شناسهٔ خبر: 28252 - سرویس دیگر رسانه ها

غلامرضا امامی: ما دچار آلزايمر فرهنگی شده‌ايم

رونمايي از «شانه بر موي سپيد» محفلي بود تا عده‌ای از اهالی فرهنگ در فرهنگسراي نياوران دور هم جمع شوند و از مشكلات و دل‌خوشي‌هاي امروز كتاب و ارج نهادن به بزرگان بگويند. احمدمسجدجامعي به خلاقيت ذاتي هنر ايراني اشاره كرد و محمد بقايي (ماكان) به تفكر خامه‌اي. غلامرضا امامي از تأسف كتاب‌هايي كه تيراژ آنها 500 نسخه است گفت و سيد فريد قاسمي از شهرتمان به دفن تجربه‌ها. فريدون مجلسي نيز از اهانتي كه اهالي اين فرهنگ همواره با آن مواجه بودند، ياد كرد. در پايان اين جلسه، نويسنده «شانه بر موي سپيد» از آدم‌هايي گفت كه سعي كرده‌اند با آثار و تفكراتشان زندگي زيباتري براي همه ما بسازند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جلسه رونمايي كتاب «شانه بر موي سپيد» نوشته پژمان موسوي ديروز، پنج‌شنبه 9 بهمن، در حالي در فرهنگسراي نياوران برگزار شد كه شخصيت‌هاي فرهنگي متعددي مانند منصور اوجی، احمد مسجد جامعي، محمدعلي ابطحي، حجت الاسلام دعايي، سيد فريد قاسمي، ايران درودي، ليلي گلستان، سيد علي صالحي، كامبيز درم‌بخش، نوش‌آفرين انصاري، توران ميرهادي، احمد منزوي، اصغر دادبه، نصرالله پورجوادي، مجيد درخشاني و... در آن حضور داشتند.
 
انباشت نشدن تجربه مهم‌ترين مشكل امروز ماست
نخستين سخنران اين جلسه رونمايي مهدي رحمانيان، مدير مسول روزنامه شرق بود كه گفت: كتاب «شانه بر موي سپيد» حاصل 3 سال تلاش همكاران روزنامه شرق تحت عنوان ضميمه‌اي به نام ماندگاران است، كه امروز به صورت كتاب از سوي نشر پيام به چاپ رسيده.
 
وي با اشاره به يكي از مقالات خود با نام «انقطاع تجربه» گفت: بزرگ‌ترين مشكل ما انباشت نشدن تجربه است. روزنامه شرق تا كنون 4 بار با توقيف مواجه شده است. همين توقيف‌ها موجب شده تا خبرنگاران و ستون‌نويسان نتوانند انباشت كافي تجربه داشته باشند. اگر روزنامه شرق با چنين مشكلاتي مواجه نمي‌شد، قابليت تبديل شدن به يك بنگاه فرهنگي و حتي اقتصادي در منطقه را مي‌يافت. نرسيدن به اين نقطه، ناشي از عدم توانايي ما نيست. ما منابع عظيمي در اختيار داريم كه حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارند. اگر اين موانع تا حدودي برطرف شوند، مي‌توانيم يكي از بهترين روزنامه‌ها را در سطح منطقه منتشر كنيم.
 
رحمانيان افزود: گرچه چاپ شدن دو جلد كتاب «شانه بر موي سپيد» مهم است، ولي افتخار چندان بزرگي براي ما به حساب نمي‌آيد. زماني بايد افتخار كرد كه صدها جلد كتاب براي بزرگان و اديبان و هنرمندان اين كشور به چاپ برسانيم.
 
سخنران دوم اين جلسه طبق برنامه قبلي، عبدالرحيم جعفري، موسس انتشارات اميركبير بود كه به علت بيماري در اين جلسه حضور نيافت. او يادداشت كوتاهي براي عذر خواهي و قدرداني بابت چاپ اين كتاب براي مهمانان ارسال كرده بود.
 
