شناسهٔ خبر: 22604 - سرویس دیگر رسانه ها

گوهر خیراندیش: هنر در شهرستان‌ها دارد گم می‌شود

گوهر خیراندیش بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون معتقد است بخش هنر در همه جا و حتی در تهران دارد ضعیف می‌شود و در شهرستان هم که دارد گم یا فراموش می‌شود.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ گوهر خیراندیش از آن دسته هنرمندانی است که در طول سال‌ها فعالیت حرفه‌ای خود همواره به هر شکل ممکن که توانسته نام شهر شیراز را به عنوان زادگاه و شهری که از آنجا فعالیت‌های هنری‌اش ر آغاز کرده به خاطر داشته و همیشه رویدادها و اتفاقات هنری استان فارس به ویژه شیراز را دنبال کرده است.

خیراندیش، متولد 1333 درشیراز، فعالیت خود را از 1349 با تئاتر آغاز و از ابتدای ورود به عرصه سینما و تلویزیون، هنرش مورد پسند همگان واقع شد. او با فیلم "روزهای انتظار" وارد سینما شد و در فیلم "بانو" درخشید. بازی در فیلم‌های "روز باشکوه"، "میکس"، "ارتفاع پست"، و ده‌ها فیلم دیگراز نقش آفرینی‌های ماندگار او به شمار می‌رود. او همچنین در عرصه تلویزیون، در مجموعه‌هایی همچون "روزی روزگاری"، "روزگار وصل"، "میوه ممنوعه"، و... بازی‌هایی فراموش نشدنی به یادها سپرده است.

سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن درجشنواره فیلم فجر(1382)، تندیس بهترین بازیگر زن در سه دوره جشن خانه سینما برای فیلم "بانو" (1382)، "واکنش پنجم" (1377)، و "دعوت" (1387)، ازجمله موفقیت‌های اواست.

در گفت‌وگویی با این هنرمند شناخته شده پای صحبت‌های او درباره نقش زادگاه و تاثیر آن در شکل‌گیری شخصیت هنرمند، تئاتر در شهرستان‌ها و... نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

شما از آن دسته بازیگرانی هستید که نسبت به زادگاه‌تان همیشه زادگاه هنرمند و تاثیرهایش، در آفرینش هنری او چه نقشی دارند؟

به نکته جالبی اشاره کردید چرا که گذشته‌ انسان، چه در کودکی و نوجوانی و چه در سال‌هایی که به زادگاه خودش رفت و آمد می‌کند، می‌تواند هویت و بیوگرافی هر کدام از کارهایش را رقم بزند که وام گرفته از شرایط بومی هر فرد است. این به شکل عام در مورد هنرمندان صدق می‌کند. در مورد بازیگری خود من به طور مشخص از این بابت وام گرفته‌ام. یکی لهجه شیرازی در فیلم "بانو" و دیگر لهجه بوشهری که زادگاه مادرم است در فیلم "واکنش پنجم"، که برای هر دو فیلم جایزه خانه سینما را گرفتم. می‌خواهم بگویم وقتی به شکل واقعی و باورپذیر به آن‌ها فکر می‌کنیم و تبلور آن‌ها را در نقش‌هایمان منعکس می‌کنیم، لاجرم بر دل بیننده می‌نشیند و حتی داوران و منتقدان هم آن را می‌پسندند. ولی آنچه که در واقع روی کار ما تاثیر می‌گذارد، حس و حال و فضای یک منطقه است.

البته در پاسخ‌تان اشاره‌هایی داشتید، ولی باز هم می‌خواهم سئوال کنم این تاثیر‌ها بیشتر از چه جنبه‌هایی می‌تواند رخ دهد؟

مثلا بارها شده در تئاتر یک زن چادر نشین ایل قشقایی فارس را بازی کرده‌ام و به دلیل مشاهداتی که داشته‌ام، توانسته‌ام بیشتر به نقش نزدیک شوم و توانستم حس و حال آن خطه را برای تماشاگر بیشتر باورپذیر کنم. در واقع فرهنگ و آداب یک خطه است که می‌تواند چه در متن یک سناریو که خود من هم پیشنهاد دهنده کارهای نمایشی و سینمایی هستم، هم روی متن و همچنین تماشاگر تاثیر بگذارد. تا به امروز هم به نظر من در بیشتر هنرمندانی که از خطه شمال یا خراسان مرکزی یا تبریز و... می‌شناسیم، می‌بینیم این وجود داشته، اصلا بی‌تاثیر نبوده و انعکاس و تبلور آن را هم در نقش‌ها و کارهای دیگر دیده‌ایم.

