شناسهٔ خبر: 13376 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ

دانشگاهیان از آزمون دکتری می‌گویند(7)/ اسماعیل قدیمی؛

کیفیت فدای کمیت

اسماعیل قدیمی نگاه کمیت‎گرایانه نه تنها در آموزش عالی ما را عقب نگه می‎دارد، بلکه در سطوح کارشناسی و کارشناسی ارشد نیز رسوخ می‎کند. کم‎کم اساتیدی که بنیان‎های فکری دارند بازنشسته می‎شوند و این خیل عظیم جوان، ناکارآمد، ضعیف جای آنان را می‎گیرند؛ بنابراین درآن مقاطع نیز دچار آسیب می‎شویم.

فرهنگ امروز/زهرا رستگار: امروزه علاقه‎مندان بسیاری در کنکور دکتری شرکت می‎کنند، سازمان سنجش نیز اعلام کرد که ۲۴۰ هزار نفر در کنکور دکتری ۹۲ شرکت کرده‌اند. باآنکه در راستای پذیرش دانشجوی دکتری به شیوه‌ی نیمه متمرکز مخالفت‎هایی صورت گرفته بود و بسیاری منتظر خبرهایی مثبتی از سوی وزارت علوم برای سنجش و پذیرش دانشجوی دکتری بودند؛ اما همچنان تغییرات قابل توجهی جز یک‌مرحله‎ای شدن و کاهش یافتن سؤالات کنکور صورت نگرفته بود. بر این اساس، پذیرش ۱۰ هزار نفری این شرکت‌کننده‎ها، تعجب بسیاری از صاحب‎نظران و اساتید دانشگاهی را نیز برانگیخت. درحالی‌که با توجه به پذیرش این افراد عملاً جایگاه شغلی و پژوهشی مناسبی برای این افراد در هنگام فارغ‎التحصیلی تعریف نشده است. در این راستا با دکتر اسماعیل قدیمی، مدرس علوم ارتباطات در دانشگاه علامه‌ی تهران و سوره است به گفت‎وگو پرداختیم که در ادامه می‎خوانید:

 

با توجه به اعلام سازمان سنجش مبنی بر اینکه در حدود ۲۴۰ هزار نفر متقاضی شرکت در کنکور دکتری بودند، شما تصور می‎کنید این میزان علاقه به شرکت در آزمون به چه دلیلی است؟

تمایل به ارتقای درجات تحصیلی به‌خودی‌خود یک امر مثبت است؛ یعنی اگر در جامعه یک استعداد و تمایلی را شاهد هستیم، این امر نمیتواند منفی باشد. بحث مورد نظر در باب کیفیت است، قبلاً در مورد بحث کیفیت آموزش عالی و فرایندهای جذب دانشجو و آزمون و فارغ‎التحصیلی صحبت شده بود. مشکل ما در حال حاضر این است که رشد کمی و تقاضا برای اخذ درجه‌ی دکتری بدون فراهم شدن آن زمینه‎ها، متون آموزشی، مهارت‎های استادان بدون هدف‎گذاری‎های دقیق، کاربردی بودن این مدارک، توانایی‎ها و مهارت‎های اجرایی کسانی که فارغ‎التحصیل می‎شوند، مسلماً امری منفی است، در واقع ما تحت تأثیر فشارها و مطالبات کمی، نظام آموزش عالی را به‌طور ناخواسته کمیت‎گرا می‎کنیم. تعدا متقاضی زیاد است، این متقاضیان مقدار زیادی نیز هزینه می‎کنند؛ بنابراین این انگیزه برای دانشگاه‎ها ایجاد می‎شود که کیفیت را فدای کمیت کنند. فارغ‎التحصیلانی در کلاس‎ها حاضر می‎شوند، به‌جز آن ما دچار مشکل متن هستیم، با مشکلاتی نظیر: افرادی کاملاً بی‎اثر در فعالیت‎های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی؛ توقعات و انتظارات بالای این افراد؛ ضعف مراحل تدریس و آمادگی نداشتن اساتید برای تدریس به این افراد؛ ضعف آموزش و آزمون‎های تقریباً صوری نیز مواجه هستیم. این امر باعث می‎شود ما با خیل عظیمی از فارغ‎التحصیلان دارای مدارک عالی و متقاضی کار، انتظارات بالا و سرخوردگی‎هایی که متأسفانه به دنبال آن است، مواجه بشویم.

اینکه این‌همه متقاضی برای آموزش عالی داریم بد نیست؛ اما این امر که آیا این افراد با کیفیت لازم تربیت می‎شوند، آموزش می‎بینند و یا زمینه برای جذب این افراد وجود دارد، آیا می‎توانند کارآمدی یا اثرگذاری داشته باشند، آیا به رشد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی جامعه کمک می‎کنند، این مسئله‌ی اصلی است. بنابراین، این کمیت‎گرایی نه تنها مثبت نیست، بلکه باز هم ما را در بعد کیفی تضعیف می‎کند به این صورت که خیل عظیمی از فارغ‎التحصیلانی که قطعاً آموزش‎های لازم را برای اثرگذاری واقعی در جامعه ندیدند و تنها یک مدرکی در دست دارند، افزایش می‎یابد. به همین علت کمیت باعث شده است که کیفیت را فراموش کنیم.