پس از خوانده شدن اين نامه، كليپي در جلسه پخش شد كه پيش از هر چيز عبارت «به ياد رفتگان» در آن خودنمايي مي‌كرد. تصاوير جاي گرفته در اين كليپ با شعر آشناي «شد خزان گلشن آشنايي» يكي پس از ديگري به نمايش درآمدند؛ عكس‌هايي از مرحوم دكتر باستاني پاريزي، ابراهيم يونسي، احمد اسفندياري، ايرج افشار، پرويز رجبي، پرويز شهرياري، جليل شهناز، حسن احمدي گيوي، حسن كسايي، ستاره فرمانفرماييان، شكوه رياضي، علي كسمايي، عليرضا فرهمند، غلامحسين بنان، كاظم معتمدنژاد، مجيد تهرانيان، محمود عباديان، مسعود برزين، منوچهري سعيدوزيري، و همايون صنعتي‌زاده. اين كليپ با عبارت «يادشان به خير و نامشان گرامي» به پايان رسيد.
 
مسجدجامعي: خوشحالم كه روزنامه شرق جوانمرگ نشد
احمد مسجدجامعي سومين سخنران اين جلسه رونمايي بود كه گفت: چهره‌هايي كه آقاي پژمان موسوي در اين كتاب جمع كرده، جهاني هستند. ما در حوزه فرهنگ و هنر جهاني هستيم، از حافظ و سعدي گرفته تا چهره‌هاي معاصر. كساني كه هيچ پشتوانه اقتصادي و سياسي نداشته‌اند، و حوزه تفكر آنان را به پيش برده است.
 
عضو شوراي اسلامي شهر تهران ادامه داد: در عرصه هنر، گران‌ترين آثار هنري شرق عالم در دست ايراني‌هاست. از آنجا كه «پري‌رو تاب مستوري ندارد» هنر نيز بايد عرضه شود. گران‌ترين هنرها را هنرمندان ايراني دارند و نه هنرمندان ترك يا شبه‌قاره هند يا ديگران. در حوزه سينما، حجم جوايزي كه سينماي ايران دارد، با بسياري از كشورها قابل مقايسه نيست. فرهنگ و هنر ايراني حتي در قالب‌هاي جديد، عطر و بويي دارد كه آن را از ديگر هنرها متمايز مي‌كند. در حقيقت ما با شناسنامه ايراني وارد عرصه جهاني مي‌شويم و با همين شناسنامه تأثيرگذار هستيم. اين به معناي بيگانه بودن با ظرفيت‌هاي امروز نيست. آن كساني كه به ادبيات دوره بازگشت مي‌انديشيدند، به جايي نرسيدند. كساني كه در ادامه آن فرهنگ و ادبيات كهن، چيزي به داشته‌هاي كهن خود افزودند، منشأ تحول شدند. پس خلاقيت در ذات هنر ايران وجود دارد. گرچه ديگر فرهنگ‌ها به ايران آمدند و ما از همه آنها بهره گرفتيم، ولي ما روح ايراني به آنها داديم.

 

مسجدجامعي ادامه داد: زماني كه سند برنامه چشم‌انداز 20 ساله مطرح شد، پيش‌بيني كرده بودند كه ما در 20 سال آينده از بعضي جهات رتبه نخست را از آنِ خود خواهيم كرد. من آن زمان اعتراض كردم و گفتم كه ما هم ‌اكنون نيز در عرصه فرهنگ و هنر و تفكر و انديشه در جايگاه نخست قرار داريم. كساني كه امروز مورد تجليل قرار مي‌گيرند، هر يك در حوزه خود روايتگر اين تاريخ شيرين و گوارا و دوست‌داشتني هستند.
 
