شناسهٔ خبر: 18022 - سرویس اندیشه

هنر و سیاست از نگاه ژاک رانسیر؛

خلوص امر سیاسی یا سیاست ناب

ژاک رانسیر تمایز قائل شدن رانسیر میان پلیس و سیاست، نقدی را از سوی منتقدان به وی وارد کرد که رانسیر در نظریاتش قصد بازگشت به خلوص سیاسی یا همان سیاست ناب را دارد. رانسیر در جواب این نقد، تلاش می کند تا سیاست ناب را تعریف کند و مشخصا عنوان می کند که نظریات او با تصور رایج در مورد سیاست ناب، بطور کامل در تضاد است.

 

فرهنگ امروز/ رضا بیات: در نگاه اول، حرکت در قلمروِ دو حوزه­ ی گسترده در انسان شناسی یعنی انسان شناسی هنر و انسان شناسی سیاسی بطور همزمان، شاید بعید به نظر برسد و شاید هم، سنگ بزرگی نشانه ی نزدن چرا که وسعت هریک از آنها در حدی است که گوشه ای از هریک، تمامیِ سالهای یک عمر و همچنین سعی و تلاشی فراوان را می طلبد. در اینجا هم البته، صحبت از حرکت در دو قلمرو بطور همزمان نیست، بلکه کشف و حرکت در قلمروِ مشترک این دو حوزه مد نظر می باشد. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که موضوعات هنر و سیاست و حتی دین، با بینشی موسوم به بینش انسان شناسانه، همیشه به هم گره خورده اند و نگاه به یکی، تامل در دیگری را می طلبد. با تاملی کوتاه در هر یک از این حوزه ها، به راحتی میتوان قلمرو مشترک میان آن و دیگر حوزه ها را تصور کرد. در این زمینه از «اسطوره» نام می برم که میتوان آن را در این قلمرو جای داد. در اینجا لازم است که به نقش نظریه به عنوان راهنما و چراغ راه، اشاره شود که حضور آن در موضوعات انسان شناسی و در رویکرد تحلیلی، بسیار پررنگ می شود بویژه امروز که این علم از کلاسیک خود عبور کرده و بحث تحلیل در آن به میزان قابل توجهی فزونی یافته است. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که کاربرد نظریه در تحلیل های انسان شناسانه تا حدی متفاوت با کلیشه های رایج در علوم اجتماعی و حتی علوم انسانی است(تاریخ نظریه های فکوهی).

برای دست یافتن به بینش نظریِ روشن در این زمینه، بررسی نظریات حول این موضوع می تواند چراغی را ذهن روشن کند و کمی از سختی ها و سردرگمی حین مطالعه و پژوهش در آن را بکاهد. این نظریات لزوما در انسان شناسی رشد نکرده اند اما قابلیت های بسیار زیادی در آنها وجود دارد که به نظر می رسد در رویکرد انسان شناسانه به این موضوع،  مفید فایده واقع شوند. در واقع هدف این است که در نهایت با بینشِ انسان شناسانه به این نظریات بنگریم تا به ارتباط میان آنها و موضوعات انسان شناسی پی ببریم. این امر پیش از هر چیز پژوهشگر را از سردرگمی می رهاند و به تحلیل وی اعتبار می بخشد.

یکی از نظریه پردازانی که چند سالی است تلاش میکند این دو حوزه را، البته نه در وادی انسان شناسی بلکه در مسیر فلسفه، به هم پیوند دهد ژاک رانسیر، فیلسوف فرانسوی، از جمله افراد حلقه ی آلتوسر و مارکسیسم ساختاری و استاد دانشگاه پاریس 8 در فرانسه است که برای آغاز مطالعاتم در این حوزه، به بررسی آثار و اندیشه های او را به ویژه در زمینه ی هنر و سیاست، استتیک و سیاست پرداختم.

