اقتصادی (جمعی) توأمان تأکید دارد. فیلم «نبراسکا» فارغ از گردش سکانش برای نمایش زوال فردی و جمعی در کهن‌سالی به‌مثابه سایر آثار پیشین پین برای اولین بار با سناریویی از وی ساخته نشده است. «نبراسکا» طلیعه‌ای فرمی و محتوایی همچون سایر آثار پین دارد؛ اما «نبراسکا» بعد از سال‌ها، نخستین فیلمی است که سناریویش را «باب نلسن» نوشته است. نلسن را به‌عنوان نویسنده‌ی سریال کمدی «The Magic Hour » می‌شناسیم و «نبراسکا» نخستین فیلم‌نامه‌ی بلند سینمایی این نویسنده، بازیگر است که از جنس سابق آثار «پین» به شمار می‌رود و حس زندگی رو به زوال زندگی را ارزیابی می‌کند. یکی از ویژگی‌های فیلم‌نامه‌ی «نلسن» این است که کاراکترهایش آن‌قدر واقعی به نظر می‌رسند که مخاطب گاهی فراموش می‌کند در جهان رؤیاگونه‌ی «دن کیشوت‌وار» قرن بیست‌ویکمی غرق می‌شود که پین آن را برای مخاطب تصویر کرده است.

«پین» در آخرین ساخته‌اش برای بررسی پدیدارشناسی زوال جمعی و فردی به منظرگاه‌های آشنای زادگاهش در غرب میانه رفته است و قصه‌ی حسرت‌بار پیرمرد سالخورده‌ای (بروس درن) را روایت می‌کند که به توهمی «دن کیشوتی» مبتلاست. «وودی گرانت» (در نقش پدر پیر)، «دن کیشوت» فیلم «نبراسکا» به این توهم دچار است که یک میلیون دلار در مؤسسه‌ی بخت‌آزمایی بازاریابی آبونمان مجلات برنده شده است و تلاش می‌کند در سفری فردی به مؤسسه‌ی مذکور برود و مبلغ را دریافت کند؛ اما خانواده‌اش این موضوع را توهم پیش‌پاافتاده‌ای می‌دانند و هر بار و به هر دلیل از سفر او جلوگیری می‌کنند. در نهایت پسرش «دیوید گرانت» (ویل فورته) حاضر می‌شود پدر را همراهی کند و او را به کانون مجعول آرزوهایش برساند.

نیمه‌ی نخست روایت فیلم درباره‌ی داستان سفر این پدر و پسر است، پدری که زوالش مستتر در الکل‌زدگی و پاک‌باختگی متجلی است و در سفری جاده‌ای، آرزوهای برآورده ‌نشده‌اش با گردش چرخ‌های درام متجلی می‌شود و زوال اجتماعی جامعه‌ی بحران‌زده‌ای از دریچه شهرک‌های از رونق‌افتاده و آدم‌های عاطل و بیکار مرور می‌شود... پدر دیوید با جهل دن کیشوت‌وارش حاضر نیست که قبول کند جایزه‌ی یک میلیون دلاری، ترفند کهنه‌ی تبلیغاتی برای فروش مجلات است. باده‌گساری حافظه‌ی وودی را ضایع کرده است و به تنهایی نمی‌تواند عازم این سفر شود. دیوید (پسرش) برای نشان دادن واقعیت به وودی (پدر) و برای گذراندن چند روزی در کنار وی، عازم این سفر می‌شود و قبول می‌کند پدرش را از «بیلینگ میزوراب» به «لینکلن نبراسکا» مرکز مؤسسه‌ی «پاپلیش اسکرین هاوس» برساند.

پدر و پسر در مسیر حرکت به «نبراسکا» به محل زادگاه و محل زندگی سابقشان سر می‌زنند و این مجالی است برای دیدار با دوستان و آشنایان قدیم و سربرآوردن عشق‌ها و کدورت‌های گذشته. شایعه‌ی میلیونر شدن پیرمرد دائم‌الخمری که هیچ‌کس او را جدی نگرفته است در میان مردم پخش می‌شود و با پخش شایعه‌، وودی چهره‌ای متفاوت در زادگاهش پیدا می‌کند. اغلب خوشامدگویی‌ها به وودی، بی‌دریغ و بی‌انتظار نیست و خیلی زود به خشم و نزاع کشیده می‌شود. در «هاوثورن»، زادگاه دیوید و پدرش، حس‌ و حال «ملالت آمریکایی» به‌صورت عمیقی نمایش داده می‌شود.