وي افزود: مدتي است كه يكي از ناشران مشهور آثار ايراني را در افغانستان منتشر مي‌كند. اخيرا برخي از كتاب‌ها كه امكان چاپ در ايران ندارند، در افغانستان منتشر مي‌شوند. من از ايشان پرسيدم كه آيا شما مطبوعات ايران را نيز به افغانستان مي‌بريد؟ آن شخص جواب داد: مطبوعات ايران مانند برگ زر در افغانستان طرفدار دارد. اين در حالي است كه براي نشريات هم هزينه اصلي نشريه، هم سود خود، هم جا به جايي را نيز بر قيمت اصلي مي‌افزايم ولي هيچ‌يك از اين موجب كاهش ميزان خريد مخاطبان نمي‌شود.
 
مسجدجامعي در پايان گفت: خوشحالم كه چاپ روزنامه شرق استمرار پيدا كرد و اين روزنامه جوانمرگ نشد. اين روزنامه با تداوم خود توانست نسلي از ستون‌نويسان، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران را پديد آورد. از طرف ديگر، خوشحالم نسل جوان ما كه با كوتاه‌خواني آشناست، از نوشته‌هاي كتاب «شانه بر موي سپيد» مي‌تواند به خوبي استفاده كند.
 
ساكنان كوي معرفت نبايد سر در گريبان باشند
اين جلسه رونمايي با سخنراني دكتر محمد بقايي (ماكان) ادامه يافت. بقايي در ابتدا با اشاره به كليپ پخش‌شده گفت: وقتي آن چهره‌هاي ماندگار نشان داده شد، گويا همه ما معشوقكان خود را مي‌‌ديديم و حتي اشك در چشمانمان جمع شد. از ديدن اين صحنه‌ها به ياد آن بيت از اميرخسرو افتادم كه مي‌سرايد:
بی‌رخت از پا فتادم، بی‌لبت رفتم ز دست
قدر گل بلبل شناسد، قدر باده مي‌پرست
 
وي درباره انتخاب مناسب عنوان اين كتاب گفت: عنوان «شانه بر موي سپيد» به اندازه خود كتاب پرمعنا و ارزشمند است. «شانه بر موي سپيد» به معناي آراستن نيست. بلكه، در اينجا به معناي نوازش كردن است. در فرهنگ ما، افراد زيادي بوده‌اند كه نياز داشتند، شانه‌اي بر موي آنان كشيده شود، ولي نشد. به رغم نگاه خوش‌بينانه آقاي مسجدجامعي، هنوز معايبي در كوي ساكنان معرفت وجود دارد كه به واقع دهشتناك است.
 
نويسنده «تأملات ايراني» گفت: در تاريخ فرهنگي اين كشور، همواره ناله‌هايي در ميان نويسندگان و شاعران و انديشمندان و متفكران ايراني وجود داشته كه نشان مي‌دهد جامعه و قدرت حاكم قدر آنان را به درستي نمي‌شناسد. مصداق‌هاي اين شكايت‌ها را مي‌توان در اشعار سنايي يافت. در «چهار مقاله» عروضي در باب دبيري، راوي از نويسنده‌اي سخن مي‌گويد كه در چراغش روغني باقي نمانده است. سعدي نيز از اين زمره خارج نيست. حافظ «تو اهل فضلي و دانش همين گناهت بس» را مي‌سرايد و صائب در بخت‌برگشتگي اهل هنر مي‌گويد:
روزي كه برف سرخ ببارد ز آسمان
بخت سياه اهل هنر سبز مي‌شود
در دوران متأخر نيز اكثر نويسندگان و شاعران وضعيت اسفناكي داشته‌اند مانند: سيد اشرف الدين گيلاني. و در دوران جديدتر اشخاصي مانند دكتر عبدالحسين زرين‌كوب و اخوان ثالث، دنيا را در بدترين شرايط مادي ترك كردند. ولي چرا همواره بايد اهل فرهنگ و هنر با چنين مشكلاتي مواجه باشند؟
 
