شناسهٔ خبر: 16275 - سرویس دیگر رسانه ها

رضا غلامی: علوم انسانیِ سکولار توجیه‎گر سبک زندگی غربی است

رئیس مرکز پژوهش‎های علوم انسانی اسلامی صدرا در اختتامیه سومین هم اندیشی و نمایشگاه تشکل‎های شاخص جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با بیان اینکه علوم انسانیِ سکولار توجیه گر سبک زندگی غربی است و انسان غربی در واقع حیوان اقتصادی است، گفت: رواج خردورزی برای سبک زندگی غربی سمی کشنده است.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از مهر، حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا در اختتامیه سومین هم اندیشی و نمایشگاه تشکل های شاخص جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که روز گذشته در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی(سرچشمه) برگزار شد، به ارائه سخن پرداخت که اکنون متن کامل این سخنرانی از نظر شما می گذرد.

به نظر می رسد، امروز هیچ عرصه ای به اندازه عرصه مقابله با سبک زندگی غربی و البته در نقطه مقابل، اشاعه سبک زندگی اسلامی حائز اهمیت نیست؛ بنابراین، این موضوع را انتخاب کردم. نکته مهم اینجاست که طی چند سال اخیر، خیلی ها ادعا می کنند در حال فعالیت در زمینه سبک زندگی اسلامی- ایرانی هستند لکن اگر دقت کنید، فعالیت آنها از جهت مبنایی همان ترویج سبک زندگی غربی است اما با ظاهری متفاوت. با این ملاحظه، نکاتی را به اختصار برای فهم عمیق تر سبک زندگی غربی و آماده شدن برای مقابله با آن، خدمتتان عرض می کنم.

سبک زندگی غربی، یعنی تلاش همه جانبه برای دنیایی شدن

نکته نخست این است که، مسأله جوهری ما با سبک زندگی غربی، به نوع نگاه آن به دنیا بر می گردد؛ البته نه تنها اسلام با دنیا و زندگیِ مطلوب دنیوی مشکلی ندارد، بلکه آبادانی دنیا و بسترسازی برای بهره برداری عادلانه از امکانات آن را وظیفه بارز نظام اسلامی می داند؛ مشکل اصلی ما با سبک زندگی غربی، اصالت بخشیدن به دنیا، غفلت از مسافر بودن انسان، و نادیده گرفتن آخرت است. سبک زندگی غربی، می خواهد انسان را به تمامه دنیایی کند؛ با این وصف، طبیعی است که ملاک سعادت و شقاوت برای انسان غربی، میزان استفاده او از لذائذ دنیوی و دادن زمام انسان به دست شهوات است.

ارزش و ضد ارزش در سبک زندگی غربی با ترازوی منافع فردی مشخص می شود

نکته دوم این است که در سبک زندگی غربی، ارزش ها و ضد ارزش ها از یک منبع ثابتِ فطری، عقلی و شرعی تحت عنوان «حق» استخراج نمی شوند؛ در حقیقت، این منافع دنیوی ِفردی است که می گوید چه چیزی ارزش است و چه چیزی ارزش نیست. در این صورت، اولاً وجود ثبات در ارزش ها، بی معناست چراکه ممکن است یک چیزی، الآن و بر حسب منافع شخص ارزش باشد اما فردا ارزش نباشد؛ یا آن چیز، در یک جامعه و کشور ارزش تلقی شود لکن در جامعه و کشوری دیگر ارزش تلقی نشود؛ ثانیاً. از آنجا که فرد، محور همه چیز است، منافع جمعی نیز نمی تواند ارزش ساز باشد. البته از نظر ما منافع جمعی نیز ملاک ارزش و ضد ارزش نیست اما در سبک زندگی غربی، همین میزان عقب نشینی برای تعیین ارزش و ضد ارزش نیز کمتر دیده می شود هرچند در نهایت، به دلیل برخورد با بن بست، چاره ای جز عبور از لیبرالیسم مطلق و انتخاب دموکراسی یعنی رأی اکثریت، برای تعیین برخی از ارزش ها و ضد ارزش ها نیست.