در مباحث فلسفی، هنر با زیباشناسی گره خورده و هرزمانی که از هنر صحبت می شود، صحبت از زیباشناسی امری اجتناب ناپذیر است. هر فیلسوف نگرشی خاص در زمینه ی زیباشناسی دارد، یکی هنر را سیاسی میبیند و یکی به خلوص آن اعتقاد دارد. ولی چیزی که کلی به نظر میرسد این است که معمولا نظریات زیباشناسی، بخشی مهم از نظریه ی فلسفی یک فیلسوف را تشکیل می دهد و از این میتوان به اهمیت هنر در مباحث نظری و حوزه ی اندیشه پی برد.

رانسیر، هنر را سیاسی می داند ولی سیاست و زیباشناسی در نگاه رانسیر مفهومی متفاوت دارند که در ادامه، برای درک بهتر این مسئله، به توضیح این مفاهیم می پردازیم. سیاستِ مورد نظر رانسیر، رهایی بخش است نه نزاع برای کسب قدرت. به عقیده ی وی، زیباشناسی در دوران مدرن نیز همین داعیه را دارد. پس به نظر رانسیر، هنر، سیاسی است و رهایی و آزادی بشر را هدف خود قرار داده است.

 

سیاست از نگاه ژاک رانسیر

صحبت در مورد نظریات سیاسی رانسیر را از تمایزی شروع می کنیم که او میان پلیس و سیاست قائل می شود. در واقع رانسیر برای توضیح امر سیاسی، ابتدا نظرش در مورد پلیس و سیاست را بیان می دارد. پلیس از نظر رانسیر همان کار حکومت است که سلسله مراتب و جایگاه ها و وظایف را ایجاد می کند. پلیس (که در حکومت تجلی پیدا می کند) به تعریف سلسله مراتب می پردازد و نظمی مستقر را دراجتماعات انسانی ایجاد می کند. پلیس و فرایند های پلیسی می کوشند، همواره سلطه را طبیعی سازی و باز تولید کند. برعکس، سیاست در نگاه رانسیر، معطوف به برابری است. سیاست مجموعه عمل هایی را شامل می شود که با پیش فرض برابری برای تحقق برابری تلاش می کنند. سیاست آن طبیعی سازی سلطه ای که به آن اشاره شد را نفی کرده و در قالب فرایند رهایی تجلی پیدا می کند. رهایی در اینجا همان تحقق فرض برابری است که از راستای هویت زدایی می گذرد.

همانطور که اشاره شد، پلیس با ایجاد سلسله و جایگاه ها و روند طبیعی سازی نابرابری ها تلاش می کند هویت سازی کند و هویت های گوناگونی را تولید، بازتولید و طبیعی سازی کند. در واقع راه رهایی از نگاه راسیر، از هویت زدایی می گذرد یا به تعبیر وی «راه رهایی از کنده شدن از هویت های پیش ساخته توسط پلیس می گذرد». (رانسیر،2011: 4)

با چنین تعاریفی مشخص می شود که از نگاه رانسیر پلیس و سیاست تنها، از هم متمایز نیستند بلکه کاملا در تقابل هم عمل می کنند. در واقع سیاست از خصلت های مشترک گروهی نشات می گیرد که برابریشان نفی شده است (به عنوان مثال کارگران، سیاهان، زنان و . . .). سیاست، تمامی اعمالی را شامل می شود که از خصلت مشترک گروهی که سهمی در سلسله مراتب بوجود آمده توسط پلیس ندارد، دفاع کند. تا رسیدن به برابری و تحقق آزادیشان.

 

خلوص امر سیاسی یا سیاست ناب

تمایز قائل شدن رانسیر میان پلیس و سیاست، نقدی را از سوی منتقدان به وی وارد کرد که رانسیر در نظریاتش قصد بازگشت به خلوص سیاسی یا همان سیاست ناب را دارد. رانسیر در جواب این نقد، تلاش می کند تا سیاست ناب را تعریف کند و مشخصا عنوان می کند که نظریات او با تصور رایج در مورد سیاست ناب، بطور کامل در تضاد است. به اعتقاد وی بازگشت به خلوص امر سیاسی به معنی یکی شدن آن با کردار حکومت در نهاد های دولتی است. این سیاست ناب که دیگران از آن سخن می گویند در نهایت به پلیس می رسد و این عکسِ آن چیزیست که مد نظر رانسیر می باشد.