اين پژوهشگر در پاسخ به پرسش خود گفت: حدود 20 سال است كه اصطلاحي براي اين پرسش ساخته‌ام و آن اصطلاح «تفكر خامه‌اي» است. كافي است كه نگاهي به نام شهرها و كتابخانه‌ها و خيابان‌هاي شهرهايمان داشته باشيم. نام هيچ اهل هنر و فرهنگ و ادبي جز حافظ، سعدي، مولوي، فردوسي و خيام ديده نمي‌شود. حتي نظامي و سنايي نيز چندان به حساب نمي‌آيند. چرا كسي درباره غضائري رازي سخن نمي‌گويد؟ چرا در سبزوار نام هلالي جغتايي بر سر درِ هيچ كتابخانه و سالن و حتي كوچه و خيابان ديده نمي‌شود؟ چرا در شهر تهران نام دهخدا حتي بر سر يك پس‌كوچه نيست؟ باور كنيد بعد از فردوسي هيچ كسي نبوده كه مانند دهخدا براي زبان فارسي 30 سال رنج برده باشد.
 
وي در انتقاد از نامگذاري خيابان‌هاي شهر و فراموشي اهل فرهنگ ادامه داد: كافي است كه يك ورزشكار به خارج از كشور برود و مقامي كسب كند، بسيار سريع چند ورزشگاه و حتي ميدان را به نام او تغيير مي‌دهند. ولي هيچ كس به اين نكته توجه نمي‌كند كه اگر دهخدا و امثال او نبودند، هيچ‌گاه چنين ورزشكاراني امكان رشد نمي‌يافتند. چرا چنين اتفاقي نمي‌افتد؟ زيرا برخي مسولان ذهن فرهنگي ندارند.



وي با اشاره به كتاب زير چاپ خود با نام «نگرش‌هاي ايراني» گفت: آسمان پرستاره فرهنگ ايران بايد يك‌جا نگريسته شود. در غير اين صورت، بايد با ماهواره يا به قول برخي «عَلَم شيطان» مبارزه كرد. زيرا جوانان ما ديگر با فرهنگ خود آشنا نيستند. من سوگند مي‌خورم كه صدا و سيما در طول اين سال‌ها حتي يك برنامه 30 دقيقه‌اي درباره منوچهري دامغاني تهيه نكرده است. چرا نبايد در دهه‌هاي اخير چهره‌هايي مانند بهار، دهخدا، مينوي، همايي، فروزانفر، خانلري، معين، شاملو و سيمين‌بانوها پرورش يابند؟
 
وي در بيان علت اين مساله گفت: دستگاه‌هاي بزرگ فرهنگي ما تفكر خامه‌اي دارند. برخي از چهره‌هاي سفارشي بزرگ، حتي براي همسايگانشان شناخته‌شده نيستند. چهره ماندگار كسي است كه در تاريخ فرهنگي اين مملكت ماندگار شود. ايراني بودن به داشتن كد ملي و شناسنامه مهمور به ثبت احوال نيست. ايراني بودن يعني داشتن روح ايراني، يعني داشتن روحيه‌‌اي مانند روحيه ماندگاراني كه نامشان در كتاب «شانه بر موي سپيد» ديده مي‌شود.
 
اين اقبال‌شناس افزود: «وقايع اتفاقيه» 3 ماه زودتر از نيويورك‌تايمز به چاپ رسيد ولي عمر «وقايع اتفاقيه» به سرعت به پايان رسيد و نيويورك تايمز همچنان يكي از پرتيراژترين و موثرترين روزنامه‌هاي جهان است كه روزهاي يكشنبه در 300 صفحه منتشر مي‌شود! علت آن است كه وقايع اتفاقيه به دستور سلطان صاحب‌قران به يك بولتن مديحه‌سرايي تبديل شد. خلاصه آنكه ساكنان كوي معرفت نبايد سر در گريبان باشند، قلم‌ها نبايد با جوهر دولتي پر شود. كتاب‌ها بايد به واقع خواندني باشد و روزنامه‌ها و مطبوعات بايد با حفظ رعايت استاندارهاي پذيرفته‌شده حاكميت به كار خود ادامه دهند.
 