در منطق غرب، انسان یعنی حیوان اقتصادی

نکته سوم این است که سبک زندگی غربی، انسان را یک حیوان اقتصادی تعریف می کند. حیوان اقتصادی یعنی اینکه انسان هدفی جز برآورده سازی نیازهای مادی خود ندارد و این هدف، با اقتصادی شدن او محقق می گردد. اقتصادی شدن انسان، دو خصیصه عمده دارد : یک. خلاقیت و ابتکار که تکنیک یکی از آثار آن است و دو. رقابت آزاد. بنابراین، انسان و جامعه انسانی باید تمام توان خود را برای این منظور که می توان از آن به «توسعه» نیز تعبیر کرد، بکار ببندد. مشکل اساسی در اینجا، این است که با چنین تعریفی از انسان، تبدیل شدن انسان به دو بخش «بهره کش» و «بهره ده» اجتناب ناپذیر است چراکه تا منابعِ طبیعی مفت و سهل الوصول نباشد، تا نیروی کار ارزان و گوش به فرمان نباشد، و تا مصرف دائم و فراوان نباشد، چرخ توسعه نمی چرخد. با این ملاحظه است که سبک زندگی غربی به مثابه عامل اقتصاد سرمایه داری، صرف نظر از حقوق انسان ها و یا محیط زیست، تمام توان خود را مصروف این امر می کند تا به ویژه مصرف در جهان، نه تنها از یک حدی کاهش نیابد، بلکه دائماً روندی صعودی داشته باشد.

برای مثال، کارخانه های تولید خودرو در جهان، باید دائماً تولید داشته باشند اما تولید زمانی منطقی است که با مصرف هماهنگی داشته باشد. حال اگر مردم مصرف نکنند یا کم مصرف بکنند، چه اتفاقی می افتد؟ طبیعی است که تولید متوقف می شود و این، یعنی لطمه دیدن نظام سرمایه داری. برای اینکه کار به اینجا کشیده نشود، باید راهی را پیدا کرد تا انسان ها به صورت خودجوش، علاوه بر تنوع طلبی، یک اشتهای سیری ناپذیر برای مصرف داشته باشند و قیمت بالا نیز نتواند آنها را از مصرف منصرف کند؛ یعنی اولاً خودروی لوکس و گران داشتن را جزء شخصیت خود تعریف کند که نداشتن آن را مساوی با بی شخصیتی بداند؛ ثانیاً. هنوز یک خودرو نخریده، به فکر خرید خودروی دیگر و تفاخر به دیگران باشد. در چنین شرایطی، طبیعی است که هیچگاه چراغ کارخانه های تولید خودرو خاموش نخواهد شد. خوب، این راه چیست؟ این راه، همان سبک زندگی غربی است. در واقع، کار سبک زندگی غربی، تبدیل انسان ها به برده نظام سرمایه داری است بدون آنکه احساس بردگی به آنها دست بدهد. این برده، مثل موم در دست ارباب است لذا با میل ارباب دائماً همراهی دارد.

علوم انسانیِ سکولار، توجیه گر سبک زندگی غربی

عقل برهانی که نفع و ضرر انسان را با معیار «حق» می سنجد، در سبک زندگی غربی مطرود است. آنچیزی که نام عقل را با خود به یدک می کشد و در عین حال، بلاشرط توجیه گر منافع فردی است، عقل ابزاری است. البته از منظر ما، عقل ابزاری چیز بدی نیست لکن زمانی کارآمد است که تحت فرمان عقل برهانی و به تبع آن، شرع باشد. اگر اینچنین نبود، انسان را به صورت محاسبه شده به بیراهه می کشاند. غربی ها باید عقل ابزاری را به مثابه یک فرایند، در متن اداره زندگی فردی و اجتماعی قرار می دادند و این کار به خوبی در علوم انسانیِ سکولار صورت گرفته است. در حقیقت، علوم انسانیِ سکولار، مسیری برای حاکم ساختن عقل ابزاری در تمامی شئونات زندگی فردی و اجتماعی است. اگر می بینید، کسانی که در کشور ما فارغ التحصیل علوم انسانی می شوند، ناخواسته و به طور طبیعی به سبک زندگی غربی گرایش دارند، و اساساً قادر به درک چیزی خارج از معادلات عقل ابزاری نیستند، دلیلش این است که آنها از ابتدا اینگونه تربیت شده اند.



