شناسهٔ خبر: 20339 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

درنگی بر برخی مصائب دانش‌آموختگان علوم سیاسی در ایران؛

چرا باید علوم سیاسی بخوانیم؟

علوم سیاسی افزایش دانش‌آموختگان علوم سیاسی از نیمه‌ی دوم دهه‌ی 70 بدین سو به‌تدریج مسئله¬ی اشتغال را به یک معضل مبدل کرد. این در حالی است که روند افزایش جذب دانشجویان در مقاطع تکمیلی در دانشگاه¬های سراسری، پیام نور، آزاد و پردیس¬ها ادامه دارد و حتی کلاس دکترای این رشته در دانشگاهی با جذب 60 دانشجو به تولید نیروهای آماده به کاری می¬افزاید که جامعه ظرفیت پاسخ‌گویی به نیازهایشان را ندارد.

 

 فرهنگ امروز/سمیه زمانی: سیاست، فعالیت گسترده­ای است که در همه­ی عرصه­هایی که انسان در تولید و بازتولیدش مداخله دارد جاری است. سیاست می­تواند شامل منازعه و همکاری و حل مسائل از طریق تصمیم‌گیری جمعی باشد. علوم سیاسی نیز رشته‌ی دانشگاهی است که قصد دارد تا به گونه­ای نظام‌مند تصمیم­گیری­های جمعی، ارزش­ها و دیدگاه­هایی را که در آن قرار دارند توصیف، تبیین و تشریح کند. این رشته باید با تمرکز بر حوزه‌ی اجتماعی تشکیل‌دهنده‌ی عملکرد حکومت و حوزه­ای که این عملکرد درون آن رخ می­دهد شکل ویژه‌ی اقتدار و اجبار را نیز دریابد. [1] «موریس دوورژه» بر این باور است که اصطلاح علم سیاست در بین سال­های 1859 و 1872 جایگزین فلسفه‌ی سیاست شد و پیش از جنگ جهانی نخست به دروس دانشگاهی آمریکا وارد شد و پس از دومین جنگ جهانی به دروس دانشگاه­های اروپا سرایت کرد. [2] البته اصطلاح علوم سیاسی از همه دیرتر در انگلستان رواج پیدا کرد و انگلیسی­ها عناوین دیگری چون حکومت، سیاست، اندیشه و نهادهای سیاسی یا سیاست و روابط بین‌الملل را بر آن ترجیح دادند. اما کاربرد علوم سیاسی نشان‌دهنده‌ی این است که سنت دانشگاهی و تخصصی مطالعه و بررسی سیاست به‌مثابه علم وجود دارد؛ آنچه که می­تواند از طریق نوشتار و گفتار از استاد به دانشجو منتقل شود، آن هم نه تنها با تقلید از روش­های علوم طبیعی بلکه دانشی سازمان‌یافته که از روش­های مطلوب و خاص بهره می­گیرد.

تولد علوم سیاسی به‌مثابه یک رشته‌ی علمی به دوره‌ی قاجار بازمی­گردد و تحول آن با فراز و فرود بسیار همراه است. سیر تحولات این رشته در 3 مقطع تأسیس مدرسه‌ی علوم سیاسی تا دانشگاه تهران، از تأسیس دانشگاه تهران تا انقلاب اسلامی و پس از انقلاب اسلامی تاکنون قابل بررسی است. ۲ اما توجه این نوشتار بر مرحله­ی سوم یعنی پس از انقلاب اسلامی ایران و شرایط کنونی است، هرچند بخشی از وضعیت کنونی میراث گذشتگان و اقدامات پیشین است. در شرایطی که چیستی، ماهیت و هستی­ این رشته و دانش‌آموختگانش مسئله­ای قابل تأمل محسوب می­شد در سال­های اخیر به موضوعی برای منازعه در عرصه‌ی سیاست نیز بدل شده است.

 

 علوم سیاسی به‌مثابه قدیمی‌ترین رشته‌ی دانشگاهی در ایران

علوم سیاسی به‌عنوان دانش آکادمیک حدود 113 سال پیش وارد ایران شد. علوم انسانی و اجتماعی به‌طور عام و علوم سیاسی به‌طور خاص در سال­های آخر سلطنت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه شکل گرفت.[3] اما آغاز فعالیت دانشگاهی این رشته به تأسیس مدرسه‌ی عالی علوم سیاسی در روز 15 شعبان سال 1317 قمری مطابق با 18 آذر 1278 خورشیدی بازمی­گردد که به فرمان مظفرالدین شاه و اهتمام و جدیت میرزا حسن‌خان مشیرالدوله و میرزا حسین‌خان مؤتمن‌الملک برای تربیت اعضای وزارت امور خارجه تأسیس شد. این مدرسه در راستای تقویت نیروهای گمارده­ و حکومت قاجارها تأسیس شد، اما به زودی تفکر مشروطه و اندیشه‌ی قانون‌خواهی در آن گسترش یافت. در این مدرسه به دلیل تربیت نیروهای وزارت خارجه، بیشتر سیاست خارجی، آموزش دیپلماسی و حقوق بین‌الملل تدریس می­شد و پرداختن به سیاست داخلی عملاً معنایی نداشت. این مدرسه تا سال 1306 شمسی فعال بود. این نخستین تجربه­ی ایرانی از علوم سیاسی بود، تجربه­ای از پیوند میان دانش و عرصه‌ی عملی سیاست. بعدها مدرسه‌ی علوم سیاسی (منفک‌شده از وزرات امور خارجه، 1306) و دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران (1313) و سایر مراکز آموزش علوم سیاسی به گسترش جغرافیایی این رشته و فراگیر شدن پایگاه اجتماعی آن منجر شد.

 

 شور انقلاب و جذابیت سیاست

پس از انقلاب اسلامی و با توجه به فضای ملتهب و سیاسی جامعه، علاقه‌ی نسل جوان به مطالعه‌ی متون سیاسی افزایش یافت. در نخستین سال­های پس از انقلاب فرهنگی، بسیاری از متقاضیان دانشگاه، رشته‌ی علوم سیاسی را به‌عنوان یکی از 3 اولویت نخست خود قرار دادند. این امر با توجه به وضعیت انقلابی جامعه و نیاز به نیروهای متخصص در حوزه‌ی سیاست که در نتیجه امکان استخدامی دانش‌آموختگان علوم سیاسی را افزایش می­داد، قابل توضیح است. افزایش فرصت‌های شغلی و فضای مساعد سیاسی موجب افزایش علاقه‌ی متقاضیان می­شد تا این امور به‌صورت متقابل بر هم بیفزایند. با گذشت زمان، این امر در رابطه‌ی متقابل عرضه و تقاضا به چالش کشیده شد، همچنین مسائلی تازه رخنمون شد که معضلات گریبانگیر این رشته و دانش‌آموختگانش را هویدا می­ساخت.

پس از انقلاب اسلامی، انقلاب فرهنگی به منظور اسلامی کردن دانشگاه­ها و ایجاد تحول در دانشگاه­ها رخ داد، اما نتوانست تغییر چندانی در وضعیت تحصیل در علوم سیاسی ایجاد کند. متقاضیان این رشته همچون گذشته معمولاً از رتبه‌های نخست و مستعدین رشته‌ی ادبیات و علوم انسانی در مقطع دبیرستان بودند، هرچند این رشته جزو رشته­های دانشگاهی و اولویت­های پایین ریاضی فیزیک و علوم تجربی نیز محسوب می­شد، اما تعداد کمتری از متقاضیان رشته­های علوم ریاضی فیزیک و تجربی تمایل به ادامه‌ی تحصیل در علوم سیاسی را داشتند. همین امر موجب شد تا برخی اساتید از ضعف قوه‌ی تحلیلی و منطقی و توان بیشتر حفظی دانشجویان گله‌مند باشند (آنچه در دوره‌ی تحصیل نگارنده در یکی از دانشگاه­های کشور نیز مورد تأکید اساتید قرار داشت)، اما این همه‌ی مسئله نیست.

 

منابع درسی و معضل تاریخی ناهمخوانی علم و عمل

 علوم سیاسی رشته­ای پویاست که محتوا، روش و نظریات آن همپای مباحث جدید جهانی مدام در حال تغییر است؛ بنابراین به روز شدن و انطباق با دستاوردهای روز جهان، امری مهم محسوب می­شود، اما دانشجویان این رشته پس از ورود به دانشگاه با وضعیت دیگری مواجهند. منابع تحصیلی علوم سیاسی عمدتاً قدیمی است و سرفصل­های درسی به حدود 30 سال پیش بازمی­گردد که در آن غلبه‌ی گرایش­های سنتی و عقب‌افتادگی علمی در برخی موضوعات کاملاً مشهود است. بسیاری از دروس مانند امپریالیسم و جهان‌سوم، موضوعیت خود را در وضعیت کنونی از دست داده­ و یا تغییر ماهیت داده­اند، اما روند تحول در سیر آموزشی این رشته در ایران تغییر چندانی نداشته است، البته این مختصات به نسبت دانشگاه­های مختلف و دانشگاه­­های سراسری و آزاد به یک صورت نیست. همچنین بی­توجهی به سایر مراکز دانشگاهی و دانشگاه­های سرآمد این رشته در جهان، موجب تضعیف این رشته و منزوی شدن علوم سیاسی و عدم رشد آن شده است که به‌تدریج به کاهش علاقه‌ی دانشجویان و دل‌زدگی ضمنی آن­ها می­انجامد.  