در واقع می‌شود گفت که این تاثیرپذیری‌ها به مولفه هایی در آثار هنرمندان بدل می‌شوند؟

همینطور است و غیر از این نمی‌تواند باشد.

از هنرمندانی که این وجه در آن‌ها بارز بوده می‌شود مثال هایی بیاورید؟

نمونه بسیار بارزش مریل استریپ است که با لحن‌ها و فرهنگ‌های مختلف خودش را آداپته می‌کند و تا به امروز شاهد موفقیت‌ها و جوایز بسیار او بوده‌ایم، که این او را به یک بازیگر مولف تبدیل می‌کند. در بین بازیگران مرد هم می‌توانم آل پاچینو را نام ببرم که به نظر من از پس نقش‌هایی که متاثر از فرهنگ‌های مختلف است به خوبی برآمده. این هم به دلیل ریشه داشتن در تئاتر است. یعنی از تئاتر به سینما آمدن. از گذشته دورتر می‌توانم به اورسن ولز اشاره کنم. از نسل میانی جان مالکوویچ و این اواخر و از جوان‌تر‌ها شاید بشود جانی دپ را اسم برد. من بازی این‌ها را در لحن‌های مختلف و با گویش‌های اصلی دیده‌ام و باید بگویم که آنها هم در این رابطه بسیار زحمت می‌کشند و برای ارائه نقش‌شان، از هر جایگاه جغرافیایی ، همان‌ها را در گویش و لحن و حتی نمایش چشم‌ها و صورت و حرکات فیزیکی خود به کار می‌برند. در ایران، اگرچه نمونه‌های بسیاری را می‌توانیم مثال بزنیم، اما می‌ترسم کسانی از قلم بیفتند که آن‌وقت خودم می‌رنجم که چرا یادم نبوده است که مطرحشان کنم.

وضعیت فرهنگی و هنری شیراز را در حال حاضر چطور می‌بینید؟

من یک مدت از زادگاهم دور بودم، ولی این اواخر چند وقتی به آن جا رفتم و تدریس کردم. دیدم شرایطی که قبلا و زمانی‌که من و مرحوم همسرم جمشید اسماعیل‌خانی و آقایان حمید مظفری، حبیب دهقان نسب، مهدی فقیه، حسن زارعی، حسن شیرازی، امین تارخ، اصغر همت‌ و... که در شیراز بودند، در هنر رونقی را شاهد بودیم که می‌توانم بگویم کمتر از تهران نبود و شاید بعضی اوقات بعضی از کارها درخشش بسیار خوبی داشت. متاسفانه به دلیل مرکزیتی که در تهران برای هنر قائل هستند، آن‌جا دارد به جایگاهی تبدیل می‌شود که فعالیت‌های فرهنگی و هنری‌اش آرام آرام شکل دبیرستانی پیدا می‌کند و همه یا به کارهای تلویزیونی ضعیف رو می‌آورند یا کوچ می‌کنند. در واقع جشنواره‌های مختلفی که همیشه در شیراز برگزار می‌شد، رونق بسیاری داشت. هنر تئاتر، هنر پایه و تاثیرگذاری است، چه برای مخاطب و چه تاثیرش در سینما و تلویزیون، اما متاسفانه به این هنر مادر و تاثیرگذار بر فرهنگ جامعه پرداخته نمی‌شود. نه تنها در شیراز، بلکه من در اصفهان هم که مدت‌ها تدریس می‌کردم و شاید شهرهای دیگرمان که تقاضا داشتند به نحوی کمک بکنم و داشته‌هایم را تقسیم کنم، متاسفانه باید بگویم که بی‌بضاعت‌ترین بخش هنرمندان، گروه‌های تئاتر هستند و این بسیار باعث تاسف است که مسئولین بودجه‌هایی را برای رونق دادن به تئاتر و هنرهای نمایشی استان‌ها اختصاص نمی‌دهند. من غصه خوردم و از دستم هم کاری برنمی‌آمد. امیدوارم در مجلس بودجه‌ای به هنر و به خصوص تئاتر مملکت اختصاص داده شود.