 بنابراین، آثار زیان‎بار قضیه این است که ما شاهد نزول جایگاه آموزش عالی در نزد افکار عمومی‎ هستیم، این امر بدون فراهم شدن زمینه‎های کیفیت‎گرایانه، جایگاه آموزش عالی را نه تنها رشد نمی‎دهد بلکه تضعیف نیز می‎کند. در حال حاضر آموزش عالی جایگاه راستین خود و آن اثرگذاری را ندارد، دانشگاه‎های ما در حال حاضر حول محور پیشرفت‎های شخصی و فردی اساتید میگردند. هنگامی که وارد دانشگاه‎ها می‎شویم و فرایند‎های کلی و اداری را زیر نظر می‎گیریم چیزی جز رشد درجه‌ی تحصیلی را شاهد نمی‎باشیم. این اساتید در واقعیت جامعه و در تصمیم‎گیری‎های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نقشی ندارند، در مصاحبه‎ها و مقالات و بخش‎ها و امورات نظری در رسانه‎ها حضوری از آنان را شاهد نیستید. همایش‎ها، سمینارهای صوری نتیجه‌ی این تولید بیش از حد افزایش کمیت‎گرایانه‌ی افراد فارغالتحصیل است و چیز دیگری جز این نمی‎توان دید.

 

باتوجه به آنکه از بین ۲۴۰ هزار نفر حدود ۱۰ هزار نفر پذیرش می‎شوند، چه نیازی در کشور به این تعداد فارغ‎التحصیل دانشجوی دکتری داریم و قرار است با این افراد چه کنیم؟

همان‌طوری که عرض کردم بازاری برای جذب این افراد نیست، انتظارات بالای این افراد که بسیاری از آنان ناتوان هستند، دارای ایده نیستند، همچنین این افراد به سمت اشغال کردن کلاس‎های دانشگاهی می‎روند و تدریس می‎کنند، یک آشفتگی ذهنی در جامعه ایجاد می‎شود و افکار عمومی که باید افکار عمومی منطقی و تخصصی و کارآمد باشند، در خیل عظیمی از فارغ‎التحصیلان حتی در مقاطع پایین آسیب خواهند دید؛ یعنی در واقع هنگامی که استادانی با این رویه تربیت کنیم که بنیان‎های علمی و پژوهشی و بنیان‎های تحلیلی را ندارند، این موارد کمیت‎گرایانه نه تنها در آموزش عالی ما را عقب نگه می‎دارد، بلکه در سطوح کارشناسی و کارشناسی ارشد نیز رسوخ می‎کند. کم‎کم اساتیدی که بنیان‎های فکری دارند، بازنشسته می‎شوند و این خیل عظیم جوان و ناکارآمد و ضعیف جای آنان را می‎گیرند؛ بنابراین درآن مقاطع نیز دچار آسیب می‎شویم. به نظر من این کمیت‎گرایی در سطح مقاطع عالیه باعث تضعیف سطوح پایین‎تر نیز می‎شود، تنها ضرر و زیان آن به خود مقطع نمی‎رسد و سطوح دیگر را نیز تضعیف می‎کند.

آموزش عالی در همه‎ی دنیا سه کارکرد دارد، یکی متخصصان را تربیت می‎کند که در حقیقت به سمت مشاغل و سطوح و عرصه‎های مختلف می‎روند، دوم، این فارغ‎التحصیلان مشغول به کار در عرصه‎های مختلف را با یکدیگر هماهنگ می‎کند؛ یعنی دانشگاه یک نظام کارشناسی با کمک نظام دولتی و واحدهای خصوصی ایجاد کند که بتوانند با یکدیگر هماهنگ شده و کار کنند. سومین کاری که آموزش عالی انجام می‎دهد این است که آموزش عمومی به جامعه می‎دهد تا این خیل عظیم ساختاری متخصص را بپذیرند و با آن تعامل کنند. دانشگاه‎های ما در هیچکدام از این عرصه‎ها موفق نیستند و در هر سه عرصه ناکارآمد هستند. نظام آموزش عالی کشور نه فارغ‎التحصیلان مؤثر، کارآمد، دارای نفوذ اجتماعی ایجاد می‎کند، نه میتواند بین‎ آن‎ها هماهنگی ایجاد کند و نه می‎تواند افکار عمومی و جامعه را برای پذیرش این نظام تخصصی آماده کند. این کارکردهای اصلی را دانشگاه‎های ما هنوز نتوانستند انجام دهند و در همه‌ی سطوح، مقاطع و در همه‌ی ابعاد کاری خود عملکرد ضعیفی داشتند؛ بنابراین چیزی که تحویل جامعه می‎شود یک نظام کارشناسی ضعیف است که قطعاً همه‌ی مقاطع جامعه را دچار مشکل می‎کند.

در نهایت پیشنهاد من این است که هرچه سریع‎تر آن دانشگاهِ توسعه‎ای که من بارها تأکید کردم، ایجاد شود. اولین فعالیت آن دانشگاه توسعه این باشد که ساختار کاملاً مستقل و دانشگاهی ایجاد شود. در وهله‌ی اول آسیب‎شناسی در درون نظام آموزش عالی صورت گیرد و در نهایت، جامعه در جهت حرکت به سمت توسعه‌ی اجتماعی، سیاسی، انسانی و فرهنگی کمک کند. در این دانشگاه‎ توسعهای نیز باید از تجربیات برون‎مرزی استفاده کنیم، همچنین از اساتید به‌نام جهان استفاده کنیم و باید نظام آموزش عالی خود را تجدید ساختار کنیم. این وقایع نشان‎دهنده‌ی این است که از پایه مشکل داریم و باید هرچه سریع‎تر به آن رسیدگی کنیم و جلوی ضررهای بیشتر از این را بگیریم.