هرچند پس از انقلاب فرهنگی و در جریان بازنگری دروس سعی شد تا عناوین درسی جدید به سرفصل­ها افزوده شود، اما تجربه نشان داد تنها تغییر عناوین و ایجاد کمیت دروس اسلامی و مسائل خاص جهان‌سوم نمی­تواند تغییرچندانی در بهبود علوم سیاسی در ایران داشته باشد؛ چراکه عناوین بدون محتوای مناسب هیچ اثری ندارند. در طی این سال­ها تلاش­هایی برای ایجاد محتوا به‌خصوص در حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی در اسلام انجام گرفته است، اما عموماً فاقد رابطه­ای معنادار بین نظر و عمل بوده است. بی­توجهی به مراکز دانشگاهی و تولیدات نوین علمی نیز موجب شده تا دانشگاه­ها نتوانند به‌طور مرتب و گسترده آثار سیاسی جهان و ایران را در اختیار متقاضیان قرار دهند،[4] هرچند با توجه به رشد تکنولوژی، دسترسی به منابع از طریق درگاه­های اینترنتی و مجازی تسهیل شده و برخی دانشگاه­ها با خرید اشتراک فصلنامه­ها و مجلات داخلی و خارجی کمی از ضعف­های پیشین را پوشش داده­اند، اما در حوزه‌ی منابع مکتوب، اعضای هیئت علمی و دانشجویان به سلیقه‌ی بنگاه­ها و ناشران خصوصی در انتشار کتاب وابسته هستند. کاهش واردات کتاب خارجی و افزایش هزینه‌ی سفارش آن­ها و به‌ویژه ضعف دانشجویان در تسلط بر زبان خارجی نیز مزید علت شده­اند تا جهت‌گیری مطالعاتی دانشجویان بر مبنای خواست­های مدیران انتشاراتی تعیین ­شود.

 پیش از انقلاب، مباحث تاریخی و فقدان مباحث روشی، فضای حاکم بر تولید منابع علمی بود و پس از انقلاب مباحث ایدئولوژیکی و روز سیاسی روند مطالعه‌ی مخاطب را مشخص می‌کرد، تا اینکه از اواسط دهه‌ی 60 به‌تدریج کتاب­های علمی‌تر نیز وارد بازار شد. [5] همچنین فصلنامه­ها و مجلات تخصصی نیز ازاین‌پس تا حدی خلأ پیشین را پر کردند، اما به‌هرحال فقدان رابطه‌ی تنگاتنگ میان نیاز دانشگاهی و انتشار کتاب همچنان نمود داشت. افزون بر این­ها، افزایش قیمت کتاب و عدم توانایی مالی دانشجویان به‌ویژه در مقاطع تکمیلی از مسائل مبتلا­به این رشته و شاید بیشتر رشته­های دانشگاهی باشد. غیرکاربردی بودن بسیاری از عناوین درسی، انتزاعی بودن صرف آن­ها، عدم انطباق با نیازهای جاری کشور نیز از جمله دیگر مسائلی است که گریبان این رشته را گرفته است.

 

علوم سیاسی و نفرین پردامنه‌ی بیکاری!

پس از انقلاب اسلامی و افزایش متقاضیان رشته‌ی علوم سیاسی که خود برخاسته از نیاز کشور به نیروهای متخصص بود، متولیان وقت دو راهکار را در پیش گرفتند، اول توجه نهادها و وزارت‌خانه­ها به این رشته و ایجاد مراکز آموزشی برای تربیت نیروهای مختص مجموعه‌ی خویش و دوم تأسیس دانشکده­های علوم سیاسی در سایر شهرها بود. مورد نخست در پی پاسخی به تحولات انقلاب فرهنگی و لزوم اسلامی کردن محتوای دروس رخ داد. تأسیس دانشکده‌ی روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه، تأسیس دانشکده‌ی معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (علیه السلام) و یا جذب متقاضیان توسط دانشکده­های داخلی وزارت اطلاعات از این زمره­اند.

افزایش دانش‌آموختگان علوم سیاسی از نیمه‌ی دوم دهه‌ی 70 بدین سو به‌تدریج مسئله­ی اشتغال را به یک معضل مبدل کرد. این در حالی است که روند افزایش جذب دانشجویان در مقاطع تکمیلی در دانشگاه­های سراسری، پیام نور، آزاد و پردیس­ها ادامه دارد و حتی کلاس دکترای این رشته در دانشگاهی با جذب 60 دانشجو به تولید نیروهای آماده به کاری می­افزاید که جامعه ظرفیت پاسخ‌گویی به نیازهایشان را ندارد. از سویی به دلیل اولویت دانش‌آموختگان دانشکده­های متبوع وزارت‌خانه­ها، سهم عمده­ای از دانش‌آموختگان خارج از حوزه‌ی استخدامی دولتی قرار گرفتند. این در حالی است که با توجه به نبود مؤسسات خصوصی تخصصی، سهم عمده­ی اشتغال علوم سیاسی بر دوش دولت قرار دارد. مهجوریت علوم سیاسی زمانی بیشتر شد که شکاف بین دانشکده­های علوم سیاسی و دولت در برهه­هایی افزایش یافت و از سوی مجریان حکومتی دانش‌آموختگان و دانشگاهیان این رشته را با دید یک غیریت و یا بیگانه رصد کردند.

در ادامه‌ی این روند نامطلوب مدتی است شایعه‌ی حذف دانش‌آموختگان علوم سیاسی از سیستم استخدامی مراکز دولتی نیز قوت یافته است. رجوع به آگهی­های استخدامی بیانگر این است که علوم سیاسی در ردیف استخدامی نهادها و مراکز دولتی و نیمه‌دولتی جایی ندارد، درحالی‌که بسیاری از این نهادها برحسب کارکرد و ماهیت خویش نیازمندکارشناسان و خبرگان این رشته هستند. وزارت امورخارجه، وزارت کشور و زیرمجموعه­های آن، شهرداری­ها و نهادهای وابسته به قوه‌ی قضائیه از جمله این مراکز و سازمان­ها هستند.

 بنابراین شاید تنها مطبوعات، سایت­های خبری، خبرگزاری­ها و تعداد معدودی مراکز پژوهشی باشند که به‌صورت ساعتی، پروژه­ای و یا روزمزد نیروی کاری را که حداقل 4 سال کارشناسی و حداکثر 12 سال تا مقطع دکترا را طی کرده و بودجه‌ی دولتی صرف آن شده است را به کار می­گیرند. البته این شکل از اشتغال هم با نابسامانی­ها و معضلات اقتصادی فراوانی همراه است که گاه عرصه را به شدت بر شاغلین آن تنگ می­کند. از سویی نیز ضعف دانشجویان در تحلیل و تبیین مسائل، تسلط بر زبان انگلیسی و به‌خصوص توان نگارش که عناصر اثرگذار در رشد و پیشرفت دانشجویان این رشته است موجب می­شود تا بخشی از دانش‌آموختگان این رشته از قابلیت­ها و مهارت­های اندکی برخوردار شوند و در رقابت با دیگران در حوزه­ی کار، بازمانند، درحالی‌که رشد تفکر انتقادی، خلاقیت در دانشجو و بهبود ابزارهای تحلیلی وی در شانس فرد در بازار کار تأثیر مثبت و فزاینده دارد.

 

فرجام سخن

بررسی مسائل و معضلات علوم سیاسی در ایران جدا از بافت تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آن میسر نخواهد بودف اما برخی مسائل همچون جذب پرتعداد متقاضیان این رشته که گاه کیفیت را فدای کمیت کرده است، موجب‌ شده تا حجم انبوهی فارغ‌التحصیل پشت درهای بسته‌ی اشتغال قرار بگیرند. همچنین اولویت­های سازمان­ها و مراکز دولتی و نیمه‌دولتی در استخدام دانشجویان خودپرور نیز بخشی از فرصت­های شغلی را می­کاهد تا بزرگترین مسئله­ی این رشته -که دغدغه­ی دانشجویان و فارغ‌التحصیلان این رشته است- اشتغال باشد. در این میان ضعف مهارت­های فردی و تخصصی نیز مزید بر علت است تا فرصت­های شغلی یکی بعد از دیگری رنگ ببازد. در چنین شرایطی افزایش جذب دانشجو بدون در نظر گرفتن امکانات لازم به‌ویژه در مقطع دکترا که خود نیازمند آموزش و پژوهشی از جنس دیگر است تأمل و مداقه‌ی بیشتری را می­طلبد. پیوند بیشتر دولت و دانشگاه در قالب انجمن­ها و مؤسسات پژوهشی، فراهم ساختن بسترهای لازم برای ساماندهی شغلی، افزایش مهارت­های فردی و تخصصی دانشجویان شاید بتواند کمی از معضلات این رشته را بکاهد، اما تیزبینی و عمیق‌تر نگریستن به مسائل این رشته نشان می­دهد مطلوبیت تحصیل، تدریس و اشتغال در این رشته نیازمند سیاست­های خرد و کلانی است که از اجماع داخلی نخبگان و سرآمدان علوم سیاسی می­گذرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1] دیوید مارش و جری استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه امیرمحمد حاجی یوسفی، تهران: پژوهشکده‌ی مطالعات راهبردی، 1384، ص 30

[2] موریس دوورژه، 1362، ص 40

[3]علیرضا ازغندی، علم سیاست در ایران، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1382، ص 11

[4] مصفا، همان

[5] همان، صص 204-205