شناسهٔ خبر: 15211 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

سازمان سنجش و پارادوکس «فلسفۀ علم»؛

علوم پایه یا الهیات و علوم انسانی!؟

آزمون یک وقتی هست که یک کسی مطالعات تخصصی و مورد علاقه‌ی خودش را دارد و با تکیه بر همان‌ها در آزمونی شرکت می­‌کند، نتیجه‌­ی آزمون هرچه شد، این شخص ضرری نکرده است؛ اما یک وقتی هم یک بیچارگانی هستند که برای اینکه اجازه یابند مطالعات تخصصی‌شان را دنبال کنند باید مطالعات تخصصی و مورد علاقه‌شان را کنار بگذارند! تا بتوانند در آن آزمون شرکت جسته و چیزی برای جواب دادن داشته باشند.

 

فرهنگ امروز/مرضیه فروزنده*: فلسفه­ علم (philosophy of science) یک رشته­ میان ­رشته‌­ای است که عمر آن در جهان به کمتر از 200 سال و در ایران به‌طور تخصصی به کمتر از 20 سال می‌­رسد و چنان‌که از عنوان آن مشخص است مجموعه مطالعات و کاوش­هایی را شامل می‌­شود که با «روش فلسفی» به تحلیلِscience  یعنی «علم تجربی مدرن» می‌­پردازند (اعم از علوم طبیعی تجربی یا علوم اجتماعی تجربی)؛ لذاست که از لحاظ تاریخی نیز می­‌بینیم که این قبیل مطالعات که بعدها به نام «فلسفه­ علم» شناخته شدند از محافل scientist آغاز شدند و نه فلاسفه. در کشور ما هم خاستگاه این رشته نه در دانشکده‌­های الهیات و علوم انسانی، بلکه در دانشگاه «صنعتی» شریف بوده است! و توسط استاد صاحب‌­نام فیزیک (دکتر مهدی گلشنی) اولین گروه رسمی فلسفه­ علم در ایران بنا نهاده شد و مورد استقبال دانشجویان این دانشگاه واقع شد که در کنار دروس تخصصی خود (ریاضی و فیزیک و مهندسی‌­های مختلف) به­‌عنوان دروس اختیاری در کلاس‌های مختلف این گروه نیز شرکت کرده و پاسخ پرسش‌های عمیقی که در طول سالیان تحصیل در ذهن خود نهفته داشتند، بجویند و بعضاً برای ادامه­‌ی تحصیل نیز این رشته را انتخاب کنند.

 «آشنایی قبلی با علم تجربی» برای پژوهشگران فلسفه­ علم، یک پیش‌­شرط معقول است که باعث شده این رشته فقط در مقاطع تحصیلات تکمیلی تعریف شود و آزمون ورودی آن (که ضرایب یک‌سانی به ریاضی و فیزیک و فلسفه و منطق داده است) به­ نحوی طراحی شود که پذیرفته ­شدگان، واجدِ آن پیش ­شرط معقول باشند و در طبقه ­بندی سازمان سنجش برای آزمون کارشناسی ارشد، فلسفه­ علم را در طبقه­ «علوم پایه» جای داده‌­اند و نه علوم انسانی. این سیاست مبارکی بوده که از طرفی منجر به خلق دانش ­آموختگانی شده که هم در دوران لیسانس خود علوم تجربی و روش­‌های پژوهش «تجربی» را تجربه کرده و هم طی دوران کارشناسی ارشد، فلسفه و روش‌­های پژوهش «عقلی» را می‌فهمند و با موضوع کار خود بیگانه نیستند. از طرفی نیز منجر به این واقعه­ نویدبخش شده که کسانی وارد رشته­ فلسفه­ علم شوند که نه بر اساس تصادف و اتفاق و «همه­ رشته‌ها رو زدم، رتبه‌ام ازقضا به این یکی خورد!»، بلکه با یک انتخاب و تصمیم آگاهانه و با انگیزه­‌ها و اهداف بلند، زمینه­ کاری و تخصصی را برگزیده­‌اند، موهبتی که اغلب رشته‌­های دانشگاهی ما متأسفانه از آن برخوردار نیستند.

