شناسهٔ خبر: 25111 - سرویس دیگر رسانه ها

رضایت تصویرگر «علی‌کوچولو» از تن دادن به اجبار پدر!

در آغاز شصتمین سال زندگی‌اش هنوز با عشق نقاشی می‌کشد. هر روز به یاد یک شهید می‌افتد که چند روز از زندگی‌اش را با او گذرانده است. از پدرش ممنون است که مجبورش کرد ریاضی بخواند و دوست دارد روزی برسد که بدون هیچ مشکل و دغدغه‌ای، با خیال راحت نقاشی کند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ پنجم آذرماه سال‌روز تولد «محمدعلی بنی‌اسدی» نقاش و تصویرگر است. هنرمندی که پنجم آذرماه 1334 در سمنان متولد شد، به اصرار پدر، دیپلم ریاضی گرفت و به سمت علاقه‌اش رفت. او تصویرگر ده‌ها جلد کتاب است و طرح‌هایش از سال 1356 در مطبوعات چاپ می‌شد. او را بیشتر به نام «تصویرگر» می‌شناسند، اما او خودش را «نقاش» می‌داند.

در آستانه‌ی آغاز آخرین سال دهه‌ی ششم زندگی‌اش، از زندگی، ریاضی، جنگ، نقاشی و ایرانی بودن گفت.

 

1416833700333_img3535.jpg

محمدعلی بنی‌اسدی

 

این روزها چه کار می‌کنید؟

همچنان نقاشی می‌کشم. کاری که همیشه انجام داده‌ام. البته این نقاشی کشیدن لزوما یک کار تکراری نیست، بلکه در دوره‌های مختلف با هم فرق دارد. در این میان، دل‌مشغولی‌هایی هم دارم که هنگام نقاشی کشیدن به آن‌ها فکر می‌کنم.

 

منظورتان از دل‌مشغولی چیست؟

اگر حال زندگی آدم خوب باشد، به هنرش هم بهتر می‌تواند برسد. گاهی مشکلات آنقدر زیاد است که نقاشی کشیدن برایم یک جور دفع سم است. مشکلاتی مثل مسکن و معیشت. آن لحظه‌ای که نقاشی می‌کنم حالم خوب‌تر است و حداقل بخشی از نگرانی‌هایم کم‌رنگ‌تر می‌شود.

 

یعنی نقاشی برای‌تان یک مأمن است؟

بله دقیقا؛ نقاشی همیشه برای من یک جور مأمن بوده است. فعل نقاشی کردن برایم مهم است، اما کشف‌هایی که در آن اتفاق می‌افتد رنگ و بوی دیگری دارد. مثلا وقتی هنگام نقاشی به یک رنگ خاص می‌رسم یا از نشست دو رنگ در کنار هم اتفاق تازه‌ای می‌افتد، لذت خوبی را نصیبم می‌شود.

 

اثر محمدعلی بنی‌اسدی

 

شما را بیشتر به‌عنوان تصویرگر می‌شناسند تا نقاش. خودتان چه حسی به این موضوع دارید؟

اصلا راضی نیستم. من بیشتر نقاش هستم تا تصویرگر. یک دوره‌ای برای گذراندن امور زندگی‌ام به سمت تصویرگری رفتم. البته این کلماتی که می‌گویم هیچ ادعایی در آن‌ها نیست، اما خودم احساس می‌کنم «محمدعلی بنی‌اسدی» بیشتر نقاش است تا تصویرگر.

 

از سال 87 تا امروز نمایشگاهی از آثارتان برگزار نکرده‌اید، دلیل خاصی دارد؟

شاید تدریس در دانشگاه یکی از دلایل این وضعیت باشد؛ موردی که برایش خیلی نگرانم و آزارم می‌دهد. در سن و سالی که من هستم، آدم با خودش فکر می‌کند حالا باید یافته‌های گذشته را سامان بدهم و مسائلی که در ذهن دارم، روی کاغذ بنشانم و آن‌ها را نه برای نمایش به دیگران، بلکه به خودم نشان دهم.

از زمانی که بازار نقاشی آشفته شد جرأتم را برای برگزاری نمایشگاه از دست دادم و حالا در همان بی‌جرأتی مانده‌ام. کاش شرایط طوری بود که هنرمند دغدغه‌ی انتخاب اثر، قاب کردن و نمایش آن را نداشته باشد و مثل سال‌های اول فعالیتش، کنار آثارش بایستد.

 

اثر محمدعلی بنی‌اسدی

 

ولی اکنون شاهدیم که مردم از نمایشگاه‌های هنرمندان بزرگ استقبال می‌کنند.

من هم آن دوره‌ای که نمایشگاه می‌گذاشتم بیننده‌های خوبی داشتم، اما مشکل از آنجا شروع شد که بحث «اقتصاد هنر» پیش آمد. یادم هست مسوول گالری‌ای که آخرین نمایشگاه من در آن برگزار شد، به من گفت حالا که شب اول این همه بیننده داشتی، به آن‌هایی که قرار است بیایند تابلوهایت را بخرند هم فکر کرده‌ای؟

 

بخشی از تصویرگری‌های شما به کتاب‌های کودک و نوجوان مربوط است. آیا این یک انتخاب بود یا در مسیر آن قرار گرفتید؟

به‌نوعی در معرض فعالیت در حوزه‌ی تصویرگری کودک و نوجوان قرار گرفتم. از سال 1356 آثارم در مطبوعات چاپ می‌شد و از سال 1358 به بعد، این روند خیلی جدی‌تر شد. انگار شروع فعالیتم در حوزه‌ی تصویرگری کودک و نوجوان من را در این عرصه ماندگار کرد که این هم اتفاقی بود. سفارش‌هایی برای کتاب‌ها به دستم می‌رسید که انجام می‌دادم و هر روز تعداد آن‌ها زیادتر می‌شد.

