شناسهٔ خبر: 24438 - سرویس دیگر رسانه ها

تدریس بدایة الحکمة در دانشگاه سم مهلک است

نصرالله حکمت استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی درباره کاربردی کردن فلسفه اسلامی به صراحت معتقد است که فلسفه اسلامی موجود، با نگاه تاریخی به هیچ دردی از این عالم نمی‌خورد. او تدریس بدایة الحکمة به عنوان فلسفهٔ اسلامی در دانشگاه‌ها را سم مهلک می‌داند و در عین حال معتقد است مباحثی مثل ارتباط عقل و وحی همچنان برای جامعه ما زنده است.

نشست بررسی فلسفه مشاءبه گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نصرالله حکمت به بحث کاربردی کردن فلسفه اسلامی پرداخته است. وی به صراحت معتقد است که فلسفه اسلامی موجود، با نگاه تاریخی به هیچ دردی از این عالم نمی‌خورد. او تدریس بدایة الحکمة به عنوان فلسفهٔ اسلامی در دانشگاه‌ها را سم مهلک می‌داند و در عین حال معتقد است مباحثی مثل ارتباط عقل و وحی همچنان برای جامعه ما زنده است. حکمت پرداختن به فلسفه‌های مضاف بدون احیاء فلسفه اسلامی را هم امری بیهوده می‌داند.

*نباید تعاریف و مفروضات دیگران را تکرار کنیم

نصرالله حکمت ابتدا با تأکید بر چند بعدی بودن بحث کابرد فلسفه می‌گوید: «مبحث کاربردی کردن فلسفهٔ اسلامی یا کاربردی شدن آن جوانب مختلفی دارد. در گام نخست باید ببینیم که کاربرد به چه معناست. ما نباید مسائل و تعاریفی را مفروض و مسلم بگیریم و روی آن هیچ بحثی نکنیم.» و همچنین تأکید می‌کند: «نباید به این منوال باشد که چون در فضای دیگری علوم و دانش خود را به نحوی کابردی می‌کنند، ما نیز در اینجا به دنبال این باشیم که کاربردی کنیم. پس در وهلهٔ اول باید ببنیم مراد از کاربرد چیست.»

وی با ذکر یک مثال منظور خود از تکرار نکردن مفروضات دیگران را توضیح می‌دهد: « به یاد دارم که در دهه‌های چهل و پنجاه در ایران بحث زیربنا و روبنا خیلی جدی شده بود. پیرو آن دیدگاه‌های مارکسیستی که اقتصاد را زیربنا می‌دانستند، این امر جا افتاده بود که در زندگی انسان یک چیز به عنوان زیربنا و چیز دیگری به عنوان روبنا وجود دارد. حتی مذهبیون ما مثل مرحوم مطهری نیز اصرار داشتند که اقتصاد زیربنا نیست و اخلاق زیربناست. اما هیچ کس نگفت که پیش فرض طرح زیربنا و روبنا این است که انسان یک ساختمان است و مگر انسان ساختمان است که زیربنا و روبنا داشته باشد. انسان مجموعه‌ای از صد‌ها ساختمان است که در یک نفر اقتصاد می‌تواند زیربنا باشد ودر دیگری ایمان یا اخلاق.»

*منظور بعضی‌ها از کاربردی کردن کنار گذاشتن فلسفه اسلامی است

حکمت با اشاره به اینکه «کاربردی کردن اَشکال گوناگونی دارد و یک شکل نیست» معتقد است که منظور بعضی‌ها از کاربردی کردن فلسفه کنار گذاشتن فلسفه اسلامی است: «برخی می‌خواهند مؤدبانه بگویند که فلسفهٔ اسلامی به چه دردی می‌خورد و چه دردی از ما را درمان می‌کند و مقصود خود را به این شکل مطرح می‌کنند که چطور می‌شود آن را کاربردی کرد. ما باید بدانیم که درچه عرصه‌هایی نیاز داریم و می‌توانیم از فلسفه استفاده کنیم و آن عرصه‌ها را معلوم کنیم.»

*فلسفه اسلامی موجود هیچ دردی از ما را درمان نمی‌کند

این عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی معتقد است: «مشکل دیگر ما در مورد فلسفهٔ اسلامی این است که ما نمی‌دانیم فلسفهٔ اسلامی چیست. این فلسفه اسلامی که ما الآن می‌شناسیم به هیچ دردی در این عالم نمی‌خورد و هیچ مشکلی از ما را نیز حل نمی‌کند و اصلا ارتباطی با ما ندارد. این فلسفهٔ اسلامی موجود و تاریخ فلسفۀ موجود نه گنجایش و ظرفیت کاربردی شدن را دارد و نه می‌تواند مشکلی از ما حل کند، چون یک چیز جعلی ساختگی است. ما به چه چیز، فلسفهٔ اسلامی می‌گوییم؟ اگر بر اساس تاریخ فلسفه بخواهیم راجع به فلسفهٔ اسلامی قضاوت کنیم، این تاریخ فلسفه برای ما اصالتی قائل نیست. یعنی تاریخ فلسفهٔ اسلامی موجود که در دانشگاه نیز تدریس می‌شود محصول مطالعات غربی است و در چارچوب پارادایم مستشرق‌ها نوشته شده و برای ما به عنوان مسلمان ایرانی، یک هویت مستقل در تفکر فلسفی قائل نیست. ما تابع و شارح یونانی‌ها هستیم و در حاشیهٔ فلسفهٔ یونان پدید آمده‌ایم.»

نصرالله حکمت با انتقاد صریح به وضع موجود فلسفه اسلامی می‌گوید: «وقتی می‌گویید فلسفه اسلامی را چطور می‌توان کاربردی کرد، باید به تاریخ فلسفهٔ اسلامی رجوع کنیم و نشان دهیم که آنچه الان به عنوان فلسفهٔ اسلامی معمول و متداول است و می‌خوانند، به هیچ دردی نمی‌خورد. کتابی مثل بدایة الحکمة که امروز ما به عنوان فلسفهٔ اسلامی به دانشجو تدریس می‌کنیم، بحث از مبانی است و هیچ ارتباطی با مسائل ما ندارد. دانشجوی ما در دانشگاه قبلا فلسفۀ پست مدرن و فوکو را خوانده است و راجع به فلسفهٔ بدیل روان‌شناسی بحث کرده است، حال او می‌خواهد سر کلاس فلسفهٔ اسلامی نشسته و بدایة الحکمة بخواند. مقام علامه طباطبایی (ره) معلوم است و ایشان بزرگ است، اما بحث فلسفه چیز دیگری است و تدریس بدایة الحکمة به عنوان فلسفهٔ اسلامی در دانشگاه‌ها سم مهلک است.»

*عمده مباحث فلسفه اسلامی زنده و قابل طرح هستند

حکمت در عین حال مباحث فلسفه اسلامی را زنده می‌داند و مدعی است: «آنچه فلاسفهٔ ما از کندی به بعد تأسیس و تدوین کردند و عمده مباحثی که آنها در اندیشهٔ فلسفی خود به آن پرداختند، مباحث زنده و با نشاط و قابل طرح در همین امروز برای ما است. به عنوان مثال یکی از مسائل جدی در فلسفهٔ ما ارتباط عقل و وحی است. بنیان گذار نقد عقل در تاریخ فلسفه، فلاسفهٔ ما هستند و کندی و فارابی و ابن عربی این بحث را مطرح کردند. همین الان ما مشکل ارتباط عقل و وحی را داریم، یعنی یک مسئلهٔ بسیار زنده و بانشاط و فعال این است که مملکت را عقل باید اداره کند یا وحی. ما باید برگردیم و پرسش‌هایمان دربارهٔ فلسفهٔ اسلامی تاریخ فلسفۀ اسلامی را دوباره مطرح کنیم.»

*اگر فلسفه اسلامی را احیا نکنیم فلسفه مضاف به دردمان نمی‌خورد

این استاد فلسفه در پاسخ به سوالی درباره فلسفه‌های مضاف وضع غرب را کاملا متفاوت می‌بیند و می‌گوید: «در غرب فلسفه یک امر انتزاعی بی‌ارتباط با زندگی مردم نیست و فلسفه پشتوانهٔ زندگی مردم است. در جریان تاریخ ما هم اینگونه بوده و فیلسوف ما منفصل از مردم نبوده است و هنر و معماری‌هایی که در طول تاریخ مانده‌اند، از پشتوانه‌ای فلسفی برخوردارهستند. اما چون به هر شکل در غرب مسئلهٔ وجود اندیشه‌ای که کارایی داشته باشد و کاربردی باشد مهم شد، آنجا فلسفه‌های مضاف از اهمیت بیشتری برخوردار شده‌اند. ما نیز پیرو آن چیزی که آن‌ها پرداخته‌اند به فلسفهٔ مضاف می‌پردازیم.»

وی پرداختن به فلسفه مضاف بدون احیاء فلسفه اسلامی را بی‌فایده می‌داند و اظهار می‌کند: «اگر ما اصل فلسفهٔ اسلامی را نتوانیم احیا کنیم و نتوانیم انجماد و انسدادش را برطرف کنیم (انجماد فلسفه به دلیل عوامل داخلی است و انسداد آن بر اثر عوامل خارجی) فلسفۀ مضاف هم به داد ما نمی‌رسد و چیزی را برای ما کاربردی نمی‌کند. ما باید به تاریخ فلسفه‌های خود بپردارزیم و برگردیم از اول مبدأ فلسفهٔ اسلامی را بررسی کنیم و جریان تاریخ فلسفهٔ اسلام را درست پیش بیاییم و استقلال فلسفهٔ اسلامی را از فلسفهٔ یونان بپذیریم و درک کنیم و بعد آرام آرام به فلسفهٔ مضاف برسیم ومعنی کابردی کردن و مفید بودن و به کار آمدن را مطرح کنیم. در واقع اینها به هم پیچیده و گره خورده است و تا آنها حل نشود نمی‌توانیم به این مسائل بپردازیم.»

*فیلسوفان مسلمان به بحث سیاست و اخلاق بی‌توجه بوده‌اند

حکمت با تأکید بر اینکه بعد از فارابی فیلسوفان مسلمان دیگر به سیاست توجهی نکردند می‌گوید: «سیاست فارابی با سیاست افلاطون بسیار متفاوت است، یعنی نکات برجسته و تفاوت و تمایز زیادی بین سیاست افلاطون و فارابی وجود دارد. از جمله اینکه سیاست فارابی حکومت جهانی است، در حالی که مدینهٔ فاضلهٔ افلاطونی یک شهر یونانی و آتن است. این نکته مهمی است که فارابی بحث حکومت جهانی را از کجا آورده است. اندیشه حکومت جهانی اندیشه‌ای عملی نبوده زیرا جوامع، آن زمان ارتباطی با هم نداشته‌اند و از هم منفک بوده‌اند.»

وی استمرار پیدا نکردن فلسفه سیاسی فارابی را به شیعه بودن او مرتبط می‌داند و تأکید می‌کند: «سیاست فارابی برای این ادامه و استمرار پیدا نکرد چون او دیدگاهی شیعی داشت و از موضع فلسفهٔ تاریخ شیعه نگاه می‌کرد و مطابق مبانی این فلسفهٔ تاریخ، در زمان غیبت امام معصوم نمی‌شود حکومت عدل تشکیل داد.»

نصرالله حکمت در پایان ریشه بی‌اعتنایی به سیاست و اخلاق را در تکیه به دین می‌داند و می‌گوید: «چون عمدهٔ فلاسفهٔ ما ایرانی و شیعه بوده‌اند به این مطلب توجه داشته‌اند که در زمان غیبت امام عصوم آن حکومت عدلی که مورد نظرشان است تحقق پیدا نمی‌کند، بنابراین به این موضوع نپرداخته‌اند. به طور مثال در بحث اخلاق هم شاهدیم که فلاسفهٔ ما کمتر به اخلاق پرداخته‌اند و اخلاق را به متون دینی وانهاده‌اند، اما یک فیلسوف ییونانی یا غربی چون با مبانی عقلی فکر می‌کند و به جایی وصل نیست، باید ارزش گذاری هم بکند و از اخلاق نیز بگوید. ما چون متون مقدس و متن آیات و روایات را داریم، اخلاق را به آیات و روایات واگذار کرده‌ایم.»

*این مصاحبه در صفحاتات ۱۱۶ و ۱۱۷ از شماره ۷۸ ـ ۷۹ مجله سوره اندیشه با عنوان «فلسفهٔ زنده، فلسفهٔ کارا؛ تأملی در کابردی کردن فلسفهٔ اسلامی» منتشر شده است.