هیچگاه نگفته ایم که سبک زندگی غربی نقطه قوتی ندارد

این مطلب را در پرانتز عرض کنم که بعضی ها به غلط تصور می کنند ما هیچ نقطه مثبتی برای سبک زندگی غربی قائل نیستیم و می خواهیم چشم بسته و یکجا همه آن را کنار بگذاریم. در پاسخ باید گفت، اولاً. به قول معصوم (ع)، نسبت نیّت و انگیزه به رفتار، نسبت رأس به بدن است. لذا نیت و انگیزه فاسد، هر رفتاری را می تواند فاسد کند، هرچند می توان از همان رفتار با نیتی سالم، یک رفتار سالم ساخت. ثانیاً. در انتخاب سبک زندگی، مهم، توانایی گزینش و انتخاب صحیح است. اسلام به ما این اجازه را می دهد که با معیارهای عقلی و شرعی، از رفتار دیگران دست به گزینش بزنیم و از رفتار ومثبت آنها الگو برداری کنیم؛ لکن مسأله ما با سبک زندگی غربی، از این حرف ها گذشته است.

سبک زندگی غربی برای انسان متجدد، حکم مخدر را دارد

برای تحقق اهداف نظام سرمایه داری که کاملاً بر غرب ( فارغ از جغرافیای خاص ) استیلا دارد، باید انسان ها را به ویژه طیف های «بهره ده» را بی حس کرد. در حقیقت، انسان بی حس، انسانی است که فقط نوک بینی خود را می بیند و به چیزی جز تأمین شهوات فکر نمی کند. رهبری غرب، هم شهروندان خود، و هم مردم کشورهایی که باید بیش از شهروندانشان، نقش بهره ده را ایفا کنند را بی حس می کنند. این بی حسی، به رهبران غرب اجازه می دهد تا سبک زندگی غربی را به راحتی اشاعه دهند و از این طریق، موانع تحقق اهداف نظام سرمایه داری را به سهولت از جلوی راه خود بردارند. جدی نگرفتن زندگی و بازی گرفتن آن، چیزی است که امروز، هم در بین شهروندان غربی، و هم در میان غربزده ها در سایر نقاط دنیا من جمله ایران، مشاهده می شود. برای مثال، اگر در دوران دفاع مقدس، یک نوجوان ۱۳ ساله با آگاهی کامل از کاری که می کند، برای دفاع از اسلام و وطن به میدان می آید، نارنجک به خود می بندد و با نهایت شجاعت، به زیر تانک دشمن می خزد و تانک را نابود می کند، امروز با جوانان ۳۰ ساله ای روبرو می شویم که هیچ دغدغه ای درباره سرنوشت کشورشان ندارند و همّ و غم آنها دنبال کردن مسابقات فوتبال، تقلید از زندگی فلان بازیگر مشهور یا فلان ستاره تیم ورزشی یا پیروی از فلان مُد لباس و مو و غیره است. وقتی یک جوان ۳۰ ساله در این حدّ بی حس شد، غرب نه تنها با مانعی برای سلطه گری بر یک کشور مواجه نمی شود، بلکه به اسم توسعه و غیره، فرش قرمز هم برای آن پهن می شود.