اما همین ماهیت بین‌رشته‌­ای فلسفه­‌ی علم باعث شده است که فارغ ­التحصیلان این رشته برخلاف سایر فارغ‌التحصیلان کارشناسی ارشد، تنها 2 سال و نه 6 سال با زمینه­ تخصصی خود سروکار داشته باشند و لذا به اندازه‌­ای که از یک فارغ ­التحصیل مقطع کارشناسی ارشد انتظار می‌­رود با زیر و بم و جزئیات رشته­‌ی خود آشنا نباشند (شاید بهتر آن باشد که دوره‌­ی کارشناسی ارشد این رشته را بیش از 2 سال و 36 واحد تعریف کنند) و لذا برای این دانشجویان باانگیزه بعد از طی 2 سال کارشناسی ارشد با حداقل امکانات رفاهی و حداکثر شور و نشاط علمی بدون اینکه به تب مدرک­‌گرایی دچار باشند راهی جز ادامه­ تحصیل و ورود به مقطع دکترا باقی نمی‌­ماند؛ اما...!

اما چند سالی است که سازمان سنجش، اختیار آزمون ورودی دکترای تخصصی را نیز (علاوه بر آزمون‌های مقاطع پایین‌تر) از مراکز آموزشی تخصصی سلب کرده و به دست گرفته و یک کنکور «سراسری!» برای ارزیابی و انتخاب داوطلبین رشته­های «تخصصی» برگزار می­‌کند. حال آنکه اساساً برگزاری یک آزمون «سراسری» تنها زمانی قابل توجیه است که تمامی داوطلبین، دوره­ی آموزشی یک‌سانی را مانند دوره­ی دبیرستان طی کرده باشند و منابع یک‌سانی مطالعه کرده باشند و مرجع واحدی نیز برای ادامه­‌ی تحصیل خروجی­‌های این آزمون برنامه‌ریزی کرده باشد، چنان‌که برنامه‌­ی درسی مثلاً مهندسی برق قدرت، در سراسر کشور یک‌سان است و تغییرش چندان در اختیار خود دانشگاه‌­ها نیست. این 2 شرط اساسی در مورد آزمون دکترای تخصصی به‌هیچ‌وجه برقرار نیست؛ مثلاً برنامه‌­ی درسی دانشجویان ارشد دانشگاه شریف با دانشگاه امیرکبیر (حتی!) تفاوت‌های اساسی دارد! لذا اساساً برگزاری آزمون یک‌سان برای داوطلبینی که آموزش یک‌سانی ندیده‌­اند و اهداف یک‌سانی هم برای ادامه تحصیل خود ندارند، به­‌طوری‌که کار تخصصی دوران دکتری برای هر نفر برنامه‌­ای متفاوت از دیگران دارد! علاوه بر این بی­‌عدالتی، این دخالت نابجای سازمان سنجش باعث شده همان منطق غلطِ انتخاب رشته­‌ی لیسانس که «همه­‌ی رشته­‌ها را بزن ببین ازقضا کجا قبول می­‌شوی!» به دوران تخصصی دکترا هم سرایت کند و البته به دنبال این منطق غلط، فاجعه­‌ی «بی‌­هدفی تحصیلی» نیز!

آسیب‌های این مداخله­ نسنجیده وقتی بیشتر رخ می­‌نماید که می­‌بینیم در این آزمون تمامیِ فلسفه‌­های مضاف، یعنی رشته­‌های مختلف و متفاوتی که عنوانشان با کلمه‌­ی «فلسفه» آغاز می‌­شود، یک‌کاسه شده و باید در 1 آزمون واحد به نام «فلسفه» شرکت کنند! یعنی تصمیم‌­گیران آن سازمان محترم نمی­‌دانند که اشتراک فلسفه­‌های مضاف مختلف (فلسفه­‌ی اخلاق، فلسفه‎­ی هنر، فلسفه‎­ی سیاسی، فلسفه­‌ی علم، فلسفه‌­ی دین) اگر کمتر از اشتراک مهندسی‌­های مختلف با یکدیگر نباشد، بیشتر نیست! اشتراک این رشته­‌های مختلف تنها در «روش عقلی و ابزار منطق» است، چنان‌که اشتراک مهندسی‌­های مختلف نیز تنها در «روش تجربی» و «ابزار ریاضیات» است! و تازه این در حالی است که اساساً آزمون «چهارگزینه­‌ای» گرفتن در رشته­‌های عقلی (فلسفی) عاقلانه و عادلانه نیست؛ چراکه در قرائت و برداشت از آرای هر فیلسوف چندان اختلاف‌نظر در کتب مختلف هست که اغلب 3-2 گزینه از 4 گزینه را می‌­توان (هریک طبق قرائت یک کتاب!) درست تلقی کرد.