در این بحث رانسیر تلاش می کند تا ایده ی آرنتی ها پیرامون یک حوزه سیاسی خاص و شیوه هایی سیاسی از زندگی را نقد کند. این ایده، میان دو گونه ی حیات تمایز قائل می شود یکی «حیات برهنه» یا همان حیات صرف اجتماعی و اقتصادی و دیگری «حیات سیاسی». در انتخاب هر یک از این زندگی ها تقدیر است که اثر می گذارد. این گونه توزیع از نظر رانسیر مستلزم پیش فرض قرار دادن پلیس است و پلیس همان پیکربندی اجتماع سیاسی در قالب پیکره ای جمعی که جایگاه ها و عملکردها در آن بر طبق توان و ویژگی های گروه ها و افراد توزیع شده اند می باشد و اما سیاست در تقابل با این پیش فرض است و وقتی هست که این پیش فرض نباشد.

 

امر سیاسی

تعبیر رانسیر از امر سیاسی در واقع عرصه ی مواجهه پلیس و سیاست است. همان تلاقی دو فرایند ناسازگار پلیس و سیاست. عرصه ای که منجر به رهایی خواهد شد یا برای رسیدن به رهایی تلاش می شود. با توجه به توضیحات پیشین از سیاست و پلیس از نگاه رانسیر، عرصه ای که سیاست به حرکت در مقابل پلیس می پردازد و با برهم زدن توزیع امر محسوس از حقوق افرادی که جایگاهی در نظم مستقر ندارند دفاع می کند، امر سیاسی است. یکی از این زمینه ها، به اعتقاد رانسیر، میتواند هنر باشد که در خطوط بعدی به آن خواهیم پرداخت.

 

دموکراسی

رانسیر برای ورود به مبحث دموکراسی، ابتدا به بحض مردم می پردازد. از نظر ریشه شناسی، مردم به دو واژه ی متضاد اطلاق می شود. یکی دموس(demos) و دیگری قوم(ethnos). قوم به مردمی اطلاق می شود که خاستگاه یکسانی دارد یعنی در جای مشترکی متولد شده اند و خدای واحدی را می پرستند. مردم در این تعبیر حکم پیکره ای خاص را دارند که در مقابل دیگر پیکره ها (اقوام دیگر) قرار می گیرد. در حالی که دموس به مردمی گفته می شود که هر کدام بخشی از یک اجتماع هستند. این اصطلاح با هر نوع صلاحیتی برای حکمرانی (نظیر نژاد و ...) مخالف است و مفهوم برابری برای حکمرانی در آن نهفته است. به عبارتی در مفهوم «ethnos» فرض تفاوت ها و تمایز ها وجود دارد. هر کسی در این پیکره جایگاهی دارد که لزوما با جایگاه دیگر برابر نیست. برخی از این جایگاهها، در توزیع امر محسوس نقش دارند و برخی دیگر نه.

در ادامه ی مبحث ریشه شناسی باید ذکر کنیم که واژه ی دموکراسی از لحاظ ریشه، به واژه ی «demos» بازمیگردد. از اینجا مشخص می شود که واژه ی دموکراسی، آزادی و برابری را در درون خود دارد ولی اینکه آیا این معانی (یا مفروضات)، از نگاه رانسیر تا چه حد محقق شده اند، به نظرش در مورد دموکراسی برمیگردد.

ژاک رانسیر، نظراتش در باب دموکراسی را در کتابی موسوم به «نفرت از دموکراسی» نوشته است. او بر خلاف آن چیزی که از نام این کتاب بر می آید، از دموکراسی متنفر نیست بلکه سعی دارد آن چیزی را به نقد بکشد که غرب به نام دموکراسی قالب می کند.

از مقدمه ای که در مورد ethnos و demos گفته شد، تا حدودی می توان مقصود رانسیر از دموکراسی واقعی را دریافت کرد. رانسیر معتقد است که آزادی در دموکراسی باید به اندازه ای باشد که هر فرد با هر عنوان و لقبی، این امکان را داشته باشد که به مراتب بالای قدرت برسد. وی اعتقاد دارد آن چیزی که امروز به عنوان دموکراسی وجود دارد با فرض برابری، نظمی نابرابر را ایجاد کرده است و نظام سلسله مراتبی جدید را پیکربندی نموده است.