شکل گیری کلان شهرها، بستری مساعد برای سبک زندگی غربی

یکی از مسائلی که باید به آن توجه جدی داشت، نقش کلیدی کلان شهرها در گسترش سبک زندگی غربی است. اساساً در شرایط فقدان کلان شهرها، تا این حدّ سبک زندگی غربی نمی تواند در زندگی مردم نفوذ پیدا کند. البته خود کلان شهر نشینی نیز محصول سبک زندگی غربی است؛ یعنی سبک زندگی غربی، انسان ها را به این گونه از زندگی ترغیب می کند. در شهرهای کوچک و روستاها، هر فردی دارای یک هویت روشن است و نمی تواند هویت خود را از دیگران پنهان کند لذا از بیم رسوا شدن در بین مردم، خیلی از رفتارهای ناهنجار از او سر نمی زند. یعنی نوعی خودکنترلی بوجود می آید. از طرف دیگر، ساکنان شهر و روستا نیز که اکثراً از یک قوم یا فامیل خاص هستند، هنجارهای ویژۀ خود را دارند و همدیگر را نیز بر اساس همین هنجارها کنترل می کنند؛ به بیان دیگر، اجازه نمی دهند ناهنجاری به راحتی در بینشان راه پیدا نماید و این، یعنی نوعی کنترل اجتماعی. باید توجه داشت، گسترش کلان شهرها مثل همین تهران خودمان، یعنی مهیا کردن بستر مساعد برای فردگرایی و به تبع آن، سبک زندگی غربی. بنابراین، هر سیاستی که به بقاء و گسترش کلان شهرها در کشور کمک کند، به فراهم شدن زمینه لازم برای گسترش سبک زندگی غربی نیز کمک کرده است.

سبک زندگی غربی انتخاب نمی شود بلکه تحمیل می شود

سبک زندگی غربی، علی رغم ظاهر غلط اندازی که دارد، مهمان ناخوانده است. البته اینکه گفتم مهمان، شاید در حق سبک زندگی غربی که خیلی اوقات نقش متجاوز را بازی می کند، مهربانی به خرج داده باشم. بله، سبک زندگی غربی از درب منزل ما و با دعوت قبلی وارد نمی شود بلکه عنصری است که خود را به ما تحمیل می کند. روش اصلی آن برای تحمیل نیز دو چیز است : یک. ناچار کردن و دو. تحمیق. برای مثال، ما در کلان شهرها، ناچار می شویم به قسمتی از سبک زندگی غربی تن دهیم و الا بخش مهمی از توان خود را برای زندگی در کلان شهرها از دست می دهیم. در خیلی جاها نیز سبک زندگی غربی ما را فریب می دهد، یعنی خودش را به عنوان یک ضرورت در زندگی ما جا می کند. باید توجه داشت، فناوری ها به ویژه فناوری های مرتبط با زندگی شخصی، با خود سبک زندگی غربی را به همراه دارند و وقتی آن ها را به خانه خودمان می آوریم، عملاً سبک زندگی غربی را نیز به خانه خودمان وارد می کنیم. البته می توان از فناوری ها بر خلاف میل تولید کننده آنها نیز استفاده کرد لکن درصد کمی از مردم فهم و قدرت چنین کاری را دارند مگر اینکه از سوی نظام این کار صورت گیرد. موضوع دیگری که باید به آن توجه داشت، نقش تبلیغات هدفمند در باز کردن درب خانه هایمان به روی سبک زندگی غربی است. در واقع، تبلیغات با درست کردن یک شخصیت جعلی و ارزش دادن به آن، ما را به سمت شکل دادن این شخصیت تشویق می کند. در این زمینه حرف زیاد است، مهم این است که بدانیم سبک زندگی غربی با تعطیل کردن قوه عقلی، توان انتخاب آگاهانه را از انسان می گیرد و خود را به ما تحمیل می کند.

سبک زندگی غربی برای نفوذ در زندگی افراد معمولاً با موانع مستحکمی روبرو نیست

چرا سبک زندگی غربی اینقدر راحت وارد خانه های ما می شود؟ برای پاسخ به این سئوال، باید به جوهر سبک زندگی غربی توجه پیدا کنیم. واقعیت این است که سبک زندگی غربی با امور نفسانی هماهنگ است و طبیعی است که نفس، آنها را می طلبد لذا در شرایطی که عقل فعال نیست، نفس حیوانی به خوبی از آن استقبال می کند.

همانطور که اشاره شد، اگر می بینید که سبک زندگی غربی تا این حد سریع نفوذ می کند، به خاطر این است که قبل از هر چیز، باب خردورزی را در وجود انسان می بندد. اگر باب خردورزیِ آزادانه، بسته نباشد و آدمی بتواند با اتکاء به فطرت خود، مستقل بیندیشد، سبک زندگی غربی با موانع جدی روبرو خواهد شد. لذا باید توجه داشت، سبک زندگی غربی، علی رغم هیمنه ای که دارد، فوق العاده سُست و شکننده است؛ کافی است که آن را با عقلانیت ناب و برهانی روبرو کنیم تا ببینیم که چگونه سریع فرو می ریزد.


فرجام انسان غربگرا، افتادن در باتلاق نیهیلیسم است

انسانی که حیوانیت در وجود او غلبه پیدا کند و هدفی در زندگی، جز ارضاء شهوات نداشته باشد، خیلی زود به پوچی می رسد. علت آن هم روشن است؛ انسان به این دنیا نیامده تا مثل حیوان زندگی کند؛ آمده است تا به کمالاتی برسد که حیوان قادر به درک این کمالات و رسیدن به آنها نیست. اگر انسان پا جای پای حیوان گذاشت، طبیعی است که هر قدر هم که از زندگی دنیوی برخوردار باشد و به اصطلاح، کاخ نشین باشد، به او احساس پوچی دست می دهد. البته همانطورکه اشاره شد، یکی از خواص سبک زندگی غربی تخدیر است؛ یعنی کاری می کند که انسان تا آخر عمر به خودش نیابد لکن این روش تخدیری آنقدر هم موثر نیست؛ خیلی از انسان ها به خودشان می آیند و اگر نتوانند معنا و هدف زندگی را برای خودشان حل کنند، دچار افسردگی می شوند و یا دست به خودکشی می زنند. امروز چرا در غرب آمار خودکشی اینقدر زیاد است؟ علت این است که شهروندان غربی به بن بست می رسند و ایسم های غربی راهی برای خروج از این بن بست به آنها نشان نمی دهند.

جهانی شدن در چارچوب سبک زندگی غربی، رؤیایی بیش نیست

نکته ای که باید در اینجا عرض کنم، این است که بعضی ها این روزها دائماً صحبت از پیوستن به دنیا و کسب مقبولیت از جانب جامعه به اصطلاح خودشان جهانی- که منظور همان جامعه شکست خورده غربی است- به میان می آورند. وقتی صحبت از شبکه جهانی اینترنت می شود یا شبکه های ماهواره و غیره، با ذوق زندگی خواستار دسترسی آزاد و وسیع مردم به همه بخش های اینترنت و ماهواره- اعم از خوب و بد- می شوند و این را نشانه شخصیت داشتن و پیشرفته بودن معرفی می کنند این در حالی است که هیچ عقل سلیمی قبول نمی کند کشور ما چشم های خود را بر روی تعارضات منطقی ای که با غرب دارد و همچنین ناکامی های عظیم غرب در عرصه های گوناگون ببندد و اینگونه تسلیم آنها شود. باید توجه داشت که ما صاحب یک سبک زندگی مترقی هستیم که پیشرفتمان نیز در گرو همین سبک زندگی است. بنابراین، شرط حضور فرهنگی مان در جهان و یا اتصال به شبکه های اطلاعاتی و ارتباطاتی، این است که اولاً. موضوع تحمیل مستقیم و یا غیر مستقیم سبک زندگی منحط غربی درمیان نباشد. ثانیاً. امکان جاری و ساری شدن سبک زندگی اسلامی فراهم باشد. البته با این شرایط، طبیعی است که ما به سمت ابداع شبکه های جدید اطلاعاتی و ارتباطاتی در جهان حرکت کنیم که نه تنها با فرهنگ و سبک زندگی اسلامی تعارضی نداشته باشند بلکه مقوم و مروج آن نیز باشند.

تقابل دو سبک زندگی اسلامی و غربی، همان تقابل حزب الله و حزب الشیطان است

همانطور که بنده در ابتدای سخن عرض کردم، مسأله ما با سبک زندگی غربی، یک مسأله بنیادی است و آن، نوع نگاه به دنیا و نادیده گرفتن آخرت است. کسی که دنیا را اصل دانست و آخرت را نادیده گرفت، رفتارش شیطانی می شود؛ یعنی برای بهره گیری از دنیا، هر امری را مباح می شمرد و ترسی هم از حسابرسی اخروی ندارد. توجه داشته باشید، آنچیزی که غرب را منظم و قانونمند نگه داشته، ارزشِ ذاتی قائل شدن برای حقوق دیگران نیست، بلکه تن دادن به ضرورتی است که اگر نباشد، در تحصیل منافع، تزاحم و ضرر ایجاد می شود. بنابراین، انسان و جامعه غربی هر کجا که رفتار شیطانی را با منافع خود هماهنگ ببیند، به آن دست خواهد زد. از جرایم فردی یا جرایم اجتماعی سازمان یافته که عبور کنیم، این همه آدم کشی که در طول سده اخیر مستقیم یا غیر مستقیم توسط غربی ها در دنیا صورت گرفته است، ناشی از خوی شیطانی غرب است. با این وصف، شک نباید داشت که تقابل سبک زندگی اسلامی و سبک زندگی غربی، تقابل حزب الله و حزب الشیطان است.

باید لذت سبک زندگی اسلامی را به مردم چشاند

ما برای چشاندن طعم شیرین و متفاوت سبک زندگی اسلامی کاری نکرده ایم. لذت سبک زندگی اسلامی، صدها و بلکه هزاران برابر از لذت سبک زندگی غربی بیشتر است و چه بسا بهتر است بگوییم، اساساً این دو لذت با هم قابل مقایسه نیستند. تفاوت مبنایی دارند. لذت سبک زندگی اسلامی دیررس اما ماندگار است لکن لذائذ سبک زندگی غربی زودرس اما موقت و رفتنی است. این ها را باید با زبان قوی و روش های مستدل و هنرمندانه برای مردم بیان کرد. واقعیت این است که در این زمینه، کم کاری مفرط وجود دارد.

رسانه های ما باید دست از ترویج سبک زندگی غربی بردارند

متأسفانه بخش مهمی از رسانه های گروهی ما، چه رسانه های سمعی و بصری و چه مطبوعات و رسانه های مجازی، خواسته یا ناخواسته مشغول ترویج سبک زندگی غربی هستند. محتویات رسانه ای ما، مملوّ است از دنیازدگی، شوخی، بازی گرفتن زندگی، ریختن قبح مصرف گرایی، رفاه زدگی، تجمل طلبی، و مسابقه بر سر میلیاردر شدن و همچنین تصاحب جایگاه های بی ارزش و اعتباری دنیا که حقیقتاً نقشی در سعادت انسان ندارند. حتی در سال های گذشته، مرگ را که می تواند باب تحول عمیق در زندگی انسان ها را باز کند، به شوخی تبدیل کرده اند و آن را به سوژه سریال ها و فیلم ها طنز تبدیل کرده اند. این، درست همان چیزی است که سبک زندگی غربی می خواهد. در سبک زندگی غربی، مرگ باید کم ترین اثر را در روند زندگی داشته باشد و انسان ها را به خودشان نیاورد. حقیقتاً تا زمانیکه رسانه های گروهی در ایران مسیر خود را تغییر ندهند، وضع اصلاح نمی شود. البته رسانه های وابسته به نظام که از محل بیت المال اداره می شوند، چاره ای جز تغییر مسیر ندارند. نظام اسلامی مصمّم است که با سبک زندگی غربی مقابله کند و رسانه ها می بایست خودشان را هرچه سریع تر با این تصمیم بزرگ و سرنوشت ساز نظام اسلامی همراه کنند.


گرایش به سبک زندگی غربی، ناشی از خودباختگی است

آنچه باعث می شود عده ای مجذوب سبک زندگی غربی بشنوند، و یا کسانی با ولع به تبلیغ آن بپردازند، خودباختگی است. شما اگر به طرز فکر و رفتار این افراد خوب دقت کنید، تایید خواهید کرد که شخصیت پخته و باثباتی در آنها وجود ندارد و به دلیل غلبه گرایشات نفسانی در آنها، غرب را که قله جامعه نفسانی است، قبله خود می دانند. هر چه در غرب است بزرگ و درخور تجلیل است و هر چه در کشور ماست، کوچک، بی اهمیت و موجب آبرو ریزی است!

خانواده، نقطه تمرکز سبک زندگی غربی است

سبک زندگی غربی که امروز برای زمین زدن انقلاب اسلامی، به عمد، و به صورت سازماندهی شده در کشور ترویج می شود، تمرکز خود را بر روی خانواده قرار داده است. می خواهند خانواده ایرانیِ مسلمان را با آلوده کردن به سبک زندگی غربی، منهدم کنند. اگر با اختلال در امر ازدواج یا ریختن قبح طلاق، نهاد خانواده فروریخت، راه برای منهدم کردن کل جامعه هموار می شود. لذا ما هم باید جبهه مقابله با سبک زندگی غربی را در میدان خانواده مستقر کنیم. حتی در موضوع جمعیت، که بقای خانواده به آن وابسته است، شما دیدید که می خواستند با ما چه کار بکنند. ما خودمان هم در این فقره خطای سهوی داشتیم اما این غربی ها بودند که دائم برای ما کف و سوت می زدند و به مسئولان وقت ما به خاطر پایین کشیدن جمعیت در ایران جایزه می دادند. امروز هم بعضی ها همچنان بر روی ادامه سیاست غلط قبلی اصرار دارند و آشکار و پنهان در این مسیر گام بر می دارند. جالب است که با لحن تمسخرآمیز می گویند که با آوردن حزب اللهی ها به میدان، مسأله جمعیت در کشور حل نخواهد شد. ما به آنها می گوییم، اتفاقاً همین حزب اللهی ها هستند که با احساس تکلیف، و در یک بازه زمانی معقول، مسأله جمعیت را حل خواهند کرد همچنان که در گذشته نیز حزب اللهی ها بودند که تمام مسائل کشور را یکی پس از دیگری حل کردند!

برای اخراج سبک زندگی غربی از زندگی مردم، از زندگی خودمان شروع کنیم

نمی توان مردم را به مقابله با سبک زندگی منحط غربی دعوت کرد اما خودمان همچنان آلوده این سبک زندگی باشیم. کسانی که می خواهند در این جهت گام بردارند باید خودشان در این زمینه پیشتاز باشند. نمی خواهم بگویم در همه زمینه ها می توان صد در صد سبک زندگی غربی را از زندگی ها اخراج کرد چراکه تا بسترها عوض نشود، سبک زندگی غربی به طور کامل از زندگی ما خارج نخواهد شد. با این حال، برای تغییر بسترها نیز باید برنامه ریزی کنیم. تحول بنیادین در علوم انسانی و دست یابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، قدرت تغییر بسترها را به ما خواهد داد.

جوانان حزب اللهی در موضوع سبک زندگی، از شنا کردن بر خلاف جریان آب استقبال کنند

باید توجه داشت که دست برداشتن از سبک زندگی غربی و سپس ترویج گسترده سبک زندگی اسلامی آنهم توأماً با حرف و عمل، فعلاً یعنی شنا کردن بر خلاف مسیر اصلی یک رود بزرگ و جریان پُر شتاب. در این مسیر، عده ای قطعاً ما را مسخره خواهند کرد؛ عده ای ما را به عقب ماندگی متهم خواهند ساخت؛ عده ای ما را متحجّر لقب خواهند داد و یا بعضی، کار ما را از الآن شکست خورده توصیف خواهند کرد، لکن نباید به این برچسب زنی ها و حرف های پوچ توجه کرد. سخن ما، همان است که قرآن فرمود : « قل یا أیُّها الکافرون، لا أعبد ما تعبدون، و لا أنتم عابدون ما أعبد و لا أنا عابد ما عبدتم و لا أنتم عابدون ما أعبد، لکم دینکم ولی دین».