پس از سخنراني محمد بقايي (ماكان) اين جلسه رونمايي با نشان دادن كليپي كه در آن تصوير بزرگان امروز فرهنگ ايران جاي گرفته بود، ادامه يافت. در اين كليپ نام و چهره كساني مانند: عبدالرحيم جعفري، احمد منزوي، آيدين آغداشلو، بدرالزمان قريب، پرويز كلانتري، حسن انوري، صادق آيينه‌وند، علي‌اشرف درويشيان، محمدعلي اسلامي ندوشن، محمدرضا باطني، منصور اوجي، منوچهر ستوده، مه‌لقا ملاح و ديگر حاضران در جلسه ديده مي‌شد.
 
دانشنامه‌نگاري معاصر ايران از دل روزنامه‌نگاري به وجود آمد 
سخنران سوم اين جلسه، سيد فريد قاسمي بود كه گفت: روزنامه و روزنامه‌نگاري، خدمات ارزشمندي به اين كشور ارزاني داشته است. دانشنامه‌نگاري معاصر ايران از دل روزنامه‌نگاري به وجود آمد. آنچه بعدها شيوه‌نامه ويرايش نامگذاري شد با روزنامه وارد جهان نوشتاري فارسي شد؛ آن هم با نام «اصول تنقيط و رموز متداوله در محررات فارسي». پيشينه بسياري از حرفه‌ها را فقط با تورق روزنامه‌هاي ايران مي‌توان يافت. اما اين منبع بي‌بديل به وسيله عاجزانِ از سرعت توأم با دقت، كه همه اشتهار خود را مديون روزنامه و رسانه‌نگاران هستند، گاهي مورد بي‌مهري قرار مي‌گيرد.
 
اين پژوهشگر مطبوعات افزود: براي ما كه در كشوري زندگي مي‌كنيم كه به دفن تجارب شهره‌ايم، روزنامه منبع ارزنده‌اي به حساب مي‌آيد. تا زماني كه صفحه ترحيم روزنامه‌هاي ايران در 180 سال اخير نمايه‌سازي نشود، دانشنامه‌نگاري درستي در كشور نخواهيم داشت. زيرا اكنون دانشنامه‌هاي زيادي در كشور ما منتشر مي‌شود، بي‌آنكه تاريخ دقيق وفات بسياري از بزرگان را بدانيم. اميدوارم روزي فرا رسد كه با استفاده از ابزارهاي نو، محتواي مطبوعات ايران در بانك بزرگي قرار بگيرد و بسياري از اشكالات پژوهشي در حوزه‌هاي مختلف برطرف شود.
 
استاد پيشكسوت حوزه روزنامه‌نگاري درباره «شانه بر موي سپيد» گفت: اين كتاب اهميت محتواي مطبوعات ايران را نشان مي‌دهد. زيرا در دل روزنامه‌ها مطالب ارزشمندي قرار دارد كه اگر جمع‌آوري شود، ارزش و اهميت آن مشخص مي‌شود. «شانه بر موي سپيد» كه در دو مجلد آماده شده، تقريبا شناختنامه 59 تن از نام‌آوران فرهنگ ايران است. اگر بخواهيم به اهميت اين كتاب پي ببريم، كافي است كه فقط نام فهرست افراد حاضر در اين كتاب را تورق كنيم.
 
قشري كه همواره اهانت ديده، وظيفه حفظ تاريخ فرهنگ ايران را بر دوش گرفته است
اين جلسه با سخنراني دكتر فريدون مجلسي ادامه يافت كه گفت: حفظ تاريخ فرهنگ ايران را كه بس طولاني است، افراد زيادي به دوش نگرفته‌اند. قشر بسيار اندكي از جامعه اين وظيفه را پذيرفته‌اند و البته همواره مورد اهانت و تحقير قرار گرفته‌اند. ولي همين گروه بوده‌اند كه فرهنگ اين مرز و بوم را از هجوم مغول‌ها در امان نگه داشته‌اند و به دست حافظ و سعدي رسانده‌اند و پس از آن در اختيار افراد جديدتر قرار داده‌اند. ولي اكثريت مطلق حتي سنگ قبر اين بزرگان تاريخ فرهنگ ايران را خرد مي‌كنند و مي‌شكنند.
 