این بخش را با جمله ای از خود رانسیر در مورد سیاست به پایان می بریم. به نظر می رسد در این جمله به چهارچوب نظریه ی سیاسی اش اشاره شده است.

«کار من بر روی سیاست در واقع تلاشی بود برای نشان دادن اینکه سیاست به جای اینکه بکارگیری قدرت با تلاش برای کسب قدرت باشد، شکل دهی و پیکربندی جهانی ویژه است که همه چیز در آن اوبژه های سیاسی اند.» (عدم اجماع، ص 10)

 

توزیع امر محسوس

برای ورود به مبحث استتیک و سیاست از نگاه رانسیر، ابتدا به بررسی مفهوم «توزیع امر محسوس» یا توزیع حسی(distribution of Sensible) می­ پردازیم.

توزیع حسی عبارتست از آن شیوه یا شیوه هایی که توسط آنها شکل های انتزاعی و دلبخواهانه ی نمادینه شدن سلسله مراتب و جایگاه ها، به عنوان داده های شهودی تجسم یافته اند. شیوه ای که بواسطه ی آن سرنوشت اجتماعی یک جایگاه یا یک گروه خاص، بواسطه ی سندی از عالم شهود، شیوه ای از بودن، گفتن و دیدن پیش بینی می شود (رانسیر، عدم اجماع). توزیع امر محسوس در واقع قاب بندی و چهارچوب بندی معینی از زمین و مکان است. اینکه هر کس در ساعتی معین، در جای خودش(مکان تعیین شده) باشد. این همان بستار مکانی در جمهور افلاطون است که می خواست هر کس در جای خودش باشد و این به همان اندازه که مکان آنها را قاب بندی می کند، زمانشان را نیز در تقسیم بندی ویژه ای قرار می دهد.

برای درک بهتر این مفهوم، به بررسی یکی از کتابهای رانسیر به نام «شب پرولتاریا» می پردازیم.

 

شب های  پرولتری (Proletarian Nights)

این کتاب به شیوه های توزیع امر محسوس در زندگی کارگری و شیوه های برهم زدن آن توسط کارگران می پردازد. توزیع امر محسوس در زندگی کارگری، همان تقسیم بندی زمانی و مکانی ای است که وضع شده و برای همه بدیهی شمرده می شود. همین تقسیم بندی ای که کارگران بایستی در طول روز کار کنند و در طول شب بخوابند. در اینجا مشاهده می شود که این توزیع، بصورت نمادین ایجاد شده و نه اینکه وجود داشته باشد و این امر توسط گروه سلطه گر که جایگاهی در نظم مستقر دارند دائما بازتولید و عادی سازی می شود. از نظر رانسیر این فرایندِ توزیع امر محسوس، فرآیندی پوئتیکی است (به توضیح رژیم پوئتیکی در صفحات بعدی می پردازیم). رانسیر در این کتاب بیان میکند که هسته ی مرکزی رهایی کارگران، تلاشی است که آنها برای جداشدن از همان تقسیم بندی زمان و مکان و به عبارتی توزیع پیشین امر محسوس دارند. از این رو، غلبه بر شب، خود گام نخستینی در بازپیکربندی جهان توسط کارگران است. به همین علت، کارگران برای اظهار کردن خود به عنوان کسانی که در یک جهان مشترک سهیمند و قادر به نامیدن اوبژه های آن و شرکت در آنند، باید زندگی فردی خود را بازپیکربندی کنند. آنها تلاش می کنند تا شب را در دست بگیرند و به جای خوابیدن و آماده شدن برای روزِ کاری بعد، گذراندن شب در کافه ها را ترجیح می دهند. آنها با این کار، برای رسیدن به آزادی و برابری، روند توزیع پیشین امر محسوس را برهم می زنند.

 

و اما زیبا شناسی (Aesthetics)

« از نظر رانسیر زیباشناسی، نظریه زیبایی یا هنر و یا حتی نظریه حواس نیست بلکه مفهومی تاریخی است  که از رژیم خاصی برای ظهور و ادراک هنر سخن می گوید . این رژیم ناشی از بازپیکربندی تجربه و تفسیر امور حسی است » (سپهران،1388: 198)

همانطور که در مبحث سیاست اشاره شد، سیاست از دیدگاه رانسیر به معنای تمرین قدرت یا تلاش برای کسب آن نیست بلکه پیش از هر چیز به معنای برهم زننده ی نظم مستقر اجتماعی، آنهم به دست گروه یا طبقه ای که جایگاهی در این نظم ندارند، است. به تعبیر رانسیر، زیباشناسی نیز از نیمه دوم قرن هجدهم، داعیه ی کنار زدن و برهم ریختن امر حسی و توزیع پیشینِ آن و همچنین جا باز کردن برای امر حسی و نامشهود را دارد. این، تا حدودی مشخص کننده ی وجه اشتراک یا به تعبیری قلمرو مشترک این دو حوزه است. پس سیاست و زیباشناسی، هر دو در دیدنی ساختن آنچه ناپیداست، هم مسسیر هستند. (سپهران ص 201)

به بیانی دیگر، کار رانسیر برروی سیاست تلاشی بود برای نشان دادن سیاست به عنوان یک سازوکار استتیکی. بدان معنا که سیاست به جای بکارگیری قدرت و کسب آن، بازسازی یک جهان ویژه ی ناسازگار و شکلی خاص از تجربه است. سیاست، نپذیرفتن مرز میان نظم هاست که منجر به فرآیند زیباشناسانه ی بازپیکربندی می شود. بازپیکربندی زمان و مکان به عنوان نقطه آغاز رهایی.

 

 

رژیم های هنری

رانسیر سه رژیم هنری را از هم تفکیک می کند:

1- رژیم اخلاقی تصاویر: صورتبندی اصلی آن توسط افلاطون انجام شده است. در این رژیم، موضوع «هنر» آنچنان که ما می شناسیم شناخته نمی شود، بلکه بصورت تصویر رده بندی می شود. تصاویر در این رژیم به عنوان گونه ی ویژه ای از موجودات، موضوع پرسشی دوگانه اند: پرسشی در باره ی خاستگاهشان(و در نتیجه محتوای حقیقتشان) و همچنین پرسشی درباره ی غایت و هدفِ کاربردیشان.

2- رژیم بازنمایانه ی هنر یا رژیم شعری هنر: این رژیم در قالب نقد ارسطو بر افلاطون ایجاد شده و هنرها را از معیارهای اخلاقی، مذهبی و اجتماعیِ رژیم اخلاقی تصاویر رها کرد. کار در رژیم بازنمایانه هنر، به جای بازتولید صرف واقعیت، تابع اصول خاصی است. اصولی از قبیل سلسله مراتب ژانرها و سوژه ی اصلی. این اصول، فرم های این هنر را تعریف می کند. ایجاد شدن این اصول و طبقه بندی ها، همان توزیع امر محسوس است که آثار هنری را به تعبیر رانسیر به زیر یوغ شباهت ها و طبقه بندی ها می کشاند.

3- رژیم زیبا شناختی هنرها: این رژیم، سلسله مراتب « توزیع امر محسوس» که خصیصه ی رژیم بازنمایانه هنر بود را از میان برمی دارد و در صدد برقراری برابری میان سوژه های اصلی، استقلال سبک در رابطه با محتوا و درون ماندگاری معنای چیزها در خودشان برآمد. رانسیر، این رژیم را به این دلیل زیباشناختی می خواند که در این رژیم، دیگر هنر از طریق جدایی میان طریقه های انجام دادن و ساختن بازشناخته نمی شود بلکه بر پایه ی متمایز ساختن شیوه ای محسوس از بودن است که بازشناخته می شود. شیوه ی زیباشناختی همچنین در تعاریف خاصی خلاصه می شود که هنرها در دوران مدرن به خود نسبت دادند:

- تصور پروست از کتابی که تماما طراحی و از قلمرو اراده بیرون شده باشد.

- تصور مالارمه از شعری توسط نمایشگر-شاعر سروده می شود.

- نوشتن، بدون ابزار کتابت با گام های یک رقصنده ی بی سواد.

- آزمون سوررئالیستی تولید اثری که بیانگر ناخودآگاه هنرمند باشد. (از رژیم های هنری و کاستی های مفهوم مدرنیته Politics of Aesthetics, the Distribution of Sensible)

 

تماشاگر رهایی یافته

رانسیر در این کتاب به پارادوکسی که در تئاتر وجود دارد اشاره می کند و نام آن را پارادوکس تماشاگر می گذارد. واضح است که هیچ تئاتری بدون تماشاگر وجود ندارد اما تماشاگری در تئاتر همیشه بد بوده است، رانسیر دو دلیل برای بد بودن فعل تماشاگری یا نگاه کردن بیان می کند: 1- اینکه نگاه کردن در مقابل دانستن است و 2- نگاه کردن قطب متضاد عمل است.

به این دو دلیل تماشاگر منفعل است و شیوه هایی که موجب می شود این توزیع امر محسوس دچار دگرگونی شوند، همان کنش سیاسی در تئاتر است. توزیع امر محسوس همان شکل رایج تئاتر که تماشاگر را منفعل می کند میباشد و راه رهایی از آن خلل وارد کردن در این توزیع است.

به عنوان مثال می توان از تکنیک بیگانه سازی در تئاتر اپیک برتولت برشت مثال زد. در این تکنیک موجب می شود که بازیگر، تماشاگر را وارد به عمل کند که همان اندیشه است. در واقع دراین تکنیک تماشاگر میان بازیگر و شخصیت تمایز قائل می شودو بازیگر می تواند از بیرون به صحنه و همچنین تماشاگر و خود نگاه کند. این برخلاف تصور رایج، با همذات پنداری در تضاد نیست. بازیگر تا جایی تماشاگر را در دریافت شخصیت همراهی می کند و از یک جا به بعد، معمولا در اوج، آن را رها می سازد تا در شخصیت غرق نشود و وادار به تمایز قائل شدن میان بازیگر و شخصیت گردد. برای درک بهتر این مسئله فرض کنید که نقش مردی را یک زن بازی می کند و بالعکس. در این موقعیت تماشاگر حضور بازیگر را به عنوان فردی کاملا مستقل از شخصیت می پذیرد. بازیگر در اینجا می تواند به خود، تماشاگر یا صحنه نگاه کند. (برشت، برتولت، 1385)

 

سیاست ادبیات

نظریات رانسیر در این حوزه، در دو کتابِ سیاست ادبیات و همچنین جسم کلمات آمده است. در این کتاب ها رانسیر اعلام می کند که در مورد سیاست ادبیات باید برداشت های رایج را کنار گذاشت. این عبارت نه مربوط به شخصیت های سیاسی و تعهدات سیاسی نویسندگان است و نه مربوط به محتوا  و موضوعات مربوط به سیاست در درون آثار ادبی.

نکته اصلی در نظریات رانسیر «عمل»  است. او اعتقاد دارد که ادبیات قادر به عمل کردن است. در واقع ادبیات شکلی از عمل سیاسی و یا سیاست ورزی است و از این منظر است که باید آنرا خواند. ادبیات توان بر  هم زدن توزیع رایج امر محسوس را دارد. به عنوان مثال در آثار گوستاو فلوبر، نویسنده ی واقع گرای فرانسه این امر دیده می شود. فلوبر در آثارش، از طریق محو کردن مرزهای بین اشخاص مهم و معمولی، موضوعات مهم و بی اهمیت و نظایر آنها ( از طریق نوشتاری بی تفاوت )، حرمت ها را می شکند و به «دموکراسی» میدان می دهد.

مثال دیگرِ رانسیر از سیاست ادبیات ، رمان «کشیش دهکده» اثر «انوره دو بالزاک» است. انوره دو بالزاک نویسنده ی نامدار فرانسوی است که او را پیشوای مکتب رئالیسم اجتماعی در ادبیات می دانند.

رمان، حکایت دختر جوانی به نام ورونیک است که در فقیرنشین ترین محله ی شهرستان کوچکی به نام لیموژ زندگی می کند . در فضایی اشباع شده از کار، مذهب و پرهیزگاری. زندگی ورونیک پس از خواندن  کتاب «پل و باکره» تغییر می کند و زندگیش به فاجعه  کشیده می شود. ورونیک به ازدواجی خالی از عشق با بانکدار ثروتمند شهر تن می دهد و پولدار می شود و در جایگاه ارباب با جوان کارگری آشنا می شود و به هم علاقمند می شوند . جوان به دلیل این عشق بی سرانجام پیرمرد را می کشد و اموالش را به سرقت می برد. جوان دستگیر و اعدام می شود و بدن اینکه نامی از ورونیک بر زبان آورد. ورونیک به صومعه پناه می برد و به جای راهبه تبدیل به زنی تجارت پیشه و موفق در زندگی می شود زنی بسیار فعال که در واقعیت زندگی انسان ها نقش ایفا می کند.

نکته مهم پایان کتاب است، کشیش پس از شنیدن اعترافات ورونیک به این نتیجه  می رسد که با اعتراف همگانی در واقعیت مداخله  کند و بالزاک به صراحت اعلام می کند که عامل رفع شری که گریبان ورونیک را گرفته بود، مداخله ی او در واقعیت است.

به این ترتیب، سیاست ادبیات رانسیر، مبتنی بر «عمل» است. متن، سیاست ندارد بلکه سیاست  می ورزد و در این راه ممکن است، نویسنده ی محافظه کار بسیار بیشتر از نویسنده رادیکال قادر به عمل باشد.

مقصود از عمل در اینجا همان بر هم زدن توزیع پیشین امر محسوس است.( مسعود صدیقی- آفتاب)

 

 

 

منابع

 

  • برشت، برتولت (1385)؛ «بیگانه­سازی در بازیگری چین»؛ ترجمه: رضا سرور، تئاتر و جامعه: مجموعه مقاله؛تهران:  انتشارات سوره مهر.
  • دو بالزاک، انوره(1369)؛ «کشیش دهکده»؛ ترجمه: هوشیار رزم­آزما؛ تهران: نشر جامی.
  • رانسیر، ژاک (1388)؛ «ده تز در باب سیاست»؛ ترجمه: امید مهرگان؛ تهران: انتشارات رخ‌داد نو.
  • رانسیر، ژاک (1388)؛ «رژیم­های هنری و کاستی­های مدرنیته»؛ زیباشناخت، سال دهم، شماره­ی 21،73 تا 83، تهران.
  • رانسیر، ژاک (1388)؛ «سیاست ادبیات»؛ زیباشناخت، سال دهم، شماره­ی 21،105 تا 121، تهران.
  • رانسیر، ژاک (1389)؛ «نفرت از دموکراسی»؛ ترجمه: محمدرضا شیخی محمدی؛ تهران: انتشارات گام‌ نو.
  • سپهران، کامران (1388)؛ «تئاترکراسی در عصر مشروطه: 1285-1304»؛ تهران: انتشارات نیلوفر.
  • سپهران، کامران (1388)؛ «میرزا آقا تبریزی و سیاست زیباشناختی»؛ جامعه­شناسی تئاتر و ادبیات: سال اول، شماره دوم، تهران.
  • فکوهی،ناصر(1383)؛ تاریخ اندیشه وو نظریه های انسان شناسی، تهران: انتشارات نی.

 

  • Rancière, Jacques (2004); The Politics of Aesthetics: The Distribution of the Sensible; trans. Gabriel Rockhill, London & New York: Continuum.
  • Rancière, Jacques (2011); The Thinking of Dissensus; en Paul Bowman and Richard Stam (eds.); Reading Rancière, Continuum, Londres and New York, pp. 1-17.
  • Rancière, Jacques (2009); Aesthetics and Its Discontents; trans. Steven, Cambridge: Polity.
  • Wikipedia.org

 منبع: انسان شناسی و فرهنگ