وانگهی، باز هم از میان تمامی آسیب‌­دیدگان این «کنکور سراسری»، دانش‌­آموختگان «فلسفه­ علم» قربانیان اختصاصیِ این تصمیم عجیب سازمان سنجش بوده‌­اند و از ادامه­‌ی تحصیلِ ضروری­‌شان بازمانده‌­اند؛ چراکه ناچارند از آزمونی بگذرند که هیچ سنخیت و نسبتی با زمینه­‌ی تخصصی­‌شان نداشته: آزمونی با سؤالات کاملاً تخصصی از فلسفه­‌ی اسلامی و فلسفه­‌ی غرب؛ یعنی مفاد درسی دوران 6 ساله­‌ی لیسانس و ارشدِ الهیات و فلسفه. باز لااقل دیگر شاخه­‌های فلسفه 3 سال دبیرستان و 4 سال لیسانس‌شان را با این مباحث گذرانده‌­اند؛ اما چنان‌که شرحش گذشت، دانش‌­آموختگان فلسفه‌­ی علم نه هیچ‌گاه فرصت مطالعه‌­ی این متون را داشته‌­اند و نه چنین مطالعاتی سودی به حال آنان و رسالت تخصصی­‌شان دارد. و شگفتا از این پارادوکس که همان سازمان سنجشی که در آزمون کارشناسی ارشد، فلسفه­‌ی علم را در شاخه­‌ی علوم پایه جای داده و موجب شده کسانی که در دوران لیسانس فلسفه نخوانده‌­اند و با ریاضی و فیزیک عمر گذرانده‌اند، دانش‌­آموخته­‌ی فلسفه­‌ی علم شوند، همان سازمان، در مقطع دکترا از آنان انتظار دارد که به اندازه‌­ی لیسانسه­‌های فلسفه، فلسفه خوانده باشند!

از طرفی، در اعتراض به این نحوه­‌ی ارزیابی جدید و نامتناسب، یکی از 2 رکن فلسفه­‌ی علم در ایران، یعنی دانشگاه صنعتی شریف از پذیرش دانشجوی دکترا استنکاف کرد! و این یعنی انتخاب دانش‌­آموختگان فلسفه­‌ی علم برای ادامه­‌ی تحصیل -تازه با فرض نزدیک به محالِ عبور از این رقابت ناعادلانه! - محدود شد به پژوهشگاه علوم انسانی و دیگر مراکزی که هیچ سابقه­‌ای در ارائه­‌ی فلسفه­‌ی علم نداشته‌­اند! (مثل دانشگاه تربیت مدرس) و قاعدتاً به لحاظ کیفیت آموزشی نیز قابل قیاس با دانشگاه شریف که مهد این رشته و محل تحصیل اغلب بزرگان و اساتید فلسفه­ی علم ایران بوده، نبودند و عملاً راه ادامه­‌ی تحصیل مطلوب و تربیت فلاسفه­‌ی علم باسواد و خوش­‌قریحه تقریباً بسته شد.

اما کماکان بودند دانش‌­آموختگانی که فکر می‌­کردند «می‌­ارزد» که چند ماه یا 1 سال یا 2 سال از عمر خود را صرف مطالعات بی‌­ربط با رشته­‌ی خود کرده و در این آزمون شرکت جویند، بلکه بتوانند در همان مراکز نه‌چندان مطلوب، علایق و اهداف علمی خود را دنبال کنند؛ اما...!