وي با اشاره به مراسم بزرگداشت ويكتور هوگو در زمان حياتش گفت: ويكتور هوگو نويسنده و سياست‌مدار بزرگي بود. زماني قرار بود كه براي او مراسم تقدير و بزرگداشت برگزار شود. بعد به اين نتيجه رسيدند كه فضاي كافي براي برپايي اين مراسم در اختيار ندارند. آنها پس از تدارك برنامه، ناچار شدند ويكتور هوگو را پشت پنجره‌اي ببرند تا كساني كه فقط خواهان ديدار او در بزرگداشتش هستند، بتوانند از مقابل او عبور كنند و براي چند دقيقه ويكتور هوگو را ببينند. رژه مردم پاريس در آن روزگار 6 ساعت به طول كشيد!
 
اين نويسنده و پژوهشگر ادامه داد: امروز پژمان موسوي، روزنامه‌نگار جوان، اين كتاب باارزش را درباره بزرگان ايران جمع‌آوري كرده ولي جاي تأسف است كه كتاب او فقط در 1500 نسخه به چاپ رسيده است. به نظر شما اگر قرار بود اين كتاب در فرانسه منتشر شود، باز هم تيراژ 1500 نسخه‌اي مي‌داشت؟ با وجود كتاب‌هاي تكراري از يك منبع كه براي بار هزارم با جلدهاي طلايي و با بودجه‌هاي دولتي به چاپ مي‌رسند و تا ابد در زندان‌هاي كتابخانه‌ها جاي مي‌گيرند و فقط اسمي براي نويسنده به همراه دارند، جايي براي پرورش كتابي مانند «شانه بر موي سپيد» باقي نمي‌ماند.
  
وي افزود: من آرزومند روزي هستم كه يارانه كاغذ در اين مملكت لغو شود تا آن زمان مشخص شود كه نامرد و مرد كيست. و گرنه يارانه‌هايي كه به بعضي كتاب‌ها و روزنامه‌ها مي‌رسد، و آنها را به رايگان در اختيار مردم غيرخواننده‌اش قرار مي‌دهد، هنر نيست. امروز بايد به امثال پژمان موسوي بابت شغل روزنامه‌نگاري هم تبريك گفت و هم تسليت. اين گروه شغل شهادت‌طلبانه‌اي دارند. زيرا هنوز روزنامه در اين مملكت تعطيل و توقيف مي‌شود.
 
از اولين تحولات اخير صدا و سيما منحل شدن راديو كتاب بود
پس از پيانوازي مزدا انصاري، دكتر غلامرضا امامي سخنراني بعدي اين جلسه را بر عهده داشت كه با اشاره به تيراژ كتاب گفت: خدا را شكر كه تيراژ اين كتاب 1500 نسخه است. زيرا امروز تيراژ كتاب در كشور ما به 500 نسخه نيز كاهش يافته است. حتي همان 500 نسخه در انبارها باقي مي‌ماند و زمان زيادي لازم است تا كتاب توزيع شود و به فروش رسد.
 
وي با اشاره به تحولات جديد صدا و سيما گفت: صدا و سيماي ايران 170 شبكه راديويي و تلويزيوني دارد. در تحولات اخير، اولين كاري كه صورت گرفت، راديو كتاب منحل شد و در راديو فرهنگ ادغام شد. برنامه‌اي نيز در شبكه 4 پخش مي‌شد كه گاهي كتاب‌ها و نويسندگان را به مخاطبان معرفي مي‌كرد و برخي از اين كتاب‌ها به فروش‌هاي مناسب‌تري مي‌رسيد. اين برنامه نيز منحل شد. اكنون اگر ناشري بخواهد كتابش را در تلويزيون معرفي كند، بايد رقم‌هاي نجومي بپردازد.