در فیلم به وضوح می‌بینیم پیر و جوان در راه بازنده شدن قرار گرفته‌اند و آن‌طور که در فیلم مطرح می‌شود پس از جنگ کُره، نسلی که دهه‌ی هفتم زندگی‌اش را می‌گذراند، دوران کسادی عظیم اجتماعی توأم با افسردگی نسلی را پشت سر می‌گذارد. بدنه‌ی اجتماعی آمریکا در ادوار مختلف با افسردگی‌های عمیق اجتماعی ادواری (The Great Depression ) مواجه بوده است که نمونه‌ی حاد آن در دهه‌ی 30 میلادی اتفاق افتاد. در فیلم «نبراسکا» افسردگی عمیق اجتماعی که نمایش داده می‌شود بی‌شباهت به بیماری اجتماعی و فراگیر دهه‌ی 1930 نیست. «نبراسکا» فیلم سهل و ممتنعی است و نمایش تصویر زندگی‌های باطل مردم غرب میانه‌ی ایالات متحده، دوران رکود اقتصادی و افسردگی مبتلا به دهه‌ی 30 را یادآوری می‌کند. از دریچه‌ی اجتماعی خاصی که نبراسکا در سطور پیشین تفسیر شد، می‌توان آن را فیلم تحقیرآمیز و پرحسرت اما شاعرانه‌ از حیث فرم سینمایی برشمرد.

 دوربین پین و تصاویر سیاه و سفید فیلم با تمسخر و ترحم به کاراکترهایش می‌نگرد. حدفاصل عشق فردی و نفرت اجتماعی در این فیلم با تشریح چهارچوب‌های زندگی قدیم و جدید، دیوید و اطرافیانش را با چالش‌های غیرمنتظره‌ای مواجه می‌سازد. شاید به نظر برسد که قهرمان فیلم پیرمرد آرزومندی است که رؤیای میلیون دلاری دارد؛ اما واقعیت این است که او و افرادی نظیر او به وفور در مقابل دوربین قرار می‌گیرند (کهن‌سالانی افسرده که عمر خود را بیهوده تلف می‌کنند) به متانت غم‌باری دچارند، شاید هم در رقم زدن تراژدی غم‌بار اجتماعی مقصر قلمداد می‌شوند. پیرمرد (وودی) غم‌زده است؛ اما تلألؤ این غم‌زدگی به زوال زندگی خانوادگی او منجر شده است و خانواده‌اش را عمری ناامید کرده است. زمانی که دیوید در پایان فیلم آرزوی پیرمرد را محقق می‌کنند، پسرک بی‌اعتنایی‌های پدر را با برآورده کردن آرزویش پاسخ می‌دهد تا پایان تلخ نبراسکا فیلم دلگیری به نظر نرسد.

اما تحلیل‌های سینمایی ایجاب می‌کند «نبراسکا» را با فیلم‌های جاده‌ای قیاس کنیم. قهرمان‌هایی که در قالب یک سفر، امید و آرزوهایشان از دست می‌رود یا سعی می‌کنند طلیعه‌ای از امید در آنان دمیده ‌شود. از این حیث «نبراسکا» را می‌توان به‌عنوان فیلمی جاده‌ای از حیث مضمون و تأکید بر جنبه‌ی حضور کاراکترهای مختلف، با فیلم خورشید خانم کوچولو -اثری مشترک از جاناتان دیتن و والری فریس بر اساس نمایشنامه‌ای از مایکل آرندت- قیاس کرد. در فیلم «خورشید خانم کوچولو» خانواده‌ی «هوور» و در فیلم «نبراسکا» خانواده‌ی «گرانت» در سفر جاده‌ای به محبت، عشق و درک می‌رسند؛ اما پدر و پسر فیلم «نبراسکا» با آدم‌های بی‌شماری در این سفر عجیب و غریب عادی برمی‌خورند و برایشان پایان خوشی وجود ندارد. دیوید همراه پدرش در جست‌وجوی عشق پدری با حقایق تلخی در مورد وی مواجه می‌شود، پدر عبوس و بی‌عاطفه‌ای که ابایی ندارد به پسرش بگوید در هیچ مقطعی از زندگی نه عشق داشته نه خوشی و لذتی.