اما همین چند روز قبل! در کمال حیرت دیدند در دفترچه‌­ی انتخاب رشته­@ی «کنکور» امسال از همان چند مرکز ارائه‌دهنده‌­ی فلسفه‌­ی علم هم خبری نیست!!! بدون هیچ اطلاع‌­رسانی قبلی­‌ای! و این میان آنچه که هیچ اهمیتی برای مسئولین وزارت علوم و سازمان سنجش ندارد، «عمر انسان‌ها» است، آن هم انسان‌هایی که می‌­توانند نوید آینده‌­ای متفاوت در مسیر علمی کشور -و بلکه جهان! - باشند...

یک وقتی هست که یک کسی مطالعات تخصصی و مورد علاقه‌ی خودش را دارد و با تکیه بر همان‌ها در آزمونی شرکت می­‌کند، نتیجه‌­ی آزمون هرچه شد، این شخص ضرری نکرده است؛ اما یک وقتی هم یک بیچارگانی هستند که برای اینکه اجازه یابند مطالعات تخصصی‌شان را دنبال کنند باید مطالعات تخصصی و مورد علاقه‌شان را کنار بگذارند! تا بتوانند در آن آزمون شرکت جسته و چیزی برای جواب دادن داشته باشند و وقتی از پسِ آن آزمون کذایی عُمرسوز به چنین درب بسته‌ای برمی‌­خورند، چه کسی پاسخ‌گوی فرصت‌های ازدست‌رفته‌ی آنان است؟

در علت چنین عدم پذیرشی گمانه‌های مختلفی می‌توان زد، از حدس‌های خوش‌بینانه‌ای مثل اینکه مراکز آموزشی تصمیم گرفته باشند متناسب با توان و امکانات علمی خود دانشجو بپذیرند و وقتی امکانات آموزشی کافی حتی برای دوره‌ی ارشد یک رشته را هم ندارند، دوره‌ی دکترای آن را برگزار نکنند! یا اینکه دیگر مراکز نیز تصمیم به همراهی با اعتراض دکتر گلشنی (مدیر گروه فلسفه‌ی علم دانشگاه شریف) گرفته و با این اقدام تأکید کرده‌اند که از این‌چنین آزمون‌هایی فیلسوف علم در نخواهد آمد ... تا حدس‌های بدبینانه مثل: این مراکز راه‌هایی غیر از «کنکور سراسری» برای پذیرش دانشجوی دکترا در نظر دارند ... یا اینکه اساساً این عدم پذیرش بدون خبر و هماهنگی مراکز کذا و به‌طور خودسرانه توسط وزارت علوم اتخاذ شده ... یا اینکه مسئولین وزارت علوم به‌طورکلی از وجود و ادامه‌ی تحصیل موجوداتی که اندکی عمیق‌تر به «علم» و آموزش می‌نگرند، راضی نیست! ... الله اعلم.

عمر علمی ما که امسال هم مثل پارسال و سال قبل‌تر و قبل‌ترش به لطف «کنکور سراسری دکترای تخصصی» به بی­‌حاصل گذشت؛ اما از سازمان محترم سنجش و وزارت محترم علوم تقاضای عاجزانه داریم: شما که بعد از سال‌ها هنوز بلاتکلیف و حیرانید که فلسفه‌­ی علم را جزء «علوم پایه» طبقه‌­بندی کنید یا جزء «علوم انسانی و الهیات» (و با این حیرانی­‌تان، ابتدا قشری از جوانان باانگیزه و عمیق‌­نگر جمع آورده و سپس خود، راه بر پرورش بیشتر و استفاده از توان و استعداد آنان بسته‌­اید) لااقل خود را از این بازی کنار بکشید و اجازه دهید آنان که فلسفه­@ی علم را «می‌­فهمند» و آن را با زحمت سالیان و صرف عمر ارزشمند بنا نهاده‌­اند، خود در مورد نحوه‌­ی ارزیابیِ آنچه که پرورده­‌اند و می­‌خواهند بیشتر بپرورند تصمیم بگیرند. دست‌کم قدری عمر جوانان سرزمین‌تان را ارزشمند بدانید که مرحمت نموده و در همان آغاز ثبت‌نام برای آزمون، ظرفیت‌ها را اعلام بفرمایید که ملت به امید رشته‌ای که موجود نیست، عمر صرف مطالعات بی‌فایده نکنند.

*کارشناس ارشد فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف