شناسهٔ خبر: 21777 - سرویس دیگر رسانه ها

موراکامی در مورد خود چه می‌گوید

در این گپ و گفت، رمان‌نویس معروف ژاپنی، به «استیون پل» درباره رازها و موسیقی در رمانش می‌گوید.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از ایبنا؛  رمان‌نویس معروف ژاپنی، در گپ و گفتب با «استیون پل» درباره رازها و موسیقی در رمانش می‌گوید.

«چیزهای عجیبی در این دنیا اتفاق می‌افتد»؛ این را هوراکی موراکامی می‌گوید.

«شما نمی‌دانید چرا، اما آن‌ها رخ می‌دهند».

این می‌تواند راهنمایی برای درک رمانش باشد اما وی ترجیح می‌دهد درباره شخصیت کوچکی در رمان جدید‌ش« سال‌های زیارت رفتن تسوکورو‌تازاکی بی‌رنگ/ رنگ‌پریده» صحبت کند، «نوازنده پیانو-جازی» که به نظر می‌رسد که با مرگ هم‌پیمان شده و قادر به دیدن تشعشع نورانی مردم است.

موراکامی می‌گوید«اینکه چرا یک پیانیست می‌تواند رنگ مردم را ببیند نمی‌دانم»، «آن فقط اتفاق می‌افتد.»

رمان‌ها در حالت عمومی ، به عقیده وی از یک راز معینی بهره می‌برند و اگر راز بسیار مهم حل‌نشده باقی بماند، خواننده ناامید می‌شود و آن چیزی نیست که من بخواهم و اگر نوع خاصی از یک راز در خفا بماند به ظاهراً کنجکاوی ادامه‌داری را رقم می‌زند که من فکر می‌کنم خواننده بدان نیاز دارد.

محبوب‌ترین رمان‌نویس فرقه‌گرای معاصر جهان نشسته در کتابخانه هتل در ادینبورو اسکاتلند،(ناامیدکننده برای تحسین‌کنندگانی که دوست دارند خیال کنند که او از راه تونلی مخفی بدان جا پا نهاده ) آرام و خوش‌برخورد به نظر می‌رسد که ناگهان با خنده می‌گوید: من مرموز نیستم!

«تسوکورو تازاکی» نام کوتاه شده رمان به اصرار نویسنده، در دو هفته یک‌میلیون نسخه در ژاپن فروخت (موراکامی زاده دو معلم ادبیات در کیوتو و بزرگ‌شده شهر بندری کوبه که این روزها در توکیو زندگی می‌کند که مدتی را در یونان سپری کرد،در پرینستون و دانشگاه تافتس، جایی که رمان معروف Wind-Up Bird Chronicle را نوشت و مدتی هم در هاوایی زندگی کرد)

پیانیستی که تشعشع نورانی مردم را می‌بیند که این رازی بزرگ‌تر در رمان وی است. تسوکورو ۳۶ ساله قهرمان داستان، عزادار -قبل از رفتن به دانشگاه- دوران رفاقتش با ۵ نفر هم‌کلاس که یک روز یکی از آن‌ها به وی می‌گوید آن‌ها دوست ندارند هرگز وی را دوباره ملاقات کنند.

موراکامی می‌گوید در وهله اول قصد نوشتن داستانی کوتاه را داشته است، داستان مرد شدیداً انفرادی ۳۶ ساله و توصیف زندگی‌اش ، زندگی رازآلودش که اسرارش کشف نشده باقی بماند.

وی به قدرت زنان در جلوبردن داستانش اذعان دارد و می‌گوید وقتی داستان کوتاه موردنظر را نوشتم، سارا، نامزد تسوکورو نزد وی می‌آید و به او می‌گوید تو باید بفهمی چه اتفاقی افتاده است و به همین دلیل به ناگویا می‌رود تا دوست قدیمی‌اش را ببیند.

موراکامی ادامه می‌دهد: و مشابه آن برای من اتفاق افتاد و سارا پیش من آمد و گفت باید به ناگویا برای کشف حقیقت بروی و هنگامی‌که من داستان را می‌نوشتم شخصیت داستانی سراغ من آمد و به من گفت باید چه‌کار کنم و داستان وزندگی واقعی من هم‌زمان باهم رخ دادند و به همین خاطر زندگی من تبدیل به رمان شد!!
.......
......
موراکامی در طول مصاحبه از هر دری سخن گفت و از کاژو ایشی گورو، نویسنده موردعلاقه خود گفت و اینکه وی به همه جای جهان می‌رود اما وقتی می‌نویسد هیچ جایی نمی‌رود ...

موراکامی: نوشته‌های «لی چایلد» را دوست دارم و وقتی از وی می‌پرسم کدام کارها را بیشتر دوست دارید انگشتان خود را بالابرده و روی پیانوی خیالی می‌نوازد و می‌گوید «همه‌چیز را به یک اندازه!»

موراکامی در مورد احتمال برنده نوبل ادبی شدن خود می‌خندد و می‌گوید این موضوع بسیار خطرناک است، شاید من ترجیح دهم از یک لامپ خودم را حلق‌آویز کنم، نمی‌دانم! و می‌خندد!!

موراکامی به ۵ درصد از خوانندگان باوفای خود فکر می‌کند و می‌گوید اگر جام جهانی فوتبال باشد این ۵ درصد هستند که همچنان رمان‌های وی را می‌خوانند و فوتبال تماشا نمی‌کنند و اگر قانون ممنوعیت کتاب خواندن هم ایجاد شود، آن‌ها به جنگل پناه برده و رمان‌هایش را می‌خوانند، فقط ۵ درصد از خوانندگان و نه بیشتر!

و در پاسخ به این سؤال که به‌عنوان یک نویسنده دوست داری به چه چیزی دست‌یابی؟ می‌گوید: «صادقانه هیچ پاسخی ندارم. در زمان جوانی اسکات فیتزجرالد را دوست داشتم اما وی در ۴۰ سالگی مرد. ترومن کاپوتی را دوست داشتم که اوایل ۵۰ سالکی مرد. داستایوفسکی نویسنده موردعلاقه‌ام در ۵۹ سالگی مرد و اکنون من ۶۵ ساله هستم و نمی‌دانم به‌راستی چه اتفاقی بر من خواهد افتاد و مدلی در ذهن ندارم و وقتی ۸۰ ساله شدم نمی‌دانم چه خواهم نوشت. ممکن است بدوم و بنویسم... ایده خوبی است اما هیچ‌کس نمی‌داند.»

موراکامی می‌گوید: تلاش می‌کند تا به خود به‌عنوان یک هنرمند فکر کند و من می‌خواهم یک متفکر فوق‌العاده باشم و باید جملات خیلی خوب بنویسم، زیبا و صادقانه و درعین‌حال قوی و ظریف.