در بحث مدیریت شهری، فرهنگ و هنر باید دارای چه شاخصه‌ها و استانداردهایی باشد؟

من فکر می‌کنم همانطور که لازم است در شهرها مثلا درمانگاهی داشته باشیم، هنر هم که تبلور فرهنگ و تمدن ما است و ما را در واقع به ریشه‌های خودمان وصل می‌کند، می‌تواند برای مردم‌مان از جهت روحی و روانی هم نقش ترمیمی و پانسمانی داشته باشد تا بتوانند مصائب و مشکلات جامعه شان را تحمل بکنند، اما بخش هنر در همه جا و حتی در تهران هم دارد ضعیف می‌شود. در شهرستان هم که دارد گم می‌شود یا فراموش می‌شود. یعنی در این بخش که می‌تواند به نوعی ترمیم کننده روح و روان جامعه باشد کاملا ضعیف عمل می‌شود و به آن پرداخته نمی‌شود و بودجه‌ای هم برای آن در نظر گرفته نشده است. نه در مجلس نه در هیچ کجای قانون اساسی ما. حتی در تهران هم می‌بینیم جایگاهی که می‌تواند یک تشکلی را به وجود بیاورد که از یک استاندارد درستی در زمینه سینما و تئاتر برخوردار باشد، متاسفانه به بن‌بست می‌رسد و تعطیل می‌شود.

به عنوان سوال آخر فکر می‌کنید انتقال جشنواره‌ها و رویدادهای عمده هنری به استان‌ها تا چه حد می‌تواند در رونق فرهنگ و هنر موثر باشد؟

راستش مرحوم اسماعیل‌خانی عزیز، خود برگزار کننده جشنواره‌های هنر در استان‌های مختلف ایران بود تا هم مردم با هنرمندان‌شان از نزدیک آشنا شوند و هم فیلم‌ها و تئاتر‌ها به موقع و همزمان با تهران در شهرها تقسیم شوند. باید بگویم که بسیار تاثیر خوبی داشت و بسیار پر رونق بود. و من می‌دیدم که مردم و جوان هایی که شاید به سختی بلیتی را تهیه می‌کردند و به تهران می‌آمدند تا کارهایی را که دوست دارند چه در زمینه تئاتر و سایر هنرها در زمان جشنواره‌ها ببینند، وشاید هم بعدها زندگی‌شان به بیراهه می‌رفت، این کار باعث می‌شد که در شهرستان‌ها هم همزمان با تهران خیلی اتفاق‌ها بیفتد و جوانان و مردم هر شهر مطابق با فصل‌های هنری بتوانند یکسان بهره‌مند شوند و تبادل فرهنگی هنری در شهرها هم اتفاق بیفتد که خیلی از هنر دور نشوند و مرکزیت فقط در تهران نباشد. ولی متاسفانه این هم دارد کمرنگ می‌شود. از طرف دیگر به نظر من بریز و بپاش‌های کاملا سفارشی و تزئینی هم در این اتفاقات مشاهده می‌شد و بودجه‌های مملکت هم هدر می‌رفت و من همان موقع فکر می‌کردم ای کاش به جای این ریخت و پاش‌ها بودجه‌ای برای احداث سالن‌های تئاتر یا سینما داده می‌شد یا حقوقی پرداخت می‌کردند تا هنرمندان بتوانند در شهر و زادگاه خودشان فعالیت هنریشان را با کمک مالی که در نظر گرفته می‌شد، دنبال کنند، ولی متاسفانه فریاد ما به جایی نمی‌رسد. اما چون من خودم از شیراز شروع کرده بودم، هر وقت که پیشنهاد برای کمکی بود چه در زمینه تدریس و داوری یا نشست‌های چند روزه، هیچ وقت سرباز نزدم و با تمام گرفتاری‌ها و مشکلات و گاهی بیماری، دینی بر گردن خودم احساس می‌کردم که برگردم وبا آنچه که آموخته بودم تاثیرگذار باشم و حتی بتوانم مشکلات را به مسئولین هم منتقل کنم. ولی متاسفانه باید بگویم که یک دست زیاد صدا نداشت.