 
اين مترجم در ادامه افزود: چه اشكالي دارد كه شهرداري تهران با هزينه كلاني كه بابت تراكم ماليات و... از مردم دريافت مي‌كند، از هر كتابي 100 يا 200 نسخه خريداري كند و به تمام كتابخانه‌هاي شهر هديه دهد؟ وزارت ارشاد بودجه انقباضي دارد. ننگ است كه كتاب در كشور ما با تيراژ 500 نسخه منتشر مي‌شود، يعني كمتر از عهد قاجار.
 
نويسنده «آي ابراهيم» افزود: ما دچار آلزايمر فرهنگي شده‌ايم. امروز انقطاع فرهنگي ايجاد شده است. يك زماني شعر سعدي به ديگر كشورها مي‌رفت ولي امروز «شانه بر موي سپيد» جايي در كتابخانه‌هاي شهر ندارد. ما حافظه تاريخي خود را از دست داده‌ايم. و اين انقطاع فرهنگي را پژمان موسوي و روزنامه شرق به اندازه خود پر كرده‌اند. نبايد اين نسل با كتاب قهر كنند. اگرچه امروز انقطاع فرهنگي وجود دارد ولي مي‌دانم كه همين نسل آينده اين مملكت را خواهد ساخت.
 
امامي درباره اين كتاب افزود: با ديدن نام «شانه بر موي سپيد» به ياد اين بيت از حافظ افتادم كه مي‌گويد:
كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
در اين كتاب به زنان و چند چهره نامدار بانوان ايران سهمي داده شده است، گرچه اندك. و همين نشان‌دهنده كمرنگ شدن حكومت مردسالاري است. در اين كتاب سهم نويسندگان شهرستاني نيز در نظر گرفته شده است. اين كتاب معجوني از هنرمندان و نويسندگان است كه مانند كاشي‌هاي اصفهان تكه‌هايي از نور را در كنار يكديگر جاي داده.
 
حشر و نشر با انسان‌هايي كه خيلي انسانند
اين جلسه رونمايي با سخنراني نويسنده كتاب، پژمان موسوي، به پايان رسيد. اين روزنامه‌نگار با اشاره به اين نكته كه «شانه بر موي سپيد» حاصل 3 سال كار مطبوعاتي و 2 سال آماده‌سازي كتاب است، متني از پيش آماده‌شده را خواند كه در قسمتي از آن نوشته بود:
 
حاصل سي و اندي سال زندگي‌ام در اين كره خاكي، يك دل سير و گاه البته با آه و سوداي روزنامه‌نگاري است و حشر و نشر با انسان‌هايي كه خيلي انسانند. انسان‌هايي كه وقتي دايره بي‌ادعاي دورشان را دور مي‌زني، تازه مي‌فهمي كه عمرشان چقدر كم به شمار مي‌آيد و زندگي كمشان است. آدمي است ديگر. گاهي بايد بنشيند و براي خودش فكر كند و قدم‌هايش را حتي اگر لرزان باشد، به ياد بياورد. قدردان باشد براي همه چيزهايي كه برايش خوبي آورده‌اند. مثل همين روزنامه‌نگاري. روزنامه‌نگاري را دوست دارم زيرا خيلي خوب به من آموخت كه آدم‌ها خيلي بيشتر از آنچه فكرش را مي‌كنيم يا از دور مي‌بينيمشان، ارزش دارند. اينكه آدم‌ها، همان‌هايي كه عمرشان را گذاشتند براي زيباتر كردن دنياي ما، خيلي بيشتر از آنچه هست، محتاج توجه‌اند. اين كه ما آدم‌ها هميشه يك چيز خيلي بزرگ را در زندگي فراموش مي‌كنيم. ما انسان را نمي‌بينيم، ارزشش را قدر نمي‌گذاريم. گاه آنها را در حساب و كتاب‌هايمان و در تعريف و تمجيدهايمان حسابشان نمي‌كنيم.