 داستان فیلم سرخوردگی پدر از نبردن یک میلیون دلار نیست، بلکه روایت سرخوردگی پسر است که در پیوند محبت‌آمیز با پدرش پیروز می‌شود، هرچند درک می‌کند که فرزندان می‌توانند پدرشان را به‌عنوان آنچه هستند دوست داشته باشند نه به خاطر آنچه انتظار دارند. پیامی معکوس با فیلم نوادگان (الکساندر پین) که در آن فیلم در پایان‌بندی، مت کینگ (جورج کلونی) به این نتیجه می‌رسد که پدران باید فرزندان را به‌عنوان آنچه هستند، بپذیرند و دوست داشته باشند. آغاز این سفر با توهم جایزه‌ای که وجود ندارد شروع می‌شود و با فریب خویشتن دنبال می‌شود. در پایان دیوید زمانی که متوجه می‌شود، نمی‌تواند از این بن‌بست (زوال فردی در نسبت با جامعه و خانواده) رهایی یابد، نیمچه آرزوی پدرش را برآورده می‌کند. تماشاچی در تمام فیلم درک می‌کند که با کاراکترهای بازنده‌ای مواجه است؛ اما تلخی زوال با حس شاعرانه‌ای در تصاویر، مخاطب را وادار می‌کند توهم «دن کیشوتی» پدر غیرعقلایی و ترش‌رو را دوست داشته باشد.

اما از دریچه‌ی کارگردان که فیلم را ارزیابی کنیم تحقیر و تمسخر به وضوح در فیلم دیده می‌شود. این موضوع که الکساندر پین قهرمان‌هایش را در فیلم‌های گذشته‌اش همچون «همشهری روث»، «درباره‌ی اشمیت»، «انتخاب» و «راه‌های جانبی» به تمسخر می‌گیرد یا فیلم‌هایش سیاه‌نمایی صرف است، انتقاد واردی به تمام آثار پین است. مخاطبین درک می‌کنند که گاهی در فیلم‌های پین اصلاً قلبی وجود ندارد، پرسوناژهایش جملگی فرومایه و بدجنس هستند چنان‌که در «نبراسکا» کارگردان آن‌ها را حقیرتر از آن دانسته که به فیلمش رنگی بیفزاید. پین در آثارش نگاهی از بالا به جایگاه انسان دارد و در تفسیر زندگی، جنبه‌ی پوشالی و ترحم‌برانگیز را عمدتاً متجلی می‌کند و البته این شیوه‌ی نگرش، فرمولی است برای پین که در همه‌ی آثارش نمود پیدا می‌کند. برای رسیدن به چنین شیوه‌ای، پین تعمداً به حومه‌های دلگیر شهرهای غرب میانه و نبراسکا رفته است و با تصاویر سیاه و سفید، شهرهای نیمه‌خالی و میخانه‌های متلاشی را نشان می‌دهد که سالمندان بی‌آینده تنها تفریحشان چرت زدن جلوی تلویزیون است. با چنین نگرش ضد جغرافیایی و تحقیر کاراکترها به این نتیجه می‌رسیم این غرب میانه است که کشاورزان را بی‌کشت و کار کرده است و غرب میانه است که منجر به تعطیلی صنایع شده است، در نتیجه غرب میانه در فیلم «نبراسکا» تهی از شور زندگی شده است. با این اوصاف شخصیت وودی گرانت (بروس درن) به سادگی در میان این تلألؤ جغرافیایی فیلم توجیه‌پذیر است و نگرش ساده‌انگارانه و سهل‌انگارانه‌ی (cool) وودی (پدر) توجیه اخلاقی پیدا نمی‌کند.

در بررسی ساختار فیلم، بازی بروس در نقش پدر (وودی گرانت) را می‌توان نقطه‌ی قوت فیلم ارزیابی کلی کرد. حضور در این فیلم، پیروزی بزرگی برای این بازیگر است که علاوه بر سابقه‌ی طولانی در کارش گویا در آثار شخصی همچون «دویدن در سکوت»، «گتسبی بزرگ»، «توطئه‌ی خانوادگی» دیده نشده است. بازی «در این فیلم علی‌رغم سپری کردن 77 سالگی، فوق‌العاده ستایش‌برانگیز است با اینکه ظاهرش پیر به نظر می‌رسد و موهای سفید و نا‌آراسته‌اش مؤید چنین دورانی است؛ اما بازی جوانی را از او شاهد هستیم. این نقش چندوجهی فرصتی بود برای «بروس درن» که در سن خودش نقشی بازی کند تا این کاراکتر خاکستری و البته منفور، دوست‌داشتنی جلوه کند.