 

شما یک دوره‌ای هم به خارج از کشور سفر کردید. شرایط ماندن نداشتید یا خودتان خواستید که برگردید؟

یک دوره‌ای که از ایران رفته بودم، می‌خواستم بمانم و هرگز برنگردم، اما فهمیدم که خیلی «ایرانی» هستم و نمی‌توانم آنجا بمانم برای همین برگشتم.

 

اثر محمدعلی بنی‌اسدی

 

درباره فعالیت‌تان در تلویزیون و ساخت انیمیشن بگویید.

یک دوره‌ای بود که همراه گروهی از دوستان، برای تلویزیون انیمیشن می‌ساختیم. یکی از کارهایی که خیلی معروف شد، ساخت انیمیشن برای سرودهای مجموعه‌ی «علی‌ کوچولو» بود که در دهه 60 پخش می‌شد و از محبوب‌ترین برنامه‌های کودک بود.

 

دوره‌ی سربازی شما همزمان با جنگ تحمیلی بود. حضور در خط مقدم جبهه چقدر در زندگی هنری‌تان تأثیر داشت؟

من نزدیک به دو سال از خدمت سربازی‌ام را در خط مقدم گذراندم. این دوران ناخودآگاه در زندگی من تأثیر داشت. اینجا می‌خواهم به یک دوست از آن دوره اشاره کنم؛ در مسیرم که هر روز برای رسیدن به آتلیه طی می‌کنم، یک خیابان هست به اسم «شهید محسن وزوایی». محسن از گروه گشتی مشترک ارتش و سپاه بود که چند روزی را در این گشت همراه هم بودیم. من از بچه‌های ارتش بودم و او از سپاه. هربار که از کنار تصویر او رد می‌شوم، آن روزها به یادم می‌آید. اگرچه خیلی با هم ارتباط طولانی و عمیقی نداشتیم، اما در نگرانی‌ها، شادی‌ها و لحظات تلخ و شیرین آن چند روز در کنار هم بودیم. سال گذشته هم مقابل دانشگاه یک بیلبورد از تصویر این شهید نصب شده بود. وقتی زندگی‌نامه‌اش را می‌خواندم، متوجه شدم فقط 21 سالش بود که شهید شد. این آدم برای من خیلی عجیب بود که در آن سن به پختگی خاصی رسیده بود.

 

محمدعلی بنی‌اسدی

 

از مسیری که در زندگی طی کرده‌اید راضی هستید؟

وقتی دارم کارهایم را اسکن می‌کنم و نگاهی به آن‌ها می‌اندازم، گاهی با خودم فکر می‌کنم که اگر سیستماتیک رفتار می‌کردم، بهتر بود و اگر برای سوال‌هایی که برایم پیش آمده بود، پاسخ دقیق‌تری پیدا می‌کردم، انتخاب‌های مناسب‌تری می‌داشتم، اما با این حال، مسأله‌ی اصلی شرایط است. استعداد، هوش و موهبت‌هایی که خداوند به انسان عطا کرده است می‌تواند در شرایط بهتر، نتایج بهتری به‌دست بدهد، اما همیشه شرایط جور نیست.

 

اتفاق، فیلم، کتاب یا آدمی بوده است که تأثیر زیادی در زندگی‌تان بگذارد؟

آدم‌هایی که طبیعت‌گرا هستند کمتر این موارد در آن‌ها پررنگ دیده می‌شود، اما طبیعتا هر چیزی که در زندگی‌ام بوده و با آن مواجه شده‌ام، تأثیر خودش را در من گذاشته است. برای من که هنگام کار کردن به ذهنیتم رجوع می‌کنم، هراس‌ها به شدت تأثیرگذارند و سعی من همیشه این بوده که بتوانم از این هراس‌ها بکاهم.

 

شما به اصرار پدرتان دیپلم ریاضی گرفتید و نتوانستید علاقه‌تان به هنر را در هنرستان دنبال کنید. احساس‌تان نسبت به این موضوع چیست؟

من به اجبار پدرم رشته‌ی ریاضی را انتخاب کردم. اتفاقی که در ابتدا خیلی ناراحتم کرد، اما بعدها دیدم که ریاضی چقدر توانست برایم جذاب و کمک‌کننده باشد. من فهمیدم که اگر هنر در سن جوانی تبدیل به مشق آدم شود، چقدر اتفاق وحشتناکی است.

 

یعنی الان از کاری که به انجام آن مجبور شدید، راضی هستید؟

بله خیلی زیاد؛ ریاضی به من کمک کرد که خلاقیت‌هایم را بهتر بشناسم و در هنرم به‌کار ببرم. درس خواندن در رشته ریاضی یکی از بهترین اتفاق‌های زندگی من بود. این علم در لحظات حساس و بزنگاه‌های زندگی‌ام در خلاقیت و نوع نگاهم خیلی تأثیر گذاشت.